نتایج این بررسی
نخست: این احتمال وجود دارد که افترای تحریف و افسانههای مربوط به آن، در قرن دوم در میان شیعه پدید آمده باشد و بنیانگذاران و متولیانش برخی از شیعیان افراطی باشند –که پیشتر به برخی از آنها اشاره شد-؛ و چه بسا یکی از اسباب آن نیز خالی بودن قرآن از دلایلی مبنی بر بدعتهای آنان چون مساله اثبات دوازده امام و باور آنان در مورد اصحاب رسول خداجو مخالفان ائمه بوده است؛
دوم: اکثر کتابهای معتبر شیعه کفرِ تحریف قرآن را روایت کردهاند و چنان صریح بیان شدهاند که ممکن نیست بتوان آنها را چنین توجیه کرد که منظورشان تأویل آیه یا بیان قرائتهای مختلف یک آیه است؛ بلکه به صراحت میگویند که این آیه چنین نازل شده بود و صحابه آنرا اینگونه تحریف کردند [۱۰۷۹]؛ یا میگویند: «خداوند نام هفت نفر از قریش را ذکر کرده است؛ ولی قریش نام شش نفرشان را پاک کردند و فقط نام ابولهب به خاطرِ اهانت به رسول خداجباقی مانده است» [۱۰۸۰]؛ همچنین گفته شده: «در قرآن نام چند مرد وارد شده بود؛ ولی آنها را حذف کردند» [۱۰۸۱]؛ یا در بعضی روایات میگویند: «به خدا سوگند جبرئیل این آیه را اینچنین بر محمدجنازل کرد؛ ولی این از مواردی است که تحریفش کردند و آنرا تغییر دادند» [۱۰۸۲]؛ یا چنین روایت میکنند: «آری؛ به خدا سوگند چنین چیزی در آن وجود داشت و نخستین کسی که آنرا تغییر داد، ابن اَروی بود» [۱۰۸۳]. و از این قبیل مثالها بسیارند. بر این اساس، هر شیعهای بگوید روایاتی که در کتابهایشان وارد شده است، از نوع قرائتهای مختلفِ یک آیه یا از جمله آیاتی است که تلاوتشان نسخ شده است، فقط کفرِ اعتقاد به تحریف را توجیه کرده و درحقیقت، بین حق و باطل هیچ تفاوتی قائل نشده است؛
سوم: برخی از علمای شیعه مدعی هستند که کتابهای موثق شیعه سرشار از این افسانههاست. در واقع، این ادعا طعنهای است به کتابهای خودشان، نه به کتاب خدا. و به همين دليل است كه جمعی از عقلای شیعه تلاش کردند مذهب شیعه را از این تنگنا بیرون آورده یا بر آن رسوایی سرپوش بگذارند؛ ولی علیرغم انکارِ منکرین، قرنهاست که این اسطوره وجود دارد و گروهی از کافرانِ دینستیز با دسیسه و نیرنگ آنرا گسترش میدهند. بر کسی پوشیده نیست که هرکس معتقد به افسانۀ تحریف باشد، هیچ پیوندی با خدا و پیامبرجو قرآن و اسلام و اهل بیت ندارد بلکه دینی جز دین اسلام دارد.
جالب اینجاست کسانی مانند محمدباقر مجلسی در «بحار الأنوار» و محدث نوری در «فصلالخطاب»که قائل به تحریف و تغییر قرآن هستند و این افسانهها را در کتابهای خود نقل کرده و بر آنها صحه گذاشتهاند، درحالیکه با روایت افسانۀ تحریف، قرآن را زیر سئوال میبرند، به قرآن هم استشهاد نموده و بابهای مختلف کتابشان را با یکی از آیات قرآن آغاز کردهاند؛ مثلاً طبرسی در «مستدرک الوسائل» میگوید: «بابی دربارۀ اینکه وضو گرفتن برای لمس و نوشتن قرآن مستحب است و جایز نیست شخص بیوضو و جُنُب قرآن را بنویسد» [۱۰۸۴]؛ بلکه شیخ شیعه مجلسی که مدعی است افسانههای تحریف به درجۀ کثرت و شهرت رسیدهاند و از روایات مربوط به امامت کمتر نیستند، در بحار الأنوار میگوید: «آنچه در بین دو جلد قرآن وجود دارد، بدون هیچ کم و زیاد، کلام الله است» [۱۰۸۵]. اما پس از اینکه متوجه میشود که این سخن با روایات افسانه تحریف تناقض دارد، میگوید: «شاید کسی بگوید چگونه ممکن است آنچه بین دو جلد قرآن قرار دارد ـ بدون کم و زیادـ کلام الله باشد، درحالیکه روایاتی از ائمه نقل کردهاید که قرآن را اینچنین میخواندند: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ ائمّة أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾همچنین ﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ ائمّة وَسَطٗا﴾و ﴿يسألونك الأنفال﴾را خواندهاند و این کار بر خلاف قرآن موجود در بین مسلمین است، در پاسخ این اشکال باید گفت: این اخبار از نگاهِ سندی آحاد هستند و به طور قطع نمیتوان به صحتشان حُکم کرد، برای همین است که ما در مورد آنها توقف کردهایم و از دستورهای قرآنِ موجود منصرف نشدهایم. با وجود این، انکار نمیکنیم که قرائت [میتواند] به دو صورت واقع شود: یکی آنچه در مصحف قرار دارد و دیگری قرائت موجود در روایات؛ به همان صورت که مخالفین ما [= اهلسنت] اعتراف کردهاند که قرآن به صورتهای مختلفی نازل شده است» [۱۰۸۶]. وی سپس [به عنوان شاهد] به بعضی قرائتها اشاره کرده است. اما سئوال اینجاست مادامیکه نقل این عقاید کفرآمیز چنین فرجامی برای آنان به دنبال دارد، چرا این شبههها را برانگیخته و از یکدیگر نقل میکنند؟ با توجه به مطالبی که سابقاً عرضه و تحلیل شد، روشن است که علما با دو هدف اصلی افسانۀ تحریف را مطرح کردهاند: قانع کردنِ پیروان خود به اینکه عقایدشان صحیح است و اینکه مواردی در قرآن وجود داشته است که بر مذهب آنها دلالت میکرده ولی توسط صحابه حذف و تحریف شده است. علاوه بر این، ملاحظه میکنیم که آنان مدعی نزول کتابهای آسمانی دیگری غیر از قرآن هستند؛ همچنین آنان جهت اقناع شیعیان مجبور شدهاند به تفسیرهای باطنی روی بیاورند تا همه این عقاید شاذ و مخالف با جماعت مسلمین را اثبات کنند. بنابراین تمام ادعاها تلاشی است برای نجات از بحران فکریای که از کمبود دلیل برای اثبات عقایدشان ناشی شده است. اما این آتشِ دامنگیر، تأثیر خود را بر فرقههای شیعه و بلکه اثنیعشریه نیز بر جای گذاشته است [۱۰۸۷]؛ زیرا اخباریها ـ که فرقهای از اثناعشریه هستندـ روایاتشان را بر قرآن مقدم میدانند؛ تا جایی که شایع شده است که اثناعشریه قرآن اختصاصی خود را دارند؛
چهارم: آنان همانطور که روایاتی دال بر تحریف قرآن دارند، روایاتی هم دارند که تحریف را نفی میکند. یکی از بزرگانشان میگوید: «امت اسلام بدون اختلاف اجماع دارند بر اینکه قرآن [رایج میان مردم] بدون هیچ شک و گمانی حق است؛ اگر به آن احتجاج و استدلال کنند، راه صحیح را پیمودهاند و بر تصدیق آن رهیافته و رستگارند؛ زیرا رسول خداجمیفرماید: "امت من بر گمراهی و ضلالت جمع نمیشوند"» [۱۰۸۸]. به علاوه، در «الکافی» نیز روایاتی نیز دربارۀ ثواب قرائت قرآن [۱۰۸۹]، فضل و بزرگواری حامل قرآن [۱۰۹۰]و واجب بودن عرضۀ احادیث بر قرآن جهت ارزیابی و عیارسنجی و همچنین وجوب تمسک به قرآن تا روز قیامت [۱۰۹۱]وارد شده است. اینها در واقع، روایاتی را باطل میکنند که حاکی از تحریف قرآن یا مخفی بودن نسخۀ کامل آن نزد امام منتظر هستند؛
پنجم: برای ما روشن شد که روایات و افسانههای تحریف، چون محتوایشان متناقض است، عواملِ باطلکننده را درون خود دارند و به مجردِ بیان هر روایت، دروغ و نادرستیاش هویدا میگردد. برای بیان دروغ رافضیها در مورد علی بن ابیطالبسهمین کافی است که برخی مدعیاند که وی آفریدگارِ هستی است؛ برخی او را پیامبر سخنگو و عدهای نیز امام معصوم و ولیِ امر و ملک میدانند. وی حدود پنج سال و نُه ماه بر مسند خلافت باقی ماند و در آن مدت همین قرآن در مساجد تلاوت میشد و خود نیز در وقت امامتِ نماز آنرا میخواند. او با آنکه مصحفهای اصلی ـ به گمان شیعهـ را در اختیار داشت، حتی نسبت به یک حرف [از قرآن رایج] هم اعتراض نکرد. آیا اگر تحریفی در آن مشاهده میکرد، آنرا تأیید و سکوت میکرد؟ پس از وی چون پسرش [= حسنس]خلیفه شد، او نیز روش پدرش را پیش گرفت. چگونه برای این افراد جایز است با وجود این همه دلایل بگویند حرفی بر قرآن افزوده یا از آن کاسته شده یا تغییر کرده است؟ قطعاً اگر حرفی از قرآن تغییر میکرد ، امام علیسجنگ و جهاد علیه چنین کسانی را بر پیکار بر ضد اهل شام ترجیح میداد؛ چرا که وقتی در موضوعی سادهتر از تحریف قرآن با او مخالفت کردند و نظرشان بر خلاف نظر او بود، با آنان وارد جنگ شد [۱۰۹۲]. بنابراین با دلایل قاطعی که چارهای جز تسلیم شدن در برابرش نیست، دروغ شیعه در مورد تحریف قرآن بر همگان آشکار گردید. والحمدلله رب العالمین
[۱۰۷۹] بحار الأنوار: ۹۲/ ۵۵. [۱۰۸۰] رجال كشی: ص۲۹۰، بحار الأنوار: ۹۲/۵۴. [۱۰۸۱] تفسیر عیاشی: ۱/۱۲، بحار الأنوار: ۹۲/۵۵. [۱۰۸۲] بحار الأنوار: ۹۲/۵۶. [۱۰۸۳] تفسیر فرات: ص۱۷۷؛ بحار الأنوار: ۹۱/۵۶. [۱۰۸۴] مستدرك الوسائل: ۱/۴۳ [۱۰۸۵] بحار الأنوار: ۹۲/۷۵. [۱۰۸۶] همان. [۱۰۸۷] مانند فرقۀ «دروز» که مُصحفی برای خود برگزیدهاند و آنرا «مصحف منفرد بذاته» نامیدهاند؛ بنگرید به: مصطفی شکعة، اسلام بلامذاهب، مقدمه چاپ پنجم؛ خطیب، عقیدة الدروز: ص۱۸۳ و ۱۸۴. [۱۰۸۸] بنگرید به: الشعرانی، تعالیق علمیه علی شرح الكافی للمازندرانی ۲/۴۱۴،. [۱۰۸۹] بنگرید به: اصول كافی،كتاب فضل القرآن: ۲/۶۱۱. [۱۰۹۰] همان: ۳/۶۰۳. [۱۰۹۱] همان، باب الرد إلی الكتاب والسنة: ۱/۵۹. [۱۰۹۲] ابنحزم، الفصل: ۲/۲۱۶ و ۲۱۷