دیدگاه برگزیده
تا اینجا مهمترین دیدگاهها در مورد پیدایش تشیع را ارائه کردیم و بر حسب نیاز، به نقد و بررسی آنها پرداختیم. بنده بر این اعتقادم که تشیع به عنوان یک ایدئولوژی و عقیده، به صورت ناگهانی بوجود نیامد؛ بلکه مراحل و دورههای زمانی مختلفی را طی نموده است. اما مبانی اعتقادی شیعه و مبانی اصلی آن، توسط سبائیه بنا شده است. به اعتراف برخی از کتابهای شیعی، نخستین کسانی که قائل به وجوب امامت علی و وصی بودن او بعد از پیامبرجشدند و اعتقاد به منصوص بودن امامت علی سداشتند، ابنسبأ و پیروانش بودند. و به اعتقاد علمای شیعه، این نظریات، پایه و اساس تشیع را تشکیل میدهد چنانکه بیان این مساله پیشتر گذشت. همچنین کتابهای شیعه گواهی میدهند که ابنسبأ و پیروانش، اولین کسانی هستند که نسبت به ابوبکر و عمر و عثمانشو سایر اصحاب، توهین و بدگویی کردند. که در واقع چنین رفتاری دیدگاه شیعه نسبت به صحابه گرامی است و روایاتش در کتابهای معتمدشان نیز وارد شده است. پس همان طور که ابنسبأ موضوع رجعت علیسبه دنیا را مطرح کرد [۲۷۷]و چنانکه خواهد آمد عقیدۀ «رجعت» یکی از اصول تشیع میباشد؛ همچنان نیز علوم مخفی ویژهای را به علی و اهلبیت نسبت داد چنانکه حسن بن محمد بن حنیفه [۲۷۸](م ۹۵ یا ۱۰۰ق) در رسالۀ «الإرجاء» به این موضوع اشاره کرده است [۲۷۹]؛ ناگفته نماند که این مسئله نیز به یکی از اصول اعتقادی شیعه تبدیل شد. در صحیح بخاری روایتی مبنی بر این نکته وارد شده که این عقیده، در اوایل اسلام ظهور کرد و از علیسدر این باره سوال شده و از او پرسیدند: «آیا نزد شما چیزی وجود دارد که در قرآن و نزد مردم وجود نداشته باشد؟» اما وی قاطعانه این مسئله را نفی کرد [۲۸۰].
اینها مهمترین اصول دینی شیعه هستند که به آنها پایبندند [۲۸۱]و بلافاصله پس از شهادت عثمانسو در دوران خلافت علیسپدید آمدند. آنها در دلِ هیچ گروه مشخص و معروفی جای نداشتند؛ بلکه سبئیه همواره چنین عقیدهای داشتند تا سرانجام علیسبا آنان جنگید [۲۸۲]. اما رویدادها و حوادثی که پس از آن رخ داد، فضای مناسبی برای بروز و پیدایش اینگونه عقاید و نفوذ آنها در یک فرقۀ معیّن فراهم کرد. نبرد صفین، ماجرای حکمیت و شهادت علی و حسینب، همه این رویدادها عواطف و قلبها را برای شیعهگری و هواداریِ اهلبیت برانگیخت و از رهگذرِ تشیع علی و اهلبیت او تفکر تازهای وارد جامعۀ اسلامی شد. و درواقع تشیع وسیلۀ مناسبی برای همۀ منافقان، ملحدان و طاغوتهایی شد که هدفشان نابودی اسلام بود. در نتیجه، افکار و عقاید بیگانه در پوشش تشیع میان مسلمانان نفوذ کرد و این پوشش، ورود آنها را آسان کرد؛ و از آنجا که ابنسبأ جانشینان زیادی داشت، با گذشت ایام، دایرۀ این بدعت گسترش مییافت و خطرش سهمگینتر میشد.
لقب «شیعه» در زمان علیسفقط به معنای یاری رساندن به کار میرفت و هرگز به معنی ایمان داشتن به عقیدهای از عقاید امروزۀ شیعه نبود. اطلاق لفظ شیعه نیز ویژۀ علیسنبود و دلیل این ادعا، ماجرای حکمیت است که واژۀ شیعه در آنجا، هم بر پیروان علی و هم بر پیروان معاویه اطلاق میشد.
بنابراین میتوان گفت حوادث پیشآمده برای اهلبیت (قتل علی و حسینبو ...) عامل مؤثری در تمایل مردم به تشیع و طرفداری از اهلبیت به حساب میآیند. سختیهای اهلبیت، عواطف و احساسات هر مسلمانی را تحت تأثیر قرار میداد؛ اما این مسئله توسط دشمنانی مطرح میشد که برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین در کمین نشسته بودند. آنان میخواستند از این فرصت، به نفع خود استفاده کنند و توانستند از این دریچه وارد صفوف مسلمانان شوند و آنان را پراکنده سازند و با نیرنگ و حیله، به آرمانهایی جامۀ عمل بپوشانند که تحقق آنها با اسلحه و زبان امکان نداشت. پس از آن، پیروان سایر ادیان و توطئهگران و فرصتطلبان به تشیع گرویدند و اصولی وضع کردند که برگرفته از آیین خودشان بود و بعدها بدان رنگ و بوی اسلامی دادند. این موضوع، در مبحث خاستگاه تشیع بررسی میشود.
***
[۲۷۷] بنگرید به: قمی، المقالات و الفرق: ص ۲۱؛ نوبختی، فرق الشیعة: ص ۲۳؛ الناشئ الاكبر، مسائل الإمامة: ص ۲۲ و ۲۳؛ اشعری، مقالات الإسلامیین: ۱/۸۶؛ الملطی، التنبیه و الرد: ص ۱۸؛ البغدادی، الفرق بین الفرق: ص ۲۳۷؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین: ص ۷۲؛ رازی، محصل الأفكار المتقدمین و المتأخرین: ص ۲۴۲؛ عبدالرحمن بن احمد الإیجی، المواقف: ص ۴۱۹. [۲۷۸] ابنحجر میگوید: «حسن بن محمد بن علی بن ابیطالب، ابو محمد مدنی، پدرش معروف به ابنحنیفه میباشد. وی رسالهای در موضوع ارجاء دارد و محمد بن یحیی مدنی آنرا در «كتاب الایمان» آورده است؛ بنگرید به: تهذیب التهذیب: ۲/۳۲. [۲۷۹] رساله إرجاء، ضمیمه «كتاب الایمان» اثر محمد بن یحیی مدنی است؛ بنگرید به: ص ۲۴۹ و۲۵۰. [۲۸۰] امام بخاری این حدیث را در «كتاب علم» آورده است؛ بنگرید به: فتح الباری: ۱/۲۰۴، باب حرم المدینة: ۴/۷۱، باب فكاك الأسیر: ۶/۱۶۷، باب ذمة المسلمین و جوارهم: ۶/۲۷۳، باب إثم من عاهد ثم غدر: ۶/۲۷۹ و۲۸۰، باب إثم من تبرأ من موالیه: ۱۲/۴۱ و ۴۲، باب العاقلة: ۱۲/۲۴۶، باب لایقتل مسلم بکافر: ۱۲/۲۶۰، باب ما یكره من التعمیق و التنازع و الغلو: ۱۳/۲۷۵ و ۲۷۶؛ همچنین در صحیح مسلم بنگرید به: باب فضل المدینة وبیان تحریمها: ۹/۱۴۳ و ۱۴۴، كتاب الذبائح: ۱۳/۱۴۱؛ سنن نسائی: ۸/۱۹؛ سنن ترمذی: ۴/۶۶۸؛ مسند احمد: ۱/۱۰۰. [۲۸۱] نکته قابل ملاحظه این است كه ارتباط پیدایش تشیع با ابنسبأ در اصول و عقاید غلوآمیز شیعه است؛ اما شیعیان میانهرو كه معتقد به برتری علی بر دیگران و باورهایی از این قبیل بودند، از بدعتهای کافران به دورند. اما ادعای منصوص بودن امامت و عصمتِ ائمه، از جانب زنادقه است؛ زیرا طراح آن، شخصی منافق و زندیق بوده است. (ابن تیمیه، مجموعة الفتاوی: ۲۰/۴۶۶). [۲۸۲] آن بزرگوار دستور داد تا کسانی را كه قائل به الوهیتش بودند در آتش بیندازند؛ بنگرید به: ابنتیمیه، منهاجالسنة: ۱/۲۱۹، تحقیق دكتر محمد رشاد سالم؛ فتح الباری: ۲/۲۷۰؛ الملطی، التنبیه و الرد: ص ۱۸؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین: ص ۷۰. در مورد کسانی که به ابوبكر و عمر دشنام میدادند، همین كه علی این خبر را شنید که ابنسبأ اقدام به چنین جسارتی کرده است، او را به حضور طلبید و خواست او را بکشد، ولی وی فراری شد. اما در مورد کسانی که او را بر ابوبكر و عمرشبرتری میدادند، روایت شده است كه فرمود: «هركس را بیاورند كه من را بر ابوبكر و عمر برتری دهد، بر او حد بهتان جاری میکنم. (منهاج السنة: ۱/۲۱۹ و۲۲۰).