فرقههای اثناعشریه
«اثناعشریه» به معنای عام، در امتداد شیعۀ امامیه و گونهای از آن به شمار میآید. درحقیقت، اثناعشریه یکی از پانزده فرقه شیعی بوده است که پس از وفات حسن عسکری در سال ۲۶۰ ق به وجود آمدند [۴۲۴]و به دنبال آن، فرقههای متعددی از اثناعشریه منشعب شدند. استاد محمود ملاح که به تحقیق و پژوهش در مورد این فرقه اهتمام ورزیده است، فرقههای اثناعشریه را در عصر حاضر به شرح زیر میداند:
۱- اصولیه [۴۲۵]؛
۲- اَخباریه؛
۳- شیخیه [۴۲۶]؛
۴- کشفیه [۴۲۷]؛
۵- رُکنیه [۴۲۸]؛
۶- کریمخانیه [۴۲۹]؛
۷- قِزِلباشیه [۴۳۰].
تمام فرقههای یادشده، زیرمجموعۀ اثناعشریه هستند و اصول عقیدتیشان در کتابهای اثناعشریه به صورت پراکنده نقل شده است. با این همه، پیروان این فرقهها یکدیگر را تکفیر میکنند [۴۳۱]. برخی از محققان شیعه [۴۳۲]اسامی دیگری را نیز به این فهرست اضافه کردهاند؛ از جمله: قُرَّتیه [۴۳۳]، بابیّه [۴۳۴]و گوهریه [۴۳۵]؛ برخی دیگر فرقۀ نوربخشیه [۴۳۶]را نیز افزودهاند؛ و به قول آلوسی: «بعید نیست که بعدها فرقههای دیگری نیز از امامیه پدید آید» [۴۳۷].
بنده در نتیجۀ پیگیری نصوصی که اثناعشریه آنها را به ائمه نسبت دادهاند و در کتابهای معتمدشان روایت کردهاند، دریافتهام که این نصوص، شامل عقاید مختلف و گرایشهای متفاوتی است که هر هوسرانِ گزافهگویِ بدعتگذاری، آنها را به مرام و مقصود خود تعبیر میکند؛ پس دلیل گسترش تشیع چیزی نبوده است جز اعتقاد به تقیه، فراوانیِ افترا و دروغ بر ائمه، پیوستن کافران و دسیسهگران به صفوف شیعیان، ناتوانی علمای شیعه از پاکسازی مذهبشان از نیرنگ مُلحدان در طول قرنها، فقدانِ معیارهای صحیح و ثابت برای پالایش روایات، رشد بذرهای مسموم بدعت و بارش احادیث دروغ و بیاساس بر منابع فکری و حدیثی شیعه.
اما بحث مفصل پیرامون هریک از این فرقهها، موضوعی است که نیازمند بررسی طولانی است و خارج از موضوع بحث ماست. هدف ما بحث و بررسی اصول شیعه است، نه چگونگی پیدایش فرقهها، اخبار، دیدگاهها و سخنان بزرگان آنها. چه بسا در بحث از پراکندگی شیعه، به دو مذهب «اصولیه» و «اخباریه» اکتفا نماییم؛ چرا که اصولیه اساس مذهب اثناعشریه است و اثناعشریه نمایندۀ اکثریت شیعه؛ و مقابل آنان اخباریه قرار دارد، هرچند از اصولیه کمترند. از آنجا که دیگر فرقههای شیعه نیز از فراوانیِ اصولیه برخوردار نیستند، به تعریف کوتاهی از آنها در پاورقی اکتفا کردیم.
اختلاف اصولیها و اخباریها اختلافی بنیادین در مذهب اثناعشریه است؛ اختلافی میان بزرگان شیعه میباشد. کسانی که میراث مذهبی اثناعشریه را جمعآوری کردهاند؛ چنانکه میبینیم «حر عاملی» (مؤلف وسائل الشیعة)، ملا محسن فیض کاشانی (مؤلف الوافی) و نوری طبرسی (مؤلف مستدرک الوسائل) با اینکه از جمله مؤلفان منابع مورداعتماد شیعه هستند، هر سه اخباریاند؛ همچنین ابنبابویه، مؤلف «من لا یحضره الفقیه» ـ یکی از منابع چهارگانه قدیمی شیعه ـ رئیس فرقۀ اخباریه است [۴۳۸]. و در سوی دیگر، کسانی همچون شیخ طوسی (مؤلف الإستبصار و التهذیب)، سید مرتضی که نهجالبلاغه را به او یا برادرش ـ سید رضی ـ نسبت میدهند و دیگر اصولیون قرار دارند. بنابراین اختلاف بین اصولی و اَخباری، درواقع اختلاف در ارکان مذهب و میان بنیانگذاران آن است؛ و ما در اینجا به تعریف این دو گروه خواهیم پرداخت.
علمای اَخباری، اجتهاد را ممنوع میدانند و به اخبار و احادیث عمل میکنند. آنان معتقدند که همۀ روايات کتابهای چهارگانه شیعه صحیح است و بيان اين احاديث از سوی ائمه امری قطعی است؛ و به کتاب و روایت اکتفا میکنند؛ لذا به خاطر منسوب بودن به اَخبار، به «اخباری» معروف شدهاند. آنان اجماع و دلیل عقلی را نفی و انکار میکنند [۴۳۹]و یادگیری اصول فقه را لازم نمیدانند و اعتقادی به صحتش ندارند. در مقابل ایشان، علمای اصولی یا مجتهدان قرار دارند که قائل به اجتهادند و معتقدند ادلّۀ احکام عبارتند از: کتاب، سنت، اجماع و دلیل عقلی. آنان به صحت همۀ روایاتی که در کتابهای چهارگانه آمده است، حکم نمیکنند و نمایندۀ اکثریت شیعه هستند [۴۴۰].
شیخ انصاری از غلامرضا قمی نقل میکند که اخباریه در استدلال به ادله شرعی، فقط بر اخبار شیعه اعتماد میکنند و بدون آنکه بین روایات درست و نادرست تفاوتی قائل شوند، با وجود اشکالاتی که دارند، آنها را قبول میکنند. وی میگوید: «آنچه در مورد علت نامگذاری این فرقۀ منحرف (اخباریون) مرا شگفتزده کرده، یکی از این دو مسئله است: نخست اینکه آنان به تمام انواع اخبار ـ از صحیح، حَسَن، موثق و ضعیف [۴۴۱]ـ عمل میکنند؛ بدون اینکه در قبال مجتهدین و در مقام عمل، بین این روایات فرقی بگذارند؛ دوم اینکه آنان در میان دلایل سهگانه که شامل قرآن کریم، سنت و اجماع میباشد، تنها یکی ـ یعنی روایات ـ را به عنوان دلیل پذیرفتهاند و دو منبع دیگر را انکار کردهاند؛ از این روست که آنها را اَخباری نامیدهاند» [۴۴۲].
بدین صورت، اخباریها بر اساس افسانههای خود عمل میکنند که حکایت از ناقص بودن قرآن دارند. به همین دلیل، هنگام استدلال، کتاب خدا را حجت نمیدانند و تنها بر افسانهها و شَطحیات خود متکی هستند و با چنین عملی، خود را از دایرۀ اسلام خارج ساختهاند. با این همه، برخی از علمای شیعه ـ علیرغم این کفر آشکار اخباریان، ادعا میکنند اختلاف میان اصولیها و اخباریها در موارد جزئی است؛ چنانکه درون یک فرقه، به خاطر اختلافنظر میان پیروانش، دیدگاههای متفاوتی به وجود میآید [۴۴۳]. فرج العمران در در این باره میگوید: «بنده در خلال پژوهشی که در کتابهای اصولیه و اخباریه انجام دادهام، جز چند مورد جزئی که موجب نقد و ایراد نیست، تفاوتی میان این دو گروه احساس نکردهام» [۴۴۴]؛ پس آیا میتوان گفت که هر دو از یک اندیشۀ واحد هستند؟
یکی از شیعیان معاصر کوشیده است برای آرای فرقه اخباریه، توجیهی پیدا کند و توضیح دهد که آنان چرا قرآن را حجت نمیدانند و تنها به روایات خود عمل میکنند. وی میگوید: «درحالیکه اخباریها مسلمان هستند، چگونه حجیتِ قرآن را انکار میکنند؟» [۴۴۵]. او در جستجوی راهی برای برونرفت از این مشکل، دیدگاه استرآبادی را نقل میکند که گفته است: «قرآن به نسبت اذهان عامۀ مردم، متنی نامفهوم است...» [۴۴۶]؛ پس جز به مقتضای روایات، قابل فهم و عملی شدن نیست. گویا نتیجۀ هر دو قول یکی است؛ زیرا اخبار و روایات آنها معانی قرآن را تحریف میکند و پیام الهی را به صورت دیگری جلوه میدهد -چنانكه بیان اين مساله خواهد آمد-؛ به ویژه که این فرقه، میان روایات صحیح و باطل تفاوتی قائل نیست.
در مورد آغاز دستهبندی اثناعشریه به اصولی و اخباری، بَحرانی یادآور شده است که محمد امین استرآبادی (م ۱۰۳۳ق) نخستین کسی است که باب بدگویی نسبت به مجتهدان را باز نموده و آنان را به دو گروه مجتهد و اَخباری تقسیم کرده است [۴۴۷]. بعضی از آنان میگویند این مسایل، پیش از استرآبادی نیز مطرح بوده و او فقط به تجدید آن پرداخته است [۴۴۸]. این درحالی است که این دو فرقۀ مخالف، یکدیگر رد کرده و میان آنها درگیری، تکفیر و بدگوییهای بسیاری رخ داده است؛ حتی برخی از آنان به تحریم نماز خواندن پشت سرِ دیگری فتوا میدادند [۴۴۹]. و برخی از علمای اخباری، تألیفات اصولیها را نجس میدانستند و از لمس آنها خودداری میکردند؛ لذا به خاطر دوری از نجاست آنها، تنها از پشت لباسشان به آنها دست میزدند [۴۵۰].
استرآبادیِ اخباری، بعضی از اصولیها را تکفیر میکند و آنان را به تخریب دین متهم میسازد [۴۵۱]؛ چنانکه فیض کاشانیِ اخباری، صاحب کتاب «الوافی» ـ از مصادر هشتگانۀ شیعه ـ گروهی از علمای اصولی را کافر دانسته است [۴۵۲]. بعضی از اصولیها نیز علیه وی ردیههایی نوشتهاند مبنی بر اینکه او عقاید و نوشتههایی بر مبنای رویکرد صوفیه و فلاسفه دارد که موجب کفر است؛ مانند اعتقاد به «وحدت وجود» [۴۵۳]. بدین ترتیب، با وجود اینکه هر دو از فرقههای اثناعشریه هستند، مانند علمای پیشین، یکدیگر را تکفیر میکنند [۴۵۴].
شیخ جعفر کاشف الغطاء ـ از بزرگان شیعه ـ دربارۀ موارد اختلاف میان این دو گروه، کتابی تألیف کرده است [۴۵۵]و موارد اختلاف بین اخباری و اصولی را به هشتاد مورد میرساند؛ درحالیکه میبینیم بحرانی تلاش کرده است موارد مورد اختلاف میان آنان را کاهش دهد؛ چنانکه فقط به هشت مورد [۴۵۶]یا کمتر اشاره کرده است [۴۵۷]؛ زیرا او معتقد است این اختلاف، منجر به جرح علمای دو طرف شده و باب بدگویی علیه شیعه را میگشاید [۴۵۸]. پس از وی محسن امین، موارد اختلاف را پنج مورد ذکر کرد [۴۵۹]و گروه سوم نیز حد وسط [بین پنج و هشتاد] را گرفتهاند و این موارد را چهل و سه مورد [۴۶۰]، چهل مورد [۴۶۱]یا بیست و نُه مورد برشمردهاند [۴۶۲].
کاستن از موارد اختلاف، به این برمیگردد که آنان برخی مسایل را به برخی دیگر ارجاع میدهند، یا حکم میکنند که مسئله نزد هر دو دسته مورد اختلاف است؛ بنابراین اختلاف بین طرفین به حساب نمیآید؛ همچنین معتقدند که در برخی موارد، اختلاف حقیقی وجود ندارد؛ مانند اختلاف در قضیۀ «اجماع» که اصولیون آنرا تأیید و اخباریون انکارش میکنند. به هر حال، بحرانی این اختلاف را واقعی نمیداند؛ زیرا هرچند برخی از مجتهدین اصولی، اجماع را در این مکتب ذکر کردهاند و آنرا از جمله ادله به حساب آوردهاند، میبینیم که آنان در مقام تحقیق در کتابهای استدلالی دربارۀ ثابت شدنِ اجماع و حاصل شدنِ آن، مناقشاتی دارند و در مورد تحقق و وجود مدلول آن، به گونهای با هم بحث میکنند که اثرِ آن کاملاً از بین میرود [۴۶۳]. شایان ذکر است که هدف در اینجا، تشریح مسایل مورد اختلاف آنان نیست [۴۶۴]؛ بلکه هدف از ذکر این مطالب، اشاره به تقسیم شدن شیعه به دو حزبِ مخالف و درگیر در اصول استدلال و غیره میباشد؛ هرچند بعضی از آنان تلاش کردهاند این اختلاف را کمتر کنند. در نهایت اشاره میکنم به علت کنار گذاشتن تقیه در میدان نزاع بر سرِ موارد اختلافی میان این دو فرقۀ اثناعشریه، حقایق بسیاری دربارۀ این مذهب فاش شد که اگر این اختلافات نبود، هرگز این مسایل آشکار نمیگشت. به راستی که بررسی آگاهانه و صبورانه در اختلافات اخباری و اصولی، اسرار زیادی را در مورد این مذهب آشکار میسازد [۴۶۵].
[۴۲۴] بنگرید به فرق الشیعة: ص۱۲۰ به بعد. [۴۲۵] در بخشهای بعد، به تعریف «اصولی» و «اخباری» خواهیم پرداخت. [۴۲۶] آنان پیروان شیخ احمد اَحسائی (۱۱۶۶- ۱۲۴۱ ق) هستند كه از علمای شیعه اثناعشریه میباشد؛ از اینرو به آنان «احمدیه» نیز میگویند. آلوسی در مورد احسائی و پیراونش میگوید: «از گفته آنان چنین برمیآید كه در مورد علیساعتقاد فلاسفه در مورد عقل اول را داشتهاند»؛ همانگونه که اعتقاد به حلول و خداپنداریِ ائمه و انكار معاد جسمانی را نیز به او نسبت دادهاند؛ همچنین از جمله اصول دین، اعتقاد به مرد كامل است كه در شخص او تجسم یافته است. شیعۀ اثناعشریه در مورد این فرقه اختلافنظر دارند: برخی مانند خوانساری (روضات الجنّات: ۱/۹۴) آنرا ستودهاند، برخی همچون محمد مهدی قزوینی (ظهور الحقیقة علی فرقة الشیخیة) به سرزنش وی برخاستهاند، برخی مانند علی بلادی (أنوار البدرین: ص ۴۰۸) در موردش سکوت کردهاند و برخی دیگر معتقدند که باید در مورد وی حد وسط را رعایت نمود و گفتهاند: «... مردم درباره او اختلاف دارند؛ برخی او را پایه و اساس [مذهب] میدانند و برخی كافر به حساب آوردهاند؛ و میانهروی بهتر است. حقیقت امر آن است كه وی یكی از علمای بزرگ امامیه است». او پس از ستایش احسائی میگوید: «آری، در تألیفات او جملاتی متشابه و ناواضح وجود دارد ولی به خاطر آنها نمیتوان بر او هجوم بُرد و جرئت تكفیر پیدا کرد (محمدحسین آل كاشفالغطا، حاشیه أنوار البدرین: ص ۴۰۸ و ۴۰۹). این اختلاف دلالت میكند بر اینكه بسیاری از علمای شیعۀ اثناعشری خطرات و گمراهیهای این مرد را نادیده گرفتهاند و ناچیز انگاشتهاند. برای آگاهی بیشتر در مورد مذهب شیخیه، بنگرید به: آلوسی، نهج السلامة: ص ۱۸ و ۱۹، نسخۀ خطی؛ مختصر التحفة: ص۲۲، اعلمی حائری، مقتبسالأثر: ۲۰/۱۳۶؛ محمد حسن آل طلقانی، الشیخیة نشأتها و تطورها، مجلة العرفان، مجلد ۳۳، ص ۱۹۹؛ أعیان الشیعة: ۸/۳۹۰؛ محسن عبدالحمید، حقیقة البابیة و البهائیة: ص ۳۶؛ مصطفی عمران، تهافت البابیة و البهائیة: ص ۳۴؛ گولدزیهر، العقیدة و الشریعة: ص ۲۷۰؛ مبارک اسماعیل، التیارات الفكریة: ص ۱۱۰. [۴۲۷] «كشفیه» یاران كاظم بن قاسم رشتی (م ۱۲۵۹ ق) هستند و او خود شاگرد اَحسائی ـ مؤسس شیخیهـ و جانشین و ادامهدهندۀ راه بود؛ با این تفاوت که عقاید غلوآمیزتری داشت. آنها را به جهت ادعای كشف و الهام استادشان «كشفیه» نامیدهاند. آلوسی میگوید: «كشفیه لقبی است كه بعضی از وزیران زوراء (علی رضا پاشا) - خدا درجهاش را والا گرداند- به آنها اطلاق کردهاند. آنان یاران سید كاظم حسینی رشتی ـ شاگرد و فارغالتحصیل مکتب اَحسائی ـ هستند؛ ولی در بعضی مسائل با وی مخالفت کردهاند. او سخنانی میگوید که از سخنان استادش بدتر و تلختر است؛ تا جایی که علمای اثناعشریه او را یكی از افراطیان به حساب میآورند و از آنچه از ظاهر سخنانش برمیآید بیزاری میجویند. بنده با او همنشینیِ بسیار داشتهام و هرگز چیزهایی را كه تكفیركنندگانش (از علمای اثناعشریه) در موردش میگویند، در او ندیدم. آری، بیتردید، او در مورد ائمه و مبدأ و معاد عقایدی دارد كه اثناعشریه قبول ندارند و بنده گمان نمیكنم كه مخالفت وی با استادش، او و پیروانش را از فرقۀ شیخیه خارج سازد (نهج السلامة: ص۱۹). برخی این فرقۀ شیعه را فرقهای مستقل میدانند؛ زیرا او خود در كتاب «دلیل الحیران» (ص۱۳۶) گفته است: «این مسلكی است كه پیش از من کسی آنرا نداشته است» (بنگرید: آل طعمه، مدینة الحسین: ص۳۴). محمدحسین آل كاشفالغطاء او را ـ بر خلاف استادشان احسائی ـ از راه راست، منحرف و در گمراهیِ دور و درازی دانسته است که بزرگترین و سختترین بلا و فتنه را به میان شیعه امامیه كشانده است و بلای «بابیّت» از عقاید او و پیروانش نشأت گرفته است (بنگرید به: محمدحسین آل كاشفالغطاء، حاشیة أنوار البدرین: ص ۴۰۸ و ۴۰۹). در مورد كشفیه بنگرید به: مصطفی عمران، البابیة: ص ۳۷ تا ۳۹؛ آلطعمه، مدینة الحسین: ص۲۴ به بعد (در این کتاب، با استفاده از مهمترین کتابهای سرسلسلۀ فرقۀ کشفیه و پیروانش، بحث مفصلی دربارۀ عقاید کشفیه آمده است)؛ عبدالرزاق حسین، البابیون و البهائیون: ص ۱۰. [۴۲۸] «ركنیه» پیروان میرزا محمد كریم بن ابراهیم خان كرمانی هستند كه یكی از شاگردان «سید کاظم رشتی» و پیرو مذهب او بود. دلیل نامگذاری ایشان به ركنیه این است كه او به رکن چهارم دین اعتقاد داشت؛ یعنی وجود شیعهای کامل که در شخص رهبر متبلور میگردد. وی این رکن را از اصول دین به حساب میآورد (آل طعمه، مدینة الحسین: ص ۵۶). عدهای نیز ركنیه و كشفیه را از القاب شیخیه دانستهاند و همه را یک فرقه در نظر گرفتهاند؛ بنگرید به: مجلة العرفان، مجلد ۳۳: ص ۱۹۹؛ محمد آل طلقانی، الشیخیه: ص ۲۷۴. [۴۲۹] «كریمخانیه» پیروان محمد فجری كرمانی كریمخان هستند كه او نیز پیرو مذهب شیخیه بود؛ لذا حائری در مورد او گفته است: «رئیس طایفه شیخیه» (مقتبس الأثر: ۲۴/۲۷۴ و ۲۷۵). [۴۳۰] «قزلباشیه» صوفیانی بودند که به تشیع گرویده بودند و از عمال صفویه محسوب میشدند. واژۀ «قِزِلباش» به معنی كسی است كه سرش قرمز است؛ زیرا به عنوان نشانۀ تشیع، كلاه قرمز بر سر میگذاشتند. برخی در مورد آنان گفتهاند که حیدر ـ پسر جنید صفوی ـ به پیروان خود دستور داده بود كه از وسط عمامههای خود كه تارهای متعددی داشت، قطعهای نوكدار به صورت هِرَم بلند كنند که از قلۀ عمامه به اطرافش به دوازده قسمت پخش میشد تا همواره یادآورِ علی و یازده فرزندش باشد و از این روی، صوفیان به خاطر پیوند با این شعار سرخ اثناعشریه، قزلباش نام گرفتند. احمد امین مدعی است که قزلباش در بعضی از كشورها لقب اثناعشریه است. شاید او مانند عادت همیشگی خود میخواهد روی این واقعیت سرپوش بگذارد كه طایفهاش به چندین دسته و گروه تقسیم شدهاند؛ بنگرید به: مصطفی الشیبی، الفكر الشیعی: ص۴۰۵ و ۴۰۶؛ أعیان الشیعة: ۱/۲۳۲۴. [۴۳۱] الآراء الصریحة: ص ۸۱. [۴۳۲] آل طعمة، مدینة الحسین: ص ۵۵ و ۵۶. [۴۳۳] «قُرَّتیه» پیروان زنی به نام «هند» بودند كه كنیهاش «امسلمه» و لقبش «قرةالعین» بود. كاظم رشتی زمانی كه همراه او بود، طی نامهای این لقب را بر او نهاد. این زن از كسانی بود كه پس از مرگ رشتی، بابیت را خاتمهیافته دانست سپس در چندین مسئله ـ از جمله تكالیف ـ با رشتی مخالفت ورزید. گفتهاند كه او به حلال بودن زنا و فحشا و رفع تمام تكالیف اعتقاد داشت. آلوسی (ابوثنا) میگوید: «با اینكه این زن حدود دو ماه در منزل من محبوس بود چنین چیزی را از وی احساس نكردم ... و آنچه برای من ثابت گردید این است كه بابیه و قُرَّتیه در مورد ائمه همان اعتقاد كشفیه را دارند و گمان میكنند با انجام نمازهای پنجگانه تکالیف خاتمه یافته است؛ نیز اعتقاد دارند وحی قطع نشده است» (نهج السلامة: ص ۲۱). برای آگاهی در مورد قُرَّتیه بنگرید به: آل طعمة، مدینة الحسین ص ۵۶ و ۲۳۹ و همچنین كتابهایی كه دربارۀ فرقه بابیه نوشته شده است. [۴۳۴] «بابیه» پیروان باب یا میرزا علی محمد شیرازی (۱۲۳۵- ۱۲۶۵ ق) از شیعیان امامیه اثناعشریه هستند. وی ادعا كرد كه بابِ [ارتباط با] امامی است كه در انتظارش هستند و مدعی شد كه او تنها سخنگوی امام زمان است؛ سپس ادعا كرد كه خودش امام غایب شیعه است؛ نیز گمان کرد كه خداوندأدر وجودش حلول کرده است؛ ضمناً چندین كفر و گمراهی دیگر نیز داشت؛ بنگرید به: محسن عبدالحمید، حقیقة البابیة و البهائیة؛ مصطفی عمران، تهافت البابیة و البهائیة؛ محمود ملاح، البابیة و البهائیة؛ احسان الهی ظهیر، البابیة. [۴۳۵. ]- «گوهریه» پیروان آخوند ملا حسن گوهر هستند که تا امروز هم در كربلا مذهب خود را ترویج میدهند. (آل طعمة، مدینة الحسین: ص ۵۵). در گذشته، فرقۀ كشفیه نقش زیادی در پیدایش این فرقه داشته است (همان: ص۲۳۹). آنها مدعی خدا بودن ائمه هستند و مجازات خداوند برای گناهكاران را نفی میکنند (همان: ص: ۵۳ و ۵۴). [۴۳۶] «نوربخشیه» به ابوالقاسم محمد نوربخش قُهستانی (۷۹۵ – ۸۶۹ ق) منسوبند. علمای اثناعشریه ادعا میكنند كه نوربخشیه فرقهای از آنهاست. این فرقه، در درههای هیمالیا و كوهستان پلتستان متصل به مرزهای تبت چین زندگی میکنند. نوربخش ادعای مهدویت نمود و احادیث وارده از طریق اهلسنت در مورد نام مهدی را بر شخص خود و كنیهاش تطبیق داد. او مهدی شیعیان را نفی کرد و از آنان جدا شد؛ از این جهت برخی بر این باورند كه این گروه، جزء فرقههای اثناعشریه نیست و از صوفیان وحدتِ وجود میباشد (احسان الهی ظهیر، الشیعة ص:۳۱۶)؛ اما این اعتقاد، مانع از این نیست كه وی در اصل، از شیعۀ اثناعشریه بوده و ادعای مهدویت كرده و احادیث اهلسنت را بر خود تطبیق داده باشد؛ چرا كه او به دوازده امام اعتقاد داشت؛ لذا در روز بیعت با مهدویان، به قبول عدد دوازده، به خاطر تبرک به عدد ائمه اكتفا كرد (الفكر الشیعی: ص۳۳۲)؛ به علاوه او در سفر به عراق، عتبات مقدس شیعه را زیارت کرد (همان: ص۳۳۳). در مورد گرایش آنان به صوفیه باید گفت كه پیوند تصوف و تشیع همچنان استوار و پابرجاست. برای آشنایی با اندیشههای این فرقه، بنگرید به: الشیعة والتشیع: ص ۳۱۴؛ مصطفی الشیبی، الفکر الشیعی: ص ۳۲۸ به بعد. [۴۳۷] ابوثنا آلوسی: نهج السلامة: ص۲۲. [۴۳۸] بنگرید به: الاصولیون و الاخباریون فرقة واحدة: ص۴. برخی از علمای اَخباری، مانند حسین آلكاشفالغطاء (نویسندۀ «اصل الشيعة و اصولها») نزد ایشان شهرت یافتهاند؛ همچنین ملاحظه میكنید كه اخباریها در بعضی مناطق ـ مانند بحرین ـ بسیارند. از جمله علمای بزرگ اصولی، میتوان از محسن حكیم، شریعتمداری، خوئی و خمینی نام برد. [۴۳۹] بنگرید به: رشدی علیان، العقل عند الشیعة الإمامیة،. [۴۴۰] بنگرید به: حسن الأمین، دائرة المعارف: ص۱۰۷؛ عزالدین بحرالعلوم، التقلید فی الشریعة: ص۹۲؛ فرج العمران، الاصولیون و الأخباریون فرقة واحدة: ص۱۹. [۴۴۱] توضیح این اصطلاحات، در فصل «عقیدۀ در مورد سنت» خواهد آمد. [۴۴۲] القلائد علی الفرائد، حاشیة علی رسائل الشیخ الأنصاری، مبحث حجة القطع؛ نیز بنگرید به: التقلید فی الشریعة الإسلامیة: ص۹۳. [۴۴۳] التقلید: ص۹۲؛ نیز بنگرید به: البحرانی، الحدائق: ۱/۱۶۹ و ۱۷۰. [۴۴۴] فرج العمران، الاصولین و الأخباریون فرقة واحدة: ص ۲ و۳. [۴۴۵] عزالدین، التقلید: ص۹۳. [۴۴۶] الفوائد المدینة: ص ۴۷ و ۴۸؛ التقلید ص۹۴؛ الحدائق: ۱/۱۶۹. نتیجه میگیریم که بر اساس روایات آنان، فهم و برداشت و عمل به قرآن جایز نیست. [۴۴۷] لؤلؤة البحرین: ص ۱۱۷. [۴۴۸] بنگرید به: الاصولیون و الأخباریون فرقة واحدة: ص۴. [۴۴۹] بنگرید به: محمدجواد مغنیه، مع علماء النجف: ص۷۴. [۴۵۰] محمد آل طلقانی، الشیعة: ص ۹. [۴۵۱] بنگرید به: لؤلؤة البحرین، بحرانی: ص ۱۱۸. [۴۵۲] همان، ص ۱۲۱. [۴۵۳] همانجا. [۴۵۴] مواردی دیگر از این تکفیر و تخطئه را در مبحث «غیبت» در همین کتاب بخوانید. [۴۵۵] «الحق المبين في تصويب المجتهدين و تخطئة الأخباریين»، سال ۱۳۱۶ ق، چاپ تهران. بنگرید به: الذریعة، ۷/۳۷ و ۳۸. [۴۵۶] بنگرید به: عزالدین بحر العلوم، التقلید: ص۹۵. [۴۵۷] وقتی در مورد این عناصر به «حدائق» مراجعه كردم، بیش از چهار مورد نیافتم؛ بنگرید به: حدائق: ۱/۱۶۷. [۴۵۸] همانجا. [۴۵۹] أعیان الشیعة: ۱۷/۴۵۳ تا ۴۵۸. [۴۶۰] منظور، عبدالله بن صالح بحرانی، صاحب كتاب «مُنیة المُمارسین» است. بنگرید به: الحدائق، ۱/۱۶۷. [۴۶۱] مانند آخوند شیعه، عبدالله سماهیجی؛ بنگرید به: روضات الجنات: ۱/۳۶. [۴۶۲] منظور خوانساری است. همانجا: ۱/۳۶. [۴۶۳] الحدائق: ۱/ ۱۶۸. [۴۶۴] برای آگاهی در مورد این مسایل بنگرید به: حائری، مقتبس الأثر: ۳/۲۹۶؛ خوانساری، روضات الجنات: ۱/۳۶؛ بحرانی، الحدائق: ۱/۱۶۷؛ الكشكول: ۲/ ۳۸۶ تا ۳۸۹؛ محمد صادق بحرالعلوم، دلیل القضاء الشرعی اصوله و فروعه: ۳/۲۲ تا ۲۶؛ محسن الأمین، أعیان الشیعة: ۱۷/۴۵۳ تا ۴۵۸؛ عزالدین بحرالعلوم، التقلید: ص۹۵؛ الغریفی، الإجتهاد و الفتوی: ص۹۹. علاوه بر این، برخی از آنان گفتهاند موارد اختلاف میانشان در چهار چیز است: یکی تقسیم حدیث به صحیح، حسن، موثق و ضعیف؛ زیرا این امر مورد تأیید اصولیها و انکارِ اَخباریهاست؛ دوم تقلید که اصولیها تقلید از مجتهد متوفی را جایز نمیدانند، اما اخباریها آنرا جایز میدانند؛ نکتۀ سوم و چهارم اجماع و عقل است، چنانکه اصولیها بعد از کتاب و سنت، قائل به حجیت اجماع و عقل هستند؛ اما اخباریها آنرا ممنوع دانستهاند؛ بنگرید به: الغریفی، الإجتهاد و الفتوی: ص۹۹. [۴۶۵] در فصل «عقیدۀ شیعه در مورد سنت و اجماع» از اختلافات جاری بین دو طرف بحث كردهام.