مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فصل بیست و سوم: در حقیقت سلطنت و انواع آن [۱۰۲۱]

فصل بیست و سوم: در حقیقت سلطنت و انواع آن [۱۰۲۱]

پادشاهی و تشکیل دادن دولت برای انسان پایگاهی طبیعی است زیرا در فصول پیش ثابت کردیم که ممکن نیست بشر به زندگانی و موجودیت خود ادامه دهد جز در پرتو اجتماع و تعاون برای بدست آوردن روزی و دیگر ضروریات خویش.

و هرگاه اجتماعات برای انسان حاصل آید ضرورت اقتضا می‌کند که با یکدیگر روابط گوناگون برقرار سازند و نیازمندی‌های خویش را برآورند و هم برحسب آن که در طبیعت حیوانی انسان ستمگری و تجاوز به یکدیگر سرشته است ناگزیر هر یک به دیگری دست درازی می‌کند تا حاجات خود را به زور از وی بستاند و دیگری بر مقتضای طبیعت خشم و نام و ننگ و اقتضای نیروی بشری در این باره پیش گیری می‌کند و سرانجام کار به کشمکش و زدوخورد و جنگ منجر می‌گردد و جنگ باعث هرج و مرج و خونریزی و نابودی ننفوس بی‌شمار می‌شود و فرجام کار به انقراض نسل بشر منتهی می‌گردد، در حالی که بقای نسل از چیزهایی است که خدای، سبحانه به محافظت اختصاص داده است. پس بقای نوع بشر به حالت هرج ومرج و بی‌سروسامانی و نداشتن حاکمی که مانع تجاوز آنان به یکدیگر باشد محال وامکان ناپذیر است. و بدین سبب بشر به رادع یا حاکمی که مانع دست درازی یکی به دیگری باشد نیازمند است و چنین حاکمی به مقتضای طبیعت بشری همان پادشاه قاهر و نیرومند است و چنان که در فصول پیش یادآور شدیم چنین پادشاهی ناگزیر باید دارای عصبیت قومی باشد چه همۀ توسعه طلبیها و مدافعات جز در پرتو عصبیت انجام نمی‌یابد، و پادشاهی چنان که می‌بینیم پایگاه بلند و شریفی است که توسعه طلبی‌ها و مدافعات به سوی آن متوجه می‌شود و محتاج به مدافعه می‌باشد و هیج یک از این معانی جز در سایۀ عصبیت‌ها جامۀ عمل نمی‌پوشد. گذشته از این، عصبیت‌ها نیز گوناگون و متفاوتست و هر عصبیتی دارای فرمانروایی و غلبه بر زیردستان قوم و عشیره خود می‌باشد ولی پادشاهی به همۀ عصبیتها تعلق نمی‌گیرد بلکه در حقیقت سلطنت به عصبیتی اختصاص می‌یابد که همۀ رعیت را مسخر فرمان خود سازد و به خراج ستانی اموال همت گمارد و لشکریانی تشکیل دهد و مرزها را حفظ کند، و برتر از نیروی او قدرت قاهری موجود نباشد، و اینست معنی و حقیقت پادشاه بر حسب مفهومی که مشهور است.

بنابراین اگر عصبیت کسی بدان مرحله از توانایی نرسد که بتواند برخی از شرایط یادکرده را، مانند نگهبانی مرزها یا خراج ستانی اموال یا تشکیل لشکریان، اجرا کند چنین کسی پادشاهی ناقص خواهد بود و نمی‌توان او را پادشاه حقیقی نامید چنان که این معنی برای بسیاری از پادشاهان بربر در دولت اغلبیان قیروان و پادشاهان ایران در آغاز دولت عباسیان روی داده است و همچنین کسی که عصبیت او بدان مرحله نرسد که بتواند برتر از کلیۀ عصبیتها قرار گیرد و دیر تسلط‌ها و قدرتها را از بین ببرد و بالای فرمان او فرمان دیگری هم باشد باز پادشاهی ناقص مجموعۀ آن‌ها دولت واحدی تشکیل می‌دهد و در زیر لوای یک پادشاه فرمانروایی می‌کنند. و برحسب معمول چنین وضعی را می‌توان در دولت‌های پهناوری که بر نواحی و حدود بسیاری فرمانروایی می‌کنند مشاهده کرد. به عبارت دیگر رؤسای قبایل و سلاطینی که در نواحی دور افتاده بر قوم و طایفۀ خویش حکومت می‌کنند و از کیش دولتی که آنان گرد هم آورده است فرمانبری و پیروی می‌کنند مانند دولت صنهاجه وابسته به عبیدیان (فاطمیان) و زناته که گاهی پیرو امویان(اندلس) بودند و گاهی از عبیدیان اطاعت می‌کردند و همچون شاهزادگان و امرای ایرانی در دولت عباسیان و مانند امرا و پادشاهان بربر در برابر فرنگیان پیش از اسلام و چون ملوک طوایف ایران در روزگار اسکندر و اقوام یونانی و بسیاری از دولت‌های دیگر که مشابه آنان بوده‌اند، پس باید به دیده عبرت نگریست تا (حقیقت) را دریافت و خدا غالب است فوق بندگانش [۱۰۲۲].

[۱۰۲۱] عنوا فصل در ینی چنین است: در معنی حقیقت سلطنت. [۱۰۲۲] اشاره به آیه: ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦ[الأنعام: ۱۸].