فصل سی وسوم: در شرح نام بابا (پاپ) [۱۱۷۶]و پطرک در میان مسیحیان ونام کوهن در نزد یهود
باید دانست که هر ملتی (مذهبی) باید در غیبت پیامبر خود قائمی داشته باشند که ایشان را به احکام و شرایع دین آن پیامبر رهبری کند و این قائم در میان ایشان به منزلۀ خلیفۀ پیامبر است و تکالیف و احکام را به مردم تبلیغ میکند.
و نیز بنابرآنچه در فصول پیش یاد کردیم ضرورت سیاست در میان ایشان به منزلۀ خلیفۀ پیامبر است که تکالیف و احکام را به مردم تبلیغ میکند.
و نیز بنابر آنچه در فصول پیش یاد کردیم ضرورت سیاست در میان نوع بشر ایجاب میکند که برای تشکیل یافتن اجتماع بشری شخصی با قهر و زور آنان را وادار به مصالح عمومی کند و از مفاسد و تباهیها بازدارد و چنین کسی را پادشاه نامند. و چون دعوت دین اسلام جنبۀ عمومی دارد و باید همۀ مردم را به طوع و کره بدان وادار کنند، و به همین سبب امر جهاد در میان مسلمانان از تکالیف شرعی به شمار میرود، از اینرو در کشورهای اسلامی خلافت و پادشاهی توأم شده است زیرا شوکت یا قدرت به خلافت و پادشاهی هر دو متوجه میباشد و برای حفظ هر دو مقام مزبور بکار میرود.
ولی دعوت مذاهب دیگر جنبۀ تعمیم نداشته و هم جهاد در میان آنان از تکالیف شرعی نبوده است مگر تنها در موارد دفاع. از این رو متصدیان امور دینی در میان آنان به هیچ رو در سیاست کشور دخالتی ندارند بلکه پادشاهی برای کسی از آنان حاصل میشود که در حطام دنیوی فرو افتد و برای امری غیردینی (بدان روی آورد). و آن همان عصبیت است که به طبع اقتضا میکند صاحبان آن در صدد بدست آوردن کشور و پادشاهی بر آیند چنان که دلایل آن را در فصول پیش یاد کردیم. وعلت این که صاحبان ادیان دیگر از طریق دین درصدد بدست آوردن پادشاهی بر نمیآیند اینست که مذهب آنان ایشان را مانند مذهب اسلام به غلبه یافتن بر ملتها و مذاهب دیگر مکلف نمیکند بلکه از ایشان خواسته شده است که دین خود را در میان کسانی پایدار کنند که بدان اختصاص دارند و بهمین سبب بنی اسرائیل پس از موسی و یوشع÷ قریب چهارصد سال در حالی بودند که اعتنایی به هیچیک از امور کشورداری نداشتند بلکه تمام هم ایشان فقط برپاداشتن دینشان بود و کسی را که در میان آنان متصدی و عهده دار این امر بود «کوهن» مینامیدند و گویی او خلیفۀ موسی÷ بود که امر نماز و قربان [۱۱۷۷]را برای ایشان اقامه میکرد و شرط کوهن این بود که ذریۀ هارون÷ باشد زیرا به موجب وحی او و فرزندانش بدین مقام تعیین شده بودند [۱۱۷۸].
آنگاه برای بپا داشتن سیاستی که به طبیعت در اجتماع بشر ضرورت دارد هفتاد شیخ برگزیدند که احکام عمومی ایشان را تلاوت میکردند و کوهن از لحاظ رتبۀ دینی بزرگترین آنان به شمار میرفت و از غوغای احکام در میان مردم از همه دورتر بود، و این وضع در میان ایشان ادامه داشت تا طبیعت عصبیت در آنان استحکام یافت و شوکت کشورداری یعنی سپاه برای آنان تولید کرد از این رو بر کنعانیان غلبه یافتند و سرزمینی را که خدای ایشان را وارث آن کرده بود بدست آوردند، یعنی بیت المقدس ونواحی مجاور آن را تصرف کردند همچنان که بر زبان موسی÷ این امر جاری شده بود و به همین سبب ملتهای فلسطین و کنعان و ارمن [۱۱۷۹]و اردن [۱۱۸۰]و عمان و مأرب با ایشان جنگیدند.
و ریاست ایشان در این جنگها با شیوخ ایشان بود و بر این وضع قریب چهارصد سال ادامه دادند و ایشان را صولت کشورداری و پادشاهی نبود (سرانجام) بنی اسرائیل از توسعه طلبی اقوام و امم به تنگ آمدند و از شموئیل یکی از انبیای خویش درخواست کردند تا از خدا بخواهد که کسی را به پادشاهی آنان برگزیند و در نتیجه طالوت پادشاه ایشان شد و بر همۀ اقوام غالب آمد و جالوت پادشاه فلسطین را کشت [۱۱۸۱]. آنگاه پس از وی داود و سپس سلیمان÷ پادشاهی یافتند و کشور سلیمان به مرحلۀ عظمت و بزرگی رسید و تا حجاز و اطراف یمن و از سوی دیگر تا نواحی بلاد روم توسعه یافت. آنگاه پس از سلیمان اسباط دوازده گانه بر حسب مقتضیات عصبیت که در دولتها روی میدهد، چنان که در فصول پیش یاد کردیم، از یکدیگر جدا شدند و به دو دولت تقسیم یافتند که یکی [۱۱۸۲]در نواحی نابلس [۱۱۸۳]استقرار یافت و به اسباط ده گانه تعلق داشت [و پایتخت کشور ایشان صبصطیه [۱۱۸۴]بود که در روزگار بخت نصر [۱۱۸۵]ویران و خراب گردید] [۱۱۸۶]و دولت دیگر در قدس و شام فرمانروایی میکرد و به بنی یهودا و بنی یامین [۱۱۸۷]متعلق بود. آنگاه بخت نصر پادشاه بابل بر ایشان غلبه یافت و نخست کلیۀ بلادی را که اسباط ده گانه در صبصطیه (سامره) متصرف بودند از چنگ ایشان بیرون آورد و متصرف شد و بار دیگر نواحی متصرفی بنی یهودا را در بیت المقدس، پس از آن که در آن سرزمین هزار سال فرمانروایی داشتند [۱۱۸۸]از چنگ ایشان بیرون آورد و مسجد آنان را ویران کرد و تورات را بسوخت و دین ایشانرا از میان برد و آنان را به اصفهان و بلاد عراق کوچ داد تا اینکه پادشاهان کیانی [۱۱۸۹]ایران آنان را پس از هفتاد سال آوارگی از بیت المقدس بدان شهر بازگردانیدند و آنگاه مسجد را بساختند و امر دین خویش را بر همان رسم اول که امور فقط در دست کاهنان بود بنیان نهادند و کار پادشاهی به ایرانیان اختصاص داشت، آنگاه اسکندر و یونانیان بر ایران غلبه کردند و یهودیان در زیر تسلط آنان قرار گرفتند. سپس فرمانروایی یونانیان رو به ضعف نهاد و یهودیان به نیروی عصبیت طبیعی بر ایشان غلبه یافتند و استیلای آنان را بر خود دفع کردند و امور کشوری ایشان را کوهنانی که از خاندان حشمنای [۱۱۹۰]بودند به عهده گرفتند و با یونانیان به نبرد برخاستند تا آن قوم منقرض شدند و رومیان بر ایشان غلبه یافتند و در زیر فرمان رومیان واقع شدند سپس به بیت المقدس لشکر کشیدند که در آن خاندان هیرودس [۱۱۹۱]وابستگان [۱۱۹۲]خاندان حشمنای و بقیه دولت ایشان [۱۱۹۳]تسلط داشتند لیکن رومیان مدت درازی آن شهر را محاصره داشتند سپس بیت المقدس را به قوۀ قهری گشودند و به کشتارهای فاحش و خرابی و سوختن دست یازیدند و آن شهر را خراب کردند و ساکنان آن را از آن خارج ساختند و در «رومه» [۱۱۹۴]و ماورای آن پراکنده کردند و این دومین تخریب مسجد است و یهودیان این «آوارگی» و «جلای دسته جمعی» را «جلای بزرگ» مینامند. ازین پس دیگر نتوانتسند کشوری تشکیل دهند زیرا عصبیت را از دست داده بودند و پس از آن در تحت تسلط روم باقی ماندند و امور دینی ایشان را رئیسی برعهده داشت که او را کوهن مینامیدند.
پس از آن مسیح÷ ظهور کرد و دینی تازه آورد و بعضی احکام تورات را نسخ کرد و بر دست او خوارقی شگفت ظاهر شد مانند شفادادن کور [۱۱۹۵]و مبتلا به برص و زنده کردن مردگان. از این رو گروه کثیری از مردم بر وی گردآمدند و به وی ایمان آوردند و بیشتر آنان از حواریان، اصحاب وی، به شمار میرفتند که دوازده تن بودند و از میان ایشان رسولانی به آفاق فرستاد که مردم را به مذهب وی دعوت کنند و این امر در روزگار او گوستس [۱۱۹۶](اوغسطس) نخستین پادشاه قیاصره [۱۱۹۷]و روزگاری بود که هیرودس پادشاه یهود پادشاهی را از خاندان حشمنای وابستگانش انتزاع کرده بود. پس یهودیان بر مسیح حسد بردند و او را تکذیب کردند و هیرودس پادشاه ایشان با پادشاه قیاصره (اوگوستس) مکاتبه کرد و او را برانگیخت تا اجازه داد مسیح را بکشند و وقایعی روی داد که قرآن آنها را بیان کرده است.
و حواریان [۱۱۹۸]او پراکنده شدند و بیشتر آنان به بلاد روم رفتند و دین نصاری را دعوت میکردند و پطرس [۱۱۹۹]که بزرگتر حواریان بود، به رومه (رم) پایتخت قیاصره درآمد سپس انجیل را که بر عیسی÷ نازل شده بود در چهار نسخه بنابر اختلاف روایاتی که داشتند نوشتند چنان که متی [۱۲۰۰]انجیل خود را در بیت المقدس به عبرانی نوشت و یوحنا [۱۲۰۱]بن زبدی یکی از آنان آن را به لاتینی نقل کرد و لوق [۱۲۰۲]یکی از حواریان انجیل خود را به لاتینی برای بعضی از اکابر روم نوشت.
و یوحنا بن زبدی انجیل خود را در رومه نوشت. و پطرس انجیل خویش را به لاتینی مرقوم داشت و آن را به مرقاص [۱۲۰۳]شاگردش نسبت داد و این نسخ چهارگانۀ انجیل با هم اختلاف یافتند، با این که همۀ آنها وحی صرف نبود بلکه به سخنان عیسی÷ و سخنان حواریان آمیخته بود و بیشتر مطالب آنها را مواعظ و قصهها تشکیل میداد و احکام در آنها بسیار اندک بود. و در آن عهد حواریان که رسولان انجیل به شمار میرفتند در رومه (رم) گرد آمدند و قوانین مذهب نصاری را وضع کردند و انشاء و کتابت آن را بر دست اقلیمنطس [۱۲۰۴]شاگرد پطرس قرار دادند و در آن شمارۀ کتبی را که باید بپذیرند و بدان عمل کنند نوشتند چنان که از شریعت قدیم یهود این کتب را برگزیدند: تورات که پنج سفر بود و کتاب یوشع و کتاب قاضیان و کتاب راعوث [۱۲۰۵]و کتاب یهودا و اسفار ملوک (چهارسفر) و سفر بنیامین [۱۲۰۶]و کتب مقابیین [۱۲۰۷]از (یوسف) ابن کریون (سه نفر) و کتاب عزرای امام [۱۲۰۸]و کتاب ارشیر [۱۲۰۹]و قصه هامان و کتاب ایوب صدیق و مزامیر داود÷ کتب پسرش سلیمان÷ (پنج سفر) و کتاب الهامات و اخبار غیبی انبیاء کوچک و بزرگ (شانزده سفر) و کتاب یشوع بن شارخ وزیر سلیمان که آنها را تنظیم کردند و نوشتند و از شریعت عیسی، ÷ نسخ چهارگانه انجیل را که از حواریان گرفته شده بود و [کتاب پولس [۱۲۱۰](چهارده رساله) و کتب قتالیقون [۱۲۱۱](هفت رساله)] و هشتم آن ابرکسیس [۱۲۱۲]در داستانهای پیامبران و رسولان [و کتاب پولس (چهارده رساله)] [۱۲۱۳]و کتاب اقلیمنطس که در آن احکام بود و کتاب ابوغالبیس [۱۲۱۴]که در آن رؤیای یوحنابن زبدی مندرج بود نوشتند.
قیاصره (پادشاهان روم) در معاملۀ با این دین یکسان نبودند، بعضی آن را میپذیرفتند و صاحبان آن را تعظیم میکردند و برخی آن را فرو میگذاشتند و بر اهل آن دین تسلط مییافتند و آنان را مورد قتل و نفی بلد قرار میدادند تا این که کنستنتین [۱۲۱۵]به سلطنت رسید و آن را پذیرفت پس پیروی از آن را همچنان ادامه دادند. و عهده دار امور دین و آن که مراسم و تشریفات آن را انجام میداد پطرک [۱۲۱۶]نامیده میشد و او را نزد ایشان رئیس مذهب و خلیفۀ مسیح به شمار میرفت وی نمایندگان و خلفای خود را به نقاط دور از اقامتگاه خود نزد مسیحیان میفرستاد و آنها را اسقف، یعنی نایب و جانشین پطرک، مینامیدند و امامی که نماز را اقامه میکرد ودر دین فتوی میداد قسیس میخواندند. و کسی را که از خلق جدا میشد و در خلوت خود را منزوی میکرد و به عبادت راهب میخواندند و بیشتر در صومعهها [۱۲۱۷]منزوی میشدند. و پطرس رسول رئیس حواریان و بزرگتر شاگردان مسیح در رومه بود و درآنجا بر پاداشتن مراسم دین ناصری را برعهده داشت تا اینکه نرن [۱۲۱۸]پنجمین پادشاه روم (قیاصره) او را [با عده ای از پطرکها و اسقفها] [۱۲۱۹]کشت. سپس آربوس [۱۲۲۰]برکرسی اسقفی روم (رم) نشست به خلافت و جانشینی. و مرقاص انجیلی در اسکندریه و مصر و مغرب مدت هفت سال مردم را دعوت میکرد و پس از وی حنانیا به جای او این وظیفه را برعهده گرفت و وی را پطرک مینامیدند و او نخستین پطرک در آن نواحی بود و دوازده قسیس (کشیس) [۱۲۲۱]تعیین کرد بدین منظور که اگر پطرک در گذرد یکی از آن دوازده تن جانشین او گردد و یکی از مؤمنان را به جای آن دوازدهمی که جانشین پطرک میشد برمی گزیدند بنابراین امر پطرکها به کشیشان محول میشد آنگاه چون در میان آنان دربارۀ قواعد و عقاید دینشان اختلاف روی داد و در نیقیه [۱۲۲۲]در روزگار کنستنتین برای رهایی و تجرید حق در دین اجتماع کردند و سیصد و هجده تن از اسقفها بر یک نظر در امور دینی همرأی شدند از این رو آن را نوشتند و به نام راهنما و پیشوا [۱۲۲۳]خواندند و به منزلۀ اصلی قرار دادند که بدان رجوع کنند و از جملۀ دستورهایی که نوشته بودند این بود که در تعیین پطرک عهده دار دین به اجتهاد کشیشها رجوع نشود چنان که حنانیا شاگرد مرقاص مقرر داشته بود و این شیوه را باطل کردند و بلکه مقرر داشتند که در تعیین جانشین خود باید با گروهی از برگزیدگان ائمه مؤمنان و رؤسای ایشان مشورت شود. و از آن وقت این مسئله بر همین وضع باقی ماند.
آنگاه پس از این واقعه در اصول و قواعد دین اختلاف کردند و برای تقریر قواعد آن اجتماعات و انجمنهایی داشتند اما در خصوص قاعدۀ مزبور اختلافی روی نداد و آن شیوه همچنان باقی ماند و نیابت اسقفها از پطرکها در میان ایشان دوام یافت. و اسقفها پطرکها را پدر (اب) میخواندند [و از این رو کشیشها در غیاب پطرکها اسقف را] [۱۲۲۴]نیز از لحاظ احترام پدر (باب) خطاب میکردند و بدین سبب در طول اعصار درازی نام آنها به هم اشتباه میشد که میگویند آخرین پطرکی که نام او با اسقفها اشتباده میشده مقام پطرکی هرقل در اسکندریه بوده است. اینست که در آن هنگام تصمیم گرفتند از نظر تجلیل و احترام مقام پطرک میان آنها با اسقفها تفاوتی قائل شوند از این رو پطرک را «بابا» خواندند که به معنی پدر پدران (ابوالاباء) است و این نام به گمان جرجس بن عمید که در تاریخ خود آورده است نخستین بار در مصر معمول شده است، سپس آن را کرسی اعظم که به عقیدۀ آنان کرسی پطرس رسول بود اطلاق میکردند چنان که یاد کردیم و هم اکنون نیز به منزلۀ پایگاه و نشانه ای برای او میباشد. آنگاه مسیحیان در دین خویش و دربارۀ معتقداتی که به مسیح داشتند راه اختلاف پیش گرفتند و به طوایف و فرقههای گوناگونی تقسیم شدند و هر فرقه برای حفظ خویش از پادشاهان مسیحی یاری میجستند و در روزگارهایی وضع بر همین اختلاف یعنی ظهور فرقه ای به دنبال فرقۀ دیگر ادامه داشت، تا سه فرقۀ متمایز از میان آنان ظهور کرد که به منزلۀ فرق اصلی به شمار میروند و به گروههای دیگرچندان توجهی ندارند و آنها عبارتند از ملکیه [۱۲۲۵]و یعقوبیه [۱۲۲۶]و نسطوریه [۱۲۲۷][و ما معتقد نیستیم اوراق کتاب را به یادکردن مذاهب کفر ایشان سیاه کنیم. و آنها همه معروف است چنان که قرآن کریم هم بدان تصریح کرده است و میان ما و آنها هیچ گونه ستیز و استدلالی در این باره باقی نمانده جز این که فقط بگوییم یا مسلمان شوند یا جزیه بدهند و یا کشته شوند [۱۲۲۸].]
و هریک از فرق از پطرک خاصی پیروی میکنند چنان که پطرک رم (رومه) هم اکنون موسوم به پاپ (بابا) برحسب رأی فرقۀ ملکیه (نظر میدهد) و رم در تصرف فرنگان است و پادشاهی ایشان در آن ناحیه است. و پطرک معاهدان [۱۲۲۹]که بر رأی یعقوبیه میباشد در مصر است و او در میان آن فرقه سکونت دارد و اهالی حبشه از یعقوبیه پیروی میکنند و آن پطرک خویش میدانند و پطرک مصر در میان ایشان اسقفهایی دارد که در انجام وظایف دینی جانشین پطرک میباشند و پطرک خود را بدین نام نمیخوانند. و ضبط این کلمه به دوبای موحده است و آن را به طور مفخم [۱۲۳۰]تلفظ میکنند و باء دوم مشدد است. و از شیوههای بابا (پاپ) در نزد فرنگان اینست که آنان را به انقیاد و اطاعت از یک پادشاه تشویق و تحریض میکند که در اختلافات و مسائل دیگر به او رجوع کنند از بیم آن که مبادا در میان آنان اختلاف روی دهد و عصبیتی را که نزد ایشان از آن چیزی برتر نیست در او میطلبند و تمرکز میدهند تا وی را قدرتی بالاتر از همه حاصل آید و این پادشاه را «انبرظور» [۱۲۳۱]مینامند و حرف وسط آن بین ذال و ظاء معجمه تلفظ میشود. (یعنی حرف (ذال در انبرذور)
و پاپ تاج را برای تبرک بر سر پادشاه میگذارد و وی را متوج (تاجدار) مینامند و شاید معنی لفظ امپراطور همین باشد. و این است خلاصۀ مطالبی که در شرح بابا و کوهن یاد کردیم و خدا هر که را بخواهد گمراه کند هر آن که بخواهد رهبری میفرماید.
[۱۱۷۶] «بابا» رئیس متعبدان نصاری خلیفه رسول پطرس است (اقرب الموارد). رئیس روحانی کاتولیکها. در بعض نسخ (باب) است. [۱۱۷۷] در (ا) قربات است. [۱۱۷۸] در نسخ چاپ مصر و بیروت چنین است: «زیرا موسی بیاعقاب بود». [۱۱۷۹] ارمن Armen بر حسب معمول به معنی ارمنیها Armeniens به کار میرود ولی مؤلف به ظاهر در اینجا آن را به معنی Amorrheens عموریان بکار برده است (دسلان). [۱۱۸۰] و ازوم Edomites و عمون Ammoites و مواب Moabites (پ). [۱۱۸۱] رجوع به قرآن کریم سوره بقره، آیه ۲۴۸ تا ۲۵۱ شود. [۱۱۸۲] «در جزیره و موصل بود» نسخ چاپ مصر و بیروت. [۱۱۸۳] Naplous [۱۱۸۴] Sebaste (SAamarie) ، شهر قدیم به نام سامره در فلسطین. [۱۱۸۵] نابوکدونرز، Nabuchdonosor [۱۱۸۶] قسمت داخل کروشه از چاپ پاریس و دسلان است. [۱۱۸۷] و بنیامینف در (ا) و (ب) و (ک). [۱۱۸۸] دوران فرمانروایی و سلطنت یهودیان ۳۷۶ سال بوده است و مؤلف در اینجا بیشک میخواهد بگوید که ملیت یهود قریب هزار سال باقی بوده است (دسلان). [۱۱۸۹] مقصود سلسله هخامنشی است چه کوروش کبیر این امر را انجام داد. [۱۱۹۰] les Machabees [۱۱۹۱] Herode [۱۱۹۲] در متن اصهار است که ج صهر میباشد و صهر به معنی قرابت، و شوهر دختر کسی و شوهر خواهر وی و جز اینها است. [۱۱۹۳] صورت متن از «ینی» است در چاپهای بیروت «بقیت دولتهم» است. [۱۱۹۴] Rome [۱۱۹۵] در «ینی» شفادادن سفیه و مجنون [۱۱۹۶] Auguste [۱۱۹۷] سزارها، Cezars. [۱۱۹۸] اشاره به آیه: ﴿قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۵۲] و آیات مابعد آن. [۱۱۹۹] Pierre [۱۲۰۰] Matthieu [۱۲۰۱] Jean [۱۲۰۲] Luc [۱۲۰۳] Marc [۱۲۰۴] Clement [۱۲۰۵] Ruth [۱۲۰۶] بریایومین (پ). [۱۲۰۷] Machabees [۱۲۰۸] استاد حقوق Esdras [۱۲۰۹] Esther [۱۲۱۰] Paul [۱۲۱۱] Catholiques [۱۲۱۲] Praxis [۱۲۱۳] در نسخه (پ) محل آن قبلاًً آمده است. [۱۲۱۴] Apocalypse [۱۲۱۵] Constantin [۱۲۱۶] Patriarche [۱۲۱۷] صومعه، عبادتگاه راهبان (اقرب الموارد) [۱۲۱۸] Neron [۱۲۱۹] در ینی و ترجمه دسلان نیست. [۱۲۲۰] Arbous [۱۲۲۱] کسی که رتبه او میان اسقف و شماس باشد. [۱۲۲۲] Nicee [۱۲۲۳] این ترجمه (امام) از چاپهای مصر و بیروت است ولی در «ینی» و ترجمه دسلان «امانت» است. [۱۲۲۴] در چاپ (ا) نیست. [۱۲۲۵] (به فتح م ـ ل و «ی» مشدد مفتوح) طایفه ایست از نصاری که بدین نام ملقب شدهاند از آن رو که از پادشاه پیروی میکنند یکی آن «ملکی» است. و عامه «ملکی» و «ملکیه» (به کسر م ـ سکون ل) تلفظ میکنند و نیز غالباً بر اتباع کلیسیای پطرسی اطلاق میشود (اقرب الموارد). [۱۲۲۶] یعقوبیه و یعاقبه فرقه ای از خوارج نصاری هستند و ایشان اتباع یعقوب برادعیاند که در قرن ششم میلادی ظهور کرد و گفت در مسیح یک طبیعت وجود دارد. [۱۲۲۷] (به ضم و فتح ن) مذهب نسطور، ونسطور مردی است که بدعت در دین مسیح آورده است. (اقرب الموارد). [۱۲۲۸] عبارت میان کروشه در برخی از چاپهای بیروت نیست در (ا) و «ینی» و (پ) و ترجمه دسلان آمده است اما با اختلافاتی چنان که در (ا) و (نسخ) ورد (پ) نسخه است. [۱۲۲۹] معاهد: ذمی، حربی. [۱۲۳۰] یعنی دارای تفخیم و تفخیم در اصطلاح تجوید عبارتست از فریه گردانیدن حرف رجوع به (تجوید القرآن) شود. [۱۲۳۱] در چاپ (ا) انبرذور. در قدیم انبراطور (به طا) مشهور بوده است و فرانسویها «اینبرور» میگویند و معنی ا« در نزد ایشان پادشاه پادشاهان (شاهنشاه) است. (حاشیل چاپ کشاف).