مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فصل چهل وسوم: در این که ستم اعلام کنندۀ ویرانی اجتماع وعمران است

فصل چهل وسوم: در این که ستم اعلام کنندۀ ویرانی اجتماع وعمران است

باید دانست که تجاوز به اموال مردم آنان را از بدست آوردن و بارورکردن ثروت نومید می‌سازد، چه می‌بینید در چنین شرایطی سرانجام هستی شان را به غارت می‌برند و آنچه را بدست می‌آورند از ایشان می‌ربایند و هرگاه مردم از بدست آوردن و تولید ثروت نومید شوند از کوشش و تلاش در راه آن دست بر می‌دارند.

و تجاوز به هر اندازه باشد به همان نسبت رعایا از کوشش در راه بدست آوردن ثروت باز می‌ایستند چنان که اگر تجاوز بسیار و عمومی باشد و به همۀ راههای کسب معاش سرایت کند آن وقت مردم به علت نومیدی از پیشه کردن انواع حرفه‌ها و وسایل کسب روزی دست از کلیۀ پیشه‌ها و هنرها برخواهند داشت.

و اگر تجاوز اندک باشد به همان نسبت مردم از پیشه‌ها و بدست آوردن ثروت دست خواهند کشید.

و آبادانی و فراوانی و رواج بازارهای آن تنها در پرتو کار و کوشش مردم برای مصالح زندگی و پیشه‌ها است که پیوسته در این راهها در تکاپو و تلاش‌اند و به همین سبب اگر مردم در راه معاش خود کوشش نکنند و دست از پیشه‌ها بردارند بازارهای اجتماع و آبادانی بی‌رونق و کاسد می‌شود و احوال [۱۴۴۶]متزلزل می‌گردد، و مردم در جستجوی روزی از آن سرزمین رخت بر می‌بندند و در نواحی دیگر که بیرون از قلمرو فرمانروایی آن ناحیه است پراکنده می‌شوند و در نتیجه جمعیت آن ناحیه تقلیل می‌یابد و شهرهای آن از سکنه خالی می‌شود و شهرستان‌های آن ویران می‌گردد و پریشانی و نابسامانی آن دیار به دولت و سلطان هم سرایت می‌کند زیرا دولت برای اجتماع به منزلۀ صورت است که وقتی مادۀ [۱۴۴۷]آن تباهی پذیرد خواه ناخواه صورت هم تباه می‌شود.

و در این باره می‌توان حکایتی را که مسعودی در ضمن اخبار ایرانیان آورده در نظر گرفت و آن اینست که: موبدان پیشوای دین آنان در روزگار بهرام پسر بهرام به طور کنایه پادشاه را از ستمگری و غفلتی که از نتیجۀ آن عاید دولت می‌شود، نهی کرد و در این باره مثالی از زبان جغد برای پادشاه آورد. چه هنگامی که پادشاه آواز جغد را شنید پرسید آیا گفتار این پرنده را می‌فهمی، موبدان گفت آری: جغد نری میخواهد با جغد ماده ای جفت شود و جغد ماده شیر بهای خود را بیست [۱۴۴۸]ده ویرانه شرط می‌کند از دیه‌هایی که در عصر بهرام ویران شده است. تا در آن‌ها به نوحه سرایی و زاری بپردازد و نر شرط ماده را پذیرفت و به وی گفت اگر فرمانروایی این پادشاه ادامه یابد هزار ده ویران هم به عنوان تیول به تو خواهم بخشید و چنین شرطی از هر خواستۀ دیگر آسان تر است [۱۴۴۹].

پادشاه از خواب غفلت بیدار شد و با موبدان خلوت کرد و مقصود او را در این باره پرسید. موبدان گفت: پادشاها: کشور ارجمندی نیابد جز به دین و فرمانبری از خدا و علم کردن به اوامر و نواحی شریعت او و دین استوار نشود جز به پادشاهی و پادشاهی ارجمندی نیابد جز به مردان و مردان نیرو نگیرند جز به مال (زر و سیم) و به مال نتوان راه یافت جز به آبادانی و به آبادانی نتوان رسید جز به داد.

و داد ترازویی است میان مردم که پروردگار آن را به پای داشته و برای آن قیم و نگهبانی برگماشته است که پادشاه است و تو ای پادشاه به ده‌ها و املاک مردم آهنگ کردی و آن‌ها را از دست خداوندان و آباد کنندگان آن بازستدی که خراجگزاران تواند و کسانی هستند که مال از آنان ستده می‌شود و سپس آن دیه‌ها و املاک را تیول درگاه نشینان و خدمتگزاران و مردم بیکاره ساختی از این رو گروه آبادانی و دوراندیشی را فرو گذاشتند و در اصلاح آن‌ها نکوشیدند و به سبب نزدیکی به پادشاه در پرداخت مالیات مزروعی با آنان مسامحه شد و به دیگر خراجگزاران و آباد کنندگان دیه‌ها و املاک از این شیوه ستم رسید و ناچار آن‌ها هم املاک خود را فرو گذاشتند و از شهرها و مزارع خود رخت بربستند و به جاهای دور یا سرزمینهایی که دسترسی به آن‌ها دشوار بود پناه بردند و سکونت گزیدند و از این رو آبادانی اندک شد و دیه‌ها و املاک مزروعی ویران گردید و به سبب آن ثروت و دارائی از میان رفت و سپاهیان و رعیت تو هلاک شدند و پادشاهان همسایۀ کشور تو چون آگاه شدند موادی که پایه‌های کشور جز بدانها استوار نشود از کشور تو رخت بربسته است در کشور تو طمع بستند.

و چون پادشاه این سخنان را شنید به کشور خود در نگریست و دیه‌ها و املاک را از چاکران درگاه خود بازستد و آن‌ها را به صاحبان آن‌ها بازگردانید و آن‌ها را به همان شیوه‌های پیشین برانگیخت، مردم بار دیگر به کار آباداین آغاز کردند و ناتوانان نیرومند شدند از این رو کشور آباد شد و در شهرها فراوانی نعمت پدید آمد و خراج ستانان ثروت فراوانی از مردم گرد آوردند و سپاهیان نیرومند شدند و دشمنان ریشه کن گردیدند و مرزها آکنده (از مردان نیرومند) شد. و پادشاه به تن خود به امور کشور عنایت کرد بدانسان که در روزگار فرمانروایی او مردم نیکوحال شدند و در کشورش نظم برقرار شد.

از این حکایت باید دریابی که ستمگری ویران کنندۀ آبادانی و اجتماع است ونتایج ویرانی اجتماع و آبادانی که عبارت از تباهی و تزلزل و سقوط‌های بزرگ متعلق به یک دولت تجاوز وجود دارد ولی در عین حال ویرانی هم بدان راه نیافته است، تردید به خود راه داد و گمان کرد اصلی که ما آن را یاد کردیم منطقی نیست.

بلکه باید دانست که این وضع معلول تناسب میان تجاوز و کیفیات و احوال مردم آن شهرستانست زیرا از این رو که آن شهرستان بزرگ است و آبادانی فراوان دارد و وضع عراق و آبادی و بهبود احوال مردم آن به حدی پهناور و فراوانست که به شمار در نمی‌آید اینست که نقصان و خرابی ناشی از تجاوز و ستمگری نسبت به توسعۀ آبادانی آن اندک به نظر می‌آید زیرا خرابی و نقصان همیشه به تدریج روی می‌دهد و هر گاه به علت فراوانی نعمت و پهناوری و گوناگون بودن و فزونی مشاغل و کارها در یک شهرستان نقصان در آن نهان و ناپدید باشد و به نظر نیاید بی‌شک آثار آن رفته رفته پس از دیرزمانی نمودار خواهد شد و گاهی هم ممکنست آن دولت متجاوز و ستمگر پیش از ویرانی شهرستان‌ها واژگون گردد و دولت دیگری روی کار آید و به ترمیم خرابکاری‌ها (از نو) بپردازد و در صدد اصلاح برآید و نقصان‌های نهان و نامرئی را از میان ببرد چنان که به هیچ رو خرابی و نقصان احساس نشود. ولی چنین وضعی به ندرت روی می‌دهد.

و مقصود اینست که پدید آمدن ویرانی و نقصان در اجتماع به علت ستمگری و تجاوز، چنان که دلایل آن را بیان کردیم، از واقعیات اجتناب ناپذیر است و فرجام ناسازگار آن به دولت‌ها باز می‌گردد و نباید گمان کرد که ستمگری چنان که مشهور است تنها عبارت از گرفتن ثروت یا ملکی از دست مالک آن بدون عوض و سبب است بلکه ستمگری مفهومی کلی تر ازین دارد و هر کس ثروت یا ملک دیگری را از چنگ او برباید یا او را به بیگاری گیرد یا بناحق از وی چیزی بخواهد یا او را به ادای تکلیف و حقی مجبور کند، که شرع آن را واجب نکرده، چنین کسی ستمگر است.

بنابراین خراج ستانانی که بناحق خراج می‌گیرند و آنان که به عنوان خراج به غارت رعیت می‌پردازند و کسانی که مردم را از حقوقشان بازمی دارند و کلیۀ غاصبان املاک بهر نحوه ای که باشد همۀ این‌ها ستمگرانند و فرجام بد همۀ آن‌ها به دولت باز می‌گردد زیرا اجتماع و عمران که به منزلۀ مادۀ دولت به شمار می‌رود ویران می‌گردد چه آرزوها از مردم آن رخت بر می‌بندد.

و باید دانست که مقصود شارع از تحریم ستمگری همین حکمت و فلسفه است چه از ستم اجتماع به تباهی و ویرانی دچار می‌شود و ویرانی و تباهی انقراض نوع بشر را اعلام می‌دارد. و این حکمت عمومی را شرع در همۀ مقاصد ضروری پنجگانه در نظر گرفته است که عبارتند از: حفظ دین و جان و خرد و نسل و مال.

و چون ستمگری چنان که دیدی نابودی نوع بشر را اعلام می‌کند، زیرا سرانجام آن ویرانی اجتماع است، به همین سبب حکمت و فلسفۀ این منع [۱۴۵۰]درباره ستم موجود است چنان که تحریم آن مهم و دلایل آن در قرآن و سنت بحدیست که ضبط و حصر آن‌ها ممکن نیست.

و اگر هر فردی بر ستمگری توانایی میداشت در برابر آن مانند دیگر گناهانی که به تباهی منجر می‌گردد و هرکسی می‌تواد مرتکب آن‌ها شود. چون زنا و قتل و مستی، شکنجه و کیفری وضع می‌شد. ولی ستمگری جز از کسانی که دستی بر آن‌ها نیست سر نمی‌زند زیرا این گناه را فقط خداوندان زور و قدرت مرتکب می‌شوند از این رو شارع در نکوهش و تهدید ستمگران مبالغۀ فراوان کرده است تا شاید آن همه مذمت و تهدید موجب شود تا در نفس کسانی که بر آن توانایی دارند رادعی به وجود آید و پروردگار تو بر بندگان ستمکار نیست [۱۴۵۱].

و نباید گفته شود که در برابر راهزنان در شرع کیفری وضع شده است [۱۴۵۲]و آن هم از نوع ستم کسی است که قادر بر ستم می‌باشد زیرا راهزن هنگام راهزنی خود تواناست چه این گفته را به دو روش می‌توان پاسخ داد: نخست آن که بگوییم کیفری که در این باره وضع شده است در برابر گناهی است که مرتکب می‌شود از قبیل جنایت کردند در نفس یا مال مردم، چنان که بسیاری از فقیهان بر این عقیده‌اند و این امر پس از قدرت بر آن و بازخواست جنایت اوست. ولی خود راهزنی بذاته عقوبت و کیفی ندارد.

دوم آن که بگوئیم راهزن را نمی‌توان به داشتن قدرت نسبت داد زیرا مقصود ما از قدرت ستمگر دست درازی و قدرت وسیعی است که در برابر آن هیچ قدرتی معارضه نتواند کرد و چنین قدرتی وقتی در راه ستمگری به کار رود مایۀ خرابی و ویرانی می‌شود لیکن قدرت راهزن عبارت از تهدیدی است که آن را به وسیلۀ گرفتن اموال قرار می‌دهد، و دفاع کردن از تو به وسیلۀ عموم مسلمانان از نظر شرع و سیاست مقرر شده است و از این رو نمی‌توان آن را قدرتی شمرد که منجر به ویرانی می‌شود، و خدا بر آنچه بخواهد تواناست.

فصل

و از سخت ترین ستمگریها و بزرگترین آن‌ها از لحاظ فساد اجتماع اینست که مردم را بناحق به کار اجباری وادار کنند و بی‌مزد آنان را به مزدوری گمارند، زیرا کار انسان از قبیل تمول و ثروت اوست چنان که این معنی را در باب رزق آشکار خواهیم کرد و خواهیم گفت روزی و کسب عبارت از بهای کارهای کسانی است که در یک اجتماع به سر می‌برند و بنابراین کلیه تلاشها و کارهای ایشان تمول و درآمدهای ایشان از کسب آنانست بلکه آن‌ها به جز کار خود وسیلۀ روزی و پیشه ای ندارند زیرا رعیتی که در آبادانی کار می‌کنند معاش و پیشۀ آن‌ها همان کارکرد آن‌ها است. از این رو اگر آن‌ها را بکاری در جز شأن شان وادارند و مزد کار آنان را که همان روزی آن‌هاست به آنان نپردازد کسب شان باطل می‌شود و در حقیقت بهای کار آنان را غصب کرده‌اند که به عبارت از تمول و ثروت آناست و از این رو به آنان زیان رسانده و سهم بزرگی از معاش و بلکه مجموعه و کلیۀ معاش آنان را از آنان ربوده‌اند. و اگر این ستم دربارۀ آنان تکرار شود امید از آبادانی برمی دارند و در ورطۀ نومیدی گرفتار می‌شوند و به کلی از کوشش و تلاش در راه آبادانی دست می‌کشند و این وضع به واژگون شدن و ویرانی اجتماع منتهی می‌شود، و خدا کسی را که بخواهد بی‌شمار روزی می‌دهد [۱۴۵۳].

فصل

و ستمگری دیگری که از ستم یاد کرده در فصل پیش بزرگتر است و اجتماع و دولت را سریعتر به سراشیب سقوط و تباهی نزدیک می‌سازد، تسلط یافتن بر اموال مردم از راه خزیدن (محصولات و کالاهای ایشان) به ارزان ترین بها است و آنگاه عرضه کردن همان کالاها به گران ترین قیمت‌ها به طور غصب و اکراه در خرید و فروش به آنان. و چه بسا که آن‌ها را مکلف می‌سازند [۱۴۵۴]تا بهای کالاهای مزبور را به طور نسیه در موعد معین بپردازند و آنگاه برای جبران این خسارت به آنچه آزمندانه در نوسانهای نرخ بازار احداث می‌کنند دست می‌یازند تا کلاهایی را که با کراهت و (به اجبار) به گرانی خریده‌اند به پست ترین بها بفروشند [۱۴۵۵]و بدینسان خسارت میان دو معامله به سرمایۀ ایشان باز می‌گردد. و گاهی این شیوه را فرمانروایان دولت دربارۀ همۀ اصناف و بازرگانان مقیم شهر به کار می‌برند و با بیگانگانی که از کشورهای دیگر کالا وارد می‌کنند و همه بازاریان و کلیۀ دکان داران از قبیل کسانی که مواد غذایی و انواع میوه‌ها می‌فروشند و صنعتگرانی که ابزار و اثاث خانه می‌سازند به همین طریق رفتار می‌کنند.

و خسارت مزبور دامن گیر همۀ اصناف و طبقات می‌شود و این شیوه را به کرات دربارۀ کالاها معمول می‌دارندو به سرمایه‌های مردم نقصانی فاحش راه می‌یابد [۱۴۵۶]و راه گریزی نمی‌بینند جز این که دست از داد وستد و پیشه وری بردارند زیرا سرمایه‌های آنان فدای جبران سودهای فرمانروایان دولت می‌شود و کسانی که از نواحی و کشورهای دیگر برای خرید و فروش کالاها بدانش هر می‌آمدند بدین سبب از آمدن بدان شهر خودداری می‌کنند و در نتیجه بازارها کاسد و کسب معاش برای رعایا دشوار می‌شود، زیرا بیشتر وسیلۀ معاش آنان از خرید و فروش کالاها تأمین می‌گردد و هرگاه بازارهای داد وستد تعطیل باشد رعایا از لحاظ معاش دچار مضیقه و تنگدستی می‌شوند و خراج ستانی سلطان نیز نقصان می‌پذیرد یا به کلی از بین می‌رود، زیرا چنان که یاد کردیم قسمت عمدۀ خراج او از اواسط دورۀ فرمانروایی دولت و پس از آن است که باج‌های گوناگون برکالاها وضع می‌شود و این روش به واژگون شدن دولت و تباهی اجتماع شهرها منجر می‌گردد و آسیب و خرابی آن به تدریج به دولت راه می‌یابد و این گوته فساد و خرابی هنگامی است که وسایل و اسباب مردم را از آنان می‌ربایند و آثار آن نمایان نیست، ولی اگر آن‌ها را مفت و بلاعوض بگیرند و به مال و نوامیس و جان و محصول [۱۴۵۷]آنان تجاوز کنند آن وقت ناگهان به خلل و فساد منجر می‌گردد و به سرعت دولت واژگون می‌شود زیرا هرج و مرجی از آن روی می‌دهد که به سقوط و سرنگون شدن دولت منتهی می‌گردد. و به سبب این گونه مفاسد، شرع همۀ این‌ها را حرام کرده و در معاملات مکایسه (چانه زدن) [۱۴۵۸]را لازم دانسته و خوردن مال مردم را به باطل حرام شمرده است تا همۀ راههای مفاسدی که به سرنگون شدن اجتماع به وسیلۀ هرج و مرج یا از میان رفتن وسیلۀ معاش منجر می‌گردد مسدود شود.

و باید دانست که موجب همۀ این مفاسد نیاز دولت و سلطان به ازدیاد ثروت است زیرا دولت به مرحلۀ نازونعمت و تجمل خواهی می‌رسد و در نتیجه مخارج فرمانروایان آن فزونی می‌یابد و رقم بزرگی را تشکیل می‌دهد که به هیچ رو با میزان درآمد دولت بر وفق قوانین معمولی برابری نمی‌کند از این رو ناچار می‌شوند برای توسعه دادن خراج به عناوین و اسامی گوناگون باج‌های تازه از مردم بگیرند تا ازین راه درآمد و هزینۀ دولت را متعادل کنند. ولی با همۀ این‌ها وسائل نازونعمت و تجمل همچنان توسعه می‌یابد و بر مخارج آنان می‌افزاید و نیاز دولت به گرفتن ثروت مردم بیشتر می‌شود و دایرۀ مرزهای دولت کوچک و تنگ می‌شود تا سرانجام به کلی محو می‌گردد و آثار آن هم از بین می‌رود و جوینده آن بر دولت غلبه می‌یابد، و خدا تقدیر کنندۀ امور است، پروردگاری جز او نیست [۱۴۵۹].

[۱۴۴۶] (ن. ب) اصول. [۱۴۴۷] ماده و صورت در اینجا ابهام به اصطلاح فلسفی آن نیز دارد. [۱۴۴۸] «ینی» ده قریه. [۱۴۴۹] نظامی این حکایت را بدینسان به انوشروان نسبت می‌دهد:
شاه در آن ناحیه صیدیاب
دید دهی چون دل دشمن خراب
تنگ دو مرغ آمده در یکدگر......
[۱۴۵۰] در برخی از چاپ‌ها (خطر) است و (حظر) ترجیح داده شد. [۱۴۵۱] ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٤٦. [۱۴۵۲] اشاره به آیه: ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[المائدۀ:۳۳] در باره تفسیر این آیه و مفهوم «راهزنان» و اختلافاتی که مفسراندر تفسیر آیه دارند رجوع به کشف الاسرار ج ۳ ص ۱۰۱ شود. [۱۴۵۳] سوره بقره، آیه ۲۰۸. پایان فصل در چاپ‌های مصر و بیروت است: «و خدا سبحانه و تعالی داناتر است و کامیابی به اوست». [۱۴۵۴] در «ینی» : بر آن‌ها عرضه می‌کنند تا بهای..... [۱۴۵۵] بیشتر چاپ‌ها و نسخه‌ها در اینجا مفلوط و معشوش است از این رو از «ینی» و (ا) استفاده شد. [۱۴۵۶] تحجف (پ) و در حاشیه ترجمه دسلان به غلط «تححف» چاپ شده است و همان صورت غلط در چاپ‌های مصر و بیروت دیده می‌شود. [۱۴۵۷] اسرار در چاپ (پ) علط است. [۱۴۵۸] مکایسه و مکاس و مماکسه عبارت از سماجت ورزیدن در قیمت کالا است که مشتری می‌کوشد قیمت آن را با رضای طرفین بکاهد چنان که فروشنده کالا را با ذکر قیمت عرضه می‌دارد آن وقت خریدار چندین بار بها را کم می‌کند و اندک اندک آن را پائین می‌آورد تا خریدار و فروشنده بر قیمت تراضی حاصل کنند. رجوع به غیاث و اقرب الموارد شود. [۱۴۵۹] در چاپ‌های مصر و بیروت پایان فصل چنین است: «و خدا داناتر است» و صورت متن از «ینی» و (پ) است.