در تونس
ابن خلدون تا بیست سالگی در تونس به سر برد و چون پدر وی از رجال دانش وادب بود توجه کاملی نسبت به تربیت وی مبذول داشت یعنی به تن خویش تعلیم او را برعهده گرفت و برخی از علوم مقدماتی را به وی آموخت و او را برای فراگرفتن دانشها دیگر در نزد استادانی که در آن روزگار در تونس بودند آماده کرد.
ابن خلدون چنان تربیت شد که پیوسته بدانش دلبستگی داشت و شوق دانش اندوزی و فضیلت جویی همواره در نهاد او زنده بود.
قرائت قرآن کریم را بیاموخت و آن را به یاد سپرد و تلاوت آن را بر حسب اصول تجوید ده گانه تمرین کرد. دانش نحو را به تفصیل بیاموخت و بسیاری از کتب ادب و دیوانهای شاعران را فراگرفت و بسی از اشعار را حفظ کرد، و هم دانش فقه و حدیث را نیک بیاموخت و سرانجام علوم عقلی را نیز فراگرفت.
واقعههای سیاسی که در سال ۷۴۸ ه (۱۳۴۷ م) روی داد، افق نوین و پهناوری برای آموختن دانش بر روی ابن خلدون گشود، زیرا سلطان ابوالحسن مرینی که در آن سال بر تونس استیلا یافته بود مردی بود که به دانش اهتمام فراوان مبذول میداشت و بزرگان دانش و ادب را در بارگاه خود گرد آورده بود و «حضور ایشان را در بارگاه خویش واجب میشمرد، و مجلس خود را به وجود آنان میآراست» [۸]و هنگامی که به تونس آمد گروهی از دانشمندان و ادیبان مصاحب و همراه وی بودند طبیعی است که پدر ابن خلدون با آن پایگاه علمی و ادبی داشت به آن گروه پیوست و با ایشان آمیزش میکرد و فرزند خویش را برانگیخت که هرچه بیشتر از محضر آنان استفاده کند و بر دانش خویش بیفزاید.
ابن خلدون در ترجمۀ احوال خود نامهای دانشمندان و ادیبانی را که با سلطان وارد تونس شدهاند یاد میکند و به تدوین ترجمۀ احوال ایشان میپردازد و احاطۀ آنان را در دانش میستاید و به برتری ایشان در دانش نسبت به خود اعتراف میکند و از آنچه در بارۀ ایشان نوشته است معلوم میشود که وی به خصوص تحت تأثیر مقام علمی دوتن از آن گروه واقع شده و بیش از حد آن را ستوده است. یکی از آنان عبدالمهیمن بوده و دیگری محمدبن ابراهیم آبلی. عبدالمهیمن پیشوای محدثان و نحویان مغرب ودبیر سلطان و صاحب علامت (طغرانویس) و رئیس توشیح وی بوده است.
این دانشمند نیز مانند خاندان خلدون به حضرموت انتساب داشته و او را حضر میخواندهاند و به همین سبب پیوندهای دوستی استوار میان او و خاندان خلدون ایجاد شده است، حتی هنگامیکه مردم تونس بر ضد سلطان و همراهان وی قیام کردند عبدالمهیمن به خانۀ خاندان خلدون پناه برد و مدت سه ماه در آن جا در حال اختفا بسر برد.
ابن خلدون استفاده از محضر این دانشمند را «لازم شمرد» و از وی حدیث سماع کرد و اجازه به دست آورد و امهات (صحاح) ششگانه و کتب الموطأ ابن مالک و کتاب السیرابن اسحاق و کتاب حدیث ابن الصلاح را نزد وی فراگرفت، و اما آبلی «شیخ و استاد علوم عقلی» به شمار میرفته است و ابن خلدون چندین سال در خدمت وی تلمذ کرد و در این مدت دانشهای عقلی را نزد او بیاموخت، نخست از تعالیم یعنی علوم ریاضی آغاز کرد و آنگاه منطق و سپس سایر فنون حکمت و فلسفه را فرا گرفت.
ابن خلدون تبحر آبلی را در دانش میستاید و حق تعلیم و برتری او را برخویش بیش از دیگران میداند و میگوید: «او به برتری و احاطۀ من در این علوم نسبت به دیگران گواهی میداد» و شکی نیست که این گواهی نشان میدهد که ابن خلدون به طرز تفکر منطقی دل بستگی داشته و نیز ثابت میکند که تحصیلات او در علوم عقلی (ریاضیات و منطق و فسلفه) در محضر آبلی به تقویت و رشد این دل بستگی و استعداد فکری کمک فراوانی کرده است و آثار این استعداد و دل بستگی در بسیاری از مباحث مقدمه بطور وضوح کامل تجلی میکند.
اما ابن خلدون هنگامی که به هفده سالگی رسید به مصیبت اندوهباری دچار شد و به تحصیل او لطلمۀ بزرگی وارد آمد. وبای بزرگی که مردم را دست دسته در تونس طعمۀ مرگ میساخت وی را نیز مصیب زده داغدار کرد چه هنگام شیوع این بیماری مهلک وی پدر و مادر و بیشتر استادان و مشایخ خود را از دست داد.
آن گاه مردم بر ضد سلطان مرینی قیام کردند و حکومت خاندان مزبور در افریقیه سقوط کرد و در نتیجه بقیۀ دانشمندان و ادیبان دربار سلطان مرینی که از خطر و با جان به سلامت برده بودند نیز آن سرزمین را ترک گفتند.
ابن خلدون از این حوادث سخت اندوهناک و ماتم زده شد. او که یک باره پدر ومادر و بسیاری از استادان خود را از دست داده بود خود را تسلی میداد که حداقل از بقیۀ دانشمندانی که جان به سلامت بردهاند کسب دانش خواهد کرد، لیکن بازگشت این گروه به اوطان خود به کلی «او را از کسب دانش محروم کرد» و در نتیجۀ این حوادث و اوضاع خود را «وحشت زده و تنها» یافت، از این رو تصمیم گیرفت که به استادان خود بپیوندد و با ایشان به مغرب سفر کند ولی برادر بزرگترش محمد او را از این تصمیم بازداشت.
ودیری نگذشت که زمینۀ مساعدی برای دخول او در میدان زندگی اجتماعی فراهم آمد زیرا ابومحمد ابن تافراکین وزیر معروف که در تونس قیام کرده و مستقلانه برهمۀ اوضاع مسلط بود ابن خلدون را از جانب سلطان تونس، ابواسحاق، به سمت «کاتب علامت» یا دبیر توضیح سلطان دعوت کرد و وظیفۀ دبیر علامت این بود که میان «بسم الله الرحمن الرحیم» و ما بعد آن در نامهها و فرمانهای دولتی ستایش و سپاسگزاری خدا را با خط درست بنویسد و نامه را از جانب سلطان توشیح کند. ابن خلدون هنگامی که این شغل مهم را برعهده گرفت جوانی بیست ساله بود.
درهمین هنگام شاهزادۀ حفصی که بر قسنطینه فرمانروایی داشت مدعی سلطنت بود و با گروهی از سپاهیان و قبایل به سوی تونس لشکر کشید (اوایل سال ۷۵۳ هـ) و ابن تافراکین نیز برای مقابله و نبرد با وی به تجهیز سپاهیان و قبایل اقدام کرد تا از حملۀ وی به افریقیه جلوگیری کند.
سلطان تونس با سپاهیان و قبایلی که برای کمک به وی گرد آمده بودند از تونس خارج شد تا از تاج و تخت خود دفاع کند. ابن خلدون نیز خواهی نخواهی در رکاب سلطان بود و میان سپاهیان آنان چندین زد وخورد روی داد تا سرانجام در یک نبرد شدید قوای ابن تافراکین منهزم شدند و ابن خلدون خود را از میدان نبرد نجات داد و به شهر «ابه» پناه برد و دیگر به تونس باز نگشت.
[۸] عبارات داخل گیومه ترجمه از التعریف است که به قلم خود ابن خلدون نوشته شده است.