فصل سوم: در اینکه گاهی برای برخی از افراد طبقۀ مخصوص (نیروی فرمانروایی) پادشاهی دولتی تشکیل مییابد که در بنیان گذاری آن نیازی به عصبیت ندارند
زیرا هر گاه برای خداوندان عصبیتی پیروزی دست دهد و بر ملتها و اقوامی چیره گردند و ممالک بزرگی را تسخیر کنند ودر نهاد فرمانروایان و کارگزاران آنان در نواحی دور و مرزهای کشور هم روح فرمانری و اذعان رسوخ یافته باشد آنوقت اگر از میان چنین خاندانی کسی بیرون رود و به نواحی دوردست پناه برد و از مغز فرمانروایی و پایگاهی ارجمندی خاندان خود دور شود، کارگزاران آن نواحی در گرد وی حلقه میزنند و دعوتش را میپذیرند و او را در مقاصدی که در سر دارد یاری میدهند و در بنیان گذاری دولتی به نام وی همت میگمارند بدین امید که وی دستگاه فرمانرایی را قبضه کند و آن را از تصرف و ابستگانش بیرون آورد [و ایشان را به پاداش یاری و مساعدتی که به وی کردهاند به پایگاهها و مقامات کشوری مانند وزارت یا فرماندهی سپاه یا مرزبانی برگزیند] [۸۷۰]و به یچرو در سلطنت وی طمع نمیبندند و آن را ویژۀ آن خاندان میدانند زیرا به عصبیت او سرفرود آوردهاند و از آیین جهانگشایی که برای وی و خاندانش در جهان استحکام یافته است فرمانبری میکنند و آن را به منزلۀ عقیده ای دینی میدانند که تسلیم و اعتراف بدان در همۀ مردم رسوخ یافته باشد. چنان که گویی اگر قصد شرکت با پایگاه او یا فروتر از آن را در اندیشۀ خویش خطور دهند همانا زمین را زلزله فرو میگیرد [۸۷۱]و این وضع چنانست که برای ادریسیان در مغرب اقصی [۸۷۲]و عبیدیان (فاطمیان) در افریقیه و مصر پیش آمد هنگامی که طالبیان [۸۷۳]از مشرق به نواحی دوردست عزیمت کردند و از مرکز خلافت دور شدند و به بازستدن خلافت از دست خاندان عباسیان همت گماشتند. و البته این امر پس از آن بود که آیین ریاست در دودمان عبد مناف نخست برای امویان و آنگاه پس از ایشان برای هاشمیان استحکام یافته بود [۸۷۴]. از این رو طالبیان به نواحی دور یعنی مغرب رهسپار شدند و مردم را به خویش خواندند و در نتیجه بربرها دعوت آنان را پذیرفتند و چندین بار پیاپی در راه فرمانروای ایشان قیام کردند چنانکه قبایل اوربه [۸۷۵]و مغیله در راه ادریسیان و کتامه و صنهاجه و هواره برای عبیدیان همت گماشتند و دولت آنان را استوار کردند. و با نیروی جمعیتها و قبایل خویش فرمانروایی آنان را مستقر ساختند و سرتاسر مغرب و سپس افریقیه را از قلمرو حکومت عباسیان جدا کردند. و روز به روز نفوذ دولت عباسیان از آن سرزمیتها دور میشد و برعکس قدرت عبیدیان (فاطمیان) گسترش مییافت تا آن که عبیدیان مصر و شام و حجاز را متصرف شدند وممالک اسلامی میان ایشان و عباسیان به طور تساوی تقسیم گردید. و کلیۀ بربرهایی که عهده دار امور دولت بودند در عین حال سرتسلیم به فرمانروایی عبیدیان نیز فرود آورده بودند و به سلطنت ایشان ایمان و اعتراف کامل داشتند و به خصوص برای رسیدن به پایگاه در بارگاه ایشان هم چشمی میکردند زیرا آیین کشورداری برای خاندان هاشمیان حاصل آمده بود و جهانگشایی و غلبۀ قریش و مضر را بر دیگر ملتها تصدیق داشتند.
از این رو سلطنت همچنان در جانشینان فاطمیان نیز پایدار بود تا هنگامی که دولت عرب یکسره منقرض گردید. و خدا فرمانروایی میکند و فرمان او را رد کننده ای نیست [۸۷۶].
[۸۷۰] در «ینی»نیست [۸۷۱] اشاره به آیه: ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا ١﴾[الزلزلة: ۱] [۸۷۲] مراکش [۸۷۳] مقصود فرزندان علی بن ابیطالب علیه السلام است. [۸۷۴] صورت متن از (ینی) است [۸۷۵] Aureba [۸۷۶] ﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦ﴾[الرعد: ۴۱].