دیوان کارگزاران و خراجها،
باید دانست که این وظیفه از مهمترین وظایف ضروری کشور است و آن انجام دادن کارهای خراج ستانی و حفظ حقوق دولت در دخل و خرج و آمار سپاهیان به ذکر نامها و سنجش ارزاق ایشان و پرداخت مستمری سالیانۀ آنها در مواقع آن است، و دربارۀ این مسائل باید به قوانینی که متصدیان این مشاغل و محاسبان «قهرمانان» آگاه دولت تنظیم کردهاند مراجعه کرد و کلیۀ این قوانین در کتابی آماده است که تفاصیل دخل و خرج در آن نوشته شده و قسمت بزرگی از علم و این کتاب را «دیوان» مینامند چنان که جایگاه نشستن کارگزاران و مباشران آن را نیز به همین نام میخوانند و گویند منشأ این نام گذاری اینست که روزی انوشیروان به نویسندگان دیوان [۱۲۶۱]خویش مینگریست در حالی که با خود به حساب کردن مشغول بودند و از آن پس جایگاه آنان بدین کلمه ناامید شد و حرف «ه» به علت کثرت استعمال و تخفیف از آن حذف گردید و گفتند دیوان. آنگاه همین نام بر کتاب این گونه عملیات که متضمن قوانین محاسبات است اطلاق گردید. و گفتهاند دیوان در زبان فارسی نام شیاطین است و کتاب را از این رو بدان نامیدهاند که محاسبان در فهم امور و آگاهی بر مسائل آشکار و نهان و جمع اشیاء نادر و پراکنده سرعت نفوذ دارند و آنگاه کلمه بر جایگاه نشستن این گونه محاسبان اطلاق شده است و بنابراین کلمۀ دیوان هم نام کتاب نامهها و هم مکان نشستن حسابگزاران در بارگاه سلطان را میرساند، چنان که در آینده نیز در این باره سخن خواهیم راند.
این وظیفه گاهی به تنهایی به یک ناظر واگذار میشود که همه اعمال مربوط بدان را زیر نظر میگیرد و گاهی هرگونۀ آن به ناظری جداگانه سپرده میشود چنان که دربعضی از دولتها نظارت در امور سپاهیان و اقطاعات و محاسبۀ مستمریهای سالیانۀ آنان یا جز اینها بر حسب مصطلحات آن دولت و مقرراتی که بنیان گذاران آن تعیین کردهاند به یک تن واگذار میشود.
وباید دانست که این وظیفه هنگامی در دولتها ایجاد میشود که قدرت استیلا و جهانگشایی مییابند و به کلیۀ جوانب کشور و انواع اصلاحات و تجهیزات متوجه میشوند.
و نخستین کسی که در دولت اسلامی دیوان را وضع کرد عمرسبود. و گویند این امر به سب مالی بود که ابوهریره، رض، از بحرین آورده بود و چون آن را افزون یافتند در تقسیم آن خسته شدند. از آن روز بدین همت گماشتند که اموال را بشمارند و مستمریهای سالیانه و حقوق را ضبط کنند و خالدبن ولید اشاره به دیوان کرد و گفت دیدم پادشاهان شام تدوین میکنند [۱۲۶۲]و عمر پیشنهاد او را پذیرفت. و گویند بلکه هرمزان به دیوان اشاره کرده و هنگامی که دیده است عمر لشکریان را بیدیوان گسیل میدارد به وی گفته است اگر کسی از آنان غیبت کند که میتواند بدین امر پی ببرد؟ چه هر که عقب بماند جای او در سپاه خالی میماند بلکه نوشته اسامی آنان را ضبط میکند. آنگاه هرمزان دیوانی برای ایشان ترتیب داد. عمرساز نام دیوان پرسید و هرمزان برای او (موضوع) را تفسیر کرد (و توضیح داد). و آنگاه که عمر بر تدوین دیوان مصمم شد به عقیل بن ابی اطالب و محرمه بن نوفل و حبیربن مطعم که از نویسندگان قریش بود فرمان داد در تنظیم آن شرکت جویند و آنها دیوان سپاهیان اسلامی را به ترتیب خاندانها نوشتند و از خویشاوندان رسول خداصآغاز کردند و پس از آن هر خاندانی نزدیکتر به خاندان نبوت بود آن را مقدم داشتند. چنین است آغاز دیوان سپاه.
و زهری از سعیدبن مسیب روایت کرده که این امر در محرم سال بیستم هجری روی داده است. و اما دیوان خراج و مالیاتها پس از اسلام بر همان وضعی باقی مانده بود که پیش از اسلام بود. دیوان عراق به زبان فارسی و دیوان شام به زبان رومی نوشته میشد و نویسندگان دیوانها از صاحبان عهد هر دو فریق بودند [۱۲۶۳]. و هنگامی که عبدالملک بن مروان به خلافت رسید و امر خلافت به پادشاهی تبدیل شد و قوم عرب از خشونت بادیه نشینی به رونق تمدن و از سادگی بیسوادی به مهارت نوشتن نایل آمدند و در میان اعراب و موالی ایشان استادانی در نویسندگی و حسابداری ظهور کرد عبدالملک به سلیمان بن سعد که در آن روزگار فرمانروای اردن بود فرمان داد دیوان شام را به زبان عربی نقل کند و وی از روز آغاز بدین امر در ظرف یک سال آن را تکمیل کرد و چون سرحون کاتب عبدالملک بر این امر آگاهی یافت به نویسندگان روم گفت روزی خویش در جز این صناعت بجویید چه خداوند آن را از شما برید.
و اما دیوان عراق در روزگار حجاج تغییر یافت و او در این باره به کاتب خویش صالح بن عبدالرحمن فرمان داد که صالح نوشتن فارسی وعربی میدانست و این هنر را از زادن فرخ کاتب پیشین حجاج فراگرفته بود و چون زادان فرخ در جنگ با عبدالرحمن بن اشعث کشته شد حجاج صالح را به جای وی به کاتبی خویش برگزید و به وی فرمان داد دیوان را از زبان فارسی به عربی نقل کند و او این امر را انجام داد و نویسندگان فارسی در این باره کراهت و نفرت نشان دادند و عبد الحمید بن یحیی میگفت خدای صالح را خیر دهد او بر نویسندگان چه منت بزرگی دارد.
آنگاه این وظیفه در دولت بنی عباس به کسانی که در آن نظر (و صلاحیت) داشتند واگذار گردید چنان که برمکیان و خاندان سهل بن نوبخت و جز آنان از وزیران دولت این وظیفه را نیز انجام میدادند. و اما آنچه از احکام شرعی بدین وظیفه تعلق میگیرد از قبیل مسائل مخصوص به سپاه یا بیت المال دربارۀ دخل و خرج و بازشناختن نواحی و مناطقی که با صلح به حیطۀ اسلام در آمده یا به قهر و زور [۱۲۶۴]واین که این وظیفه را چه کسانی باید عهده دار شوند و شرایط ناظر و نویسندۀ آن و قوانین محاسبات، همه اینها از اموریست که مربوط به کتب احکام سلطانی است و در کتب مزبور نوشته شده است و از مقصد کتاب ما بیرونست چه ما در این باره فقط ازآن نظر بحث میکنیم که به طبیعت کشورداری ارتباط دارد، همان هدفی که در این کتاب آن را دنبال میکنیم، و این وظیفه از این نظر قسمت عظیمی از کشورداری است بلکه سومین ملوک آن به شمار میرود چه هر پادشاه ناچار باید دارای سپاه و مال (درهم و دینار) و مخاطبه با کسانی باشد که از وی غایباند. از این رو خدایگان کشور در امور شمشیر و قلم و مال به یارانی نیازمند است تا عهده دار هر یک از امور مزبور را (به سبب نیازمندی به آنان) به بخشی از ریاست کشور اختصاص دهد. و امر دیوان دولت بنی امیه اندلس و ملوک طوایف پس از ایشان نیز بر همین منوال بود.
و اما در دولت موحدان باید متصدی و خدایگان آن از خاندان موحدان باشد و او به استقلال در امر بدست آوردن اموال و گردآوری و ضبط آنها و روش کار فرمانروایان و کارگزاران در این باره نظارت میکرد و آنگاه اموال مزبور را در مواقع مقتضی و به میزان لازم به مصرف میرسانید ودارندۀ این شغل را خدایگان اشغال مینامیدند و چه بسا که در بعضی از نواحی کسانی را که از خاندان موحدان نبودند و در این فن مهارت داشتند نیز بدین شغل میگماشتند. و چون خاندان ابوحفض در افریقیه به استقلال گراییدند و جزیه ستانی کار ذمیان [۱۲۶۵]اندلس بود از این رو گروهی از خاندانهای شرف بر آنان سبقت جستند و در میان آنان کسانی بودند که در اندلس به کار جزیه ستانی گماشته شده بودند مانند خاندان سعید که اصاب قلعۀ جوار غرناطه بودند و به خاندان ابوالحسن شهرت داشتند. ابوحفصیان از کفایت آنان در این امر استفاده کردند و ایشان را به تدبیر امور خراج یا منصب (اشغال) گماشتند همچنان که در اندلس این وظیفه را برعهده داشتند و در این باره به کار موحدان میپرداختند (یعنی گاه با موحدان و گاه با ابوحفصیان کار میکردند). آنگاه حسابدانان و نویسندگان بدان اختصاص یافتند و کار از دست موحدان بیرون رفت. سپس چون امر حاجبی قدرت یافت و فرمان آن در همۀ شئون کشور نافذ گردید این رسم تعطیل شد و خدایگان آن زیردست حاچب قرار گرفت و در زمرۀ خراج گیران درآمد و این پایگاه ریاستی که در آن دولت وجود داشت بر افتاد.
و اما در دولت خاندان مرینی هم اکنون منصب محاسبۀ مستمریهای سالیانه و خراج ستانی در اختیار یک تن است و خدایگان این پایگاه کسی است که کلیۀ محاسبات را تصحیح میکند و آنها را به دیوان آن رجوع میدهند و رأی و نظر او پس از نظر سلطان یا وزیر است و خط و امضای او در صحت محاسبات خارج و مستمریهای سالیانه معتبر است. اینها است اصول پایگاهها و مراتب سلطانی و اینها درجاتی عالی هستند که صاحبان آنها نظارت عام دارند و سروکار آنان مستقیم با سلطان است. و اما این مرتبه در دولت ترک دارای انواع گوناگونی است چنان که خدایگان دیوان مسمتریها را ناظر سپاه میگویند و خدایگانی اموال اختصاص به وزیر دارد و او در دیوان خراج ستانی عمومی دولت نظارت میکند و از بلندترین درجات ناظران اموال است زیرا نظارت در اموال در نزد ایشان به سبب پهناوری دولت و عظمت سلطنت و دایرۀ وسیع اموال و خراجها به مراتب بسیاری منشعب میگردد و ممکن نیست یک تن به استقلال به ضبط وعهده داری آن قیام کند هر چند در شایستگی و کفایت لایق ترین افراد باشد. از این رو ناظر عمومی این قسمت به خصوص را به نام وزیر میخوانند و او با همۀ این پیرو یکی از موالی سلطان و صاحبان عصبیت اوست.
و صاحب شمشیر در دولت (آنچنان است) که نظر وزیر به وی رجوع میشود و در پیروی از وزیر منتهای کوشش را در نظر میگیرد. و دارندۀ این مقام در نزد آنان به نام «استاذالدار» [۱۲۶۶]خوانده میشود و او باید یکی از امرای بزرگ سپاهیان و خداوندان شمشیر در دستگاه دولت باشد. و پایگاهها و درجات دیگری از مقام «استاذالدار» پیروی میکنند که همۀ آنها جنبۀ مالی و محاسباتی دارد و دایرۀ آنها به امور خاص محدود است مانند: ناظر خاص مباشر اموال شخصی سلطان از قبیل اقطاعات یا سهامی است که از اموال خراج و نواحی باج ستانی متعلق به شخص سلطان میباشد و از اموال عمومی مسلمانان نیست و او زیردست امیر «استاذالدار» است و وزیر هر چند از سپاهیان میباشد ولی «استاذالدار» را در کار او نظارتی نیست و ناظر خاص زیردست خزینه دار اموال سلطان است که یکی از ممالیک [۱۲۶۷]وی میباشد و او را «خازن الدار» میخوانند چه وظیفۀ او و ناظر خاص مراقبت در اموال شخصی سلطان است و اختصاص به این امر دارد.
اینست بیان مقام در دولت ترک مشرق پس از آن که نخست وضع آن را در مغرب باز گفتیم وخدا گردانندۀ امور است جز او پروردگاری نیست.
[۱۲۶۱] دیوان از ریشه «پ» به معنی نوشتن است و کلمات دفتر و دبیر و دبستان همه از آن مأخوذ است و بنابرین این توجیهات بیشتر جنبه خیالبانی دارد. [۱۲۶۲] تدوین گویا از کلمه دیوان فارسی گرفته شده و به معانی: نوشتن نام در دیوان سپاه و گردآوری دیوان (دفتر) آمده است و در اینجا گویا مراد ترتیب دادن دفتر و دیوان باشد. [۱۲۶۳] منظور از صاحبان ن عهد هر دو فریق: متعاهدان زردشتی و نصارای ایران و روماند که در دهه اسلام و تحت تبعیت آن بودند. [۱۲۶۴] ترجمه عنوه (به فتح ع ـ و) است که به معنی قهر و زور و مودت و صلح هر دو آمده (از اضداد است) ولی در اینجا به معنی زور است. و احکام شرعی نسبت به کشوری که با صلح به اسلام گراید با آن که به قهر و غلبه فتح شود تفاوت دارد. [۱۲۶۵] ترجمه کلمه «جالیه» است که از مصطلحات دیوانی در اواخر امویان بود و در دوران دوم عباسیان به معنی خارج و حصه مرتب آن بکار میرفت. (از المرجع). [۱۲۶۶] در چاپهای مصر و بیروت استاذالدوله غلط است. صاحب اقرب الموارد ذیل کلمه «استاذ» مینویسد: معلم و خواننده (قرائت کننده) و عالم و استاذالدار ناظر درگاه پادشاه، کلمه فارسی معربست. در «ینی» هم استاذالدار است. [۱۲۶۷] جمع مملوک به معنی بنده، و نزد مردم شام بر بنده سفید اطلاق میشود، و ممالیک مصر گروهی بودند که حکومت آن کشور را به دست گرفتند و اصل آنان از بندگان چرکس بود و اصل معنی درین ماده قوت و شدت است (اقرب الموارد).