وحدت ادبی و فرهنگی عالم عربی
از نکات قابل توجه اینست که عالم عربی در عصر ابن خلدون بر رغم تجزیه و تفکیک سیاسی که یاد کردیم از وحدت ادبی و فرهنگی کاملی برخوردار بود، چنان که وحدت زبان نواحی گوناگون و کشورهای مختلف عربی را به هم ارتباط میداد و پیوندهای معنوی نیرومندی میان آنان برقرار میکرد و پیوسته افکار و روحیات آنان را به هم نزدیک میساخت، همچنین رفت و آمد بازرگانان از یکسو و انجام دادن فرایض حج از سوی دیگرزمینۀ دائمی و استواری ایجاد میکرد که ساکنان نواحی و سرزمینهای مختلف به سهولت میتوانستند یکدیگر را بشناسند و به اوضاع و احوال هم واقف شوند و این امر به تبادل افکار میان ملتهای مزبور مساعدت میکرد و اخبار و دیگر اطلاعات مربوط به شؤون زندگی آنان را در نواحی مختلف انتشار میداد.
ادبیان و فقیهان و دانشمندان از راه مکاتبه یا دیدار به هم میپیوستند و نتایج اندیشهها و قریحههای آنان از سرزمینی به سرزمین دیگر به سرعت و سهولت انتقال مییافت و نام بزرگان و نوابع ایشان در سراسر کشورهای عربی شهرت یافت.
و شاید از زندگانی خود ابن خلدون بتوان بهترین نمونه و روشن ترین دلیل برای این وحدت ادبی و فرهنگی بدست آورد، وحدتی که مشعل فروزان آن بر رغم کشمکشها و پیکارهای پیاپی دولتها و حکومتها و اختلاف شدید اوضاع سیاسی کشورهای مزبور بر سرتاسر ممالک عربی پرتوافکن بود، چنان که میتوان سهولت انتقال ابن خلدون را از کشوری به کشور دیگر و سرعت انتشار شهرت او را در سراسر این ممالک نمونۀ بارزی از این وحدت ادبی به شمار آورد، چه ما میبینیم وی یک بار در جامع کبیر غرناطه و بار دیگر در جامع قرویین فاس و زمانی در شهر بجایه و زمان دیگر در جامع زیتونیۀ تونس به القای خطابه و تدریس مشغول است.
و باز میبینیم پس از اقامت در قاهره در جامع الازهر وظیفۀ مدرسی را برعهده دارد و سرانجام مشاهده میکنیم در مدرسۀ عادلیۀ دمشق با دانشمندان شام به بحث و تحقیق میپردازند.
همچنین برخی از مکاتباتی که در ترجمۀ احوال ابن خلدون تدوین گردیده است نمونههای آشکاری به دست ما میدهد که از وحدت فکری و ادبی جهان عربی حکایت میکند.
هنگامی که ابن خلدون در بیسکره، واقع در مغرب میانه، اقامت داشت نامهای از وزیر لسان الدین خطیب که در غرناطه به سر میبرده دریافت میدارد که در آن دانشمند مزبور از تألیفات خویش سخن میگوید و هم برای وی وقایع سیاسی را که در اندلس روی داده وصف میکند و ابن خلدون نامۀ مفصلی در پاسخ وی مینویسد و حوادث مغرب میانه را برای او تشریح میکند، آن گاه اخباری را که از حوادث مصر به وی رسیده به لسان الدین اطلاع میدهد.
و هنگامی که ابن خلدون برای ادای فریضۀ حج سفر میکند و در ینبع اقامت میکند نامهای از ابن زمرک [۳]دبیر (کاتب السر، سکرتر) سلطان ابن احمر در غرناطه دریافت میدارد که بعضی از اخبار را به وی اطلاع داده و بعضی از قصاید را برای وی فرستاده است و از ابن خلدون برخی از معلومات و کتب را میطلبد.
در همین موقع نامۀ دیگری از علی بن حسن النبی، قاضی غرناطه ، به وی میر سد که میزان اهتمام آن دو را از یک سو به کسب اخبار از یکدیگر و از سوی دیگر به آگاهی از اخبار کشورهایشان به خوبی نشان میدهد [۴].
وخلاصه میتوانیم یقین کنیم که عالم عربی در آن روزگار همواره از لحاظ ادب و فرهنگ وحدت و هم آهنگی داشته است، هرچند از نظر وضع حکومت و امور سیاسی با اختلاف و تجزیه و تشتت شدیدی روبرو بوده است.
[۳] دانشمند و شاعر و خطیب نامور اندلسی که شرح حال و برخی از اشعار او در کتاب الاحاطه فی اخبار غرناطه تألیف لسان الدین ابن خطیب آمده است. وی به سال ۷۷۵ در خانۀ خویش به دست زن خود کشته شده است. رجوع به لغت نامۀ دهخدا شود [۴] متن این نامهها در کتاب «التعریف به ابن خلدون و رحلته شرقاً و غرباً» که به اهتمام محمد بن تأویت الطنجی منتشر شده آمده است. رجوع به صفحات ۱۱۵ـ ۱۲۸ـ۲۶۲ـ۲۷۷ و بخصوص ص ۱۱۸ و ۱۲۶ و ۲۳۷ کتاب مزبور شود.