فصل پانزدهم: در انتقال دولت از بادیه نشینی به شهرنشینی
باید دانست که این اطوار و تحولات برای دولتها طبیعی است، زیرا امر غلبه یافتن و تسلط بر دیگران که به وسیلۀ آن کشورداری و پادشاهی پدید میآید تنها در پرتو عصبیت و خصوصیات آن است چون شدت سرسختی ودلاوری و عادت به شکار، و عصبیت اغلب حاصل نمیشود مگر در حالت بادیه نشینی. پس دولت در آغاز تشکیل آن به شکل بادیه نشینی است. سپس هرگاه کشورداری و سلطنت حاصل شود، بدنبال آن آسایش و فراخی معیشت و گشایش احوال همراه خواهد بود و شهرنشینی تنها عبارت از تفنن در ناز و نعمت و استوار کردن و نیکوساختن صنایع متداول است به شیوهها و انواع گوناگون آن، از قبیل امور آشپزخانهها و ساختمانها و گستردنیها و ظرفها [۹۲۱]و دیگر عادات و رسوم امور خانه داری. و برای بهترکردن و زیباساختن هر یک از آنها صنایع مخصوصی است که هر یک به دنبال دیگری میآید و به نسبت اختلاف تمایلات انسان در شهوات و لذتها و تنعمات و عادات تجمل خواهی و نعمت پروری و شیوه و رسوم گوناگونی که به دنبال هر یک پدید میآید آن صنایع نیز فزونی مییابد. پس مرحلۀ بادیه نشینی در کشورداری ناگزیر و خواهی نخواهی پس از مرحلۀ بادیه نشینی پدید میآید، از این رو که دنبال کردن وسایل آسایش در مرحلۀ شهرنشینی و عادات و رسوم آن از دولت پیشین خویش تقلید میکنند زیرا وضع و احوال ایشان را میبینند و بیشتر آنها را از آنان میگیرند. خود ایشان در آن روزگار از شهرنشینی چندان بهره ای نداشتند چنان که گویند برای عربها گردههای نان نازک شفافی [۹۲۲]آوردند و آنها گمان میکردند این گردهها نامههایی است. و در گنجینههای خسرو [۹۲۳]به کافور دست یافتند و آنها را در خمیرنان به جای نمک به کار بردند و نمونۀ این گونه حکایات فراوانست. لیکن پس از آن که اهالی کشورها و دولتهای قدیم را در قید بندگی و فرمانبری آوردند و آنان را در پیشهها و نیازمندیهای امور خانه داری خویش به کار گماشتند و در این گونه کارها استادان چیره دست و کارآزموده را برگزیدند، آنان به کاربردن وسایل نازونعمت و چگونگی ساختن آنها را برای عربها برعهده گرفتند و در آنها تفنن به کار بردند. گذشته ازین دست دادن فراخی معیشت و تنوع خواهی نیز بدین منظور کمک شایانی کرد چنان که در این باره به سرحد نهایی آن رسیدند و در احوال و آداب و نیکوترکردن خوراکیها و آشامیدنیها و پوشیدنیها و ساختمانها و سلاحها و گستردنیها و ظروف و دیگر اثاث و ابزارخانه به مرحلۀ شهرنشینی و نازونعمت و تجمل خواهی تطور یافتند.
واحوال ایشان در مواقع مباهات کردن بر یکدیگر و مهمانیها و شبهای عروسی نیز بر همین شیوه بود بلکه در این امور از ورای غایت (یعنی غایتی که در تمدن پیش از اسلام بود) در هم گذشتند.
و باید دید مسعودی و طبری و دیگر مورخان دربارۀ زناشویی مأمون با پوران، دختر حسن بن سهل، چه حکایاتی آوردهاند و هنگامی که مأمون برای خواستگاری به خانۀ حسن در فم الصلح [۹۲۴]شتافت و بر کشتیها نشست حسن بن سهل چه ثروتی به همراهان و ملازمان مأمون بخشید! و آنچه در عقد او خرج کرد و هم آنچه مأمون به عنوان کابین داد و در عروسی خرج کرد به حدیست که مایۀ شگفتی میشود. از آن جمله حسن بن سهل روز عقد در مجلس مهمانی و اطعامی که همراهان و حاشیه نشینان مأمون حاضر شده بودند به پراکندن ارمغانهایی در میان حاضران اقدام ورزید، بدانسان که بر طبقۀ نخستین آنان گلولههایی از مشک میپراکند و در آن گلولهها قبالههای مستغلات و املاک پیچیده و بسته شده بود و به دست هر که میافتاد املاک و ضیاع و عقار مزبور از آن وی بود. این گلولهها روی هر کس فرود میآمد چیزی بود که اتفاق و بخت به سوی او میفرستاد. و بر طبقۀ دوم بدرههای دینار [۹۲۵]میپراکند که در هر بدره ای ده هزار دینار بود و هم بر طبقه سوم بدرههایی به همان مبلغ از درهم پراکنده میساخت [۹۲۶]، گذشته از آن که هنگام اقامت مأمون در خانۀ او چندین برابر مبالغ مزبور خرج کرد. و از آن جمله مأمون در شب زفاف پوران هزار قطعه یاقوت بابت کابین به وی بخشید و شمعهایی از عنبر برافروخت که در هر یک صد من معادل یک رطل و دو ثلث رطل [۹۲۷]عنبر مصرف شد و فرشهایی در آن شب برای پوران بگسترد که حصیر آنها زربفت و مروارید نشان و یاقوت نشان بود. و هنگامی که مأمون آنها را دید گفت: خدای بکشد ابونواس را که گویی وی هنگام وصف باده این فرشها را دیده است:
«گویی حبابهای خرد و بزرگ آن باده، سنگریزههای مرواریدی است که بر زمینی از زر ریخته باشند» [۹۲۸].
و برای شب مهمانی عروسی «ولیمه» به وسیلۀ صدوچهل استر در مدت یک سال کامل هر روز سه بار هیزم به آشپزخانه حمل میکردهاند و این هیزمها در آن شب [۹۲۹]تمام شد [۹۳۰]و بر روی شاخههای نخل روغن میریختند و به ناخدایان اشاره شد که کشتیها را برای گذشتن خواص مردم از دجلۀ بغداد تا کاخهای پادشاه جهت شرکت در ولیمه حاضر آورند.
و آنان حراقههایی [۹۳۱]که برای این منظور آماده کردند سی هزار بود که به وسیلۀ آنها مردم را در اواخر روز از دجله میگذراندند و امثال اینها بسیار است.
همچنین دامادی مأمون بن ذوالنون [۹۳۲]در طلیطله [۹۳۳]نیز از این قبیل است که ابن بسام [۹۳۴]در کتاب ذخیره و ابن حیان [۹۳۵]نقل کردهاند. و این اوضاع پس از دورانی بود که همۀ آنان در نخستین مرحلۀ بادیه نشینی (دولت) به سر میبردند و به علت فقدان وسایل و نبودن صنعتگرانی که آنها را در آن حالت تنگی معیشت و سادگی بسازند از فراهم آوردن چنان جشنهایی عاجز بودند. چنان که گویند حجاج در ختنه کردن یکی از پسرانش جشنی برپا کرد آنگاه برخی از دهگانان [۹۳۶]را حاضر آورد و دربارۀ مهمانیها (ولیمهها) و جشنهای ایرانیان از وی پرسش کرد و گفت بزرگترین مهمانی را که دیده ای برای من نقل کن. وی گفت: یکی از مرزبانان خسرو را دیدم که برای مردم فارس سور و مهمانی به پا کرده بود. در این مهمانی کاسۀ [۹۳۷]زرین را بر خوان [۹۳۸](یا خوانچه)های سیمین نهاده و بر هر خوان چهار کاسه گذارده بودند و هر یک از این خوانها را چهارتن کنیز نزد مهمانان میگذاشت و به چهارتن از آنان اختصاص داشت و پس از صرف طعام سفره را با کاسهها و کنیزان به دنبال آن چهارتن میبردند. (که از آنان باشد).
آنگاه حجاج گفت: ای غلام شتران قربانی را نحر کن و مردم را طعام بده و دانست که او را چنین ابهت و شکوهی میسر نیست، و (وضع آنان در آغاز دولت) چنین بوده است. و از همین قبیل است بخششها و جوایز خاندان امویان که بیشتر آنها به شیوههای بادیه نشینان عرب، شتر بود، چه هنوز آنان به همان رسوم پابند بودند. آنگاه جوایز دولت عباسیان و عبیدیان [و آنان که پس از ایشان بودند،] [۹۳۹]چنان که دانستیم بارهای سیم و زر و تختههای جامه و اسبهای سواری مجهز بود.
و وضع کتامه نسبت به اغلبیان در افریقیه و همچنین خاندان طغج [۹۴۰]در مصر و وضع لمتونه نسبت به ملوک طوایف اندلس و موحدان و وضع زناته نسبت به موحدان، همچنین (بر همان نسبتی بود که امویان با عباسیان داشتند). یعنی تمدن از دولت پیشین به دولت جانشین آن انتقال مییابد، چنان که تمدن ایران به دولتهای عرب اموی و عباسی منتقل شد و تمدن امویان اندلس به ملوک مغرب از قبیل موحدان و زناته این روزگار انتقال یافت و تمدن عباسیان به دیلمیان و سپس به ترتیب به ترکان سلجوقی و ترکان ممالیک [۹۴۱]در مصر و تاتار در عراق عرب و عراق ایران منتقل گردید. و کیفیت تمدن یک دولت به نسبت عظمت وپهناوری آن میباشد، زیرا امور تمدن از توابع آسایش و خوشگذرانی است و آسایش و خوشگذرانی از توابع ثروت و نعمت است و ثروت و نعمت از توابع کشورداری و میزان استیلا و تسلط اهل دولت بر آنست و همۀ اینها به نسبت (عظمت یا خردی) کشور است. پس این گونه مطالب را باید در نظر گرفت و نیک آنها را دریافت و در آنها اندیشید. آن وقت تطبیق آنها را در اجتماع و تمدن درست خواهیم یافت و خداست وارث زمین و کسی که بر آنست و او بهترین وارثانست [۹۴۲].
[۹۲۱] در نسخ (ا) و (ب) و (ک) به جای «الوانی» در (ب) «الابنیه» است. [۹۲۲] در (ب) امرفق و در چاپهای مصر و بیروت (المرقق) است و در اینجا صورت چاپهای اخیر انتخاب شد. [۹۲۳] ترجمه «کسری». عربها کلیه شاهنشاهان ساسانیان را «کسری» و سلسله ایشان را «اکاسره» میخواندند. [۹۲۴] فم الصلح (به فتح ف ـ کسر ص) نهر بزرگی است بالای واسط. میان واسط و کوهی که بر ساحل قهر است چندین دهکده است و خانه حسن بن سهل وزیر مأمون در آنجا بوده و از آنجا مأمون پوران را به زنی گرفت و به خانه خویش برد (معجم البلدان). این کلمه در نسخه معرب چاپ (ک) به ضم «س» ضبط شده است و بنا به ضبط معجم البلدان غلط است. رجوع به معجم البلدان شود. [۹۲۵] به دره در لغت به معنی پوست بره یا بزغاله است و بر کیسه ای از پوست نیز اطلاق میشود که ده هزار درهم داشته باشد. [۹۲۶] مسعودی مینویسد در شعبان سال ۲۰۹ فه فم الصحل فرود آمد و آنگاه بذل و بخشش حسن بن سهل را به تفصیل آورده است. رجوع به مروج الذهب ج ۲ ص ۳۳۶ شود. [۹۲۷] برحسب آنچه در لغت آمده «من» یک رطل و به قولی دو رطل است و کلمه (ثلثان) در نسخه تونس نیست (حاشیه کتاب، ا. ه.) [۹۲۸] در سه چاپ به غلط «فواقع» است ولی در چاپ (ا) و هم در جامع الشواهد چاپ تبریز تألیف محمد باقر شریف «فقاقع» است که به معنی حبابهای روی آب است. [۹۲۹] ترجمه «لیلئذ» از «ینی» است در چاپهای مصر و بیروت «للیلتین» است. [۹۳۰] یا در آن دو شب بر حسب چاپهای مصر و بیروت [۹۳۱] حراقات (به فتح ح و تشدید ر) به ضبط نسخه (ک) جمع حراقه: کشتییی است که در آن آتش افکن هایی تعبیه میکردند تا آنها را به سوی دشمن پرتاب کنند (حاشیه کتاب، ا.ه) [۹۳۲] یحیی المأمون دومین سلطان دودمان ذوالنون که در طلیطه سلطنت میکردند. وی از سال ۴۳۵ تا سال ۴۹۶ ه (۱۰۴۵ـ۱۰۷۷ م) سلطنت کرده است. (از دسلان). [۹۳۳] Toledo در اسپانیا [۹۳۴] ابن بسام شنتمری (به فتح ش ـ ن) او راست کتاب الذخیره فی محاسن اهل الجزیره تاریخ اندلس در قرن ۶ ه (۵۴۲) و ابن خلکان از این کتاب بسیار روایت کند با عنوان بسامی، ابن بسام (لغت نامه دهخدا). [۹۳۵] ابن حیان (به فتح ح و ی مشدد) ابومروان بن خلف قرطبی، مورخ (۳۷۷ـ ۴۹۶ از تأیفات بسیار او کتاب «المقتبس فی تاریخ الاندلس) برجایست و نسخی از آن در پاریس و نیز استانبول و مادرید موجود باشد. (لغت نامه دهخدا). [۹۳۶] معرب آن «دهقان» است که در عربی به معنی بازرگان و رئیس اقلیم به کار رفته است وکلمه دهقان بر ایرانی اطلاق میشده [۹۳۷] ترجمه «صحفه» است و آن بر کاسه هایی اطلاق شود که گنجایش خوراک پنج تن را داشته باشد. [۹۳۸] به معنی سفره است که عربها آن را تعریب کرده و ابن خلدون هم جمع آن را «اخونه» به کار برده است. [۹۳۹] از (ینی) است. در چاپهای مصر و بیروت (والعبیدین من بعدهم) است. [۹۴۰] طغج (به ضم ط) پسر یکی از سران لشکری فرغانه بود که در خدمت خلیفه عباسی در بغداد میزیست. بعدها ترقی کرد و پسرش محمد اخشید سلسله بین الاخشید یا بنی طغج رادر مصر تشکیل داد که از ۳۲۳ تا ۳۵۸ هجری (مطابق ۹۳۵ـ ۹۶۹ میلادی) فرمانروایی داشتند و چهارتن دیگر پس از محمد به سلطنت مصر رسیدند تا فطمیان آنان را منقرض کردند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص ۵۹ شود. در نسخ (ا) و (ب) و (ن) «طنج» و در نسخه (ک) «طفج» ضبط شده است. [۹۴۱] ممالیک بحری سلسله ای از غلامان ترک و چرکس بودند که از ۶۸۴ تا ۷۹۲ ه (مطابق ۱۳۵۰ تا ۱۳۹۰ میلادی) در مصر حکومت میکردند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص ۷۰ شود. [۹۴۲] و هو خیرالوارثین در «ینی» نیست.