فصل چهل و ششم: در این که اگر فرتوتی و فرسودگی (بحران و انحطاط) به دولتی راه یابد به هیچ رو برطرف نمیشود
در فصول پیش عوارضی را که حکایت از فرسودگی و فرتوتی (بحران و انحطاط) دولت میکند و هم موجبات آنها را یک به یک یاد کردیم و به ثبوت رسانیدیم که این عوارض به طبیعت و خواه ناخواه برای دولت روی میدهد و همۀ آنها از امور طبیعی هر دولتی است.
و بنابراین هرگاه کیفیت فرتوتی در دولت طبیعی باشد روی دادن آن هم مانند پدید آمدن همۀ امور طبیعی خواهد بود چنان که به مزاح حیوانی پیری راه مییابد و این عارضه از بیماریهای مزمن درمان پذیر است که نمیتوان آن را برطرف کرد زیرا امورطبیعی تغییرناپذیرند. و گاهی بسیاری از فرمانروایان دولتها که در کار سیاست کشورداری بیدار و هوشمنداند بدین عارضه توجه میکنند و میبینند عوارض و موجبات فرسودگی و پیری به دولت آنان راه یافته است و گمان میکنند ممکنست این عوارض را برطرف کرد و بر آن میشوند که وضع دولت را جبران و مزاج آن را ازین فرتوتی اصلاح کنند و میپندارند که این عارضه به سبب کوتاهی یا غفلت کسانی بوده است که پیش از آنان فرمانروایی میکردهاند در صورتی که حقیقت امر چنین نیست زیرا پدید آمدن عوارض مزبور در دولتها از امور طبیعی است و آنچه مانع جبران و اصلاح عوارض مزبور میشود عادات است وعادات به منزلۀ طبیعت دیگری میباشند، زیرا کسی که در مثل پدر و بزرگان خاندان به منزلۀ طبیعت دیگری میباشند، زیرا کسی که در مثل پدر و بزرگان خاندان خود را ببیند که جامۀ حریر و دیبا میپوشند و سلاحها و مرکوبهای خود را به زر میآرایند و در مجالس و هنگام نماز از مردم نهان میشوند [و پرده ای میان خود و دیگران ایجاد میکنند] چنین کسی نمیتواند با سلف خود در این عادات به مخالفت برخیزد و در پوشیدن جامه و دیگر رسوم شیوۀ خشنی پیش گیرد و با مردم در آمیزد.
چه اگر بخواهد به چنین روشی دست یازد عادات مانع او خواهند شد و مرتکب چنین روشی را دیگران مورد تقبیح و سرزنش قرار خواهند داد و اگر برفرض یکباره برخلاف عادات رفتار کند او را به دیوانگی و مالیخولیا متهم خواهند کرد و فرجام آن سلطنت وی را مورد تهدید قرار خواهد داد. و ببین اگر تأیید الهی و کمک و یاری آسمانی نمیبود پیامبران در نپذیرفتن عادات و مخالفت با آنها به چه سرنوشتی گرفتار میشدند و چه بسا دیده میشود که عصبیت یک دودمان از میان میرود و آن وقت عظمت و شکوه پادشاهی در نفوس مردم جانشین آن میشود و اگر این عظمت و شکوه هم با ضعف عصبیت زایل شود، آن وقت رعایا به علت از میان رفتن اوهام عظمت و شکوه گستاخانه با دولت به ستیز برمی خیزند. از این رو درچنین شرایطی تا حد امکان دولت خود را در پناه آن شکوه و عظمت حفظ میکند تا امر پادشاهی به پایان آید.
و چه بسا که در پایان دورۀ فرمانروایی دولت و نیرویی پدید میآدی که خیال میکنند پیری و فرتوتی از دولت مرتفع شده است و فتیلۀ شمع آن نیرو آخرین جلوۀ هنگام توانایی را نشان میدهد چنان که گویی یک شمع برافروخته از قدرت و توانایی میدرخشد در صورتیکه شعلههای مزبور آخرین تابشهای آن قدرت است زیرا شمع نزدیک خاموش شدن چشمکهایی میزند که مردم میپندارند برافروختگی آن جاوید است در صورتی که آن پرتوها و چشمکها نشانۀ خاموشی آنست، و از راز و حکمت خدای تعالی در آنچه بدان حکمت در عالم وجود مقدر کرده است غافل مباش، و برای هر اجلی نوشته ایست [۱۴۷۶].
[۱۴۷۶] ﴿لِكُلِّ أَجَلٖ كِتَابٞ ٣٨﴾.