مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فصل نوزدهم: در اینکه یکی از موانع رسیدن قبیله به پادشاهی و کشورداری اینست که مورد ستم و خواری واقع شود و مطیع و منقاد ارادۀ دیگران گردد

فصل نوزدهم: در اینکه یکی از موانع رسیدن قبیله به پادشاهی و کشورداری اینست که مورد ستم و خواری واقع شود و مطیع و منقاد ارادۀ دیگران گردد

زیرا خواری و انقیاد جوش و خروش عصبیت را درهم می‌شکند، چه انقیاد وخواری یک قبیله دلیل بر فقدان عصبیت آن می‌باشد و هنوز زخم خواری آنان التیام نمی‌یابد که می‌بینیم از مدافعه فرو می‌مانند و کسی که از مدافعه عاجز گردد به طریق اولی از مقاومت و توسعه طلبی نیز عاجز می‌شود. و این معنی را می‌توان در بنی اسرائیل مشاهده کرد که چون موسی، ع، ایشان را به کشور شام خواند و به آنان خبر داد که خدا پادشاهی آن کشور را برای ایشان تعیین فرموده است [۸۰۵]چگونه از این امر عاجز آمدند و گفتند: در آن کشور گروهی ستکارانند و ما هرگز داخل آن نمی‌شویم مگر آن که آن قوم از آن کشور بیرون روند [۸۰۶]. یعنی خدا آنان را به نوعی از توانایی خویش به جز عصبیت ما بیرون کند و این از معجزات تست ای موسی! و چون سوگند یاد کرد که با ایشان بدانسوی عازم شود قومش به لجاجت برخاستند و نافرمانی آغاز کردند و گفتند: تو با خدای خودت برو و با آن‌ها کارزار کنید [۸۰۷]و این امر را هیچ سببی نبود جز آن که نفوس آنان از مقاومت و توسعه طلبی عاجز شده و بدان خود گرفته بود، چنان که مفهوم آیه و آنچه دربارۀ تفسیر آن گفته‌اند همین معنی را می‌رساند. و این حالت از این رو در آنان پدید آمد که چه بسا خوی انقیاد در ایشان نفوذ یافته بود و هنوز زخم مذلتی که قطبیان به آنان رسانیده بودند التیام نیافت و سالیانی نگذشت که یکسره عصبیت از میان ایشان رخت بربست، گذشته از اینکه ایشان بخوبی به گفتار موسی ایمان نیاورده بودند که به ایشان خبر داده بود شام از آن شما است و عمالقه ای که در اربحا باشند به حکم تقدیر خدا شکار شما خواهند شد. ولی آن‌ها [به اتکای ناتوانی از توسعه طلبی که در نفوس خود سراغ داشتند عجز و زبونی نشان دادند] [۸۰۸]، چه این ناتوانی براثر خوگرفتن به خواری و پستی در آنان رسوخ یافته بود و بدین ترتیب گفتاری را که پیامبر ایشان خبرداد و آنان را بدان امر فرمود مورد طعن و تمسخر قرار دادند.

از این رو خداوند ایشان را به تیه کیفر داد. یعنی مدت چهل سال آن قوم را در دشت خشک و بی‌گیاهی که میان شام و مصر بود سرگردان و آواره ساخت [۸۰۹]. بدان سان که در آن مدت به هیچ عمران و آبادانی پناه نبردند و به هیچ شهری فرود نیامدند [و با هیچ بشری آمیزش نکردند] [۸۱۰]چنان که داستان آن را قرآن یاد کرده است. زیرا از یک سود عمالقه [۸۱۱]شام و از سوی دیگر قبطیان مصر با ایشان به سختی و درشتی رفتار می‌کردند و ایشان چنان که خودشان هم گمان می‌کردند از مقاومت با عمالقه و قبطیان عاجز بودند و سیاق آیه و مفهوم آن چنین نشان می‌دهد که حکمت تیه و آن آوارگی عبارت از نابودی و انقراض نسلی بوده است که در چنگال خواری و زبونی و زورمندی گرفتار شده و بدان خو گرفته بودند به حدی که عصبیت آنان تباه و زایل شده بود تا این که در این آوارگی نسل دیگری پرورش یابد که ارجمند و توانا بار آیند و به پیروی از فرمانهای دیگران آشنا نباشند و زور و قهر را نشناسند و خواری و پستی آنان را افسرده و پژمرده نکند. و چنین هم شد، زیرا (درین مدت عصبیت دیگری برای ایشان به وجود آمد و به وسیلۀ آن توانایی یافتند به نبرد برخیزند و به توسعه طلبی متمایل شوند) [۸۱۲]و بر خصم خود غلبه یابند. و این امر نشان می‌دهد که کمترین مدت برای انقراض و نابودی یک نسل و پرورش نسلی دیگر چهل سالت و خدای حکیم دانا منزه است. و هم این واقعه روشن ترین دلیل بر اهمیت و تأثیر عصبیت در امور مدافعه و حمایت و توسعه طلبی است و ثابت می‌کند که هر قبیله ای عصبیت را از دست بدهد از کلیۀ صفات یاد کرده فرو می‌ماند و محروم می‌گردد.

فصل [۸۱۳]

[دیگر از موجبات خواری قبیله که بدین فصل ملحق می‌شود، کیفیت باج و خراجست] [۸۱۴]زیرا قبیلۀ باج دهنده همین که بدین امر منقاد و تسلیم می‌شود چنانست که به خواری و پستی تن در داده است چه باج و خراج دادن خود در نظر قبایل نوعی ستمدیدگی وخواریست چنان که افراد سرافراز و بزرگ منش و آنان که زیر بار فرومایگی نمی‌روند نمی‌توانند آن را تحمل کنند مگر هنگامی که در نتیجۀ جنگ و کشتار و دادن تلفات شکست خورده و از پای درآمده باشند. و در چنین موارد تحقیرآمیزی به عصبیت ایشان سستی راه می‌یابد و قادر به مدافعه و حمایت نمی‌باشند و کسانی که عصبیت آنان چنان ضعیف گردد که نتوانند در برابر ستم به دفاع پردازند و آن را از خود دور کنند چگونه می‌توانند به مقاومت یا توسعه طلبی برخیزند؟ [۸۱۵]چنین کسانی به سبب خواری و پستی به فرمانبری و انقیاد تن در می‌دهند و چنان که یاد کردیم خواری و مذلت خود مانعی در پیش راه آنان می‌باشد. و گفتار پیامبرصدربارۀ کشت و زرع که در صحیح آمده است از همین مقوله است. چه آن حضرت هنگامی که گاوآهن را در خانۀ برخی از انصار دیده فرمود: ابن ابزار به خانۀ قومی نرفت مگر آن که خواری بدان راه جست. و این دلیل صریحی [۸۱۶]است بر این که باج موجب ذلت است. گذشته از این باید نتایجی را که از خواری باج پدید می‌آید نیز بر آن افزود مانند خوی دستان و فریب که به سبب سلطۀ زور و قهر حاصل می‌شود [چنان که در صحیح آمده است که پیامبر از باج و خراج به خدا پناه می‌برد و در این باره از وی سؤال شد فرمود: انسان هنگامی که بخواهد باج بپردازد سخن می‌گوید ولی به دروغ متوسل می‌شود و وعده می‌دهد ولی بدان وفا نمی‌کند] [۸۱۷]از این رو هر گاه قبیله ای را ببینیم که به سبب پرداختن باج و خراج در بند خواری و فرومایگی است نباید طمع ببندیم که هرگز و تا سرانجام روزگار چنین قبیله ای به پادشاهی برسد.

و از اینجا گفتار غلط کسانی که گمان می‌کنند زناته مغرب گوسفند دار و چوپان (شاویه) بودند و به پادشاهان معاصر خویش باج می‌پرداختند آشکار می‌شود. و این پندار چنان که دیدیم غلط فاحشی است، زیرا اگر چنین امری درست می‌بود پادشاهی آنان صورت نمی‌گرفت و دوام نمی‌یافت و نمی‌توانستند دولتی تشکیل دهند. و در این باره در گفتۀ شهر براز [۸۱۸]پادشاه باب (دربند) [۸۱۹]به عبدالرحمن ربیعه می‌توان اندیشید که چون عبدالرحمن بر شهر بزار غلبه یافت و شهر بزار از وی زینهار خواست تا در زیر فرمان او باشد گفت: «من امروز از شما هستم، دستم در دست شما و میل من میل شماست، خوش آمدید و خدای شما و ما را فرخنده دارد. بهترین جزیۀ ما به شما همان یاریی است که به شما خواهیم کرد و به آنچه شما دوست دارید قیام کنیم ولی ما را به جزیه دادن خوار مکنید چه ما را در برابر دشمن تان ضعیف خواهید کرد». این سخنان را می‌توان دربارۀ گفته‌هایی که آوردیم مورد توجه و استناد قرارداد و برای اثبات گفتار ما دلیلی کافیست.

[۸۰۵] اشاره به آیه : ﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ[المائدۀ: ۲۱]. [۸۰۶] اشاره به آیه : ﴿إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا[المائدۀ:۲۲]. [۸۰۷] ﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ[المائدۀ: ۲۴]. [۸۰۸] قسمت داخل کروشه از «ینی» ترجمه شد در چاپ‌های مصر و بیروت (علموا من انفسهم) نیست. [۸۰۹] اشاره به آیه: ﴿قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيۡهِمۡۛ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗۛ يَتِيهُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٦[المائدۀ: ۲۶]. [۸۱۰] این جمله در «ینی» نیست. [۸۱۱] Amalecies [۸۱۲] عبارت زیر (در این مدت) تا متمایل شوند از «ینی» است که در آن به جای: (فنشأت بذلک) و (فنشأت لهم بذلک) است. [۸۱۳] در «ینی» کلمه (فصل) نیست ولی سطر ۱۴ که در داخل کروشه چاپ شده با خط درشت به عنوان قسمتی مستقل آمده است... در ضمن یادآوری می‌شود که: کلمه «باج» ترجمه «مغرم» است که در لغت به معنی دیون می‌باشد. [۸۱۴] در چاپ‌های مصر و بیروت قسمت ذیل فصل به ما قبل پیوسته است ولی در چاپ پاریس قسمت داخل کروشه با حروف درشت بعنوان فصل نوینی تنظیم شده است: [۸۱۵] در «ینی» بالمقاومه ارالمطالبه است برعکس چاپ‌های مصر و بیروت و (پ) به جای (یا) و (و) است. [۸۱۶] در «ینی» صحیحی. [۸۱۷] قسمت واخل کروشه در چاپ‌های مصر و بیروت نیست. [۸۱۸] جمله و در این باره در گفته شهر براز... از «ینی» است که چنین است: (و انظر فی هذا ما قاله) برعکس چاپ‌های مصر و جز آن که چنین است: (و انظر فیما قاله) [۸۱۹] مؤلف خود در تاریخ خلافت عم ربه فتح باب (در بند) اداره کرده و نام آن حاکم باب را «شهریار» نوشته استا و در معجم البلدان نام وی «شهریار» است. به موجب تاریخ کامل ابن اثیر شهر دربند در سال ۲۲ هجری فتح شده و از نوشته‌های یاقوت چنین استنباط می‌شود که این واقعه به سال ۱۹ هجری روی داده است و عبدالرحمن بن ربیعه در آن تاریخ فرماندهی مقدمه الجیش سپاهیان اسلام را بر عهده داشته و فرمانده کل سپاهیان مزبور سراقه بن عمر بوده است (یادداشت دسلان، ج ۱ ص ۲۶۸).