مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

گفتاری در تکمیل مقدمۀ دوم در اینکه ربع شمالی زمین آبادتر و پرجمعیت تر از ربع جنوبی آنست و بیان سبب آن

گفتاری در تکمیل مقدمۀ دوم در اینکه ربع شمالی زمین آبادتر و پرجمعیت تر از ربع جنوبی آنست و بیان سبب آن

هر کس به مشاهده و خبرهای متواتر در می‌یابد که عمران اقلیم نخست و دوم از دیگر اقلیمهای پس از آن‌ها کمتر است. این دو اقلیم را سرزمینهای پهناور نامسکون و ریگزارها و دشت‌های بی‌آب و گیاه و دریای هند که در خاور آن‌ها می‌باشد فراگرفته است. دو اقلیم مزبور از لحاظ جمعیت و اقوام گوناگون حائز اهمیت نمی‌باشند و نواحی آباد و شهرهای آن‌ها نیز به همان نسبت فراوان نیست. ولی اقلیم سوم و چهارم و آنچه پس از آن‌هاست بر خلاف اینست، دشت‌های سوزان بی‌آب و گیاه در ا«ها اندکست و ریگزارهای آن‌ها نیز یا اندک و یا نایاب می‌باشد. شمارۀ ملت‌ها و مردم آن‌ها از حد می‌گذرد و نواحی آباد و شهرهای آن‌ها از اندازۀ شماره بیرونست و عمران اقلیمهای مزبور در فواصل میان اقلیمهای سوم تا ششم است لیکن قسمت جنوب سرتاسر نامسکون می‌باشد و بسیاری از حکیمان یادآورد شده‌اند که علت آن گرمای شدید و کمی انحراف خورشید در آن ناحیه از سمت الرؤوس [۱۷۹]است.

و ما در این قسمت را با برهان توضیح می‌دهیم تا آشکار شود که سبب بسیاری آبادانی در میان اقلیمهای سوم و چهارم از سوی شمال تا اقلیم پنجم و هفتم چیست، و بنابراین می‌گوییم: هرگاه دو قطب جنوبی و شمالی فلک بر افق فرض شوند آن وقت دایرۀ عظیمه‌ای [۱۸۰]پدید می‌آید که کرۀ فلک را به دو نیم تقسیم می‌کند و این بزرگترین دوایری است که از خاور به باختر می‌گذرد و آن را دایرۀ معدل النهار نامند. و در جای خود در دانش هیئت بیان شده است که فلک که در درون آنست خواهی نخواهی و به قهر بحرکت در می‌آیند و این حرکت محسوس است. و همچنین ثابت شده است که ستارگان [۱۸۱]در افلاک خود دارای حرکتی مخالف جهت این حرکت می‌باشند که از باختر به خاور است و زمان آن حرکت نسبت به اختلاف حرکت ستارگان در سرعت و کندی مختلف است.

و به موازات خط سیر کلیۀ این ستارگان در افلاکشان دائرۀ عظیمه ای از فلک اعلی پدید می‌آید که آن را به دو نیم تقسیم می‌کند و آن دایرۀ فلک البروج [۱۸۲]است که به دوازده برج منقسم است و چنان که در جای خود بیان شده است این دایره در دو نقطۀ متقابل بروج که عبارتند از اول حمل و اول میزان با دایرۀ معدل النهار تقاطع می‌کند و در نتیجه دایرۀ معدل النهار آن را به دو نیم تقسیم می‌نماید که نیمی از آن نسبت به معدل النهار به سوی شمال منحرف است و آن از اول حمل تا آخر سنبله است و نیم دیگر آن به سوی جنوب انحراف می‌یابد و آن از آغاز میزان تا پایان حوت است. و هر گاه دو قطب در همۀ نواحی زمین بر افق واقع شوند بر روی زمین یک خط روبروی دایرۀ معدل النهار پدید خواهد آمد که از باختر به خاور می‌گذرد و آن را خط استوا می‌نامند. و این خط برحسب اطلاعاتی که از رصد بدست آورده‌اند در مبدأ اقلیم نخستین از اقلیمهای هفتگانه واقع می‌شود و کلیۀ عمران در جهت شمالی آن خط است. و قطب شمال از افق‌های این ناحیۀ معمور به تدریج ارتفاع می‌یابد تا اینکه ارتفاع آن به شصت و چهار درجه می‌رسد و در اینجا عمران پایان می‌پذیرد و آن پایان اقلیم هفتم است.

و هرگاه ارتفاع آن بر افق به نود درجه رسد، و این ارتفاعی است که میان قطب و دایرۀ معدل النهار است، آن وقت قطب بر سمت رؤوس و دایرۀ معدل النهار بر افق واقع خواهند شد و شش برج شمالی بر فراز افق و شش برج جنوبی در زیر افق باقی خواهند ماند. و آباداانی در میان شصت و چهار تا نود درجه ممتنع است زیرا گرماو سرما به سبب دوری زمانی که میان آن‌هاست در این شرایط امتزاج نمییابند و در نتیجه تکوین حاصل نمی‌شود چه خورشید در خط استوا در رأس حمل و میزان در سمت الرؤوس واقع می‌شود سپس به رأس سرطان و رأس جدی منحرف می‌گردد و نهایت میل [۱۸۳]آن از دایرۀ معدل النهار بیست و چهار درجه است. آنگاه هر گاه قطب شمال از افق ارتفاع یابد دایرۀ معدل النهار از سمت رؤوس به مقدار ارتفاع آن دور می‌شود و قطب جنوبی نیز در این تحول به همان اندازه پائین می‌آید و آن را در نزد وقت شناسان (دانشمندان هیئت) عرض بلد [۱۸۴]می‌نامند. و هرگاه دایرۀ معدل النهار از سمت رؤوس دور شود بروج شمالی داخل در آن به میزان بالارفتنش تا رأس سرطان ارتفاع می‌یابند و بروج جنوبی همچنین از افق تا رأس جدی هبوط می‌کنند، زیرا چنانکه گفتیم بروج مزبور در افق استوا بهدو جانب منحرف می‌شوند.

و از این رو افق شمالی همچنان ارتفاع می‌یابد تا به دورترین افق‌های شمالی می‌رسد که عبارت از رأس سرطان در سمت رؤوس است و آن محلی است که عرض بلد در حجاز و نقاط نزدیک آن بیست و چهار درجه می‌باشد و این همان میلی است که هر گاه رأس سرطان از معدل النهار در افق استوا دور شود به میزان ارتفاع قطب شمال ارتفاع می‌یابد تا در مقابل آن قرار می‌گیرد، و اگر قطب بیش از بیست و چهار درجه ارتفاع یابد خورشید از تقابل فرود می‌آید و همچنان در حال فرود آمدن می‌باشد تا ارتفاع قطب به شصت و چهار درجه برسد و فرود آمدن خورشید از تقابل و هم فرودآمدن قطب جنوب از افق نیز بهمین میزان است و در نتیجه به سبب شدت سرما و یخبندان و طول زمان آن که با گرما امتزاج نمی‌یابد تکوین حاصل نمی‌شود. گذشته از این هنگام مقابلۀ خورشید و نزدیک بدان، اشعه ای که از آن به زمین می‌رسد بر زوایای قائمه است و در فروتر از مقابله بر زوایای منفرجه و حاده. و هر گاه زوایای اشعه قائمه باشد نور فزونی می‌یابد و برعکس در زوایای منفرجه و حاده پراکنده می‌شود و به همین سبب گرما هنگام مقابله و نزدیک بدان بیش از آنست که پس از مقابله می‌باشد زیرا نور سبب گرما و حرارت است. گذشته از این مقابله در خط استوا در سال دوبار در دو نقطۀ حمل و میزان است و هر گاه منحرف شود چندان دور نباشد، و بنابراین هنوز گرما در نهایت میل خورشید یعنی در رأس سرطان و رأس جدی اعتدال نیاید که باز به مقابله صعود کند و در اینصورت اشعه ای که به طور زاویۀ قائمه می‌تابد همچنان بشدت بر این افق باقی می‌ماند و دیرزمانی به درازا می‌کشد و در نتیجه هوا به سبب حرارت سوزان می‌شود و شدت آن به حد افراط می‌رسد، و همچنین مادامیکه خورشید در آن سوی خط استوا به عرض بیست و چهار درجه دوبار تقابل می‌یابد اشعۀ آن با شدتی قریب به شدت آن در خط استوا برافق میتابد و افراط گرما در هوا خشکی شدیدی پدید می‌آورد که مانع تکوین می‌گردد، زیرا هر گاه به حد افراط برسد آبها و رطوبت‌ها خشک می‌شود و امر تکوین در معدن و تولید جانور و گیاه تباه می‌شود زیرا تکوین جز به وسیلۀ رطوبت حاصل نمی‌شود. آنگاه اگر رأس سرطان از سمت رؤوس به عرض بیست و پنج و بیشتر از آن دور شود خورشید از مقابله فرود می‌آید و گرما به اعتدال می‌گراید یا اندکی از اعتدال خارج می‌گردد و در نتیجه تکوین آغاز می‌شود و به تدریج فزونی می‌یابد تا آنکه به سبب کمی نور و تابش اشعه از زوایای منفرجه، سرما شدت می‌پذیرد و به افراط می‌گراید و در این هنگام نیز تکوین نقصان می‌پذیرد و تباه می‌شود. ولی تباهی تکوین به سبب گرما بیشتر است تا بعلت سرما، زیرا تأثیر گرما در خشک کردن از تأثیر سرما در منجمد ساختن سریعتر است و بهمین سبب عمران در اقلیم نخستین و دوم اندک و در سوم و چهارم و پنجم متوسط است از اینرو که گرما در نتیجۀ نقصان نور به اعتدال می‌گراید و در اقلیم ششم و هفتم عمران به سبب نقصان گرما بسیار است و همانا کیفیت سرما در آغاز آن در تباهی تکوین تأثیر نمی‌بخشد چنانکه گرما درین باره کارگر می‌شود زیرا خشکی در سرما پدید نمی‌آید مگر هنگام افراط و شدت آن و در این هنگام است که خشکی پدید می‌آید، چنانکه پس از اقلیم هفتم وضع چنین است، و از اینرو عمران در ربع شمالی فزونتر می‌باشد. و خدا داناتر است. و از اینجاست که حکیمان خط استوا و ماورای آن را نامسکون گرفته‌اند و حال آنکه بر آنان ایراد شده است که آن ناحیه، به حکم مشاهده و اخبار متواتر، معمور است. پس چگونه حکما این ادعا را ثابت می‌کنند؟

و ظاهر امر اینست که مقصود آنان این نیست که عمران در آن جایگاه به طور کلی ممتنع است، بلکه استدلال آنان بدین منتهی شده که تباهی تکوین به سبب افراط گرما در آن ناحیه شدید است و عمران در آن یا ممتنع و یا ممکن است ولی بسیار کمتر از نواحی دیگر. و حقیقت هم چنین است زیرا در خط استوا و نواحی ماورای آن هر چند، چنان که نقل شده، عمران هست ولی بسیار اندکست.

و ابن رشد گمان کرده است که خط استوا معتدل می‌باشد و ماورای خط استوا در جنوب همچون ماورای آن در شمال است و همان آبادانی که در شمال هست در جنوب هم امکانپذیر است. گفتار وی از لحاظ تباهی تکوین ممتنع نیست بلکه امتناع آن در جنوب خط استوا از نظر اینست که آن مقدار از اراضی را که در شمال قابل تکوین می‌باشد در این ناحیه عنصر آب فرا گرفته است و چون به سبب غلبۀ آب وجود عمران در منطقۀ معتدل ممتنع است دیگر نواحی هم تابع آن می‌باشند زیرا اجتماع و عمران امری تدریجی است و شروع تدریجی آن از جهت وجود است نه از جهت امتناع.

و نقل حکایات متواتر دربارۀ وجود عمران در خط استوا، گفتار کسانی را که می‌گویند در این ناحیه عمران ممتنع است رد می‌کند. و خدا داناتر است.

و باید پس از این گفتار صورت نقشۀ جغرافیا را چنانکه صاحب کتاب روجر ترسیم کرده است بیاوریم، سپس بتفصیل دربارۀ جغرافی به گفتگو پردازیم [۱۸۵].

[۱۷۹] آن نقطه تقاطع که افق را با دایره ارتفاع افتاب یا ستاره افتد او را سمت خواننده ای برابراو. (التفهیم). در اینجا مقصود از سمت الرؤوس همان سمت الرأس است که میان فلک یعنی وسط السماء میابشد. رجوع به «غیاث» و «کشاف اصطلاحات الفنون» شود. [۱۸۰] دائره عظیمیه آن را گویند که تنصیف کره نماید که این دایره بر آن کره فرض کرده شود (غیاث). [۱۸۱] در اینجا منظور سیارات است. [۱۸۲] دایره عظیمی ایست که هنگام گردش زمین در گرد خورشید پدید می‌آید، سطح آن از مرکز زمین و مرکز خورشید می‌گذرد و بر خط استوا به اندازه ۲۳ درجه و ۲۸ دقیقه مایلست (دایره المعارف فرید و جدی). و رجوع به «غیاث» و «التفهیم» شود. [۱۸۳] میل: دوری بود از مطقه البروج سوی شمال یا جنوب وزآن دایره ای بود که بر دو قطب منطقه البروج بگذرد (التفهیم). [۱۸۴] رجوع به ص ۱۷۲ التفهیم شود. [۱۸۵] در چاپ‌های موجود و همچنین در «ینی» نقشه ای وجود ندارد.