مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فصل نهم: در اینکه در مرز وبومهایی که دارای قبایل و جمعیت‌های فراوان و گوناگونست به ندرت ممکن است دولتی نیرومند دوام یابد

فصل نهم: در اینکه در مرز وبومهایی که دارای قبایل و جمعیت‌های فراوان و گوناگونست به ندرت ممکن است دولتی نیرومند دوام یابد

زیرا اختلاف عقاید و تمایلات که به دنبال هر یک از آن‌ها عصبیتی است مانع عصبیت دیگر می‌شود [۹۰۰]و از این رو مخالفت با دولت و خروج و قیام بر ضد آن پیاپی و فزونی می‌یابد هر چند خود آن دولت هم متکی به عصبیتی باشد، زیرا هر یک از عصبیتهای زیردست دولت برای خود را دارای قدرت و ارجمندی می‌پندارد و در این باره باید به وضع افریقیه و مغرب در نگریست و وقایع آن سرزمین را از آغاز ظهور اسلام تاکنون

بررسی کرد، چه بربرهای این مرز و بوم چون دارای قبایل وعصبیتهای گوناگون هستند نخستین غلبه ای که برای ابن ابی سرح حاصل آمد و بر قبایل مزبور و تا حدی بر فرنگیان ساکن آن نواحی تسلط یافت بی‌نتیجه ماند و مردم آن مرزوبوم از آن پس بارها انقلاب کردند و راه ارتداد پیش گرفتند و از جانب مسلمانان خونریزی و خشونت نسبت به آنان شدت یافت وپس از استقرار دین در آن سرزمین باز هم بکرات به سرکی و انقلاب دست یازیدند و به کیش خوارج گرویدند.

ابن ابی زید [۹۰۱]گوید بربرها در مغرب دوازده بار مرتد شده‌اند و دعوت اسلام در میان ایشان استقرار نیافت مگر در روزگار فرمانروایی موسی بن نصیر و دوران پس از وی. و این وضع معنی گفتار عمر را نیز روشن می‌کند که گفته است: تفرق و پراکندگی افریقیه به سبب دلهای مردم آنست. و سخن عمر اشاره بدین معنی است که گروهها و قبیله‌های فراوان در آن سرزمین مایۀ برانگیختن آنان به نافرمانی نسبت به دولت است در صورتی که مردم کشورهای مزبور یکسره در زمرۀ شهرنشینان به شمار می‌رفتند و چون مسلمانان بر آن‌ها چیره شدند وفرمانروایی را از ایران و روم بازگرفتند دیگر هیچ گونه مانع و مزاحمی در سر راه ایشان به جای نماند.

ولی تعداد قبایل بربر در مغرب بیش از آنست که بتوان آن‌ها را شمرد و همۀ آنان بادیه نشین و دارای دسته‌ها و عشیره‌های گوناگون‌اند، چنان که هرگاه قبیله ای نابود شود قبیلۀ دیگری جای آن را می‌گیرد و همان کیش و شیوۀ قبیلۀ پیشین را در سرکشی و ارتداد دنبال می‌کند. به همین سبب کار بنیان گذاری دولت عرب در مرز و بوم افریقیه و مغرب دیرزمانی به طول انجامید. چنانکه همین وضع درشام در دوران خاندان اسرائیل نیز مشاهده می‌شد چه در آن کشور هم طوایف گوناگونی همچون قبایل فلسطین و کنعان و خاندان‌های عیصو و مدین و لوط و ادوم و ارمن [۹۰۲]و اکریکش [۹۰۳]و نبط از نواحی جزیره و موصل بسر می‌بردند و در فزونی و تنوع عصبیت بی‌شمار بودند از این رو برای خاندان اسرائیل بنیان نهادن دولت و بسط فرمانروایی خویش در آن کشور بسیار دشوار بود و دفعات پی در پی آن کشور دچار اختلال و بی‌نظمی گشت (و مردم به مخالفت با آنان برخاستند) و این اختلافات به خود آن خاندان هم سرایت کرد، چنان که دربارۀ پادشاه خویش به اختلاف و کشمکش پرداختند و برضد وی برخاستند و از آن پس در تمام مدت اقتدارشان کشور پایدار و یرومندی نداشتند تا اینکه کشورهای ایران وسپس یونان بر ایشان چیره شدند و آنگاه در پایان روزگار فرمانروایی و هنگام آوارگی، رومیان بر آنان تاختند. و خداوند، برکار خویش غالب است [۹۰۴]. و برعکس وضع یاد کرده در کشورهایی که عصبیت گوناگون وجود ندارد بنیان نهادن دولت کارآسانی است و سلطان چنین مرزوبومهایی به علت کمی هرج و مرج و سرکشی مردم در آرامش و سکون به سر می‌برد [۹۰۵]. و دولت به عصبیت فراوانی نیاز ندارد. چنان که وضع مصر و شام در این روزگار بر این شیوه است زیرا در کشور شام قبایل و عصبیت‌هایی یافت نمی‌شود و چنانکه در گذشته یاد کردیم گویی شام زادگاه قبایل نبوده است. و اوضاع کشور مصر نیز به سبب کمی قبایل و خداوندان عشیره در نهایت آرامش و استواریست. بلکه آن کشور تنها دارای سلطان و رعیت می‌باشد و دولت آن قائم به ملوک ترک و (متکی) به طوایف آنانست و این پادشاهان یکی پس از دیگری به فرمانروائی می‌رسند و حاکمیت در میان خاندان‌های مزبور از تباری به تبار دیگر منتقل می‌شود و خلافت به نام مردی منسبوب به عباسیان از اعقاب خلفای بغداد است. وضع اندلس هم در این روزگار مانند مصر و شام است زیرا ابن الاحمر سلطان آن کشور در آغاز دولت خویش عصبیت نیرومند و گروههای بسیاری نداشت بلکه وی منسوب به یکی از خاندان‌های عرب است که در دولت اموری خدمت می‌کردند و گروه اندکی از آنان در اندلس باقی مانده بود و پس از انقراض دولت عربی اندلس و فرمانروایی بربرهای لمتونه (مرابطان) و موحدان، مردم آن کشور از تسلط این اقوام دل آزرده شده بودند و چیرگی ایشان را بر خود ناگوارمی شمردند و کینۀ آنان را در دل گرفته بودند.

و بزرگ زادگان دودمان موحدان در پایان روزگار دولت به قلاع بسیاری که متعلق به پادشاه مسیحی بود دست یافتند تا از او به منظور تسخیر پایتخت (مراکش) یاری جویند وگروهی از باقی ماندگان خداوندان عصبیت قدیم که از خانواده‌های اصیل عرب به شمار می‌رفتند و از پایتخت و شهرهای بزرگ دوری گزیده و در سپاه گیری [۹۰۶]استوار مانده بودند در اندلس گرد آمدند مانند این هود و ابن احمر و ابن مرد نیش و دیگران. و ابن هود زمام امور را به دست گرفت و مردم را به پیروی از خلافت عباسیان در مشرق، دعوت کرد و آنان را به مخالفت بر ضد موحدان بیرون راندند و ابن هود فرمانروایی اندلس را به تن خویش و به استقلال بدست گرفت. آنگاه ابن احمر اندیشۀ بلند بدست آوردن فرمانروایی را در سر می‌پروراند و با دعوت ابن هود مخالفت آغاز کردم و مردم را به هوی خودخواهنی ابن ابی حفض که از سلاطین موحدان افریقیه بود فراخواند و به یاری جمعیت اندکی از خویشاوندانش که آن را رؤسا می‌نامیدند به سلطنت رسید و چون در اندلس قبایل و جمعیت‌های فراوانی وجود ندارد به نیرویی بیش از آنهم نیاز نداشت چه وضع اندلس فقط دارای سلطان و رعیت بود و قبایل و عشایر در آن یافت نمی‌شد. سپس ابن احمر به پادشاه مسیحی اتکا کرد که او را به وسیلۀ گروهی از شاهزادگان بادیگر بستگانش به منزلۀ لشکریانی به شمار می‌رفتند که مرزها و استحکامات او را تقویت و نگهبانی می‌کردند.

آنگاه پادشاه مغرب که از قبیلۀ زناته بود آرزوی استیلای بر اندلس را در سرمی پرورانید لیکن آن گروه از شاهزادگان زناته کهر زمرۀ لشکریان و هوی خواهان این احمر به شمار می‌رفتند از صاحب مغرب ممانعت کردند تا آن که فرمانروایی وی استحکام و رسوخ یافت و مردم به وی خو گرفتند و مخالفانش از مقاومت با او عاجز آمدند و پادشاهی در خاندانش به وراثت به جای ماند و تا این روزگار نیز همچنان سلطنت در آن دودمان است. پس اگر کسی گمان کند این احمر (عصبیتی) جماعت و یاورانی نداشته باشد درست نیست بلکه آغاز کار او با کمک گروه‌ها و دسته‌هایی بود که او را حمایت می‌کردند و منتها گروهی اندک و به اندازۀ نیازمندی او بودند، زیرا در سرزمین اندلس چون عصبیت‌ها و قبایل بسیاری وجود ندارد تسخیرکنندۀ آن به عصبیت‌های بسیار نیازمند نمی‌شود. و خدا از جهانیان بی‌نیاز است [۹۰۷].

[۹۰۰] مانند کشورهایی که در عصر ما دارای احزاب گوناگون‌اند و پیوسته کابینه دچار بحران می‌شود و در نتیجه کشمکش احزاب پس از اندک مدتی دولت جدیدی روی کار می‌آید. [۹۰۱] ابومحمد عبدالله بن ابی زید عبدالرحمن قیروانی (۳۱۰ـ ۳۸۶ ه.) فقیه مالکی که به علت تبحر در فقه مالکی ملقب به مالک اصغر بود. رجوع به لغت نامه دهخدا نبود. ولی دسلان معتقد است منظور ابومحمد ایوب بن ابی یزید است که پدر وی از مخالفان مشهور فاطمیان به شمار می‌رفته و شهرتی به سزا دارد. رجوع به لغت نامه دهخدا ذیل «ابویزید» شود. [۹۰۲] صورت متن از «ینی» است. در چاپ‌های مصر و بیروت : روم و یونان است. [۹۰۳] Gergeseeus دسلان. [۹۰۴] ﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِ[یوسف: ۲۱]. [۹۰۵] در چاپ‌های مصر و بیروت و ازعاً غلط و صحیح و ادعاً است که از «ینی» ترجمه شد. [۹۰۶] در (ینی) فی الجندیه و در چاپ‌های مصر و بیروت فی العصبه است و ما صورت (ینی) را برگزیدیم. [۹۰۷] اشاره به آیه: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧[آل عمران: ۹۷].