دیوان نامهها و نگارش،
این وظیفه به طبیعت در کشور ضروری نیست چه بسیاری از دولتها در اصل از آن بینیازند چنان که در دولتهای سخت بادیه نشین که از تهذیب تمدن و شهرنشینی و استحکام صنایع بهره مند نیستند چنین مقامی وجود ندارد.
و در دولت اسلامی که نیاز شدید بدان پید اشد به سبب کیفیت زبان عربی و بلاغت در تعبیر از مقاصد بود چه کتاب [۱۲۶۸]کنه حاجت انسان را اغلب بلیغ تر و رساتر از تعبیر لسانی ادا میکرد.
و کاتب امیر یکی از خویشاوندان و بزرگان قبیلۀ او به شمار میرفت که بدین سمت انتخاب میشد چنان که خلفا و امرای صحابه در شام وعراق نیز چنین کسی را به کاتبی خویش برمی گزیدند تا از لحاظ امانت داری وحفظ اسرار مورد اعتماد باشند. رفته رفه تباهی به زبان راه یافت و به منزلۀ صناعتی گردید که به اهل فن و کسانی که آن را نیک میدانستند اختصاص یافت و خاندان عباسیان صاحبان آن منصب را در پایهای بلند جای میدادند و کاتب ایشان اسناد دفاتر احکام را به طور مطلق (بیدخالت دیگری) صادر میکرد و در پایان آن نام خویش را مینوشت و آن را با مهر سلطان مهر میکرد و بر روی مهر سلطان نام یا علامت او منقوش بود. که در آب حل میشود فرو میبرند و به «گل مهر» [۱۲۶۹]نامیده میشود سپس آن مهر را بر دو طرف دفتر احکام (یا طومار) هنگام تاکردن و الصاق آن میزنند.
آنگاه پس از عباسیان طومارها به نام سلطان صادر میشد و کاتب امضای خود را در آغاز یا انجام آن میگذاشت برحسب محل و لفظی که برمی گزیند.
بعدها صاحب این پایگاه گاهی به سبب تقرب یافتن دیگری از خدمتگزاران دولت در پیشگاه سلطان تنزل مییافت یا خودکامگی وزیری که او را مجبور میساخت و همۀ امور را در نزد خود متمرکز میکرد سبب تنزل وی میشد. و آن وقت علامت این کاتب در برابر علامتی که دلیل صحت نوتشه و امضای وزیر بود غیرنافذ و ملغی میگردید و آنگاه صورت علامت معهود خود را در برابر علامت این رئیس مینوشت. چنان که این معنی در پایان دولت حفصی روی داد و هنگامی که کار حاجبی بالا گرفت و نخست فرمانروایی به وی تفویض گردید و سرانجام به خودکامگی و استبداد کشیده شد حکم علامتی که اختصاص به کاتب داشت ملغی و بیاثر گردید ولی صورت آن چنان از نظر پیروی از کار سلف آن پایدار بود.
از آن پس حاجب امضایی را که باید در آن دفتر بگذارد برای کاتب ترسیم میکرد و آن را به خط مخصوصی میساخت [۱۲۷۰]و از صیغههای انفاذ و اجرا آنچه میخواست برای او بر میگزید. پس کاتب فرمان او را امتثال میکرد و علامت معتاد را میگذاشت.
گاهی هم که سلطان زمام امور را به استقلال به چنگ میگرفت و خودکامگی آغاز میکرد همین شیوه را به خویش اختصاص میداد و امر فرمان را برای کاتب ترسیم میکرد تا وی علامت او را در نوشتهها بگذارد.
یکی از پایگاههای دیگر نویسندگی «توقیع» است و آن چنانست که کاتب در حضور سلطان هنگامی که مجالس فرمان دادن و حل و عقد امور تشکیل میشود مینشیند و احکام و دستورهایی را که پادشاه بر وی القا میکند با موجزترین و بلیغ ترین الفاظ برنامهها و شکایات مینویسد. و توقیعات یا به همینسان که یاد کردیم صادر میشود و یا آن که کاتب از نمونههایی که در دفتری هست و در اختیار خدایگان عرایض و شکایات است پیروی میکند. و توقیع نویس باید از بلاغت و سخنوری حظی وافر داشته باشد تا توقیعات او درست باشد. و جعفربن یحیی در نزد رشید بر شکایت نامهها توقیع مینوشت و آنها را به خدایگان عرایض و شکایات میداد و توقیعات وی به حدی شیوا و رسا بود که در بدست آوردن آنها میان خداوندان بلاغت. به منظور آکاهی بر فنون و شیوههای شیوایی و بلاغت، رقابت و همچشمی پدید آمده بود چنان که گویند هر عریضه ای که توقیع وی بر آن بود به یک دینار خرید و فروش میشد. چنین است چگونگی و وضع دولتها.
و باید دانست که خدایگان دیوان توقیع ناچار باید از میان بالاترین طبقات مردم و صاحبان مروت و حشمت برگزیده شود وبهرۀ وافری از دانش و بلاغت و سخنوری داشته باشد چه در معرض کاری قرار میگیرد که ناچار باید اصول علوم را بداند، زیرا در مجالس پادشاهان و مقاصد احکام ایشان این گونه مسائل پیش میآید به اضافه چیزهایی که او را برمی انگیزاند تا با آداب معاشرت پادشاهان آشنا باشد و رسوم ایشان را مراعات کند و به فضایل و صفات نیک متصف باشد. گذشته از این که خواه ناخواه باید در نامه نگاری و تطبیق مقاصد سخن با اصول و رموز بلاغت توانا باشد و گاهی در برخی از دولتها این پایگاه را به خداوندان شمشیر میسپارند زیرا طبیعت دولت به علت دوری از رنج اکتساب و آموختن علوم و سادگی عصبیت چنین اقتضا میکند. از این رو سلطان صاحبان عصبیت خویش را به پایگاهها و مناصب دولتش اختصاص میدهد چنان که کسانی را از آنان عهده دار امور مالی و جنگی و نگارش میکند. متصدی امور شمشیر و جنگ از فراگرفتن دانش بینیاز است ولی زمامداران امور مالی و نگارش یکی به حساب و دیگری به بلاغت نیازمندند، پس برای این مراتب کسان دیگری از خود آن طبقات برحسب ضرورت بر میگزینند و این مشاغل را به آنان میسپارند لیکن در عین حال صاحب قدرت دیگری از صاحبان عصبیت بر وی مسلط است که باید زیر نظر وی انجام وظیفه کند چنان که هم اکنون این وضع در دولت ترک مشرق متداولست. زیرا منصب نگارش و نامهها در دولت اگرچه دارای خدایگان انشای خاصی است ولی وی باید زیرنظر و تسلط امیری از صاحبان عصبیت سلطان باشد که او را «دویدار» مینامند و اتکا و اعتماد سلطان به این امیر میباشد و در بیشتر احوال آن امیر مایۀ تسلی و آرامش وی میباشد و اتکای سطان به خدایگان انشاء تنها در کیفیات بلاغت (فن نگارش) و تطبیق مقاصد وی با اصول آن فن و نهان داشتن اسرار و نظایر اینهاست.
و اما شرایط معتبر در خدایگان چنین پایگاهی که سلطان در برگزیدن وی از میان اصناف مختلف مردم، در نظر میگیرد بسیار است و بهترین کسی که این شرایط را به طور جامع گردآوری کرده عبدالحمید کاتب است چنان که در نامهای خطاب به نویسندگان مینویسد:
اما بعد، ای صاحبان هنر نویسندگی، ایزد شما را نگهدارد و از گزند در امان دارد و کامیاب کند و رهبری فرماید خدای، عزوجل، پس از پیامبران مرسل و پادشاهان بزرگوار مردم را به اصناف گوناگونی تقسیم کرد هرچند در حقیقت همه با هم برابرند. و برای جستن روزی و مایۀ گذران آنان را به هنرها و پیشههای مختلف و انواع کوششها و تلاشها سرگرم ساخت آنگاه شما گروه نویسندگان را در والاترین پایهها، یعنی پایگاه صاحبان ادب و فرهنگ و جوانمردی و دانش و رزانت، جای داد. آری انتظام محاسن خلافت و استقامت امور آن به نیروی اندیشه و خامۀ شماست.
و از راه پندها [۱۲۷۱]و خیرخواهیهای شما خداوند برای خلق سلطان ایشان را شایسته میکند و شهرهای آنان را آبادان میسازد. پادشاه از شما بینیاز نیست و کارگزاری به جز شما یافت نمیشود. پس وضع شما نسبت به پادشاهان به منزلۀ گوشهای ایشان است که بدان میشنوند و دیدگان ایشان که بدان میبینند و زبانهای ایشان که بدان سخن میگویند ودستهای ایشان که بدان قدرت و نیرومندی خویش را نشان میدهند.
ایزد شما را به فضیلت هنری که به شما اختصاص داده بهره مند سازد و نعمتی را که به کمال به شما ارزانی داشته است از شما بازستاند.
در میان کلیۀ هنرمندان و پیشه وران هیچ دستهای به اندازۀ شما به کلیۀ خویها و سرشتهای نیک و پسندیده و یکایک خصلتهای فضیلت و نام آوری نیازمند نیست و ناچار باید به همۀ این خویها و صفات متصف شوید «ای نویسندگان» اگر چنان باشید که در این نامه توصیف میشوید. پس نویسنده هم از لحاظ خود و هم به منظور یاری خدایگانی که در امور مهم به وی اعتماد میکند نیازمند است که در جای بردباری بردبار و درهنگام قضاوت فهیم و دانا و در موضع اقدام مبارز و دلاور و گاه بازایستادن از بیم، باز ایستد. پاکدامنی و داد و انصاف را برگزیند، هنگام طرح رازها، رازدار و در سختیها و شداید وفادار باشد. مصائب و ناگواریهایی را که ممکنست پیش آید پیش بینی کند و به رموز آنها آگاه باشد. کارها را به جای خود انجام دهد و حوادث را در جایگاه خود دریابد. باید در هر یک از فنون وشعب دانش بیندیشد و آنها را نیک فرا گیرد و اگر نتواند آنها را کاملاً بیاموزد باید به اندازه ای که او را بس باشد از خرمن دانشها خوشه چینی کند. به نیروی غریزۀ خرد و تربیت نیکو و تجربه اندوزی فراوان باید هر امری را پیش از روی دادن و فرجام هر کاری را پیش از انجام دادن بشناسد، پس برای روبرو شدن با هر امری بسیج آن را فراهم سازد و خود را در برابر آن مجهز کند و در برابر هر پیش آمد و طریقی با خوی و عاداتی که بدان سازگار است آماده شود.
پس ای گروه نویسندگان، در فراگرفتن انواع آداب بر یکدیگر سبقت جویید و دانش دین را نیک بیاموزید و نخست به دانستن کتاب خدای عزوجل و فرایض آغاز کنید، آنگاه علوم عربی را فرا گیرد که مایۀ مهارت و استادی شما در سخنوری است، سپس خط را نیک تعلیم گیرید چه خط نیکو نامههای شما را زیور میبخشد، و اشعار را بخوانید و معانی و مشکلات آنها را بشناسید و «ایام» جنگهای عرب و عجم و اخبار و سیرتهای آنها را یاد گیرید چه این گونه معلومات شما را در هدف بلندی که بدان همت گماشتهاند یاری خواهد کرد. همچنین از فراگرفتن حساب غفلت میورزید چه دانش حساب اساس کار نویسندگان خراج ستانی است. و به آزمندیها خواه بزرگ یا خرد و کارهای پست و فرومایگیها مگرایید چه چنین تمایلاتی مایۀ خواری بندگان و تباهی نویسندگان است. و هم هنر خویش را از آلودگیها و فرومایگیها منزه سازید و خود را از سخن چینی و نمامی و صفات زشت جاهلان حفظ کنید.
از تکبر و نخوت و سبکسری سخت بپرهیزید، چه با این خوی دشمنی را بیسبب خشم و کینه ای به خود جلب میکنید و در راه خدای عزوجل در هنر خویش به یکدیگر دوستی و مهر ورزید و کسی را بدان توصیه کنید که نسبت به سلف شما در فضیلت و داد و نجات شایسته ترین افراد باشد.
و اگر روزگار نسبت به یکی از شما بیمهری نشان دهد و به ستیز برخیزد شما نسبت به وی دلسوزی و مهربانی کنید و او را یاری دهید تا پریشان حالی او بهبود یابد و بیسروسامانی وی به وضع نخستین باز گردد. و اگر سالخوردگی و پیری یکی از شما را گوشه نشین کند و از پیشه و دیدار یاران و دوستانش محروم سازد بر شماست که به دیدار او بروید و او را گرامی شمارید و با وی در امور مشورت کنید و از تجارب فراوان و سوابق معرفت او یاری جویید.
و باید یک فرد نویسنده نسبت به کسی که او را برمی گزیند و در روز نیازمندی به وی اتکا میکند چنان مال اندیش باشد و در کارهای او از امور مربوط به فرزند و برادر خویش هم محتاط تر و دوراندیش تر باشد، چنان که اگر در ضمن کارها امری ستودنی پیش آید جز به خدایگان خویش به دیگری آن را نسبت ندهد [۱۲۷۲]و اگر نکوهشی روی دهد باید آن را از پیش وی بردارد و باید از لغزش و خطا و افسردگی هنگام دگرگونگی احوال بپرهیزد، زیرا به شما ای گروه نویسندگان، عیبجویی زودتر راه مییابد تا به پارسایان متعبد [۱۲۷۳]، و هم برای شما زیان بخش و تباه کننده تر است چه دانستید یک فرد شما وقتی در درگاه سلطان به همنشینی با او نائل میآید سلطان ادای حقوق شما را در نهایت جوانمردی بر خویش واجب میشمرد پس برشما هم واجب است که از روی اعتماد و خلوص نسبت به وی چنان وفادار و سپاسگزار و حق شناس و خیرخواه و رازدار باشید و نیکی او را بخواهید و در تدبیر امور و پنددادن به او خلوص نیت نشان دهید تا پاداش حقی را که برگردن دارید ادا کنید و باید رفتار و کردارتان هنگام نیازمندی خدایگان به شما و در مواقع اضطرار گواه برین معانی باشد.
پس شما ای گروه نویسندگان، که خدای شما را کامیاب کند، این نکات را باید همواره احساس کنید و در همۀ احوال فراخی و تنگدستی و نومیدی ومواسات و احسان و شادمانی و اندوه آنها را از یاد نبرید و هر یک از صاحبان این هنر شریف بدین روش و رفتار آراسته باشد چه اندازه نیکوخوی خواهد بود.
و هر گاه یکی از میان شما به حکومت ناحیهای برگزیده شود یا یکی از امور مربوط به خلق خدا و روزی خواران او به شما تفویض گردد باید خدای عزوجل را در نظر آورد و طاعت او را پیشه سازد و یاور ناتوانان باشد و بداد ستمدیدگان برسد چه خلق روزی خواران خدایند و محبوب ترین کسان و با ایشان همراهی میکنند.
آنگاه باید در قضاوت بداد گراید و اشراف و بزرگان را گرامی دارد و بر میزان غنیمت و خراج بیفزاید و در آبادانی بلاد بکوشد و با رعیت الفت گیرد و از آزار ایشان بپرهیزید و باید در نشست و برخاست خویش فروتن و بردبار باشد و در دفاتر احکام و خراج و پیجویی حقوق به مدارا رفتار کند.
و هر گاه یکی از شما نویسندگان با کسی همنشینی کنید، باید طبایع و عادات او را بیازمایید و همین که خصال نیک و بد او را شناختید باید وی را بر آنچه با نیکی سازگار است یاری دهید و با تدبیر دقیق و لطایف خیل و بهترین وسیلهها بکوشید او را از تمایلات زشت و خصال بد منصرف کنید.
و میدانید که رام کنندۀ چارپایان اگر در سیاست خود بصیر باشد ، به جستجوی شناختن خویهای آنها میپردازد، چنان که اگر اسبی لگدزن باشد هنگامی که بر آن سوار میشوید حیوان را بر نمیانگیزد و به هیجان نمیآورد و اگر دست هایش را بلند میکرده باشد از روبروی آن پرهیز میکند و اگر بترسد و رم کند از پیش روی حیوان دور میشود و اگر توسن باشد در رام کردن آن نرمی و ملاطفت پیش میگیرد و از این راه حیوان را مطیع میسازد چنان که اگر اندکی به مدارا و رفق ادامه دهد به آسانی حیوان را رام میکند.
و کسانی که به کار سیاست مردم مشغولند و با ایشان در میآمیزند و آنان را خدمت میکنند میآزمایند و در امور ایشان مداخله میکنند میتوانند از توصیف سیاست رام کردن حیوانات (که ما یاد کردیم) نمونههایی برای وظیفۀ خود به دست آورند، ولی نویسنده در پرتو فضل و ادب و هنر شریف و چاره جوییهای دقیق و چگونگی رفتار خویش با کسانی که هم سخن او میشوند و با وی به بحث و مناظره میپردازند و یا او گفتۀ آنها را در مییابد و یا از شکوه و سطوت آنان میهراسد، به طریق اولی باید با صاحبان خویش برفق و مدارا رفتار کند و کژیهای او را راست و مستقیم سازد. او کجا و رام کنندۀ بهایمی که نه میتوانند پاسخ بدهند و نه صواب و خطا را از هم میشناسند و نه درک پرسشی میکنند جز به همین اندازه که صاحب شان آنها را برای سوارشدن آماده میکند.
آگاه باشید، خدای شما را ببخشاید، در رأی و نظر خویش همواره جنبۀ همراهی و سود آن را مراعات کنید و در آن فکر و اندیشۀ خویش را تا حد امکان به کار برید تا آن که به اذن خدای کسی که مصاحب او هستید با شما بسردی و بیمهری رفتار نکند و همنشینی شما را گران نشمارد و از جفاکاری او در امان باشید و با شما از در سازگاری و موافقت درآید و مشمول دوستی و مهربانی وی گردید، انشاءالله، و نباید هیچیک از شما در وضع مجلس و جامه و مرکوب و خوراک و آشامیدنی و بنا و خادمان ودیگر امور گوناگون مخصوص به خود از اندازۀ شایسته و لازم خویش تجاوز کنید زیرا با آن که خداوند شما را به شرف هنری که دارید بر دیگران برتری داده در عین حال ازخدمتگزارانی به شمار میروید که سزاوار نیست در خدمتگزاری خویش کوتاهی و تقصیر از شما سربزند و کارگزاران و امینانی هستید که اعمال تضییع و تبذیر از شما قابل اغماض نیست.
و در تمام نکاتی که برای شما یاد کردم و اندرزهایی که بر شما خواندم برای پاکدامنی خویش از میانه روی و اقتصاد یاری بجویید و از تلف کاریهای اسراف و بدفرجامی تجمل خواهی و نازپروردگی بپرهیزید، چه این دو شیوه فقر و بینوایی به بار میآورند و بندگان را دچار خواری میکنند و کسانی که بدانها متصف باشند به ویژه نویسندگان و خداوندان ادب و فرهنگ را رسوا میسازند.
امور این جهان را همانندها و نظایریست و شما در کارهایی که تازه آغاز میکنید میتوانید از تجارب پیشین خود در نظایر آنها راهنمایی بجویید، آنگاه هنگام تدبیر امور آشکارترین و مبرهن ترین شیوههای اندیشه و راست ترین و نیک فرجام ترین راههای چاره جویی را بپیمایید.
و بدانید که آفت تباه کنندۀ تدبیر امور آنست که نویسنده در حضور خدایگان خویش آنچنان در وصف امری زیاده روی کند و که وی را از اجرای دانش و اندیشهاش بازدارد. از این رو هر نویسنده ای در انجمن خدایگان خویش باید به اندازه کافی در گفتار خویش میانه روی پیش گیرد و هنگام آغاز رکدن گفتار و پاسخ دادن به ایجاز پردازد و با همۀ این دلایل جامع آن را بازگوید چه مصلحت حال و بازداشتن او از فزون گویی در این شیوه است. و از بیم آن که مبادا غلطی به وی دست دهد که به تن و خرد و فرهنگ وی زیان برساند باید دست تضرع به سوی خدا بردارد که درکامیابی واستواری امور او را یاری بخشد.
چه اگر نویسنده ای از شما گمان کند یا بگوید آنچه از هنر زیبا و نیروی جنبش او پدید میآید فقط در پرتو چاره جویی و حسن تدبیر خود اوست، با این گمان یا گفتار خود در پی آن شده است که خدای عزوجل وی را به خود وامی گارد تا از آن مقام به پایهای نابسنده باز میگردد و این امر بر کسی که در آن بیندیشد نهان نیست [۱۲۷۴].
و هرگاه دوتن نویسنده در یک درگاه خدمت کنند نباید هیچ کدام بگوید که او در هنر و خدمتگزاری از همکار دیگرش بصیرتر و تواناتر و در تحمل بارهای سنگین تدبیر امور شکیباتر است، زیرا فرزانگان آن کس را خردمند میدانند که خودبینی و غرور را به دور افکند و معتقد باشد یارانش از وی خردمندتر و نیک روش ترند و بر همۀ نویسندگان یک بارگاه واجب است که نعمتهای بیکران ایزد، جل ثناؤه، را بیخودستایی و فریفته شدن برای خویش بشناسد و خود را به فزونی هنر از همگنان و یاران و همنشینان خویش برتر نشمارند و در ورطۀ خودبینی و مباهات فرو نرود. و ستایش یزدان برهمه لازم است بدانسان که در برابر عظمت او فروتنی پیش گیرند و در پیشگاه بزرگی و چیرگی وی سر خضوع فرود آورند و از نعمت او سخن گویند.
و من در این نامۀ خویش گفتاری را که از روزگارهای دیرین بدان مثل میزنند باز میگویم: نصیحت گر باید به گفتۀ خود عمل کند. و این مثل پس از یادکردن نام خدای، عزوجل، به منزلۀ یکتاگوهر و برگزیدۀ سخن در این نامه است و به همین سبب آن را در پایان آوردم و نامه را بدان تکمیل کردم.
و خدا ما و شما را ای گروه طالبان دانش و نویسندگان دوست و مقرب خویش گرداند [۱۲۷۵]بدانچه به وی دوستی و نزدیکی جست هر آن که به نیروی یاری دادن و رهنمایی فرمودن وی در دانش بر ما سبقت گرفت. زیرا این امر (راجع) به او و در ید اوست. هر کامیابی به یاری او و در قدرت اوست.
و درود و بخشایش و نیکی خدا بر شما باد.
شرطه [۱۲۷۶]، در این روزگار مردمان آن را در افریقیه «حاکم» و در دولت اندلس «صاحب المدینه» و در دولت ترک. «والی» مینامند. و متصدی این وظیفه در دستگاه دولت زیر دست خدایگان شمشیر (وزیرجنگ) است و فرمان وی در برخی از موارد در خدایگان شرطه نافذ است و نخست این منصب را در دولت عباسیان ایجاد کردند و کسانی که عهده دار آن بودند باید مقررات مربوط به جنایات را نخست در مرحلۀ برائت خواستن [۱۲۷۷]رسیدگی کنند و آن گاه پس از تکمیل مرحلۀ رسیدگی کیفرهای شرعی (حدود) را دربارۀ بزه کاران اجرا کنند. چه دخالت شرع در اتهامات جنائی بدین منظور است که حد زدن مجرمان انجام یابد و تنها در این باره نظارت میکند، لیکن دستگاه سیاست دولت در کشف و تکمیل موجبات جرم هم دخالت و نظارت دارد و هر گاه در پیرامون قضیه ای قرائنی وجود داشته باشد حاکم مجرم را به اقرار مجبور میسازد زیرا مصلحت عمومی ایجاب میکند که بزه کاران کیفر یابند و بنابراین کسی را شرطه مینامیدند که جنایات را در مرحلۀ ابتدایی رسیدگی میکرد و آنگاه کیفرهای شرعی را وقتی قاضی دخالتی در آن نداشت اجرا میساخت.
و منصب شرطه مستقل بود و دارندۀ آن را «خدایگان» شرطه میخواندند.
و چه بسا که امور مربوط به کیفرها و مسائل وابسته به حفظ جان مردم را به طور مطلق به شرطه واگذار میکردند چنان که او به استقلال و بیدخالت قاضی این گونه وظایف را انجام میداد و این پایگاه را بزرگ میشمردند [۱۲۷۸]و کسانی را که آنها را به ریاست شرطه بر میگزیدند عبارت بودند از سرداران بزرگ لشکری و موالی ارجمندی که از خواص و مقربان بارگاه سلطان به شمار میرفتند ولی تسلط شرطگان جنبۀ عمومی نداشت و فرمان آنان در همۀ طبقات مردم نافذ نبود، بلکه ایشان تنها بر عامۀ خلق و عناصر متهم و مشکوک فرمانروایی میکردند و افراد اوباش و فرومایه و تبهکار را از شرارت باز میداشتند. بعدها دایرۀ قدرت و نفوذ شرطه در دولت امویان اندلس توسعه یافت و پایگاه مزبور به دو گونه تقسیم شد: شرطۀ بزرگ و شرطۀ کوچک.
خدایگان شرطۀ بزرگ هم بر طبقات عالی و هم بر عامۀ مردم تسلط داشت و دارای اختیاراتی شد که میتوانست در کارهای رجال دستگاه و بارگاه سلطان نیز نظارت کند و آنان را از تجاوز و ستمگری باز دارد و صاحبان شوکت و جاه و جلال را که از بستگان و خویشاوندان و مقربان صاحبان مراتب دولتی بودند نیز مورد بازخواست قرار دهد.
و وظیفۀ خدایگان شرطۀ کوچک به رسیدگی در امور عامۀ مردم اختصاص داشت.
و برای خدایگان شرطۀ بزرگ تختی در مدخل بارگاه سلطان اختصاص یافته بود و تنی چند از رجال درگان در پیرامون او بر روی صندلیها مینشستند و هیچ وظیفه ای جز اجرای اوامر وی نداشتند. این منصب به رجال بزرگ دولت تفویض میشد چنان که حتی خدایگان آن از کسانی بود که نامزد وزارت یا حاجبی میشدند.
و اما در دولت موحدان مغرب خدایگان شرطه دارای اهمیت و شکوه فراوانی بود هرچند بر همۀ طبقات تسلط و نفوذ نداشت و این منصب را جز به رجال و بزرگان خاندان موحدان نمیسپردند ولی وی بر کسانی که در دستگاه دولت و درگاه سلطان خدمت میکردند فرمانروایی نداشت، لیکن هم اکنون به منصب مزبور فساد راه یافته و ازدست رجال موحدان بیرون رفته است و ادارۀ آن برعهدۀ برگزیدگان نمک پروردۀ درگاه سلطان است.
و اما در دولت بنی مرین مغرب هم اکنون منصب شرطه برعهدۀ کسانی است که از خاندانهای موالی و برگزیدگان نمک پروردۀ ایشان میباشند.
و در دولت ترک مشرق خدایگان شرطه از میان رجال ترک یا بازماندگان دولت پیش از ترکان (کردها) [در هر دو ناحیه مشرق و مغرب] [۱۲۷۹]برگزیده میشود و کسانی را برمی گزینند که از لحاظ شدت عمل و توانایی بر اجرای فرمانها شایستگی داشته باشند تا بتوانند از راه بکاربردن کیفرهای شرعی وسیاسی با قدرت کامل مادۀ فساد را ریشه کن سازند و انواع فسق وفجور [۱۲۸۰]را براندازند و لانههای آن را واژگون کنند و بر مقتضیات مصالح عمومی در شهر، مجامع فسق وبدکاری را پراکنده سازند.
و خدا گردانندۀ شب و روز است [و غالب و جبار است و او (تعالی) داناتر است].
[۱۲۶۸] کتاب (به ضم ک و تشدید ت جمع کاتب) در چاپهای مشکول غلط است. [۱۲۶۹] طی الختم:گل سرخ و صاحب غیاث ذیل ختام و ختامه آرد: موم و لک (لاک) و در لغت نامه به نقل از او به ذیل لاک (لک) آمده: گلی سرخ باشد که بدانن پوست و جامعه رنگ کنند. نام جدید آن به فرانسه Terre- sigille و نام عامیانه آن Tira sigillar میباشد. [۱۲۷۰] به خط خودش وضع میکرد. «ینی». [۱۲۷۱] نسخه بدل: و از ناصحان شما. [۱۲۷۲] از «ینی» است که به جای: فالیصفها در چاپهای مصر و بیروت : فلایضفها (از اضافه) است. [۱۲۷۳] در «ینی» العراء و در چاپهای دیگر: الفراء و صورت متن ترجمه القراء از چاپ بیروت است. [۱۲۷۴] در چاپهای مصر و بیروت به جای: (به ظنه) به حسن ظنه و به جای (یکله) (یکسله) درست نیست. [۱۲۷۵] مولانا به جای: تولانا در (ا) غلط است. [۱۲۷۶] (به ضم ش ـ فتح ط) : چاوش شحنه و سرهنگ آن (منتهی الارب). و صاحب اقرب الموارد آرد: گروهی از یاران برگزیده حکام و فرمانروایان که در روزگار ما وظیفه آنان بر کار رؤسای قوای انتظامی تطبیق میشود. و میتوان گفت «شرطه» در آن روزگار به منزله شهرباین و ینروی پلیس امروز بوده است. [۱۲۷۷] از «ینی» است که به صورت: استبراء آمده در چاپهای مختلف، «استبداء» و «استبداد» است. [۱۲۷۸] نزهوا در چاپهای مصر و بیروت غلط و صحیح بر حسب «ینی» و «نوهوا» است. [۱۲۷۹] از «ینی» در چاپهای مصر و بیروت به جای: «فیا لقطرین» «فی المنظر» آمده است. [۱۲۸۰] «الذعاره» در نسخ (ب) و (ا) و (ک) و اگر محرف «ازعاره» به معنی: بدخویی نبشاد صحیح الدعاره است که به معنی فسق و فجور است.