مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فرماندهی نیروی دریایی [۱۲۸۱]،

فرماندهی نیروی دریایی [۱۲۸۱]،

و آن در مغرب و افریقیه از درجات و پایگاههای دولتی و در بسیاری از کیفیات زیر نظر و فرمان خدایگان شمشیر (وزیرجنگ) است و خدایگان آن را در تداول آنان «الملند» [۱۲۸۲]به تفخیم لام می‌نامند و این کلمه از زبان فرنگان به عربی نقل شده است و در اصطلاح لغت ایشان نام خدایگان ناوگان می‌باشد و درجۀ مزبور به کشور افریقیه و مغرب اختصاص یافته است زیرا آن دو کشور از جهت جنوب در کنار دریای روم (مدیترانه) سکونت دارند و بر ساحل جنوبی آن دریا کلیۀ ممالک بربر از سبته تا اسکندریه به سوی شام، و بر ساحل شمالی آن ممالک اندلس و فرنگ و اسلاوها و روم نیز تا بلاد شام واقع است و آن را دریای رومی و دریای شامی، منسوب به اهالی کنار آن، می‌نامند و ساکنان هر دو ساحل و کناره‌های آن بیش از همۀ ملت‌های دریانورد در امر کشتیرانی ممارست می‌کنند و در این باره زحمات فراوانی متحمل می‌شوند، چنان که رومیان و فرنگان و قوط‌ها (گت‌ها) در ساحل شمالی این دریا بودند و بیشتر جنگ‌ها و بازرگانی‌های ایشان به وسیلۀ کشتی‌ها انجام می‌یافت و از این رو در کشتیرانی و جنگ‌های دریایی و راندن ناوهای جنگی در آن دریا مهارت داشتند و چون برخی از سلاطین ممالک مزبور به سوی سواحل جنوب نزدیک می‌شدند و همچون می‌بردند، مانند رومیان به افریقیه و قوط (گت)‌ها به مغرب، به وسیلۀ ناوهای جنگی مسافت میان آن ساحل را پیموده‌اند و بر ممالک مزبور تسلط یافتند و بربرهای متوطن در آن کشورها را زیرفرمان خویش آوردند و فرمانروایی آن ممالک را از ایشان بازستدند و بربرها در آن سواحل شهرهای پرجمعیتی داشتند مانند قرطاجنه (کارتاژ) [۱۲۸۳]و سبیطله [۱۲۸۴]و جلولا [۱۲۸۵]و مرناق [۱۲۸۶]و شرشال [۱۲۸۷]و طنجه [۱۲۸۸]. و پادشاه کارتاژ پیش از آنان با پادشاه روم می‌جنگید و ناوگانی جنگی پر از تجهیزات و سپاهیان برای جنگ به سوی آنان گسیل می‌کرد.

و این عادت مردمانی است که در دو ساحل این دریا سکونت دارند و در روزگار گذشته با یکدیگر به جنگ می‌پرداختند و هم در این عصر با هم نبرد می‌کنند.

وچون مسلمانان کشور مصر را متصرف شدند عمربن خطاب به عمروبن عاصسنوشت که دریا را برای من وصف کن. و او در پاسخ نوشت: دریا آفریده ای عظیم است که آفریده ای ناتوان بر آن می‌نشیند مانند کرمی که بر چوبی جای گیرد. آن وقت عمر اشاره کرد که از دریانوردی مسلمانان و سوارشدن آنان در کشتی جلوگیری شود و از آن پس هیچیک از افراد عرب بر کشتی سوار نشد مگر کسانی که از فرمان عمرسسرپیچی کردند و در نتیجه مورد بازخواست وی واقع شدند مانند عرفجه بن هرثمۀ ازدی رئیس قبیلۀ بجیله که چون در عمان به جنگ پرداخت و خبر جنگ وی در دریا به گوش عمرسرسید، این رفتار وی را زشت شمرد و او را مورد سرزنش و ملامت قرار داد که چرا برای جنگ دریانوردی کرده است. و وضوع بر همین منوال ادامه داشت تا آن که روزگار معاویه فرا رسید و وی به مسلمانان اجازه داد در کشتی بنشینند و به وسیلۀ آن جهاد کنند و علت منع عمر این بود که عرب به سبب بادیه نشینی در آغاز امر در فنون کشتیرانی و دریانوردی هیچ گونه مهارتی نداشتند لیکن رومیان نداشتند لیکن رومیان و فرنگان چون در این باره ممارست می‌کردند چنان تربیت یافته بودند که همواره قادر بودند کشتیرانی کنند و در نتیجۀ تمرین بسیار فنون آن را به خوبی فرا گرفته بودند و در کشتیرانی مهارت داشتند.

و چون عرب به سلطنت و کشورداری رسید و قدرت و تسلط ایشان به اوج کمال ارتقا یافت و ملت‌های غیرعرب خدمت آنان را به گردن گرفتند و در زیر فرمانروایی آنان واقع شدند و هر هنرمند و صنعتگری فراخور هنر و فن خود به آنان تقرب جست و در نیازمندی‌های دریانوردی خویش گروهی از ملاحان بیگانه از ملل گوناگون را استخدام کردند و در فن دریانوردی و کشتیرانی به کمال به ممارست و تمرین پرداختند و رفته رفته در این فن بصیرت پیدا کردند و شیفتۀ آن شدند که بدین وسیله به جهاد پردازند و به ایجاد کشتی‌ها و نبرد ناوهای بزرگ [۱۲۸۹]همت گماشتند و نیروی دریایی خویش را مملو از مردان جنگی و انواع سلاح‌ها می‌کردند و سپاهیان و جنگاوران در آن‌ها سوار می‌شدند و آن‌ها را برای جنگ با کافران و ملت‌های غیرمسلمان در ماورای بحارگسیل می‌کردند و دسته‌ای از این ناوگان را به کشورها و مرزهای خویش که نزدیک تر به دریا بود یا در سواحل دریاها قرار داشت مانند شام و افریقیه و مغرب و اندلس اختصاص دادند. و خلیفه عبدالملک به حسان بن نعمان عامل افریقیه اشاره کرد که در تونس کارخانه ای مخصوص ساختن ابزار و آلات دریانوردی تأسیس کند چه او شیفتگی بسیاری به آداب و مراسم جهاد داشت و فتح صقلیه (سیسیل) از آن جا دست داد و آن در روزگار زیاده الله اول ابراهیم بن اغلب به دست اسدبن فرات شیخ صاحب فتوی انجام یافت. همچنین قوصره [۱۲۹۰]نیز در همان دوران فتح شد در صورتی که معاویه بن خدیج در روزگار معاویه بن ابی سفیان با اهالی صقلیه (سیسیل) به جنگ پرداخت ولی خدا نخواست به دست او فتح روی دهد و این فتح به دست این اغلب و سردار او اسدبن فرات روی داد. و پس از این فتح نیروی دریایی افریقیه و اندلس در روزگار دولت عبیدیان و امویان پی درپی برای ایجاد فتنه به شهرهای آنان (شهرهای ساحلی اندلس و شهرهای تابع عبیدیان) می‌شتافتند و در سواحل آنان به فتنه انگیزی و تخریب می‌پرداختند.

و نیروی دریای اندلس در روزگار عبدالرحمن الناصر به دویست کشتی یا نزدیک به آن رسیده بود و نیروی دریایی افریقیه نیز به همان اندازه یا در آن حدود بود. و سرداری نیروی دریای اندلس را ابن رماحس [۱۲۹۱]برعهده داشت و لنگرگاه و بندر کشتی‌های اندلس شهرهای بجانه [۱۲۹۲]و المریه بود. و این نیروی دریایی در آن بندرها از دیگر شهرها و ممالک گرد می‌آید و از هر شهری که در آن به تهیۀ کشتی می‌پرداختند نیروی دریایی خاصی تشکیل می‌شد که امور آن‌ها مربوط به فرماندهی از ملاحان بود و فرمانده مزبور این نیرو را اداره می‌کرد و دربارۀ کارهای جنگی و سلاح‌ها و دیگر امور آن‌ها به نظارت می‌پرداخت.

و هر کشتی دارای رئیسی بود که امور راندن آن را با باد یا پاروزنی اداره می‌کرد و فرمان می‌داد که کشتی‌ها در بندر لنگر اندازند و هنگامی که نیروهای دریایی برای جنگی احتمالی [۱۲۹۳]یا کار دولتی مهمی گرآوری می‌شوند در بندر معینی سپاهیان متمرکز می‌گردند و سلطان گروهی عظیم از رجال و دلاوران لشکری و موالی خویش را در آن ناوگان جای می‌دهد و کلیۀ کشتی‌ها از این گونه مردان جنگی پر می‌شود. آنگاه یکی از رجالی را که از عالی ترین طبقات مردم کشور می‌باشد به فرماندهی نیروی مزبور برمی گزیند و همۀ افراد باید از وی کسب دستور کنند و زیر فرمان او باشند. سپس فرمان آنان را به مقصدی که در نظر هست صادر می‌کند و منتظر بازگشت ایشان می‌شود که با پیروزی و غنایم بازآیند. مسلمانان در روزگار دولت اسلامی بر کلیۀ سواحل این دریا (دریای مدیترانه) تسلط یافته بودند و قدرت و صولت ایشان در فرمانروایی بر آن دریا به اوج عظمت رسیده بود و ملت‌های مسیحی هیچگونه تاب و توانی در برابر نیروی دریایی ایشان نداشتند و مسلمانان در همه روزگار فرمانروایی خویش برای فتوحات دریای مزبور را مسخر ساخته بودند و از این رو آنهمه مقامات معلوم در فتح رسیدند و غنایم بسیار بدست آوردند و همۀ جزایر منقطع از سواحل دریای مزبور را به تصرف آوردند مانند میورقه (میورک) و منورقه (مینورک) و یابسه (ایوسا) و سردانیه (ساردنی) و صقلیه (سیسیل) و قوصره (کسره) و مالطه (مالت) و اقریطش (کرت) و قبرس، و بیشتر کشورهای روم و فرنگ.

و ابوالقاسم شیعی و پسرانش با نیروی دریایی خویش از مهدیه به جزیرۀ جنون (ژن) حمله می‌بردند و پیروزی می‌یافتند و غنایم بسیار به چنگ می‌آوردند و مجاهد عامری خدایگان دانیه از ملوک طوایف اندلس جزیرۀ ساردنی (سردانیه) را به وسیلۀ نیروی دریایی خویش در سال ۴۰۵ فتح کرد و مسیحیان در همان روزگار آن را پس گرفتند، و خلاصه مسلمانان در خلال کلیۀ این مدت بر قسمت اعظم این دریا تسلط یافتند و نیروهای دریای ایشان در آن دریا رفت و آمد می‌کرد و سپاهیان اسلام به وسیلۀ نیروی دریایی خویش از سیسیل تا بر بزرگ (اروپا) روبروی آن در ساحل شمالی دریانوردی می‌کردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد سخت بر می‌خاستند و در ممالک ایشان کشتار فراوان می‌کردند چنان که در روزگار خاندان ابوالحسین [۱۲۹۴]از ملوک سیسیل که در آن جزیره عقاید عبیدیان (فاطمیان) را تبلیغ می‌کردند این قضیه روی داد. و ملت‌های مسیحی نیروی دریایی خود را به سواحل فرنگ و اسلاوها و جزایر رومانی [۱۲۹۵]به جانب شمال شرقی دریای روم واپس بردند و آن نواحی را ترک نمی‌گفتند ولی نیروی دریایی مسلمانان چنان بر ایشان تاختند که گویی شیر برشکار خود هجوم می‌برد و بیشتر سطح این دریا از بسیج و گروه‌های لشکریان آنان آکنده شده بود و در راههای دریایی آن بخش‌ها خواه به منظور جنگ و خواه به قصد سفرهای صلح آمیز رفت وآمد می‌کردند چنان که اثری از نیروی دریای مسیحیان به جای نماند و حتی تخته پاره‌هایی هم از آن در روی آب شناور نبود. تا آن که دولت‌های عبیدیان و امویان رو به سستی و زبونی نهادند و رنجوری به دولت‌های آن‌ها راه یافت. در این هنگام مسیحیان به جزایر شرقی دریای مدیترانه مانند سیسیل و کرت و مالت دست درازی کردند و آن‌ها را متصرف شدند. سپس در همین فترت به سواحل شام هجوم آوردند و بر طرابلس و عسقلان و صور وعکا تسلط یافتند و کلیۀ مرزهای سواحل شام را یر استیلای خویش در آوردند و بیت المقدس رامتصرف شدند و در آنجا کلیسایی برای آشکارساختن دین وعبادت خود به پا کردند و بر خاندان خزرون طرابلس (غرب) و سپس برقابس [۱۲۹۶]و صفاقس [۱۲۹۷]غلبه یافتند و آن‌ها را به دادن گزیت مجبور ساختند، سپس مهدیه پایتخت عبیدیان (فاطمیان) را از تصرف اعقاب بلکین بن زیری به در آوردند و آنان در سده پنجم حملۀ بر این دریا را آغاز کرده بودند که وضع نیروی دریایی دولت مصر و شام رو به ضعف و سستی نهاده بود تا آن که از میان رفت و به هیچ رو به امور دریانوردی تا این روزگار هم توجهی نکردند، در صورتی که در گذشته و به ویژه در دوران دولت عبیدیان (فاطمیان) عنایت و توجهی بیش از حد بدان مبذول می‌داشتند چنان که اخبار آن در تاریخ ایشان معروفست. در نتیجه رسم این منصب و پایگاه (فرماندهی نیروی دریایی) به کلی در مصر از میان رفت و تنها در افریقیه و مغرب این رسم باقی ماند و بدان ممالک اختصاص یافت چنان که در ناحیۀ غربی این دریا همواره ناوگان نیرومند و نیروی دریای مهمی وجود داشته و هم اکنون نیز وجود دارد و هیچ دشمنی را یارای تجاوز و حمله بدان کرانه‌ها نیست.

و فرمانده نیروی دریایی آن سرزمین در روزگار دولت لمتونه (مرابطان) بنی میمون رؤسای جزیرۀ قادس [۱۲۹۸]بودند و عبدالمؤمن (از موحدان) به سبب تسلیم و فرمانبری ایشان آن منصب را از ایشان بازگرفت و شمارۀ نیروی دریایی ایشان در فاس (عدوه اندلس و عدوه قیرویان) روی هم رفته به صد کشتی رسیده بود.

و چون دولت موحدان در سده ششم به اوج عظمت رسید و فاس (عدوه اندلس و عدوه قیرویان) را به تصرف خویش در آورد سلاطین ایشان منصب و پایگاه دریانوردی را به کاملترین و بزرگترین وضعی که تاکنون شنیده شده تأسیس کردند و سپهسالار نیروی دریایی ایشان احمد صقلی بود و او در اصل از قبیله صدغیان [۱۲۹۹]بود که در جزیرۀ جربه [۱۳۰۰]ناحیۀ سدویکش [۱۳۰۱]سکونت داشتند.

و مسیحیان او را از سواحل آن جزیره به اسارت برده بودند و در نزد ایشان تربیت یافته بود. آنگاه خدایگان صقلیه (سیسیل) او را برگزید و برکشید و از خواص خویش گردانید سپس خدایگان هلاک شد و پسرش جانشین او گشت ولی احمد صقلی به علت برخی از تمایلات خدایگان جدید را به خشم آورد و او از بیم جان خود به تونس پناه برد و بر شاهزادۀ آن شهر که از خاندان عبدالمؤمن بود فرود آمد و از آنجا به مراکش رفت و در آنجا خلیفه یوسف بن عبدالمؤمن او را مشمول احسان و مهر خویش قرار داد و جوایز بسیاری به وی بخشید و او را به فرماندهی نیروی دریایی خویش برگماشت و وی در میدان جهاد با ملت‌های مسیحی سبقت جست و در دولت موحدان دارای یادگارها و مقاماتی بنام بود. و در روزگار او نیروی دریایی مسلمانان هم از لحاظ شماره و هم از حیث خوبی و استحکام در حدود معلومات ما به مرحله‌ای نائل آمد که نه در گذشته بدان مرتبه رسیده بود و نه در آینده.

و چون صلاح الدین یوسف بن ایوب پادشاه مصر و شام در آن روزگار بر آن شد که مرزهای شام را از ملت‌های مسیحی باز ستاند وبیت المقدس را [از لوث کفر و بنای آن‌ها] [۱۳۰۲]پاک کند، نیروهای دریایی کفار از کلیۀ نواحی نزدیک بیت المقدس که در تصرف آنان بود برای رساندن کمک به آن مرزها پی در پی روان شدند و آن‌ها را از لحاظ افراد و مواد غذایی یاری می‌کردند و نیروی دریایی اسکندریه نمی‌توانست در برابر آنان مقاومت کند زیرا آن‌ها پیوسته در این کرانۀ شرقی دریا غلبه می‌کردند و در آن سوی ناوگان فراوانی داشتند و مسلمانان از دیرزمانی ضعیف شده بودند و نمی‌توانستند از حملات مسیحیان در آن ناحیه جلوگیری کنند چنان که در صفحات پیش بدان اشاره کردیم. از این رو صلاح الدین عبدالکریم بن منقذ از خانوادۀ بنی منقذ ملوک شیزر که آنان را برقدرتی که داشتند رها کرده و در دولت خویش ایشان را باقی گذارده بود با هیئتی به نمایندگی به سوی یعقوب [۱۳۰۳]منصور که در آن روزگار سلطان مغرب بود گسیل کرد. صلاح الدین این خاندان را بر قدرتی که داشتند رها کرده و در دولت خویش آنان را باقی گذارده بود. از اینرو به وسیلۀ عبدالکریم از منصور طلب یاری کرد که نیروی دریایی خویش را در اختیار وی بگذارد تا در دریا میان ناوگان کفار و هدف ایشان که کمکهای مسیحیان در قلاع شام بود به گردش و «مراقبت» پردازد. و نامه‌ای به قلم فاضل بیسانی خطاب به منصور به وسیلۀ عبدالکریم نزد آن سلطان فرستاد که بر حسب آن که عماد اصفهانی نامه را در کتاب فتح القدسی [۱۳۰۴]نقل کرده آغاز آن چنین است:

«خداوند درهای کامیابی‌ها و فرخندگی‌ها را به روی حضرت [۱۳۰۵]ما بگشاید».

منصور به سبب آن که او را به لقب امیرالمؤمنین خطاب نکرده بودند سخت دل آزرده و متنفر شد لیکن در این باره چیزی نگفت و آن را در دل نهان ساخت و انواع احسان و بخشش را نسبت به آنان مبذول داشت و ایشان را به سوی صلاح الدین روانه کرد و هیچ پاسخی به درخواست او نداد.

واین امر نشان می‌دهد که در آن روزگار نیروی دریایی اختصاص به سلاطین مغرب داشته است و هم ملت‌های مسیحی در کرانۀ شرقی مدیترانه دارای ناوگان نیرومندی بوده‌اند ولی دولت‌های مصر و شام در آن عصر و پس از آن دوران به امور نیروی دریایی توجهی نداشته‌اند و در تجهیزات آن نمی‌کوشیده‌اند. و چون یعقوب [۱۳۰۶]منصور درگذشت و دولت موحدان روبزبونی نهاد و جلالقه [۱۳۰۷](گالیسین‌ها) بر بیشتر نواحی اندلس استیلا یافتند و مسلمانان را مجبور کردند تا به سواحل دریا پناه برند و جزایری را که در جانب غربی دریای مدیترانه بود متصرف شدند قدرت جلالقه در سراسر دریای مزبور توسعه یافت و به منتهای شوکت نایل آمدند و نیروی دریایی آنان فراوانی یافت و از اقتدار مسلمانان در آن دریا کاسته شد و نیروی دریایی ایشان با نیروی جلالقه برابر گردید، چنان که در روزگار سلطان ابوالحسین پادشاه زناته در مغرب وضع بر این منوال بود زیرا ناوگان او هنگامی که آهنگ جهاد کرد از لحاظ شماره و کیفی با نیروی دریایی مسحیان برابر بود.

از آن پس نیروی دریایی مسلمانان باز هم رو به تنزل نهاد و از میزان مزبور هم کمتر شد زیرا به دولت‌های اسلامی ضعف و زبونی راه یافت و به علت فزونی رسوم بادیه نشینی در مغرب رسوم دریانوردی را از یاد بردند و رسومی را که از اندلس فرا گرفته بودند از دست دادند ولی مسیحیان در دریانوردی به همان شیوه ای بازگشتند که در آن شهرت داشتند از قبیل مهارت و تمرین و ممارست در آن و بصیرت به احوال (و فنون) آن، و آن ملت‌ها در لجۀ دریا بر تخته پاره‌ها (کشتی‌ها) غالب آمدند. و مسلمانان، به جز گروه قلیلی که در آن تمرین می‌کردند در این دریا (مدیترانه) به منزلۀ بیگانگان به شمار می‌رفتند و آن گروه کسانی بودند که در سواحل دریا سکونت داشتند و کاش یاران و همراهانی بدست می‌آوردند یا از دولت‌ها به آنان کمکی می‌شد و کسانی را به یاری آنان می‌گماشتند و ایشان را راهنمایی می‌کردند.

لیکن پایگاه فرماندهی نیروی دریایی تاکنون همچنان در دولت‌های مغرب پایدار و محفوظ است و رسم و عادت به کوشش و ممارست در ایجاد ناوگان و دریانوردی هنوز در میان ایشان متداولست و امید آن هست که مقاصد دولتی در کشورهای دریایی آنان را به لزوم این نیروی مهم متوجه کند و مسلمانان به طلب وزش باد به کفر و کافران برخیزند زیرا چنان که در میان مردم مغرب شهرت دارد بر حسب اطلاعاتی که از کتب مربوط به پیشگویی بدست آورده‌اند، در آینده مسلمانان بی‌گمان به ملت‌های مسیحی حمله خواهند برد و کشورهای فرنگیان را در ماورای دریا فتح خواهند کرد و چنین فتحی به یاری نیروی دریایی میسر خواهد گردید. و خدا دوست مؤمنان است [۱۳۰۸]و او ما را بس است و نیکوکارگزاریست [۱۳۰۹].

[۱۲۸۱] ترجمه اساطیل که به معنی جهازات جنگی و مجموع‌های از کشتی‌های جنگی است. [۱۲۸۲] در نسخه (ک) به غلط «البلمند» است و کلمه مزبور از لغت اسپانیولی Almirante مأخوذ است (دسلان). [۱۲۸۳] Cartage [۱۲۸۴] Sbaitla (Suffetula) [۱۲۸۵] Oppidum Vsalitanum [۱۲۸۶] Mornakiya ناحیه مرناکهی در جنوب غربی تونس واقع است. [۱۲۸۷] (Ceexarea) Cherchel [۱۲۸۸] Tanger ( از دسلان). [۱۲۸۹] ترجمه «شوانی» جمع «شونی» یا «شینی» است و آن از مهمترین انواع کشتی‌های جنگی است که نیروی دریایی از آن فراهم می‌آمده و از همه کشتیهای دیگر بیشتر مورد توجه بوده است. در این نوع نبرد ناو که از بزرگترین کشتی‌ها به شمار می‌رفته است برج‌ها و قلاعی برای دفاع و حمله تبعیه می‌کرده‌اند و برج‌های مزبور دارای چندین طبقه بوده است که در طبقه بالای آن سپاهیان مسلح به تیروکمان جای داشته و در← →طبقه پائین ملاحان پاروزنی می‌کرده‌اند. حاشیل کتاب «الظاهر بیبرس و حضاره مصر فی عصره» تألیف محمود جمال الدین سرور، چاپ قاهره ۱۹۳۸ ص ۱۴۴. [۱۲۹۰] Cossura (Pante Ilaria) [۱۲۹۱] از (ینی) و (ا) در چاپ هایی که (رماص) و (دماحس) آ»ده درست نیست. [۱۲۹۲] در تمام نسخ «بجایه» است ولی دسلان آن را «بجانه» تصحیح کرده و گوید هم اکنون آن را پشینه Pechina نامند و آن دهکده ایست نزدیک المریه. [۱۲۹۳] لغزو محتمل «ینی» لغزو محتفل. (پاچهای بیروت) و صورت متن از «ینی» است. [۱۲۹۴] خاندان ابوالحسین دودمان کوچکی بودند که آن‌ها را به نام «کلبیه» نیز میخواندند. ابن خلدون در جای دیگری از همین کتاب ابوالحسین را از اجداد کلبیه شمرده است. رجوع به ص ۴۱ جلد دوم ترجمه دسلان شود. [۱۲۹۵] شاید مقصود مجمع الجزایر یونانست (دسلان). [۱۲۹۶] Cabes [۱۲۹۷] Sfax [۱۲۹۸] Gadix [۱۲۹۹] Sadghian [۱۳۰۰] Djeba [۱۳۰۱] Sedouikich [۱۳۰۲] از دسلان است. در چاپ‌های مصر و بیروت : «و تطهیر بیت المقدس» است. [۱۳۰۳] «ابویعقوب» در نسخ (ب) و (ا) و (ک). [۱۳۰۴] فتح القیسی (ک). [۱۳۰۵] کلمه «حضرت» در نسخ (ا) و (ب) و (ک) نیست. [۱۳۰۶] «باویعقوب» در نسخ (ب) و (ا) و (ک). [۱۳۰۷] Galices [۱۳۰۸] ﴿وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٨[آل عمران: ۶۸]. [۱۳۰۹] ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣[آل عمران: ۱۷۳] و آیه اخیر در (پ) و «ینی» نیست.