فصل پنجاه و یکم: در این که در اجتماع بشری ناچار باید سیاستی به کار رود که بدان نظم و ترتیب امور اجتماع برقرار شود
در چند جای دیگر گذشت که اجتماع بشری امری ضروریست و آن به معنی عمرانیست که ما دربارۀ آن سخن میگوئیم و هم یادآور شدیم که در هر اجتماعی ناچار باید رادع یا «وازع» و حاکمی باشد که مردم به وی رجوع کنند، و فرمان آن حاکم در میان مردم گاهی متکی بر شرعی است که از جانب خدا نازل شده است و ایمان مردم به ثواب و عقابی که مبلغ آن دین آورده است ایجاب میکند که از آن حاکم فرمانبری کنند و طوق انقیاد او را برگردن نهند.
و گاهی فرمان حاکم متکی بر سیاستی عقلی پس از آشنا شدن وی به مصالح جماعت است به سبب خواهشها و توقعاتی که از اجرا و پاداش آن حاکم دارند فرمانبری از وی را بر خویش واجب میشمارند.
بنابراین سودگونۀ نخستین هم در این جهان و هم در سرای دیگر عاید انسان میشود زیرا شارع از مصالح عاقبت انسان آگاه است و رستگاری بندگان خدا را در آن جهان نیز در نظر میگیرد.
ولی سود گونۀ دوم تنها درین جهان حاصل میگردد، و آنچه از سیاست مدنی میشنویم مربوط به این موضوع نیست بلکه معنای آن در نزد حکما آن چیزی است «سیرتی» که باید هر فرد از مردم آن جامعه از لحاظ روان و خوی بر آن باشد تا از فرمانروایان و حاکمان براسه بینیاز شود.
و جامعه ای را که در آن آنچه سزاوار [۱۵۰۲]است از این «سیرت» حاصل آید «مدینۀ فاضله» مینامند و قوانین مراعات شده در آن «جامعه» را سیاست مدنی میگویند و منظور حکیمان سیاستی نیست که اهل اجتماع را به عنوان مصالح عمومی بدان وامیدارند چه این سیاست به جز آن سیاست مدنی است. و این مدینۀ فاضله در نزد آنان نادر و نایاب است یا وقوع آن دور است و حکما تنها از لحاظ فرضیه و به طور نظری دربارۀ آن گفتگو میکنند.
سپس باید دانست که سیاست عقلی که آن را یادآور شدیم بر دو گونه است: یکی آن که در آن مصالح «مردم» به طور عموم و مصالح پادشاه در استقامت «نگاه داشتن» ملک او بخصوص مراعات شود و این سیاست به ایرانیان اختصاص داشت و متکی بر روش حکمت بود.
و البته خدای تعالی ما را از آن در مذهب اسلام و در دوران خلافت بینیاز کرده است زیرا احکام شریعت در مصالح عمومی و خصوصی و آداب زندگانی ما را از آن بینیاز میکند و قوانین و احکام پادشاهی و کشورداری نیز در آن مندرج است.
گونۀ دوم اینست که در آن مصلحت سلطان و کیفیت استوارشدن پادشاهی از راه قهر و غلبه و دست درازی مراعات میشود و مصالح عمومی درین روش متفرع بر مصالح سلطان است و این سیاست از آن یکدیگر پادشاهان جهان خواه مسلمان یا کافر است جز این که پادشاهان مسلمانان بر حسب طاقتشان از آن سیاست بدانسان پیروی میکنند که بر مقتضای شریعت اسلامی باشد و بنابرین قوانین از یک رشته احکام شرعی و آداب اخلاقی تشکیل مییابد و قوانینی را که در اجتماع طبیعی است و اصولی را که از لحاظ مراعات شوکت و عصبیت ضرورت دارد نیز در نظر میگیرند.
و در اصول و قوانین مزبور نخست به شرع و آنگاه به نظریات حکما دربارۀ آداب و رسوم و سیرت پادشاهان اقتدا میکنند و از بهترین آثار و جامع ترین آنها که در باره نوشته شده و به یادگار مانده است نامۀ طاهربن حسین سردار مأمون به پسرش عبدالله بن طاهر است و چون مأمون فرمانروایی رقه و مصر و سرزمینهای میان آن دو ناحیه را به عبدالله سپرد، پدرش طاهرنامۀ مشهور خود را به وی نوشت و در آن وی را اندرز داد و او را به همۀ نیازمندیهایی که در دولت و فرمانروایی خویش داشت از قبیل آداب دینی و اخلاقی و سیاست شرعی و کشورداری توصیه کرد و وی را بر مکارم اخلاق و عادات و خصال نیکو برانگیخت و صفاتی را که هیچ پادشاه یا بازاری و عامی از آنها بینیاز نیست به وی یادآور شد و متن نامۀ او به نقل از کتاب طبری چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم [۱۵۰۳]، اما بعد پرهیزگاری یزدان یکتا و بیهمتا را برخویش واجب شمار و همواره خدای ترس و مراقب او باش و از خشم وی عزوجل بپرهیز و شب و روز در نگهبانی رعیت خویش بکوش و در برابر نعمت تندرستی که ایزد به تو ارزانی داشته است پیوسته آن جهان را بیاد آور و بیندیش که سرانجام به سرای دیگر میروی و زندگی جاوید تو در آن جهانست و در آن جا همۀ کردارهای تو مورد پرسش و بازخواست واقع خواهد شد، پس چنان شیوه ای پیش گیر که ایزد عزوجل تر از هر لغزشی نگهدارد و روز رستاخیز تو را از شکنجه و عذاب دردناک برهاند زیرا ایزد سبحانه به تو نیکی فرموده و فرمانروایی گروهی از بندگانش را به تو سپرده است، و دریغ نداشتن مهر خویش را از بندگان خدا بر تو واجب کرده و تو را به دادگری در میان آن ملزم ساخته است (پس باید) احکام و حدود ایزدی را در میان ایشان اجرا سازی و از جان و ناموس و سرزمین آنان دفاع کنی و نگذاری خون کسی بریزد و در امنیت راههای ایشان بکوشی [۱۵۰۴]و آسایش مردم را تأمین کنی.
چه ایزد تو را بر واجباتی که برعهدۀ تو فرض کرده است بازخواست میکند و در ایستگاه عدالت قرار میگیرد و از تو پرسش میکنند و پاداش و کیفر تو وابسته به پیش و پس انداختن [این تکالیف است] پس [برای گزاردن آنها همواره] فهم و خرد و بینایی خویش را فارغ بگذار و مبادا [هیچ مایۀ غفلت] و سرگرمی دیگر تو را را از انجام دادن واجبات باز دارد. زیرا آن تکالیف سرفصل و ملاک کار تو و نخستین توفیقی است که خدای عزوجل تو را به سبب آنها به راه راست رهبری میفرماید. و باید نخستین امری که بر گردن میگیری و کردارت را بدان نسبت میدهی، مواظبت بر فرایضی باشد که ایزد عزوجل آنها را بر تو واجب فرموده است از قبیل نمازهای پنجگانه و حاضر شدن در نماز جماعت با مردمی که تو را پذیرفتهاند و گزاردن توابع نماز بر وفق سنتهای آن بدانسان که باید چنان وضوگیری که شرایط آن در همۀ اعضا به شایستگی انجام یابد و نخست نام خدای عزوجل را یاد کنی و هنگام قرائت (حمد وسوره) کلمات را به آهستگی و بیشتابزدگی بر زبان آری و در رکوع و سجود و تشهد آرامی و راسخ قدمی را نگاهداری و نیت خود را صادقانه به پروردگارت اختصاص دهی.
و نیز همراهان و زیردستان خویش را به خواندن نماز برانگیز و پیوسته به این شیوه ادامه ده چه نماز همچنان که خدای عزوجل میفرماید مردم را: «از کار زشت و ناپسند نهی میکند» [۱۵۰۵]آن گاه پس از واجب نماز سنن پیامبر خدا، ص، را فراگیر و در پیروی از طبایع و خصال او و سلف صالح پس از وی مواظبت کن و هرگاه برای تو کاری مهم پیش آید از خدای عزوجل نیکی و خیر بجوی و بپرهیزگاری او گرای و دستورهایی را که خدای عزوجل در کتاب خود از امر و نهی و حلال و حرام نازل فرموده است در نظر گیر و بر خود واجب شمار و احادیثی را که از پیامبر، ص، آوردهاند پیروی کن آن گاه آن مهم را بر طبق آنچه خدای عزوجل مقرر فرموده از روی حق و حقیقت انجام ده.
و هرگز در کارها از جادۀ عدالت منحرف مشو خواه آن کار را دوست بداری یا بر وفق دلخواه تو نباشد و چه مربوط به کسانی باشد که از نزدیکان و خویشاوندان تواند یا دربارۀ کسانی باشد که نسبت به تو بیگانه میباشند.
و فقه و فقیهان و دین و عالمان دین و کتاب خدای عزوجل و عاملان به آن را برگزین چه فقه در دین و جستن آن و برانگیختن بر (کسب) آن، و معرفت به آنچه آدمی را به خدای عزوجل نزدیک میسازد بهترین زیور انسان است و او را به همۀ نیکیها رهبری میکند فقه راهنما و فرمانده آدمی به نیکوکاریها و بازدارنده انسان از کلیۀ گناهان و بزهها است و با توفیق خدای عزوجل معرفت انسان به خدا افزونی مییابد و به جلال و عظمت او بیشتر پی میبرد و در سرای دیگر به درجات برتری نایل میآید.
گذشته ازین چون در دیدۀ مردم به دانش دین آراسته باشی فرمان تو را گرامی میشمرند و شکوه تو در دل آنان جایگیر میشود و به تو روی میآورند و به عدل و دادت مطمئن میشوند.
برتست که در همۀ کارها میانه روی پیش گیری چه سود آن از همه چیز آشکارتر میباشد و آسودگی بدان بهتر آماده میشود و دارای مزایای جامعتر است.
میانه روی آدمی را به راه راست میخواند و راه راست او را به کامیابی رهبری میکند و کامیابی راهنمای وی به سوی خوشبختی است و استواری دین و سنن هدایت کنندۀ انسان وابسته به میانه رویست. پس آن را در همۀ امور دنیوی خویش برگزین ولی در طلب آخرت و کردارهای شایسته و سنتهای معروف و نشانههای راستی نهایتی قائل مشو چه کوشش در راه نیکی و احسان فراوان را سرحد و پایانی نیست به ویژه که در راه خشنودی خدا باشد و بدان مصاحبت با اولیای خدای تعالی را در آن جهان بطلبد.
و بدان که میانه روی در امور دنیوی مایۀ ارجمندی میشود و شخص را از گناه باز میدارد و هیچ چیز بهتر از آن وجود و پایگاه تو را حفظ نمیکند و مایۀ صلاح کارت نمیشود پس میانه روی برگزین و آن را راهنمای خویش کن تا همۀ امورت کمال پذیرد و بر توانایی تو بیفزاید و کسان تو را از عام و خاص اصلاح کند.
و یقین خود را به خدای عزوجل نیکو کن تا بدان رعیت تو به اعتدال گراید و در همۀ امور به وی چنگ زن و وسیلۀ کلیۀ کارها را از او بخواه تا نعمت خدا بر تو پاینده و جاوید بماند.
و به هیچ یک از کسانی که به کار میگماری، پیش از آن که حقیقت حال آنان بر تو آشکار شود تهمت مبند، زیرا تهمت زدن و بدگمانی به مردم بیگناه از بدترین گناهان به شمار میرود پس به یاران و همراهان خود نیک گمان باش و بدگمانی را از خود دور کن و آن را دربارۀ کسان خویش فروگذار چه حسن ظن تر در جلب اطاعت و تربیت کردن هواخواهان و یارانت یاری میکند و به هیچ رو نباید دشمن یزدان، اهریمن، در کار تو مایۀ نکوهش و عیبی بیابد [۱۵۰۶]چه اهریمن از سستی و زبونی تو به اندک اکتفا میکند و از راه بدگمان کردنت به دیگران تو را گرفتار اندوه میسازد چنان که لذت و شیرینی زندگی را از دست میدهی.
و بدان که حسن ظن تو را قرین نیرومندی و آسایش میکند و بدان به آنچه بسندی آن را دوست داری بسنده میکنی. و از این راه دوستی مردم را به خود میکشانی و همۀ کارهایت را به بهبود و استقامات میگراید.
ولی حسن ظن به یاران و همراهان و مهربانی نسبت به رعیت نباید تو را از جستجو و کنجکاوی در کارها بازدارد و منافی آن نیست که در طرز کار خدمتگزاران و همراهانت به تن خویش مراقبت کنی و رعیت را از مصائب مصون داری و دربارۀ آنچه مایۀ اصلاح و استقامت حال وی میشود بیندیشی بلکه باید بر گردن گرفتن امور اولیا و برطرف کردن نیازمندیهای رعیت و زدودن رنج و مشقت ایشان را بر هر کاری ترجیح دهی و در محافظت رعیت بکوشی. زیرا چنین شیوه ای دین را استوارتر میسازد و سنت پیامبر را نمودارتر میکند.
و نیت خویش را در همۀ این امور بیشائبه و پاک کن و در اصلاح و تهذیب اخلاق خویش بیهمتا و منفرد باش همچون کسی که بداند در برابر کردۀ خویش مسئول است، اگر نیکی کند پاداش میبیند و اگر به بدی گراید بازخواست میشود و کیفر مییابد چه خدای عزوجل دین را به منزلۀ دژی استوار و پایگاهی بلند برای انسان قرارداده است هر که آن را پیروی کند او را به مرحلۀ سرافرازی آنها برعهدۀ تست، روش دین پیش گیر و طریقۀ راستی برگزین و حدود و کیفرهای خدای تعالی را دربارۀ بزه کاران به اندازۀ گناهی که مرتکب شدهاند و مستوجب کیفر میباشند اجرا کن و این شیوه را از دست مده و در آن سستی مکن و کیفر گناهکاران را به تأخیر میفکن زیرا اگر درین باره تفریط و مسامحه کاری کنی مایۀ تباهی حسن ظن تو میشود و بر آن باش که در این باره سنتهای معروف را به کار بندی و از بدعتها و شبهات دوری جویی تا دین تو مصون بماند و جوانمردیت پایدار گردد. و هرگاه با کسی پیمان بندی بدان وفاکن و به قول و وعدۀ خود پایبند باش. و کار نیک را بپذیر و بدی را بدان از خود بران و از عیوبی که در هر صاحب عیب از افراد رعیت خود میبینی اغماض کن و زبان خود را از گفتار دروغ و بهتان ببند و با سخن چینان دشمنی کن زیرا نزدیک ساختن دروغگو و گستای بر دروغ کارهای اکنون و آینده تو را تباه میسازد.
و از این رو که دروغ سرآغاز گناهان وبهتان و سخن چینی پایان آنها ست. چه سخن چینی آفتی است که نه گوینده و نه شنوندۀ آن در امان میماند و خاصیت آن نابسامانی هر امری است و با شایسته کاران و راستگویان دوستی کن و از روی حق وعدالت به یاری مردمان شریف برخیز و ناتوانان را دریاب و صلۀ رحم را مراعات کن و بدان راه خدای تعالی را بجوی و فرمان او را گرامی دار و ثواب آن را در جهان از او درخواست کن.
از هوسهای بد و ستمگری بپرهیز و رأی و نظر خود را از آنها مصرف کن و برائت خویش را در نزد رعیت از هوسبازی و بیدادی آشکار ساز و به سیاست و تدبیر امور مردم از روی عدالت رسیدگی کن و در میان آنان به حق و راستی و معرفتی رفتار کن که تو را به راه راست و حقیقت رهبری کند.
هنگام خشم خویشتن دار باش و وقار و بردباری برگزین. از تندخویی و سبکسری و غرور در کاری که برعهده داری بپرهیز و مبادا بگویی من چیره و فرمانروا هستم و هر آنچه بخواهم میکنم زیرا چنین داعیه تو را بزودی در پرتگاه نقصان عقیده و کمی یقین به خدای عزوجل فرو میافکند.
نیت خود را دربارۀ خدای بیهمتا و یقین به او خالص کن و بدان که کشور و پادشاهی ویژه خداست آن را به هر که خواهد میبخشد و از آن که بخواهد باز میستاند [۱۵۰۷]۱۵۰۸و هر گاه خداوندان زور و آنان که خدا ناسپاسی کنند و به کفران نعمت گرایند و در برابر احسانی که خدای عزوجل به آنان ارزانی داشته غرور نشان دهند خداوند با شتاب هر چه بیشتر کاخ نعمت و شکوه آنان را واژگون میسازد و ایشان را کیفر میبخشد و هرگز هیچکس را نخواهی یافت که ایزد بشتاب نعمت ازو بازستاند و او را گرفتار بازخواست گرداند مگر نعمت ناشناسان (از) خداوندان سلطه و زور را ، آنان که برایشان دولتی پهناور فراهم آمده است، آن گاه که نسبت به نعمتهای ایزد و احسان وی به ناسپاسی و کفران گرایند و در برابر آنچه خدای عزوجل از فضل خویش به ایشان ارزانی فرموده گردن فرازی ودست درازی آغاز کنند.
و آزمندی را از خود دور کن چه باید گنجینهها و اندوختههای تو نیکی و پرهیزکاری و اصلاح حال رعیت و آبادان ساختن شهرها و رسیدگی به امور مردم و حفظ خون «جان» [۱۵۰۹]خلق و دادرسی ستمدیدگان باشد.
و بدان که هرگاه ثروت را در گنجینهها بیندوزند بهره و سود نمیبخشد ولی اگر آن را در راه صلاح حال رعیت و اعطای حقوق آنان به کار برند و به وسیلۀ آن بار رنج ومشقت را از دوش خلق بردارند، فزونی مییابد و مایۀ فراوانی نعمت میشود و عامۀ مردم بدان رستگار میگردند و والیان بدان آرایش مییابند [۱۵۱۰]و زمانه ای نیو و پررفاه پدید میآید و مردم به ارجمندی و بزرگی نایل میآیند. پس باید کار گنجینه و خزانۀ تو پراکندن ثروت در راه آبادانی اسلام و مسلمانان باشد و از اموال خزانۀ خویش مبالغی بر دوستان امیرالمؤمنین (خلیفه) که در برابر تو هستند [۱۵۱۱]تقسیم کن و حقوق آنان را بپرداز و بهرۀ رعیت را به طور وافی و به قدری که امور زندگی و معاش آنان را اصلاح کند در نظر گیر، چه اگر بدین شیوه رفتار کنی نعمت تو پایدار میشود و از جانب خدای تعالی مستوجب مزید نعمت میگردی و در امر خراج ستانی و گردآوری اموال از رعیت و فرمانروایی خویش تواناتر میشوی و به سبب آن که دادگری و احسان و نیکی تو شامل حال عموم میشود همۀ مدرم رام میگردند و فرمان تو را بهتر پیروی میکنند و به هرچه اراده کنی آن را در نهایت گشاده رویی و رضامندی میپذیرند. و منتهای کوشش خود را در آنچه به تو یادآور شدم مبذول دار تا آنها را بکار بندی و باید درین باره همواره خدای ترس باشی چه ثروتی جاوید میماند که آن را به شایستگی در راه خدا خرج کنند، و سپاسگزاران را بشناس و ایشان را بیپاداش مگذار.
مبادا جاه و غرور این جهان بیم از سرای دیگر را از یاد تو ببرد و در نتیجۀ این غرور از ادای حقوقی که برعهدۀ تست شانه تهی کنی و سستی و سهل انگاری نشان دهی زیرا سهل انگاری مایۀ تفریط میشود و تفریط مورث هلاک آدمی است. و باید عمل تو برای خدای عزوجل ودر راه او و به امید ثواب آخرت باشد زیرا خدا سبحانه نعمت خودرا در این دنیا به کمال بر تو ارزانی داشته و فضل و احسان خود را در نزد تو آشکار ساخته است. و به شکر چنگ زن و بر آن اعتماد کن تا خیر و احسان خدا به تو افزون شود زیرا خدای عزوجل به اندازۀ شکرسپاسگزاران و سیرت نیکوکاران و حقگزاری آنان نسبت به نعمتها و بخششهایی که به ایشان اعطا شده است، مزد و اجر میدهد.
و هیچگاه گناه را کوچک مشمار و حسود را یاری مکن و بر بدکار و فاجر رحمت میاور و به ناسپاس انعام مکن و با دشمن به چرب زبانی مپرداز و گفتار سخن چین را راست مینگار و به بیوفا اطمینان مکن و به دوستی فاسق مگرای و از گمراه پیروی مکن و ریاکار را مستای و هرگز آدمی را تحقیر مکن و خواهندۀ بینوا را نومید بازمگردان و به باطل پاسخ مده [۱۵۱۲]و به گفتۀ خنده آور در منگر. پیمان شکن مباش و به دروغ فخر مکن [۱۵۱۳]و به نسبت خود مبال و خشم خویش را نمودار کن و کبر و غرور به خود راه مده [۱۵۱۴]و از روی کبر در زمین راه مرو و سفیهان را برمکش و در طلب آخرت کوتاهی مکن و روزگار را در حال درشتی و بدگویی مگذران [۱۵۱۵]و از روی ترس یا تمایل شخصی نسبت به ستمگری چشم پوشی مکن و ثواب آن سرای را درین جهان مخواه و پیوسته با فقیهان مشورت کن و خود را و به بردباری عادت ده و از آزمودگان و خردمندان و خداوندان اندیشه و حکمت «دانش و تجربه» فراگیر و مردمان فرومایه [۱۵۱۶]و بخیل را در رأی زندی و مشورت شرکت مده.
و به هیچ رو گفتارشان را مشنو زیرا زیان آنان بیش از سود آنهاست. بخل و امساک ورزیدن در امور رعیت بیش از هر چیز سبب فساد میشود.
و بدان که اگر آزمند و طمع کار باشی خوی تو چنان خواهد شد که فراوان بگیری و اندک ببخشی و هرگاه برین شیوه باشی، مگراندک زمانی، کار تو به استقامت نخواهد گرایید زیرا رعیت تنها از این رو به مهر تو دل نمیبندد که به ثروت آنان دست درازی نکنی و ستمگری را فرو گذاری.
[و هر که با تو صمیمیت کند با وی به درستی گرای و احسان وبخشش خود را از و دریغ مدار] [۱۵۱۷]. [و صافی بودن و صمیمیت ایشان نسبت به تو از راه احسان بر ایشان و بخشش نیک به آنان پایدار میماند] [۱۵۱۸].
و ابواب انعام و احسان را بر روی دوستانی که از روی خلوص و صفا به دوستی تو گراییدهاند بگشای و ایشان را مورد بخشش خویش قرار ده و از بخل و امساک بپرهیز و بدان که بخل نخستین صفتی است که انسان به سبب آن به پروردگار خویش نافرمانی کرده است و شخص نافرمان و سرکش در پایگاه پستی و فرومایگی است و آن موافق گفتار خدای عزوجل باشد که فرماید: «و آن که نفسش از بخل نگه داشته شود پس ایشان رستگارانند» [۱۵۱۹]. پس به حق و راستی دیوانهای جادۀ بخشش را هموار کن [۱۵۲۰]و به همۀ مسلمانان از خراج ناحیۀ خود بهره ای اختصاص ده.
و یقین بدان که بخشش از بهترین اعمال بندگان خداست، از این رو از حیث خوی خویش را بدان مجهز کن و خشنود باش که شیوه و رفتار خود را بدان بیارایی.
و سپاهیان را مورد تفقد قرار ده و به دفاتر [۱۵۲۱]آنان در نگر و پایۀ هر یک را رسیدگی کن و بر روزی ایشان بیفزای و وسایل معاش آنان را به حد کافی فراهم آور، تا خدای عزوجل بدان ایشان را از تنگدستی برهاند و در نتیجه وضع ایشان مایۀ توانایی تو شود و از جان و دل بیش از پیش به فرمان تو سرتسلیم فرود آورند و برای خداوندان قدرت همین خوشبختی بس است که بر سپاه و رعیت از راه دادگری و نگهبانی و عنایت و مهربانی و احسان و توانگری خویش بخشایش کنند.
پس امر ناپسندی را که از سوی یکی از آنان (سپاه یا رعیت) پدید آید از راه درپوشیدن جامۀ فضیلت دیگری و لزوم عمل کردن بدان، برطرف کن [۱۵۲۲]تا انشاء الله تعالی به کامیابی و صلاح نایل آیی.
و بدان که پایگاه امر قضا و داوری در پیشگاه خدا از همۀ کارها برتر است، زیرا داوری همچون ترازوی خداست که بدان احوال مردم در روی زمین با یکدیگر برابر و تعدیل میشود و با اجرای برابری در امر قضا [و کار دیوانی] [۱۵۲۳]روزگار رعیت به اصلاح میگراید و راهها امن میشود و ستمدیده داد خویش را از ستمگر میساند و مردم به گرفتن حقوق خود نایل میآیند و امور معیشت ایشان استوار میگردد و حق طاعت خویش را میگزارند و خداوند ایشان را از تندرستی و عافیت بهره مند میسازد و کار دین استقرار مییابد و سنتها و شرایع به سبب اجرای حق در کار داوری، در مجاری خود جریان مییابند.
و در اجرای فرمان خدا نیرومند باش و از شر و فساد [۱۵۲۴]بپرهیز و حدود را دربارۀ مردم اجرا کن.
و از شتابزدگی به کاه و دلتنگی و اضطراب به خویش راه مده و به بهره و روزی خویش خرسند باش. [و باید قدرت و غلبۀ تو استقرار یابد و کیفرهایی که تعیین میکنی اجرا شود] [۱۵۲۵].
و از تجربۀ خویش سود برگیر و هنگام خاموشی بیدار و گاه سخن گفتن استوار باشد و با خصم به داد و انصاف رفتار کن و هنگام شبهه درنگ پیش گیر و در استدلال بر حکمی که میکنی حجت قوی دار و نباید دربارۀ هیچ یک از رعایای خود زیر تأثیر حب و بغض واقع شوی و جانب بیطرفی را رها کنی و هنگام داوری به تمایل نسبت به یکی یا خوشرفتاری به دیگری (به ناحق) برخیزی یا از سرزنش ملامت کنندگان بیندیشی. [بلکه در داوری همواره] تأنی و درنگ کن و مراقبت پیش گیر و قضیه را مطالعه کن و بیندیش و نیک دلایل را با هم بسنج و عبرت بگیر و در پیشگاه پروردگارت فروتن باش و به همۀ افراد رعیت همراهی کن و حق و حقیقت را بر خویش فرمانروا ساز و هرگز در ریختن خون کسی شتاب مورز، زیرا ریختن خون به ناحق در نزد خدای عزوجل گناهی عظیم است و به کار مهم خراج نیک عنایت کن چه بدان کار رعیت راست میشود و بهبود میپذیرد و خدا آن را مایۀ ارجمندی و سرافرازی اسلام و سبب توانگری و برتری مسلمانان قرار داده است، برای دشمنان اسلام خواری و خشم نهفته عاجزانه ای و برای کافران مذلت و کوچکی است [۱۵۲۶]، پس در تقسیم خراج میان خراجگزاران روش حق و برابری ودادگری پیش گیر چنان که نباید از میزان خراج شریف به علت شرف، یا توانگر به سبب توانگری وی دیناری بکاهی و حتی نسبت به هیچ یک از خواص و حاشیه نشینان و کاتبان درگاه خویش نباید در این باره چشم پوشی کنی.
ولی به هیچ رو روا نیست بیش از توانایی و طاقت مردم از آنان خراج گرفت و ایشان را آنچنان مکلف ساخت که از حد معین خراج تجاوز کند و به افراط کاری و ستمگری منجر شود) و باید همۀ مردم را به حق و حقیقت تلخ برانگیخت [۱۵۲۷]. زیرا چنین روشی بهتر رعیت را به هم الفت میدهد و باید در راه خشنودی عامه بکوشی. و بدان که این فرمانروایی تو را به منزلۀ گنجور و نگهبان و پاسبان رعیت قرار داده است و ازین رو زیردستانت را «رعیت» مینامند که تو همچون شبان و قیم آنان هستی. پس باید خراج آنچنان گرفته شود که آن را از مازاد مخارج خویش بیهیچ عسرت اعطا کنند (و در پرداخت آن دچار دشواری و سختی نشوند) و باید آن خارج رادر راه استواری و بهبود زندگانی و اصلاح نابسامانیها و «هموارساختن ناهمواریهای» امور مردم صرف کنی. و کسانی را بر رعیت بگمار که از خداوندان رأی و تدبیر و تجربه و بصیرت باشند و سیاست کشورداری را بدانند و به پاکدامنی متصف باشند، و آن وقت روزی و امور معاش ایشان را به حدکافی و فراوان تأمین کن. چه امر گماشت چنین کارگزارانی درین پایگاهی که به تو واگذار شده است از مهمترین واجبات تو به شمار میرود و نباید هیچگونه سرگرمی و کار دیگر تو را از آن غافل کند چه اگر این شیوۀ فرمانروای را برگزینی و وظایف و واجباتی را که برعهدۀ تست انجام دهی مایۀ مزید نعمت تو از سوی پروردگار خواهد شد و مردم رفتار تو را به نیکی یاد خواهند کرد و بدان محبت رعیت را به سوی خود جلب خواهی کرد [۱۵۲۸]و به صلاح و رستگاری رعیت یاری خواهی نمود، آنگاه نیکیها و برکت به شهر تو روی میآورد و و درناحیۀ تو آبادانی منتشر میشود و در استان تو فراوانی نعمت پدید میآید و میزان خراج تو فزونی مییابد و ثروت بیکران بدست میآوری و میتوانی به وسیلۀ آن سپاهیان خود را تربیت کنی [۱۵۲۹]نیرومند شوی و از راه پراکندن ثروت و بذل و بخشش در میان مردم خشنودی عامه را به دست آوری و آنگاه در نزد دشمن خویش به حسن سیاست و دادگری جلوه گر میشود و به داشتن داوران و فرمانروایان دادگر و ساز کارزار و نیرو و بسیج در کلیۀ امور خویش نایل میگردی. پس در این شیوۀ پسندیده مسابقه وار بکوش و هیچ چیزی را بر آن مقدم مدار تا فرجام کار ستوده ای داشته باشی، انشاء الله تعالی.
و به هر یک از استانهایی که زیر فرمانروایی تست کسانی امین گسیل کن تا اخبار مربوط به کارگزارانت را به تو خبر دهند و روش کار و طرز رفتار آنها را برای تو بنویسند تا چنان از وضع کار آنان آگاه شوی که گویی با همۀ کارگزاران خود در تمام کارهای شان همراهی و طرز رفتار ایشان را به چشم میبینی.
و هرگاه بخواهی کارگزاران خود را به کاری فرمان دهی در فرجام دستوری که میخواهی صادر کنی نیک بیندیش آنگاه اگر آن را مایۀ سلامت و بهبود مردم بیابی و امیدوار شوی که بدان میتوان رعیت را از گزندها رهانید و کار نیک انجام داد آن وقت دستور خویش را صادر کن و گرنه از آن منصرف شو و به کسانی مراجعه کن که در آن بینایی و آگاهی دارند، سپس بسیج و وسایل آن را به کمال فراهم کن زیرا چه بسا که مرد در امری میاندیشد و آن را بر وفق دلخواه خود انجام میدهد و آنگاه این عمل، او را گمراه میسازد و به شگفتی وامیدارد و اگر در فرجام آن بیندیشد سبب نابودی او میشود و کارش به تباهی میگراید.
پس درهر کاری که آغاز میکنی دوراندیشی واحتیاط را از دست مده و پس از یاری خدای عزوجل آن را با نیرو و بسیج به تن خویش انجام ده. و در همۀ کارها همواره از پروردگار خویش طلب خیر کن. و کار امروزرا به فردا میفکن و پیوسته آن را به تن خویش پایان ده چه فردا هم کارها و پیش آمدهایی پدید میآید که تو را از کار به تأخیر انداختۀ امروز باز میدارد. و بدان که هرگاه روزی سپری شود آنچه در آن باشد نیز سپری میگردد و اگر کار امروز را به تأخیر افکنی فردا کار دو روز در پیش تو گرد خواهد آمد و چنین وضعی تو را سنگین بار خواهد کرد چنان که سرانجام به بیماری تو منجر گردد، ولی اگر هر روز کار همان روز را انجام دهی روح و بدنت قرین آرامش و آسایش میشود و امور سلطان را استوار میکنی.
و عنایت خود را از مردم آزاده به ویژه سالخوردگان و آنان که به صفای ضمیرشان اعتماد داری و دوستی و پشتیبانی آنان را از راه خیرخواهی و مشورت به معاینه آزموده و به صمیمیت و خلوص آنان پی بردهای، دریغ مدار و ایشان را برگزین و دربارۀ آنان نیکی کن. همچنین خداوندان خاندانهای شریف را که گرفتار نیازمندی شدهاند مشمول عواطف خویش کن و وسایل معاش ایشان را بر عهده گیر و در اصلاح حال آنان بکوش تا کمترین رنجی از بینوایی احساس نکنند [۱۵۳۰]و در رفاه بسر برند. و وقت خاصی تعیین کن تا به تن خویش به کارهای بینوایان و درماندگان رسیدگی کنی و به شکایت کسانی که قادر نیستند نزد تو به تظلم آیند درنگری و به درد بیچارگانی که از چگونگی مطالبۀ حقوق خویش آگاه نیستند برسی. چنین کاسن را در آن روز معنی بپذیر و همچون کسی که به فزونی و با مهربانی کامل از حال زیردستان خویش میپرسد از وی پرسش کن [۱۵۳۱].
و برای این گونه امور گروهی از شایستگان رعیت خویش را برگزین و به آنان فرمان ده تا به کار کسانی که یاد کردیم رسیدگی کنند و نیازمندیها و حالات آنان را به تو بازگویند تا تو دربارۀ چگونگی اصلاح حال ایشان بیندیشی و راهی بجویی که خداوند آنا را به صلاح رهبری فرماید. و از حال مردمان تیره بخت، به ویژه یتیمان و بیوه زنان سیه روزگار، تفقد کن و روزی آنان را از بیت المال بپرداز و در مهربانی و عطوفت و بخشش به این گونه کسان به امیرالمؤمنین، که خدای او را ارجمند کناد، اقتدا کن تا خدای تعالی به سبب عنایت تو روزگار ایشان را اصلاح فرماید و مایۀ برکت و فزونی روزی تو شود.
و برای نابینایان از بیت المال وظیفۀ خاصی تعیین کن و کسانی را که از این گروه حافظان و راویان قرآناند و بیشتر آن را از بر دارند [۱۵۳۲]بر دیگران مقدم دار و برای بیماران مسلمانان بیمارستانهایی برپا کن و بیماران را در آنها پناه ده و متصدیان و پرستارانی برای بیمارستانها برگزین که به حال بیماران رسیدگی کنند و پزشکانی رابرگمار که دردها و بیماریهای ایشان را درمان سازند و آرزوها و خواهشهای آنان را تا آنجا که مایۀ اسراف بیت المال نشود بر آور. و بدان که خوی مردم چنانست که هرچند حقوق شان را ارزانی داری و بهترین آرزوهایشان را برآوری، اگر خود نتوانند نیازمندی هایشان را به فرمانروایان عرضه دارند، چندان خشنود و خوشحال نمیشوند، چه آنان طمع دارند که با دیدار فرمانروایان به همراهی بیشتر نایل آیند و چه بسا کسانی که به کار مردم رسیدگی میکنند به علت بسیاری کارهایی که به آنها رجوع میشود و بردن رنج فکری و ذهنی فراوان برای حل مشکلات ایشان، سرانجام افسرده و دلتنگ میشوند و از پذیرفتن مردم گوناگون رنج و مشقت میبرند ولی کسی که شیفتۀ عدل وداد میباشد و به محاسن آن در این دنیا و فضیلت ثواب آخرت آگاه است مانند فردی نیست که از هر چه او را به خدا نزدیک سازد استقبال میکند و همواره بخشایش خدا را میطلبد، پس تا میتوانی اجازه بده که مردم بیشترنزد تو آیند و روی خود را به آنها نشان ده [۱۵۳۳]و پاسبانان و نگهبانان خویش را در برابر آنان به آرامی و نرمی فرمان ده [۱۵۳۴]. و با آنان فروتنی کن و با خوشرویی و چهرۀ باز بر ایشان نمودار شو و با آنان به نرمی پرسش و گفتگو کن و با خوشرویی و چهرۀ باز بر ایشان نمودار شو و با آنان به نرمی پرسش و گفتگو کن و از راه بذل و بخشش مهربانی و عطوفت خویش را به آنان نشان ده و گفتگو کن و از راه بذل و بخشش مهربانی و عطوفت خویش را به آنان نشان ده و هرگاه چیزی به ایشان میبخشی آن را از روی سخاوتمندی و طیب نفس و برای کسب احسان و اجر ببخش بیتکدر (خاطر) و یا منت نهادن [۱۵۳۵]. چه چنین بخششی همچون بازرگانی سودآوری خواهد بود، انشاء الله تعالی.
و از حوادث این جهان و صاحبان قدرتی که پیش از تو در قرون گذشته و در میان ملتهای انقراض یافته ریاست و فرمانروایی داشتهاند پند و عبرت گیر. آن گاه در همۀ حالات زندگانی خویش به فرمان خدای سبحانه و تعالی متوسل شو و در ایستگاه مهر و دوستی او ثبت قدم باش و به شریعت و سنن او عمل کن و در راه اجرای دین و کتاب او بکوش و از هر چه مباین آن باشد و به خشم خدای عزوجل منتهی گردد بپرهیز. و بر کیفیت اموالی که کارگزاران تو گرد میآورند و خرج میکنند آگاه باش و ثروت حرام بدست میاور و راه اسراف پیش مگیر و بیشتر با دانشمندان همنشینی کن و با آنان در امور به مشورت پرداز. و برتست که به پیروی از سنتها و اجرای آنها متصف شدن به مکارم اخلاق و فضائل عالی شیفته باشی.
و باید گرامی ترین هم به زمان و خواص تو کسانی باشند که هر گاه عیبی در تو ببینند شکوه تو آنان را از بازگفتن آن به تو در نهان و داناکردن تو بدان نقص باز ندارد [۱۵۳۶]. زیرا چنین کسانی خیرخواه ترین یاران و دوستان و بهترین پشتیبانان تو باشند وبه کارگزاران درگاه و کاتبان خویش عنایت کن و برای هر کی از کاتبان و کارگزاران در هر روز وقت معین اختصاص ده تا نزد تو آیند و نامهها و اموری را که باید مورد مشاوره قرار گیرد مطرح کنند و نیازمندیهای کارگزاران و امور استانی را که قلمرو فرمانروایی تست و وضع و حال رعیت را به تو بازگویند.
آن گاه باید با دقت کامل گوش و دیده و فهم خود را به مسائلی که مطرح میشود متوجه سازی و هر یک را چندین بار مورد بررسی قرار دهی و دربارۀ آنها نیک بیندیشی و آنچه با حق و حقیقت و دوراندیشی وخرد موافق باشد بپذیری و دستور اجرای آن را صادر کنی و خیر و نیکی را دربارۀ آنها از خدا بخواهی و در مطالبی که مخالف حق و دوراندیشی باشد تأمل و درنگ کن و آنها را از اهل بصیرت بپرس.
بر رعیت خود یا دیگر کسان به خاطر احسان یا کارنیکی که انجام دهی منت منه، و از هیچکس جز وفاداری و استقامت و یاریگری به امور مسلمانان چیز دیگری مپذیر و جز در برابر این گونه صفات احسان مکن.
این نامۀ مرا نیک دریاب و به دقت در آن بیندیش و آن را به کار بند و از خدا در همۀ امور خویش یاری جوی و از وی طلب خیر کن زیرا خدای عزوجل همراه شایستگی و شایستگان است.
و باید بزرگترین سیرت و بهترین شیفتگی تو چیزی باشد که مایۀ خشنودی خدای عزوجل و نظام دین و ارجمندی و قدرت پیروان دین او گردد و سبب عدالت و شایستگی در میان ملت اسلام و هم عهدان «اهل ذمه» آنان شود.
و من از خدای عزوجل مسئلت میکنم که به تو یاری کند و تو را توفیق بخشد و هدایت فرماید و حفظ کند، و السلام.
و مورخان گفتهاند که چون این نامه شیوع یافت مایۀ شگفتی مردم گردید و خبر آن به مأمون رسید و چون بر مأمون خوانده شد گفت ابوالطیب، یعنی طاهر، هیچ یک از امور دنیا و دین و تدابیر و رأی و سیاست و صلاح کشور و رعیت و حفظ سلطان و طاعت خلفا و تحکیم خلافت را فرونگذاشته مگر آن که همۀ آنها را به خوبی و استواری بیان کرده و دربارۀ هر یک از اندرزهای وافی داده است. سپس فرمان داد که آن را در نسخههای بسیاری استنساخ کنند و به سوی همۀ کارگزاران نواحی گوناگون بفرستند تا از آن پیروی کنند و دستورها و پندهای آن را به کار بندند. و این نیکوترین دستوریاست که دربارۀ سیاست اجتماع بشری بر آن دست یافتم. [و خدا به هر که بخواهد الهام میکند] [۱۵۳۷].
[۱۵۰۲] «یسعی» به جای «ینبغی» در (ا) غلط است. صورت متن از «ینی» است. [۱۵۰۳] این نامه را مؤلف کتاب «جمهره رسائل العرب فی عصور العربیه الزاهره» با کتب ذیل که در آنها آمده است مقابله کرده و ما پس از مقابله متن نامه با متن مندرج در کتاب جمهره ص ۴۸۵ ج ۳ آن را ترجمه کردیم و کتب مزبور اینهاست: تاریخ طبری ۱: ۲۵۸ ، ترایخ کامل ابن اثیر ۶: ۱۲۴ ، مقدمه همین کتاب ص ۳۳۹ ، مختصر اختبار الخلفا از ابن الساعی ص ۴۳ ، و کتاب بغداد تألیف بان طیفور ۶: ۳۶۴. [۱۵۰۴] در نسخه (پ) و جمهره «لسبلهم» و در نسخ دیگر «لسربهم» و «سرب» به معنی نفس است. [۱۵۰۵] ﴿ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾[العنکبوت: ۴۵]. [۱۵۰۶] صورت متن از «ینی» است. در (ا) چنین است: (ولاتنخذن.... معمدا) به جای: جمله صحیح: (و لاتجدن... معمزاً) در «ینی» [۱۵۰۷] اشاره به آیه: ﴿تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ﴾[آل عمران: ۲۶]. [۱۵۰۸. ـ [۱۵۰۹] صورت متن از چاپهای مصر و بیروت و دسلان است. در «ینی» دهماء است که به ظاهر معنی «جماعت مردم» مناسب مقام است. [۱۵۱۰] از «ینی» در (ا) و چاپهای دیگر : و ترتبت به الوالایه. [۱۵۱۱] در چاپ مشکول بیروت (قبلک به فتح ق و ضم ل) غلط است. [۱۵۱۲] در متن (پ) و چاپهای دیگر: «تحسنن» ولی در الجهره «لاتجیبن» است. [۱۵۱۳] در نسخ مخلتف: لاتذهبن ـ لاترهبن هم آمده است. [۱۵۱۴] عبارت: «و از امید جدا مشو» در چاپ (پ) نیست. [۱۵۱۵] عبارت: «و دیده به روی سخن چین مگشای» در چاپ (پ) نیست. [۱۵۱۶] در چا (پ) اهل السرفه. در (ک) «اله السرقه» ولی در جمهره که صحیح تر است «اهل الرقه» است و رقه در اینجا به معنی خساست و فرومایگی است. [۱۵۱۷] قسمت داخل کروشه تنها در چاپ (پ) مندرج است. [۱۵۱۸] از «ینی» [۱۵۱۹] ﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩﴾[الحشر: ۹]. [۱۵۲۰] در نسخه (پ) هب جای «جود» کمله «جور» است و به همین سبب دسلان «فسهل» را «بزدای و محو کن» ترجمه کرده است. [۱۵۲۱] در چاپ بیروت و (مکانتهم) است و صورت متن از «ینی» است دسلان هم کلمه (matricules) آورده است. [۱۵۲۲] دسلان عبارت «مکروه احدالبابین» را بدین سان ترجمه کرده است: پس صفت ناپسند یکی از دو جهان را از راه کسب فضیلت جهان دیگر برطرف کن، و او «باب» را مرادف «دار» دانسته است. رجوع به متن عربی نسخه چاپ پاریس ص ۱۳۶ ج ۲ و ترجمه دسلان ص ۱۵۱ ج ۲ شود. [۱۵۲۳] در (پ) نیست. [۱۵۲۴] در چاپ (پ) «تطفیف» است ولی در جمهره و چاپهای دیگر «نطف» آمده که صحیح تر است. [۱۵۲۵] قسمت داخل کروشه در چاپهای (ا) و (ب) و (ک) نیست. [۱۵۲۶] در چاپ بیروت: برای دشمن اسلام و دشمن مسلمانان.... [۱۵۲۷] از (ینی) و (ا) در چاپ بیروت ، به جای (مر) به غلط (امر) است. [۱۵۲۸] از (ینی) و (ا) در چاپ بیروت ، به جای (مر) به غلط (امر) است. [۱۵۲۹] (ا) استجررت. (ب) اجتررت. [۱۵۳۰] (منافرا) در (ا) به جای: (مسا) در «ینی» درست نیست. [۱۵۳۱] (اخفی) در (ا) ب جای (احفی) در «ینی» غلط است. [۱۵۳۲] در (ا) کلمه «فی الجراید» زاید یا محرف به نظر میرسد به ویژه که در«ینی» نیست. [۱۵۳۳] در برخی از نسخ، و برای ایشان رویت را آشکار کن. [۱۵۳۴] در «ینی» و (ا) (حراسک) است و صورت حواسک در چاپ بیروت و برخی از نسخ دیگر درست نیست. [۱۵۳۵] در (ینی) عبارت با نسخههای دیگر متفاوت است ولی مفهوم همه یکی است. [۱۵۳۶] از «ینی». [۱۵۳۷] درچاپ (پ) چنین است و چاپهای دیگر چنین پایان مییابد: «و خدا داناتر است».