مقدمه ابن خلدون - جلد اول

فهرست کتاب

فصل بیست و چهارم: هرگاه ملتی مغلوب گردد و در زیر تسلط دیگران واقع شود به سرعت رو به نیستی و انقراض خواهد رفت

فصل بیست و چهارم: هرگاه ملتی مغلوب گردد و در زیر تسلط دیگران واقع شود به سرعت رو به نیستی و انقراض خواهد رفت

زیرا، و خدا داناتر است، هرگاه کاخ فرمانروایی ملتی واژگون گردد و به سرنوشت بندگی دچار شوند و همچون ابزار بیگانگان قرار گیرند و به آنان متکی شوند، [آرزوی آنان کوتاه و سست می‌شود و درصورتی که توالد و تناسل و آبادانی] [۸۴۴]در پرتو حصول امید و آرزو و نتایجی است که از آن به بار می‌آید از قبیل نشاط و جنبش قوای حیوانی، و از این رو هرگاه در نتیجۀ سستی و زبونی نومیدی برقومی چیره شود و صفات و عاداتی که از امید سرچشمه می‌گیرد از انسان رخت بربندد و عصبیت هم به علت غلبۀ خصم از میانبرود پیداست که عمران و اجتماع چنین ملتی نقصان خواهد یافت و پیشه‌ها و کسب‌ها و مساعی آنان در راه پیشرفت تمدن متلاشی خواهد شد و سبب درهم شکستن سپاه و لشکر و نیروی اتحاد آنان که از نتایج مغلوبیت است در امر دفاع از خود عاجز خواهند گردید و آن وقت در برابر هر متجاوز و نیروی مهاجمی به زبونی و شکست تن در خواهند داد و طعمۀ هر آزمندی خواهند بود، خواه آن ملت به آخرین مرحلۀ کمال دولت و کشورداری رسیده باشند یا نه [۸۴۵].

و در این امر، و خدا داناتر است، راز دیگری هم نهفته است. و آن این است که آدمی به مقتضای خلافت خدایی که در زمین به دو ارزانی گردیده به طبیعت رئیس آفریده شده است و هرگاه فرمانروایی از مقام ریاست خود سقوط کند و از رسیدن به هدف عزت و ارجمندی محروم گردد چنان سستی و زبونی به وی راه می‌یابد که حتی از تلاش و کوشش برای رفع گرسنگی و تشنگی خویش هم امتناع خواهد ورزید و در آن سستی نشان خواهد داد و این حالت در اخلاق انسان موجود است و نظیر آن را دربارۀ حیوانات درنده هم نقل کرده‌اند، چنان که گویند این حیوانات تا هنگامی که در اسارت آدمیان باشند به کار توالد و تناسل نمی‌پردازند. و بنابراین قبایل و ملت‌هایی که بدینسان مملوک و بندۀ بیگانه شده باشند همواره راه اضمحلال را می‌پیمایند و جمعیت آن‌ها رو به نقصان می‌رود تا سرانجام به کلی منقرض و نابود می‌شوند و بقا تنها مخصوص خداست. و این موضوع را دربارۀ ملت ایران می‌توان ملاحظه کرد که چگونه به سبب وسعت خاک و فزونی جمعیت سراسر جهان را مسخر کرده بودند و چون در روزگار عرب نیروهای لشکری آنان شکست یافت از ایشان گروه بسیار عظیمی باقی ماند چنان که گویند سعد (ابن ابی وقاصس) شمارۀ مردم آن سوی مداین را بدست آورد جمعیت مزبور صدوسی و هفت هزارتن بوده‌اند که سی و هفت هزارتن آنان از رؤسای خانواده‌ها به شمار می‌رفته‌اند، ولی همین که آن کشور در تصرف عرب و چنگال قهر و غلبه واقع شد پس از اندک زمانی منقرض شدند و چنان هلاک گردید که گویی به وجود نیامده بودند.

و نباید گمان کرد که این وضع معلول رسیدن ستمگری یا تجاوز عمومی به آنان بوده است زیرا فرمانروایی اسلام از لحاظ عدالت دارای خصوصیاتی است که برهمه معلوم است، بلکه این حالت یک نوع طبیعت و سرشت در انسان است که چون کاخ فرمانروایی او به دست بیگانه واژگون گردد و بازیچۀ دست دیگران شود به چنین سرنوشتی گرفتار می‌گردد.

و به همین سبب ملت‌های سیاه پوست به رقیت و بندگی تن در می‌دهند زیرا طبیعت انسانی آنان دارای نقصان است و چنان که گفتیم به حیوانات بی‌زبان نزدیکتراند. یا برخی از اقوام به طمع کسب جاه و مقام یا ثروت و ارجمندی طوق بندگی دیگران را بر گردن می‌نهند مانند ترکان در مشرق (خدمتگزاران بنی عباس و فاطمیه) و کفار [۸۴۶]جلالقه و فرنگیان اندلس که بدین شیوه دست یازیده‌اند. چه عادت بر این جاریست که اقوام مزبور به کارهای دولتی اختصاص می‌یابند و از رقیب و بندگی ابا ندارند چه امیدوارند از این راه به جاه و پایگاه برسند و خدا سبحانه و تعالی داناتر است و کامیابی بدوست.

[۸۴۴] از «ینی» است در چاپ‌های مصر چنین است: فیقصر الامل و یضعف والتناسل و الاعتماد انما هو... است. [۸۴۵] در باره مراحل مختلف دولت در فصول آینده گفتگو خواهد شد. [۸۴۶] علوج (ب) و (ا) و (ک). معلوجاء (ب). در اقرب الموارد آرد: علج (به کسر) الرجل القوی الضخیم من کفار العجم و بعض العرب الملج علی الکافر مطلقاً، ج: علوج و اسم الجمع معلوجاء.