مخالفین و موافقین منطق ارسطو
ترجمۀ علوم یونانی به ویژه فلسفه و منطق یونان به زبان عربی از همان روزگاران نخستین با استقبال دستهای از مسلمانان و مخالفت دستههای دیگر روبرو شد و به تدریج که تاریخ اسلامی به پیش میآمد بر وسعت این موافقت و ناسازگاری افزوده گشت.
ابن قیم جوزیه (متوفی در ۷۵۱ هجری قمری) در کتاب «مفتاح دار السعادة» نام عدهای از علمای اسلامی را که در رد منطق ارسطو مصنفاتی داشتهاند، آورده است. وی در این باره مینویسد:
«... من بر کتابی که ابوسعید سیرافی نحوی، در رد منطق تصنیف کرده واقف شدهام و همچنین بر ردیۀ بسیاری از علمای کلام و ادب آگاهی یافتهام، چون قاضی ابوبکر بن طیب و قاضی عبدالجبار و جبائی و پسرش و ابوالمعالی و ابوالقاسم انصاری و گروه بسیاری که از کثرت به شمار نیایند»!
«... فوقفت على مصنف لابي سعيد السيرافي النحوي في ذلك وعلى رد كثير من اهل الكلام والعربية، كالقاضي ابي بكر بن الطيب والقاضي عبدالجبار والجبائي وابنه وابي المعالي وابي القاسم الانصاري وخلق لا يحصون كثرة» [۳۳].
برخی از این عده از بزرگان «معتزله» بودهاند اما مخالفت با منطق ارسطو ویژه اهل اعتزال نبوده است، بلکه دستههای دیگر مسلمین از أشعری و شیعی و صوفی و جز ایشان نیز با آن به مخالفت برخاستهاند، چنانکه به طور نمونه از «أشاعره» قاضی ابوبکر بن طیب مشهور به باقلانی (متوفی در ۴۰۳ هجری قمری) در کتاب «الدقائق» و از «شیعه» ابومحمد حسن بن موسی معروف به نوبختی (متوفی بعد از سال ۳۰۰ هجری قمری) در کتاب «الرد علی اهل المنطق» و از «صوفیه» شیخ ابوسعید ابی الخیر میهنی (متوفی در ۴۴۰ هجری قمری) ضمن مذاکرهای که با ابن سینا داشته، و از «سلفیه» ابوالعباس احمد بن تیمیه حرانی دمشقی (متوفی در ۷۲۸ هجری قمری) در کتاب «نصیحة أهل الایمان في الرد علی منطق الیونان»هرکدام به صورتی مخالفت خود را با منطق ارسطوئی ابراز داشتهاند.
جلال الدین سیوطی (متوفی در سال ۹۱۱ هجری قمری) در کتاب «الحاوی للفتاوی» برخی دیگر از مخالفان منطق را نام برده و آثاری از ایشان در رد منطق برشمرده است که از آن جمله سراج قزوینی از فقهای مذهب حنفی و صاحب کتاب «نصیحة المسلم المشفق لمن ابتلی بحب المنطق» را باید نام برد [۳۴].
خود سیوطی نیز کتابی بر ضد منطق به نام «صون المنطق والکلام عن فن المنطق والکلام» نگاشته و با تکیه بر اقوال دستهای از فقهاء و محدثان، منطق را تخطئه نموده است.
رسالهای ممتع نیز به اسم «کسر المنطق» از ابوالنجا الفارض که ظاهراً از قدمای اهل سنت است، باقیمانده که تاریخ نگارش آن دقیقاً معلوم نیست [۳۵].
البته در برابر این دسته، از میان مسلمانان کسانی نیز به دفاع و طرفداری از منطق ارسطو برخاستهاند و کتب و آثاری در این باره پرداختهاند که در بین آنها «کندی» و «فارابی» و «ابن سینا» و «ابوالبرکات بغدادی» و «عمر بن سهلان ساوی» و «ابن رشد اندلسی» و «خواجۀ طوسی» و «فخرالدین رازی» و «سهروردی» و «غزالی» و «سعد الدین تفتازانی» و «قطب الدین رازی» و «صدر الدین شیرازی» و «ملاهادی سبزواری» شهرت فراوان یافتهاند.
چنانکه شروح کندی بر تراجم نخستین منطق، و کتاب «أوسط کبیر» از فارابی و نیز شروح متعدد فارابی بر آثار منطقی ارسطو و منطق «شفاء» و «نجاة» و «اشارات» و «دانشنامۀ علائی» و «عیون الحکمة»و «منطق المشرقیین»و «قصیدۀ مزدوجه» از ابن سینا، و بخش منطق کتاب «المعتبر» از ابوالبرکات بغدادی و کتاب «التبصرة» و «البصائر النصیریة» از سهلان ساوی، و «تلخیص السفسطه»از ابن رشد، و «اساس الاقتباس»و «الجواهر النضید في منطق التجرید»و شرح منطق «اشارات» از خواجه طوسی، و منطق «لباب الاشارات»و شرح منطق «اشارات» از فخر الدین رازی و منطق حکمة الاشراق» و «مطارعات» و «تلویحات» از سهروردی، و «معیار العلم»و «محک النظر»و «القسطاس المستقیم»از غزالی [۳۶]و «تهذیب المنطق والکلام»از تفتازانی، و «شرح شمسیه»از قطب الدین رازی، و «اللمعات المشرقیة»از صدر الدین شیرازی، و منطق شمرده میشوند.
[۳۳] مفتاح دار السعادة، چاپ مصر، صفحۀ ۱۵۷ و ۱۵۹. [۳۴] الحاوی للفتاوی، الجزء الأول، چاپ مصر، صفحۀ ۳۹۴. [۳۵] این رساله را آقای دکتر عبدالجواد فلاطوری در موزه بریتانیا ضمن مجموعهای خطی یافتهاند، دربارۀ محتوای رساله در صفحات آینده فصلی خواهد آمد. [۳۶] هرچند غزالی با فلسفه، ناسازگاری نشان داده ولی با منطق مخالف نبوده است و در این فن چنانکه مذکور افتاد کتابهائی پرداخته و در «المستصفی» تحصیل منطق را لازم شمرده و در دیگر آثار خود مخالفت با منطق را روا ندانسته است و در «تهافة الفلاسفه» مینویسد: «نعم! قولهم: ان المنطقیات لابد من احکامها، هو صحیح». (تهافة الفلاسفه چاپ مصر، صفحۀ ۴۸۳) با این همه در «المنقذ من الضلال». منطق را در پارهای از موارد و برای برخی از محصلان، خطرناک معرفی میکند، مبادا بر اهل منطق از هر جهت اعتماد کنند و عقاید باطل ایشان را در مسائل فلسفی بپذیرند و دچار لغزش شوند و در این باره مینویسد: «وربما ينظر في المنطق ابضاً من يستحسنه ويراه واضحاً فيظن ان ما ينقل عنهم من الكفريات مؤيدة بمثل تلك البراهين فاستعجل بالكفر!»