آیا منطق اختلافات علمی را حل میکند؟
یکی از مباحثی که سیرافی در طی مناظرۀ خود با متی به میان آورده بود اینست که منطق نمیتواند اختلافات عقلی را از میان بردارد! و ما بررسی از این بحث را در درجۀ دوم اهمیت قرار داده و آن را مکمل مبحث گذشته میشماریم.
ایراد ابوسعید در این زمینه بدین شکل بود که میگفت: نیروی خرد در آدمیان به اختلاف آفریدهشده و منطق قادر نیست از تفاوت ادراک عقول جلوگیری کند، زیرا منشأ این تفاوتها چنانکه گفته شد طبایع گوناگون و استعدادهای مختلفِ عقلیِ بشر است که بسا آفرینش انسانی بستگی دارد و امری اختیاری نیست تا از راه تدبیر منطقی حل شود! سیرافی میگفت: «... فالاختلاف في الرأي والنظر والبحث والمسألة والجواب سنخ وطبيعة، فكيف يجوز ان ياتي رجل بشيء يرفع به هذا الخلاف؟» [۱۱۵].
به نظر نویسنده، نظام عقل و ساختمان ادراکی انسان به گونهای آفریده نشده که عقل یکی با دیگری مخالف و مباین باشد! که اگر چنین بود هرگز افراد بشر نمیتوانستند با یکدیگر «تفاهم» یابند و مقاصد خود را به دیگری «تفهیم» کنند! با این که در موارد بسیاری، توافق نظر و همفکری میان آدمیان دیده میشود تا آنجا که مثلاً ما نمیتوانیم با امثال «فیثاغورث» و «ارشمیدس» که قرنها پیش از ما میزیستند در برخی از مسائل علمی به وحدت نظر برسیم یعنی قضایای درستی را که آن دو، در مورد ریاضیات یا فیزیک فهمیدهاند بشناسیم و تصدیق کنیم.
بنابراین، باید پذیرفت که عقول افراد آدمی در عین این که به قدرت و ضعف از یکدیگر دورند، به مشابهت و موافقت با یکدیگر نزد یکند و البته تمرین و تربیت، در قرب و بعد آنها نسبت به هم مؤثر تواند بود و از همین رو است که گاه نیروی ادراک و اندیشه در یکی از افراد انسان با دیگری پس از اختلاف گوناگون، در مسائل بسیاری همگام میشود و به یک نتیجه میرسد، گواه این موضوع وحدتی است که امروز در بسیاری از دانشهای تجربی میان دانشمندان پدید آمده است (پس از این که در شناخت همین امور در قدیم اختلافات بسیار داشتند) و به خصوص توافقی که در قسمتهای کثیری از علوم ریاضی میان علمای بشر وجود دارد نشانهایست روشن از این که نیروی عقل در افراد انسان متقارب و مشابه آفریده شده است و هرچند دانش بشر به پیش میرود بیشک دامنۀ این یگانگی گسترش مییابد.
علم منطق از آنجا که با صورتهای عقلی پیوند دارد و از قوانین تفکر بحث میکند و حرکت منظم اندیشه را مورد بررسی قرار میدهد البته قدرت و توان آن را دارد که افکار را در شکل استدلال و اخذ نتیجه به یکدیگر نزدیک سازد، بلکه هماهنگی و همسانی میانشان فراهم آورد ولی این توفیق تنها در «صورت اندیشه» نصیب منطق میشود نه در «مایۀ فکر»!
توضیح مطلب آنست که ما ملاحظه میکنیم هنوز در بسیاری از مسائل علمی و نظری میان دانشمندان اختلاف عقیده وجود دارد، در اینجا این سؤال پیش میآید که اگر قوانین طبیعی تفکر، در همۀ افراد بشر یکسان و یکنواخت است و از طرف دیگر علم منطق نیز اساس این قوانین را کشف کرده و ضبط نموده است، پس چگونه تاکنون نتوانسته دانشمندان را هماهنگ و همفکر کند؟! حقیقت اینست که اگر میبینیم علمای بشر با یکدیگر در مسائل گوناگون اختلاف نظر دارند. منشاء این ناسازگاری و پراکندگی، قواعد عقلی و منطقی نیست، زیرا دانشمندانی که به ویژه در مباحث عقلی، سالها به تمرین و ممارست پرداختهاند کمتر در شکلهای منطقی و برهانی اشتباه میکنند لیکن آنچه موجب پدید آمدن این اختلافات میگردد، بیشتر اطلاعات گوناگونی است که از جهان خارجی در ذهن و عقل وارد میشوند. و به عبارت دیگر: دیدگاههایِ مختلفِ تجربی، مایههایِ متفاوتی به ذهن عرضه میکنند که در خلالِ تحلیلهایِ عقلی، دانشمندان را به نظرها و تئوریهای گوناگون میکشند.
بنابراین، نباید انتظار داشت که به دستاویز منطق در همۀ علوم- به ویژه علومِ تجربی- به وحدت نظر و اتفاق عقیده نائل آمد ولی میتواند در علوم خالص عقلی و مباحثِ برهانیِ محض، از منطق سود جست و به مرز یگانگی و اصل گردید.
این معنی را یکی از دانشمندان اسلامی در قرون پیشین با اندک تفاوتی در یافته و بیان کرده است.
محمد، امین استرآبادی [۱۱۶](متوفی در سال ۱۰۲۶ هجری قمری) در کتاب «الفوائد المدینه» مینویسد: «علوم نظری بر دو بخشاند، بخشی از آن به موادی [۱۱۷]میانجامند که به احساس نزدیکند و از این بخش میتوان علم هندسه و حساب و بیشتر ابواب منطق را به شمار آورد، در این بخش از علوم، اختلاف میان دانشمندان واقع نمیشود و خطا در نتایج افکار روی نمیدهد و علت اینست که خطا در اندیشه یا از جهت صورت فکر پدید میآید، یا از جهت ماده فکر! اما خطا از ناحیۀ صورت فکر برای دانشمندان رخ نمیدهد، زیرا شناسائی صورت برای ذهنهائی که کژی و انحراف ندارند و مستقیماند از امور واضح است و به علاوه دانشمندان از قواعد منطقی آگاهی دارند و قواعد مزبور، فکر را از خطای در صورت حفظ میکند و خطا در جهت ماده فکر، نیز در این علوم تصور نمیشود، زیرا که مواد اصلی در این دانشها (چنانکه گفتیم) به احساس نزدیکند، اما بخش دیگر از علوم نظری، دانشهائی هستند که به موادی میانجامند که نسبت به احساس، دور اند و از این بخش، حکمت الهی و طبیعی و علم کلام و علم اصول فقه و مسائل نظری فقهی و برخی از قواعد را که در منطق یاد شدهاند میتوان نام برد... و از اینجا اختلاف و نزاع میان فلاسفه در حکمت الهی و طبیعی و میان علمای اسلام در اصول فقه و مسائل فقهی و علم کلام و جز اینها واقع شده است، بدون آن که فیصله پذیرد [۱۱۸]! و علت این اختلاف همانست که یادآور شدیم یعنی قواعد منطقی تنها از جهت خطا در صورت فکر، دانشمندان را مصون میدارد، نه از جهت خطا در مادۀ فکر! زیرا نهائیترین فایدهای که از منطق در باب قیاسات به دست میآید، تقسیم مواد فکری است به صورت کلی بر اقسام گوناگون ولی در منطق هیچ قاعدهای وجود ندارد که بر طبق آن بدانیم هریک از مواد مخصوص فکری، در کدام یک از اقسام مزبور جای میگیرند!»
«... ان العلوم النظرية قسمان، قسم ينتهي الى مادة هي قريبة الاحساس ومن هذا القسم علم الهندسة والحساب واكثر ابواب المنطق وهذا القسم ولا يقع فيها الاختلاف بين العلماء والخطاء في نتايج الافكار، ولا يقع من العلماء لان معرفة الصوره من الامور الواضحة عند الاذهان المستقيمة ولانهم عارفون بالقواعد المنطقية وهي عاصمه عن الخطاء من جهة الصورة، والخطاء من جهة المادة لا يتصور في هذه العلوم لقرب ماده المواد فيها الى الاحساس. وقسم ينتهي الى مادة هي بعيدة عن الاحساس ومن هذا القسم الحكمة الا لهيه والطبيعية وعلم الكلام وعلم اصول الفقه والمسائل النظرية الفقهية وبعض القواعد المذكورة في كتب المنطق... ومن ثَمَّ وقع الاختلاف والمشاجرات بين الفلاسفة في الحكمة الا لهية والطبيعية وبين علماء الإسلام في اصول الفقه والمسائل الفقهية وعلم الكلام وغير ذلك من غير فيصل! والسبب في ذلك ما ذكرناه من ان القواعد المنطقية انما هي عاصمه عن الخطاء من جهة الصورة لامن جهة المادة، اذا اقصى ما يستفاد من المنطق في باب مواد الأقيلسة، تقسيم المواد على وجه كلي إلى أقسام، وليست في المنطق قاعدة بها نعلم ان كل مادة مخصوصة داخلة في أي قسم من تلك الأقسام» [۱۱۹].
این بیان جالب و مبتکرانه آنچه را که در مورد اسباب اختلاف در اندیشههای علمی گفته شد به خوبی توضیح میدهد.
از آنچه آوردیم معلوم شد هرچند این سخن سیرافی درست نیست که: «چون عقل با یکدیگر اختلاف جوهری دارند پس منطق نمیتواند رافع اختلافات باشد!» ولی گمان آن که منطق بتواند در تمام مسائل علمی داوری کند و پراکندگی را به یکانگی مبدل سازد نیز معقول نخواهد بود، زیرا دانستیم که بسیاری از اختلافات مولود نزاع در «صورت فکر» نیست تا مجالی برای دخالت «منطق ارسطوئی» که همان «منطق صوری» است در این منازعه پیش آید!
با این همه میتوان در علوم گوناگون بعد از تحقیقات تجربی لازم و فراهمساختن مادۀ فکری صحیح، از منطق سود جست و از مغالطات ذهنی و نتایج ناصوابی که برخی به علوم نسبت میدهند جلوگیری کرد.
بنابراین، موضوع اساسی در این بحث آنست که «قلمرو منطق» مشخص شود و از فنی که آن را مصحح صورتهای عقلی میشماریم (نه فراهم آورنده مایههای فکری) بیش از اندازه انتظار نداشته باشیم!
[۱۱۵] الإمتاع والمؤانسه، جزء اول، صفحۀ ۱۱۳. [۱۱۶] محمد امین استرآبادی از علمای قرن یازدهم شیعۀ امامیه به شمار میآید، وی شیوۀ محدِثان را برگزیده و بر طریقۀ «أخباریین» بوده است، در کتاب «الفوائد المدنیة» مینویسد: «الصواب عندي مذهب قد مائنا الأخباریین وطریقتهم»(الفوائد المدنیة، چاپ سنگی، صفحۀ ۴۷) با وجود این کتابش پر فائده و قابل استفاده است، آنچه از او آوردهایم از جمله اموریست که شخصاً متفطن شده و از دیگران اقتباس نکرده است و در این باره گوید: «الدليل التاسع مبني على دقيقة شريفة تفطنت لها بتوفيق الله تعالى»(صفحۀ ۱۲۹ کتاب). [۱۱۷] مراد استرآبادی از این مواد، مواد خارجی نیست، بلکه «مواد یا مایههای ذهبی» است و به تعبیر دیگر مقصود مواد قضایائیست که در علوم ذکر میشود. [۱۱۸] و البته تعیین حق و باطل در این مقام به «صحتِ شواهد و کثرتِ معلومات» نیز موکول میشود، نه تنها به نظام صوریِ اندیشه بر مبنایِ قواعد منطق! [۱۱۹] الفوائد المدنیة، چاپ سنگی، صفحۀ ۱۲۹ و ۱۳۰. مقایسه شود با: «فرائد الاصول مشهور به رسائل» اثر فقیه شهیر امامیه، شیخ مرتضی انصاری، چاپ سنگی، باب حجیة القطع، صفحۀ ۹.