متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان

فهرست کتاب

لزوم بررسی نقد سیرافی

لزوم بررسی نقد سیرافی

بنا بر نوشته ابوحیان، کسانی که در مجلس مناظرۀ سیرافی و متی حضور داشتند، متی را کاملاً مغلوب شمردند و بر سیرافی آفرین گفتند و از زبان پرتوان و فوائد پی در پی سخنان او در شگفتی فرو رفتند و ابن فرات خطاب به وی گفت:

«نقشی برکندی که روزگار کهنه‌اش نکند و آفات ره به سویش نبرد!»

«... حكت طرز الا يبليه الزمان ولا يتطرق اليه الحدثان» [۱۰۴].

البته شیوه مناظره ابوسعید از آن رو که کوشش فراوان داشته تا خصم را به سوی مباحث «نحو» بکشد و در این میدان که خودگوی سبقت از همگنان ربوده بود او را به زانو درآورد و نیز از این جهت که برای هر بحثی، شاخه‌های گوناگون و راه‌های مختلف می‌ساخت و اشکالات و ایرادات متعدد پیش می‌آورد جالب و جاذب است ولی به نظر ما لازم می‌آید که به سهولت به داوری ابن فرات گردن ننهیم و از تحقیق و بررسی و دقت در سخنان سیرافی کوتاهی نورزیم و ارزش حقیقی سخنان ابوسعید را در یک «نقد عقلی» روشن سازیم.

در این فصل به یاری خدای متعال کوشش می‌کنیم تا ضمن چند بخش به تجزیه و تحلیل آراء سیرافی پرداخته و در باره دلائل و شواهد گفتار او تأمل و داوری کنیم.

آیا اساساً نیازی به منطق هست؟

به نظر ما رسیدگی به این سؤال که: آیا اصولاً نیازی به علم منطق داریم یا نه؟ مقدم بر مباحث دیگری است که در پیرامون منطق پیش می‌آید و هرچند این موضوع نخستین مسئله‌ای نیست که در مناظرۀ سیرافی و متی مطرح شده باشد ولی به اعتبار اهمیتی که بردارد باید در رأس بررسی و تحقیق از اعتراضات سیرافی بر منطق قرار گیرد.

در فصل گذشته ملاحظه کردیم سیرافی در طی سخنان خود مکرر اظهار عقیده نمود که: ترازوی ما در تشخیص سخن حق و باطل، از حیث ظاهر گفتار و نظام کلمات، علم «نحو» است و از حیث باطن یعنی معانی آن، نیروی «عقل» می‌باشد و از اینجا به این نتیجه رسید که در پی مباحث دور و دراز منطق رفتن، کاری است بی‌ثمر و تلاشی است بی‌اثر!

چنانکه در این باره گفته است: «... وما أعرف لاستطالتكم بالمنطق وجهاً» [۱۰۵].

در برابر این عقیده نیز ملاحظه کردیم که متی ادعا نموده:

«هیچ راهی برای شناسائی حق از باطل و راست از دروغ و نیک از بد و دلیل از شبهه و شک از یقین نیست مگر بدستاویز قواعدی که از منطق فراهم آورده‌ایم»!

«لا سبيل الى معرفة الحق من الباطل والصدق من الكذب والخير من الشر والحجة من الشبية والشك من اليقين الابط حويناه من المنطق» [۱۰۶].

هریک از این دو رأی، طرفدارانی دارد و ما نظر ملایمی را که در بین این دو قول قرار گرفته برگزیده‌ایم.

از میان موافقان عقیدۀ متی که در فن منطق سرآمد و صاحب نظر باشند، فیلسوف مشهور «ابن سینا» را می‌توان به عنوان نمونه نام برد که در کتاب «دانش‌نامۀ علائی» می‌نویسد:

«علم منطق، علم ترازوست... و هر دانشی که به ترازو سَخته نَبُوَد، یقین نَبُوَد پس به حقیقت دانش نَبُوَد، پس چاره نیست از آموختن علم منطق» [۱۰۷].

و همچنین ابوحامد غزالی دانشمند معروف در کتاب «المستصفی» که آن را در «علم اصول فقه» نوشته پیش از ورود در بحث اصول، خلاصه‌ای از قواعد فن «منطق» را می‌آورد و سپس اظهار عقیده می‌کند که:

«این قواعد، بخشی از علم اصول نیست و از مقدماتِ ویژۀ آن نیز نمی‌باشد لیکن قواعد منطقی مزبور، به منزلۀ مقدمۀ تمام علوم است و هرکس که بر این قواعد احاطه نداشت، اساساً اعتمادی بر معلومات خود نباید داشته باشد»!

«... وليست هذه المقدمة من جملة علم الأصول ولا من مقدماته الخاصة، بل هي مقدمة العلوم كلها، ومن لا يحيط بها فلاثقة له بمعلومه أصلاً» [۱۰۸].

[۱۰۴] الإمتاع والمؤانسه، جزء اول، صفحۀ ۱۲۸. [۱۰۵] الإمتاع والمؤانسه، جزء اول، ۱۲۴. ترجمۀ این قسمت و دیگر عباراتی که ضمن این فصل از ابوسعید یا متی می‌آوریم پیش از این (در فصل سوم) گذشت. [۱۰۶] الإمتاع والمؤانسه، جزء اول، صفحۀ ۱۰۸. [۱۰۷] دانش‌نامه علائی، چاپ تهران، بخش منطق، صفحۀ ۱۰. [۱۰۸] المستصفی، چاپ مصر، مجلد اول (مقدمه الکتاب) صفحۀ ۱۰.