متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان

فهرست کتاب

قیاس از دیدگاه ابوالنجا

قیاس از دیدگاه ابوالنجا

ابوالنجا «قیاس» را روشی نمی‌داند که از آن راه بتوان به حقایقی که مجهولند دست یافت و در این باره فصلی را به بی‌ارزش‌بودن قیاس اختصاص داده است! ولی دربارۀ «استقراء» و «تمثیل» سکوت نموده و ایرادی بر منطقیان نیاورده و پیدا است که دو روش اخیر را مردود نمی‌شمرده است.

در بارۀ قیاس به طور خلاصه ابوالنجا می‌گوید:

اگر مقدمات قیاس، مبرهن و روشن باشند نیازی به ترتیب قیاس و تنظیم «صفری» و «کبری» برای «إنتاج» و اخذ نتیجه نداریم و حکمی که به عنوان «نتیجه» به دست می‌آید قبلاً واضح و از امور مشهور بوده اما در صورتی که نتایج مبهم باشند یا در پردۀ استتار قرار گرفته باشند، «مقدمات» نیز در «نتیجه» جاری نبوده و واصل به آن نیستند. و در این باره نوشته است:

«إن ظهر وأمكن تقديم المقدمات له لانتاجه كان حكم المنتوجه منه كحكم ما ظهرت مقدماته من الأمور المشهورة وكان نتيجة ظاهراً كنتج ذلك، وان استسر فلم يكن المقدمات جارية فيه ولم يوصل اليه» [۱۸۶].

ابوالنجا برای این که مقصود مذکور را توضیح دهد به پاره‌ای از أمثله، تشبیت جسته و بنا بر آراء منطقیان، شکل قیاسی ترتیب داده و از این کار نتیجه گرفته است که محصول قیاس چیز تازه‌ای نیست که قبل از ترتیب آن معلوم نباشد و به سبب قیاس معلوم و روشن گردد. از جمله می‌گوید:

«اگر منطقیان بگویند: چون گفتیم: هر انسانی زنده است آنگاه، هر زنده‌ای جوهر است این نتیجه برای ما بیرون خواهد آمد که انسان، جوهر است! و نیز چون گفتیم: جوهر، هرچیز زنده‌ای باشد و زندگی برای هر انسانی است این نتیجه برای ما بیرون آید که جوهر برای هر انسانی است...»

سپس ابوالنجا اظهار نظر می‌کند:

«پاسخ می‌دهیم: این دو نتیجه که برای شما بیرون آمد آیا امر پنهانی بودند یا مانند مقدماتشان آشکارند؟ اگر گویند نتایج، آشکارند گوئیم: پس ما از این مقدمات بی‌نیاز هستیم و چنانچه پاسخ دهند، این نتایج پنهان بودند! گمان کرده‌اند این قضیه که: «انسان جوهر است» و «جوهر برای هر انسانی است» امری مخفی بوده! و این گمان، تباه باشد»!

«فان قالوا: اذا قلنا: كل انسان حي، فكل حي جوهر، خرج لنا: الإنسان جوهر، وإذا قلنا: الجوهر كل حي والحياة لكل انسان خرج لنا: ان الجوهر كل (لكل) انسان... قلنا لهم: فالذي خرج من الأمرين جميعاً أمر باطن أو ظاهر كالمقدمات؟ فان قالوا: ظاهر، قلنا: فقد استغنينا عن هذه المقدمات! فان قالوا: باطن، فقد زعموا ان الإنسان جوهر باطن والجوهر لكل انسان باطن وهذا فساد» [۱۸۷].

و سرانجام، ابوالنجا از منطقیان بر مدعای خود دلیل و شاهد می‌خواهد و خطاب به ایشان می‌گوید:

«در صورتی که شما امور پنهانی و باطنی را در گذشته از مقدمات آشکار، استخراج می‌کردید، پس به ما دو مقدمۀ آشکار نشان دهید که با یکدیگر قرین شده و امری مخفی را به عنوان نتیجه ظاهر سازند تا ما تسلیم شما گردیم»!

«وإن كنتم تستخرجون الباطن بالظاهر، فأرونا مقدمتين ظاهرتين اقترنتا فانتجتا أمراً باطناً حتى نسلم لكم» [۱۸۸].

[۱۸۶] منطق و مباحث الفاظ، صفحات ۵۵ و ۵۶. [۱۸۷] منطق و مباحث الفاظ، صفحات ۵۵ و ۵۶. [۱۸۸] منطق و مباحث الفاظ، صفحۀ ۵۵.