نقد کیفیت حصول قضایای کلی
در میان پیروان ارسطو و «مشائیها» این مسئله از دیرباز مطرح بوده که قضایای کلی چگونه در ذهن پدید میآیند؟ منطقیان که تابع معلم خود یعنی ارسطو بودهاند در این باره متشبث به «عقل فعال» شدهاند! یعنی همان عقل مجردی که در خارج از وجود انسان بوده و به قول آنها مبدء صدور قضایایِ کلی در ذهن آدمی است!
ابن تیمیه عقیده دارد که قضایای کلی را ذهن بشر از راه «تمثیل» میسازد و هیچ نیروی بیرونی و مفروضی مانند «عقل فعال» و امثال آن در ساختن قضیۀ کلی دخالت ندارد و در این زمینه مینویسد:
«علم به قضایای کلی ناگزیر سببی باید داشته باشد، پس اگر منطقیان آن را به شیوۀ شناخت غائب از طریق شاهد، بشناسند و توجه کنند که حکم هرچیز با حکم همانندش یکی است، همانگونه که چون شناختیم: (این آتشِ حاضر، سوزاننده است) دانستیم که (آتش دیگر که حاضر نیست نیز سوزاننده میباشد)، زیرا مانند یکدیگرند و حکم هرچیز، حکم همانندش است، در این صورت گفته میشود این همان استدلال تمثیلی یا قیاس تمثیلی است که منطقیان میپندارند مفید یقین نبوده، بلکه ظنی است! اما در صورتی که بگویند: هنگام احساس جزئیات، قضایای کلی از سوی «عقل آفرین» در ذهن آدمی الهام میشود یا نفس، در وقت احساس جزئیات، استعدادی پیدا میکند که کلی از جانب عقل آفرین یا به قول ایشان «عقل فعال» بر او افاضه میگردد و امثال این سخنان (البته پندار گرایانه، سخن گفتهاند!)».
«... فالعلم بتلك القضية الكلية لابد له من سبب فإن عرفوها باعتبار الغائب بالشاهد وان: حكم الشيء، حكم مثله كما إذا عرفنا ان هذه النار محرقة، علمنا ان النار الغائبة محرقة لأنها مثلها و: حكم الشيء، حكم مثله فيقال هذا استدلال بقياس التمثيل وهم يزعمون انه لا يفيد اليقين، بل الظن!... وإن قالوا بل عند الإحساس بالجزئيات يحصل في النفس علم الكلي من واهب العقل، او تستعد النفس عند الإحساس بالجزئيات لأن يفيض عليها الكلي من واهب العقل او قالوا من العقل الفعال عندهم او نحو ذلك...» [۲۵۴].
آنچه ابن تیمیه در باره افاضه قضایای کلی از سوی «عقل فعال» میگوید در کتب پیروان ارسطو به تصریح آمده است، چنانکه ابن سینا در نَمَط سوم «اشارات» آنجا که از قوای نفس سخن به میان آورده مینویسد:
«... در اینجا چیزی بیرون از جوهر ما وجود دارد که در آن، صورتهائی گرد آمدهاند که ذاتاً معقول هستند چون آن چیز، جوهری عقلی است که در مقام فعلیت قرار دارد لذا هرگاه میان نفوس ما و آن جوهر، پیوندی رخ دهد از آنسو، صُوَر عقلیِ مخصوصی در نفوس ما نقش خواهد بست!»
«... ان هيهنا شيئاً خارجاً عن جوهرنا، فيه الصور المعقولة بالذات إذهو جوهر عقلي بالفعل، إذا وقع بين نفوسنا وبينه اتصال ما، ارستم منه فيها الصور العقلية الخاصة» [۲۵۵].
و دانستیم که ابن تیمیه برخلاف رأی فلاسفۀ مشاء، عقیده دارد که ذهن آدمی قضایای کلی را از راه «تمثیل» میسازد بدون این که جوهر مستقلی در خارج از وجود انسان به نام «عقل فعال» در این سازندگی دخالتی داشته باشد اما در اینجا نکتهای است که تحقیق آن را در سخنان ابن تیمیه نیافتیم و آن نکته اینست که: پذیرفتیم قضایای کلی چنانکه ابن تیمیه اظهار داشته از راه «تمثیل» ساخته میشوند ولی حافظۀ مادیِ انسان، معانی و قضایای کلی و مجرد را چگونه و در چه جائی ضبط میکند و به یاد میآورد؟
اینجا است آن نقطۀ حساسی که پیروان ارسطو را در اندیشۀ «عقل فعال» افکنده و عقیده دارند از آنجا که حافظۀ انسانی تنها در خور آنست که جزئیات را ضبط کند پس ناگزیر باید در بیرون از وجودِ ما، نیروئی باشد که کلیات مجرد و غیر قابل تقسیم را حفظ کند و در لحظۀ مقتضی آنها را در نفوس انسانی إلقاء نماید و این نیروی خارجی، همان «عقل فعال» است چنانکه ابن سینا در کتاب «إشارات» با عطف توجه به همین نکته مینویسد:
«ما در معقولات، نظیرِ این دو حالت را مییابیم و مقصودم از این دو حالت، فراموشی و به یادآوردن امور است، لیکن جوهری که معقولات در آن نقش بستهاند چنانکه برای تو روشن شد، جوهری جسمانی نیست و نیز قابل تقسیم نمیباشد. بنابراین، چیزی از قبیل قوۀ متصرفۀ مادی و چیزی همچون أنبار در آن وجود ندارد!... زیرا امور معقول در جسم نقش نمیبندند پس باقی میماند همین که در اینجا چیزی بیرون از گوهرِ ذاتِ ما وجود داشته باشد که صورتهای کلی که ذاتاً معقول هستند در آن گرد آمدهاند»...
«نحن نجد في المعقولات نظير هاتين الحالتين أعنى فيما يذهل عنه ثم يستعاد، لكن الجوهر المرتسم بالمعقولات كما يبين لك غير جسماني ولا منقسم، فليس فيه شيء كالمتصرف وشيء كالخزانة!... لأن المعقولات لا ترتسم في جسم، فبقى أن هيهنا شيئاً خارجاً عن جوهرنا، فيه الصور المعقولة بالذات!...» [۲۵۶].
در برابر این بیانِ ابن سینا، پاسخی که در دست داریم از ابوحامد غزالی در کتاب «تهافة الفلاسفة» است که اساساً کلی معقول را نفی میکند و ادعا دارد در عقل نیز مانند حس، چیزی به عنوان «کلی» موجود نیست، بلکه همان جزئیاتِ حسی به صورت دیگری در عقل ظهور میکنند و در این باره مینویسد:
«آن معنایِ کلی که شما مقرر داشته و در عقل حلولش دادهاید، مسلم نیست! بلکه در عقل چیزی جز آنچه در حس میآید حلول نمیکند لیکن در حس، امور مجموعاً وارد میشوند و حس توانائی ندارد تا آنها را از یکدیگر تفکیک کند و جدا سازد ولی عقل بر این کار قادر است، آنگاه چون امور از یکدیگر تفکیک شدند بدون قرائن در عقل باقی میمانند، به همان صورتِ جزئی که پیش از این به همراه قرائن به نظر میرسیدند، جز این که صُوَرِ ثابتِ عقلی با اشیاء خارجی و نظایر خود نسبتِ یگانهای دارند و به این معنی گفته میشود که آن صُوَر، کلی هستند...»
«ان المعني الكلي الذي وضعتموه حالاً في العقل غير مسلم! بل لا يحل في العقل إلا ما يحل في الحس! ولكن يحل في الحس مجموعاً ولا يقدر الحس على تفصيله والعقل يقدر على تفصيله. ثم إذا فصل، كان المفصل المفرد عن القرائن في العقل في كونه جزئياً كالمقرون بقرائنه إلا أن الثابت في العقل يناسب المعقول وأمثاله مناسبة واحدة، فيقال أنه كلى على هذا المعنى...» [۲۵۷].
البته آنچه غزالی گفته مورد اعتراض واقع شده و ابن رشد در کتاب «تهافة التهافة» مینویسد: «اگر موضوع چنین باشد (که غزالی میگوید) پس فرقی میان ادراک حسی و ادراک عقلی نیست»!
«فانه لوکان هذا هكذا، لما كان بين إدراك الحس وإدراك العقل فرق» [۲۵۸].
ولی اعتراض ابن رشد موجه به نظر نمیرسد، زیرا همانگونه که غزالی تصریح کرده برای حس، قدرت تقسیم و دستهبندیِ امورِ مشابه نیست تا «کلی» به دست آید ولی عقل از این امتیاز برخوردار است و شاید نظر ابن تیمیه مبنی بر این که عقل از راه «تمثیل» کلیِ منطقی را میسازد اشاره به همین موضوع باشد.
[۲۵۴] الرد علی النطقیین، صفحۀ ۱۱۵. [۲۵۵] اشارات، چاپ دانشگاه تهران، صفحۀ ۹۶. [۲۵۶] اشارات، چاپ دانشگاه تهران، صفحۀ ۹۶. [۲۵۷] تهافة الفلاسفة، چاپ مصر (دار المعارف) صفحۀ ۲۷۰. [۲۵۸] تهافة التهافة، چاپ مصر (دار المعارف) القسم الثانی، صفحۀ ۸۵۷.