شخصیت علمی ابن تیمیه
در قرن هفتم هجری با متفکر بزرگی برخورد میکنیم که آثار و اندیشهها و دعوت او در جهان اسلامی، مخالفان و موافقان بسیاری برای وی فراهم آورده است، این مرد همان أبوالعباس، أحمد بن تیمیه حرانی دمشقی (متوفی در سال ۷۲۸ هجری قمری) است که در علوم گوناگون اسلامی از أدب و تاریخ و رجال و حدیث و فقه و ملل و نحل و کلام و حکمت و تفسیر و جز اینها چیرهدست و توانا بوده، از قاضی ابوالفتح بن دقیق العید منقول است که پس از ملاقات با ابن تیمیه در باره او گفته:
«مردی را دیدم که همۀ دانشها در برابر دیدگانش بود، و هرچه میخواست بر میگرفت و هرچه را میخواست وا میگذارد»!
«رأيت رجلاً كل العلوم بين عينيه، يأخذ ما يريد ويدع ما يريد» [۱۹۳].
مورخ مشهور، ابن الوردی (متوفی در سال ۷۴۹ هجری) که معاصر ابن تیمیه بوده و او را دیده است [۱۹۴]دربارۀ وی مینویسد:
«آگاهی کاملی بر علم رجال و جرح و تعدیل و طبقات راویان داشت، و با فنون گوناگون حدیث کاملاً آشنا بود، و در حفظ متون احادیث یکتا و منحصر به فرد شناخته میشد، و در گواه آوردن و استخراج دلائل از متون، شگفت بود... اما علم تفسیر، در اختیار او قرار داشت! و هر شبانهروز به اندازۀ چهار جزوه، در تفسیر قرآن یا در علم فقه یا در هردو یا در ردّ فلاسفه چیز مینوشت! تألیفات مهمی در بسیاری از علوم از او به جای مانده که بعید نیست به پانصد مجلد برسد! و در شناسائی آراء صحابه و طبقۀ پس از آنها، مهارت بسیار داشت... همت بر یاری سنت خالص پیامبر و راه مسلمین نخستین گماشته بود، پیوسته در عبادت و تضرع به سوی خدای تعالی میگذرانید و سخت بر خدا توکل داشت... یکبار در مجلس سلطان محمود غازان، پادشاه خونریز مغول حضور یافت و با او سخنان درشت گفت و از وی نهراسید، غازان از او درخواست کرد تا در بارهاش دعا کند، وی دستها را به دعا برداشت و دعائی به انصاف کرد که بیشتر بر ضد غازان بود!...»
«... كانت له خبرة تامة بالرجال وجرحهم وتعديلهم طبقاتهم، ومعرفة بفنون الحديث مع حفظه لمتونه الذي انفرد به، وهو عجيب في استحضاره واستخراج الحجج منه... واما التفسير فسلم اليه وكان يكتب في اليوم ولليلة من التفسير، أومن الفقه، أو من الأصلين، أو من الرد على الفلاسفة نحواً من أربعة كراريس، وله التاليف العظيمة في كثير من العلوم وما يبعد أن تصانيفه تبلغ خمسماة مجلد! وله الباع الطويل في معرفة مذاهب الصحابة والتابعين... ولقد نصر السنة المحضة والطريقة السلفية، وكان دائم الابتهال، كثير الاستعانه، قوي التوكل... واجتمع بالسطان محمود غازان السفاك المغتال وتكلم معه بكلام خشن ولم يهيه وطلب منه الدعاء فرفع يديه ودعا، دعاء منصف، أكثره عليه...» [۱۹۵].
ابن تیمیه در جهان اسلامی، مخالفان گوناگونی نیز دارد، گروهی از «صوفیان» به سبب آن که وی با برخی از بزرگان ایشان چون «ابن عربی» و «ابن سبعین» و «صدر الدین قونوی» و دیگران به سختی مخالفت کرده (چنانکه کتاب بغیة المرتاد في الرد علی أهل الإلحاد من القائلین بالحلول والاتحاد، اثر وی گواه بر این مقالست) با ابن تیمیه مخالفند.
فرقۀ «إمامیه» نیز از آن رو که ابن تیمیه سر ناسازگاری با آنها داشته و کتاب «منهاج السنة النبویة» را در ردّ «منهاج الکرامة» اثر علامۀ حلی دانشمند معروف شیعی، نگاشته با او نظر موافقی ندارند [۱۹۶].
از میان «اهل سنت» نیز برخی چون ابن حجر هیتمی [۱۹۷]و نبهانی [۱۹۸]به علت آن که ابن تیمیه با «شَدّرِ حال» [۱۹۹]به سوی قبور و بزرگداشت این گونه امور سرسختانه مبارزه میکرده، در آثار خود با وی به مخالفت برخاستهاند.
ولی «بیشتر دانشمندان اهل سنت» چون ابن دقیق العید، و ذهبی، و ابن مفلح، ابن کثیر، و ابن قدامه، و یافعی و زملکانی، و ابن سید الناس، و ابن الوردی، و عماد الدین واسطی، و شوکانی، و دهلوی، و آلوسی، و شیخ محمد عبده، و رشید رضا، و دیگران از او تجلیل بسیار کرده و وی را ستودهاند [۲۰۰].
به نظر نویسنده هرچند جایگاه ابن تیمیه در فرهنگ اسلامی رفیع بوده و فوائد آثارش قابل انکار نیست اما قبول سخن وی بیچون و چرا نیز روا نخواهد بود و از نقد آراء وی نباید خودداری نمود، چنانکه ما نیز در این کتاب از این کار پرهیز نداشتهایم.
از کارهای برجستۀ ابن تیمیه که باید عمیقاً ارزیابی شود تلاشی است که او بر ضدّ منطق و فلسفۀ ارسطوئی از خود نشان داده، این کوشش در آثار گوناگون وی به ویژه در کتاب: «نصیحة أهل الإیمان في الرد علی منطق الیونان» به خوبی نمایان است، کتاب مزبور همانست که با عنوان «الرد علی المنطقیین» به سال ۱۳۶۸ در هند به چاپ رسیده و در دسترس قرار دارد.
ابن قیم جوزیه که از بزرگترین شاگردان مصنف بوده ضمن کتاب: «مفتاح دارالسعادة» دربارۀ اثر استادش مینویسد: «در دو کتاب بزرگ [۲۰۱]و کوچک خود، شگفتیهای بسیار آورده و رازهای منطقیان را نمایان ساخته و پردههای ایشان را دریده است»!
«... اتي في كتابيه الكبير والصغير بالعجب العجاب وكشف أسرارهم وهتك أستارهم» [۲۰۲].
چیزی که در نوشتهها و آثار ابن تیمیه موجب شگفتی و إعجاب میشود، احاطۀ غریب این مرد بر آراء گوناگون دانشمندان هر علم و فن است به ویژه چون در فن منطق یا فلسفۀ یونانی وارد میشود گفتار ابن خلدون را در «مقدمه» به یاد میآورد که نوشته است:
«مسلمانانِ اهل نظر با دانشهای یونانی همراه شدند و در هر فنی مهارت یافتند و اندیشۀ ایشان در علوم مزبور به نهایت رسید و با بسیاری از آراء معلم اول (ارسطو) مخالفت کردند».
«... عكف عليها النظار من اهل الاسلام وحذقوا في فنونها وانتهت الى الغاية أنظارهم فيها وخالفوا كثيراً من آراء المعلم الأول» [۲۰۳].
ابن تیمیه در آغاز کتابش مینویسد:
«... من پیوسته میدانستم که هشیار را به منطق یونانی نیازی نیست و کودک نیز سودی از آن نمیبرد، با وجود این قضایای منطق را درست میپنداشتم، زیرا که بسیاری از آنها را صادق دیده بودم، سپس خطای دستهای از قضایای آن بر من آشکار شد و در این باره چیزی نوشتم، بعد از آن، هنگامی که در اسکندریه بودم شخصی به نزد من آمد که ملاحظه کردم از راه ایجاد هراس! و تقلید مدعیانِ فلسفه را بزرگ میشمارد! و من برخی از نادانیها و گمراهیهائی را که در خور آنها بود برای وی یاد کردم و این موضوع موجب شد که در جلسهای میان ظهر و عصر، شرحی را که آن زمان بر ردّ منطق آورده بودم، بنوشتم سپس آن نوشته را در جلسات دیگر دنبال کردم تا به پایان رسید و قصد اصلی من متوجه منطق نبود، بلکه معطوف به چیزهائی بود که در الهیات بر ردّ ایشان نوشتم، و بر من روشن شده بسیاری از اصولی که در منطق یاد میکنند از بنیادهای فاسدِ گفتارِ ایشان در الهیات مایه گرفته است، مانند آنچه دربارۀ ماهیت اشیاء ذکر کردهاند که از صفاتی ترکیب یافته که آنها را ذاتیات نام نهادهاند، و آنچه در منحصربودن راههای دانش در بحث از حدود و قیاسهای برهانی آوردهاند، بلکه آنچه دربارۀ حدود منطقی که تصورات بدانها شناخته میشوند ذکر نمودهاند، بلکه آنچه از صور قیاس و مواد جزمی و یقینی آنها مذکور داشتهاند [۲۰۴]. (همگی مولود فسادِ گفتارِ ایشان در مباحث الهیات است)».
«... فاني كنت دائماً أعلم ان المنطق اليوناني لا يحتاج اليه الذكي ولا ينتفع به البليد ولكن كنت أحسب أن قضاياه صادقه، لما رأيت من صدق كثير منها، ثم تبين لي فيما بعد خطأ طائفة من قضاياه وكتبت في ذلك شيئاً، ثم لما كنت بالإسكندرية اجتمع بي من رأيته يعظم المتفلسفة بالتهويل والتقليد! فذكرت له بعض ما يستحقونه من التجهيل والتضليل واقتضى ذلك اني كتبت في قعدة بين الظهر والعصر من الكلام على المنطق وما علقته تلك الساعة، ثم تعقبته بعد ذلك في مجلس الى ان تم، ولم يكن ذلك من همتي فان همتي انما كانت فيما كتبته عليهم في الإلهيات وتبين لي ان كثيراً مما ذكروه في المنطق [۲۰۵] هو من اصول فساد قولهم في الالهيات مثل ما ذكروه من تركب الماهيات من الصفات التي سموها ذاتيات، وما ذكروه من حصر طرق العلم فيما ذكروه من الحدود والأقيسة البرهانيات، بل فيما ذكروه من الحدود التي بها تعرف التصورات، بل ما ذكروه من صور القياس ومواده اليقينيات» [۲۰۶].
ابن تیمیه با این اندیشه و مبنی در راه دفاع از الهیات اسلامی پیکار خود را با منطق ارسطوئی آغاز میکند و به همین جهت ضمن کتاب بزرگ خویش در میان بحث منطق به مسائل الهیات میپردازد و آراء فلاسفه را در اوصافی که از مبداء آفرینش و وحی و فرشتگان و جز اینها آوردهاند تخطئه مینماید و مباحث عمیق و عظیمی را به میان میآورد که شرح و بیان همۀ آنها از وظیفهای که این کتاب به عهده گرفته بیرون است و نیاز به نوشتن کتابی جداگانه دارد.
اینک ما، در اینجا کوشش میکنیم بدون ورود در مباحث خطیر الهیات گوشههائی از نقد ابن تیمیه را دربارۀ منطق بیاوریم و البته از پیگیری و تحقیق چنانکه معمول ما است، خودداری نمیکنیم.
[۱۹۳] رجوع شود به کتاب: «حیاة شیخ الإسلام ابن تیمیه» اثر شیخ محمد بهجت بیطار، چاپ دمشق، صفحۀ۱۰. [۱۹۴] ابن الوردی شرح این ملاقات را در تاریخ «تتمة المختصر في أخبار النشر» جلد دوم، چاپ بیروت آورده است و گوید: «كنت أجتمع به رحمه الله تعالى بدمشق سنه خمس عشره وستعمأة...». [۱۹۵] تتمة المختصر في أخبار البشر، چاپ بیروت، جلد دوم، از صفحۀ ۴۰۶ به بعد. [۱۹۶] از ابن حجر عسقلانی شافعی نقل شده که بین علامۀ حلی (ابن المظهر) و ابن تیمیه در سفر حج ملاقات افتاد و سخنانی در میان رفت، ابن تیمیه که علامۀ حلی را نمیشناخت سخنان او را پسندید و از وی پرسید: تو کیستی؟ ابن المطهر پاسخ داد: من همانم که تو در کتاب خود او را «ابن المنجس» خواندهای!! و میانشان انس و دوستی افتاد. (وحدت اسلامی را از این مردان بزرگ باید آموخت). «ان ابن المطهر لما حجّ هو وابن تيميه وتذاكرا وأعجب ابن تيميه كلامه! فقال من تكون يا هذا؟ فقال: الذي تسميه ابن المنجس!! فحصل بينهما انس و مباسطة». رجوع شود به: «الدرر الکامنة، چاپ حیدر آباد دکن، جلد دوم حاشیۀ صفحۀ ۲۷۲». [۱۹۷] به کتاب: «جلاء العینین في محاکمة الأحمدین» چاپ مصر، تألیف ابن آلالوسی بغدادی نگاه کنید. [۱۹۸] نبهانی، صاحب کتاب: «وسائل الوصول الی شمائل الرسول» و متوفی در سال ۱۳۵۰ هجری است. مؤلف «ریاض الجنة» دربارۀ آثار نبهانی نوشته: «خلط فيها الصالح بالطالح وحمل على أعلام الإسلام كابن تيميه وابن قيم الجوزيه حملات شعواء وتناول بمثلها الإمام آلوسي المفسر والشيخ محمد عبده والسيد جمال الدين الافغاني وآخرين»به مقدمۀ کتاب وسائل الوصول، چاپ لبنان، صفحۀ ۶ بنگرید. [۱۹۹] مقصود از «شدر حال» چننکه فُضلاء میدانند بار سفر بستن از راههای دور برای زیارت قبور است و مستندِ ابن تیمیه در این رأی، حدیث نبوی «لا تشدوا الرجال الخ»و دیگر آثار است که مخصوصاً در کتاب «الرد علی الإخنائی» آنها را آورده و تفصیل داده است. [۲۰۰] برای آگاهی از احوال و آثار ابن تیمیه علاوه بر دو کتاب «جلاء العینین في محاکمة الأحمدین» و «حیاة الشیخ الاسلام، ابن تیمیه» به کتابهای: «العقود الدریة في مناقب شیخ الإسلام أحمد بن تیمیه» اثر شاگردش، حافظ شمس الدین مقدسی چاپ مصر و کتاب: «القول الجلی في ترجمة شیخ الإسلام ابن تیمیة الحنبلي» اثر صفی الدین بخاری، چاپ مصر و کتاب: «الکواکب الدریة في مناقب الإمام ابن تیمیه» چاپ مصر و کتاب: «ابن تیمیة» اثر استاد محمد ابوزهره، چاپ مصر نیز رجوع شود. [۲۰۱] کتاب بزرگ ابن تیمیه که بر ضد منطقیان نوشته همان: نصیحة أهل الإیمان الخ است که در ۵۴۵ صفحه به چاپ رسیده است. [۲۰۲] مفتاح دارالسعادة، چاپ بیروت، صفحۀ ۱۵۸. [۲۰۳] مقدمۀ ابن خلدون، چاپ بغداد، صفحۀ ۴۸۱. [۲۰۴] از اینجا باید به مواد و مسائلی که در منطق ارسطو مورد ستیزه و مخالفت ابن تیمیه قرار گرفتهاند پی برد و بیان فوق را در حکم «فهرست» آنها شمرد و چنانکه ملاحظه میشود، نقد ابن تیمیه شامل مهمترین مسائل منطقی یونانی است. [۲۰۵] در اصل نسخه چنین آمده: «في أصولهم في الإلهيات وفي المنطق»که به نظر درست نرسید و با مراجعه به کتاب: «صون المنطق والکلام» تصحیح شد. [۲۰۶] الردّ علی المنطقیین، چاپ هند، صفحۀ ۴، و صون المنطق والکلام، چاپ مصر، صفحۀ ۲۰۲.