عیب فرورفتن در مباحث منطق!
ابن خلدون در سرآغاز نقادی خود، از این قضیه که برخی دانش پژوهان مقدارِ زیادی از اوقات گرانبهای خود را به غواصی در فن «منطق صوری ارسطوئی» مصروف میدارند و عمر را در ترتیب شکلها و قیاسات منطقی تباه میسازند و بدین سبب از علوم مهمه باز میمانند، ناخرسندی نشان داده و نوشته است:
«بدان! دانشهائی که میان مردمِ متمدن رواج دارد، بردو دستهاند. دستهای از آنها بالذات مطلوبند مانند علوم شرعی از قبیل تفسیر قرآن و علم حدیث و فقه و علم کلام و مانند طبیعیات و الهیات از مجموعۀ علوم فلسفی.
دستۀ دیگر دانشهائی هستند که به منزلۀ افزار و آلت علوم مذکور میباشند، چون ادبیات عرب و علم حساب و غیرهما که نسبت به علوم شرعی، مانند مقدمه تلقی میگردند و همچون منطق نسبت به فلسفه و چه بسا که منطق، افزار و مقدمه برای علم کلام و علم اصول فقه (البته بر روش متأخرین نه قدماء) به شمار آید.
اما دستۀ اول از علوم که مقصود اصلی و مطلوب بالذاتاند در مورد آنها باکی نیست که سخن را به فراخی آوَرَند و توسعه دهند و مسائلِ بسیار به عنوان فروع از آنها بیرون کشند و دلائل گوناگون و نظرهای مختلف کشف کنند که این کار موجب افزایش قدرت و تسلطِ طالبِ آن شده معانی مورد نظر را روشنتر خواهد کرد.
ولی دانشهائی که به منزلۀ افزار و آلت برای علوم دیگر به شمار میآیند مانند ادبیات عرب و «منطق» و أمثال اینها، شایسته نیست که در این علوم نظر افکنند مگر به همین اعتبار که مقدمه و افزار دانشهای اصلی به شمار میآیند و نباید سخن را در زمینۀ این مقدمات طولانی کنند و توسعه دهند و فروع بسیار برای آن بیاورند، زیرا این کار، مقدمات را از مقصود اصلی خارج میسازد، چه مقصود نهائی از اینها، علومی میباشند که مقدماتِ مزبور آلتِ آن علوم به شمار میروند نه چیز دیگر. و خروج از این امر، بیرونرفتن از مقصود اصلی است و در این صورت سرگرمشدن به مقدمات لغو خواهد بود، علاوه بر دشواری و صعوبتی که در احرازِ تسلط نسبت به این مقدمات به خاطر مباحث طولانی و فروع بسیار آن، در میانست! و چه بسا همین اشتغال و طول مقدمات انسان را از تحصیل علوم اصلی باز میدارند با آن که مقام علوم مذکور مهمتر و عمر آدمی نیز کوتاهتر از آنست که تمام دانشها را به صورت تفصیلی فرا گیرد! بنابراین، سرگرمشدن به این مقدمات موجب تضییع عمر و اشتغال به امور بیحاصل خواهد بود، چنانکه متأخران در فن «نحو» و «منطق» و «اصول فقه» این روش را معمول داشتهاند...»
«أعلم ان العلوم المتعارفه بين اهل العمران على صنفين، علوم مقصوده بالذات كالشرعيات من التفسير والحديث والفقه وعلم الكلام وكالطبيعيات والالهيات من الفلسفه وعلوم هي وسيله آليه لهذه العلوم كالعربيه والحساب وغيرهما للشرعيات كالمنطق للفلسفه وربما كان آله للعلم الكلام ولاصول الفقه على طريقه المتأخرين.
فاما العلوم التي هي مقاصد، فلا حرج في توسعه الكلام فيها و تفريع المسائل واستكشاف الادله والانظار، فان ذلك يزيد طالبها تمكنا في ملكته وايضاحاً لمعانيها المقصود.
واما العلوم التي هي آله لغيرها مثل العربيه والمنطق وامثالها، فلا ينبغي ان ينظر فيها الا من حيث هي آله لذلك الغير فقط ولا يوسع فيها الكلام ولا تفرع المسائل، لان ذلك مخرج لها عن المقصود وصار الاشتغال بها لغواً مع ما فيه من صعوبه الحصول على ملكتها بطولها وكثره فروعها وربما يكون ذلك عائقاً عن تحصيل العلوم المقصوده بالذات لطول وسائلها مع ان شأنها اهم والعمر يقصر عن تحصيل الجميع على هذه الصوره! فيكون الاشتغال بهذه العلوم آلاليه تضييعا للعمر وشغلا بما لا يعني، وهذا كما فعل المتأخرون في صناعه النحو وصناعه المنطق واصول الفقه...» [۲۷۸].
به نظر ما آنچه ابن خلدون در این باره گفته صحیح است جز این که مردم دانشور، مختلفاند. اکثریت ایشان باید در علوم مقدماتی چندان توقف نکنند و پس از به دستآوردن معلومات لازم، به سوی دیگر علوم رهسپار شوند اما اقلیتی وجود دارند که در هر دانشی مایلند کنجکاوی را به حد اعلی رسانند و ژرفنگری بسیار کنند، برای این دسته از محققان راه پژوهش و تحقیق در همۀ ابواب علوم (از مقدمه و ذی المقدمه) باید باز باشد، زیرا تکامل دانش جز از این راه میسر نمیشود و این مطلبی است که ابن خلدون نیز به آن توجه داشته و در پایان گفتارش در همین فصل چنین میگوید:
«بر آموزگاران علوم مقدماتی لازم است دربارۀ دانشهای مزبور، سخن را پهناور نکنند و وسعت نبخشند و فراگیرنده را بر غرض اصلی از این علوم بیاگاهانند و در همانجا توقف کنند. از آن پس، هرکس که همتش از این مرحله برکنده شود و به فرورفتن در علوم مقدماتی معطوف گردد، تا هرکجا که میخواهد راه ترقی را بپیماید و بالا رود! که هرکس برای کاری- دشوار یا آسان- آفریده شده است».
«يجب على المعلمين لهذه العلوم الآلية أن لا يستبحروا في شأنها وينبهوا المتعلم على الغرض منها ويقفوا به عنده فمن نزعت به همته بعد ذلك إلى شيء من التوغل فليرق له ماشاء من المراقي صعباً أو سهلاً وكل ميسر لما خلق له» [۲۷۹].
[۲۷۸] مقدمۀ ابن خلدون، چاپ بغداد، صفحۀ ۵۳۶ و ۵۳۷. [۲۷۹] مقدمۀ ابن خلدون، صفحۀ ۵۳۷.