بررسی گفتار نوبختی
آنچه نوبختی دربارۀ مقدمات قیاس آورده، در نظر ابتدائی خالی از مناقشه و بدون عیب نیست ولی با تأمل کافی، ناگزیر حق را به نوبختی باید بدهیم.
موضوع «جوهربودن انسان» که به عنوان مثال از سوی نوبختی مطرح شده ممکن است، بدین صورت مورد ایراد اهل منطق قرار گیرد و اظهار دارند که: نوبختی و همفکرانش پیش از آن که مفهوم «جوهر» بودن انسان را از توجه به دگرگونی یکی از افراد انسان دریابند و به عنوان «نتیجه» قیاس به کار برند، کبرای کلی این قیاس در ذهنشان وجود داشته است و بدون آن که توجه داشته باشند در ترتیب قیاس از آن یاری جستهاند! زیرا آدمی خواه ناخواه در زندگی به موجوداتی برخورد میکند که چهرههای گوناگون میپذیرند و از این راه متوجه این کبرای کلی میگردد که: «هرچه در زمانهای مختلف صورتهای متفاوت قبول میکند، جوهر است!» آنگاه مثلاً قیاسی ترتیب میدهد به این شکل که: «این شخص صورتهای گوناگون میپذیرد، پس این شخص جوهر است»! اما ترتیبدهندۀ قیاس این قاعدۀ عمومی را فراموش نکرده که: «هرچه صورتهای مختلف قبول میکند جوهر است» جز آن که قاعدۀ مزبور را در ذهن مخفی داشته و به هنگام تشکیل صورت قیاس، آن را به کار نبرده است نه آن که عقلاً بر آن متکی نباشد!
به این إشکال میتوان پاسخ داد که: لازم نیست آدمی پیوسته با در دستداشتن یک قاعدۀ عمومی بتواند استدلال کند خواه آن را پنهان سازد، یا آشکار! زیرا مثلاً در همان موضوع «جوهر» که نوبختی مطرح ساخته، اگر فرض شود که محالست آدمی در برخورد با «یک شیء» متغیر» بتواند مفهوم جوهر را دریابد، البته چند شیء متغیر هم نمیتوانند او را به مفهوم «جوهر» نائل سازند و یک قاعدۀ عمومی به دست او دهند که: هرچه صورتهای متغییر میپذیرد، جوهر است! چرا که هرکدام از اشیاء مورد بحث به تنهائی حکم شیء نخستین را دارند! و مجموعۀ آنها نیز از «حیث دلالت» چیزی اضافه بر هر فرد ندارد، پس اگر آدمی از برخورد با همان شیء «متغیر» نخستین، به مفهوم «جوهر» توجه کرد در این حال توانسته است بدون میانجیگری یک کبرای کلی، نتیجهای به دست آورد.
برای روشنتر شدن موضوع به این مثال توجه کنیم:
اگر دیده شود کسی حاصل ضرب عدد ۴×۴ را به غلط، ۱۵ به شمار آورده، در این صورت حق داریم بگوئیم: «این حاصل ضرب منطبق با واقع و حق نیست، پس غلط است» یعنی در عالم واقع و حساب عقل، کمیت ۴، هرگاه ۴ برابر شود، نتیجۀ این کار، ۱۶ خواهد بود نه ۱۵.
در این دستگاه قیاسی چنانکه ملاحظه میشود «کبری» حذف شده یعنی ما از آوردن این عبارت که:
«هر حاصلضربی که منطبق با واقع و حق نیست، غلط است». خودداری نمودیم، زیرا به کلی از آن بینیاز هستیم، به دلیل این که «کبرای کلی» از افراد گرفته و ساختهشده و فرد بر آن تقدم دارد یعنی اگر ما نتوانیم بفهمیم «یک حاصل ضرب مشخص که منطبق با واقع و حق نیست، غلط است» چگونه خواهیم فهمید: «تمام حاصلضربهائی که منطبق با واقع و حق نیستند، غلطاند»؟!
از اینجاست که میگوئیم وجود کبری در ساختمان مقدمه، اساساً زائد است نه آن که به قول منطقیان وجود کبری در مقدمه ضروری باشد، جز آن که برای رعایت ایجاز یا آگاهی مخاطب آن را پنهان و مضمر داریم!
و این همان چیزیست که نوبختی در مقام اثباتش برآمده است.
در خاتمۀ این تحقیق نکتهای را نباید فروگذار کرد که نوبختی علاوه بر نقد شکل قیاس، به ایراد «مصادر به مطلوب» در امر قیاس نیز ضمن بیان خود اشاره کرده است و شاید سخن او موجب شده که دیگران در قرون بعدی به صراحت این إشکال را یادآور شوند. چنانکه میگوید:
«... این مقدمه همان چیزی است که در بارهاش اختلاف شده و گوینده خواسته تا بر اثبات آن دلیل آورد»!
«... هو نفس ما خولف فيه و اراد الدلالة عليه» [۸۵].
و ما إن شاء الله تعالی بحث قیاس را در جای خود به تفصیل خواهیم آورد.
[۸۵] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۳۸.