آیا «کلی» در خارج وجود دارد؟
از بحث دربارۀ امور «ذاتی» که بگذریم مباحث مهم دیگری در کتاب ابن تیمیه جلب نظر میکند که یکی از آنها موضوع ذهنیبودن «کلی منطقی» است!
ابن تیمیه در این زمینه مینویسد:
«(ادراک کلیات) از ویژگیهای احوال عقل است که بدانها از حس جدا میشود، چرا که حس، جز به اشیاءِ معین تعلق نمیگیرد ولی عقل، امور را به صورت کلی و مطلق درمییابد»!
«... من أخص صفات العقل التي فارق بها الحس إذا الحس لا يعلم الا معيناً والعقل يدركه كلياً مطلقاً» [۲۴۴].
توضیحِ آنچه ابن تیمیه آورده چنین است که ما، در ادراکات خود گاهی با تصورات مشخص و معینی روبرو هستیم مانند تصور فلان دوست، یا فلان کتاب این تصور که نمایندۀ تأثیراتِ حواسِ ما میباشد در اصطلاح منطق، «تصور جزئی» نام دارد.
و گاهی تصورات ما، در شکل کلی ظهور و بروز میکنند مانند تصوری که از مطلقِ «انسان» در ذهن داریم که با أفراد نامحدود قابل تطبیق میباشد، در این مقام، عقل، صفات مشترکِ أفراد را از موارد اختلاف ایشان تجرید میکند و قالبی میسازد که در فن منطق به آن «تصور کلی» میگویند چنانکه قالب «انسان کلی» در ذهن ما عبارتست از: «جسمی که نموکننده و حساس و متحرک به اراده و دریابندۀ همین کلیات» باشد و این تصور، منحصر و منطبق به فرد خاصی نیست، بلکه چنانکه گفتیم افراد نامحدودی مصداق آن واقع میشوند.
ابن تیمیه در اینجا به منطقیان اعتراض دارد که چرا میپندارند کلیات، در جهانِ خارج از ذهن نیز مانند آنچه در ذهن ساخته شده، وجود دارند! و در این زمینه مینویسد:
«اهل منطق، اشیاء را تصور میکنند و صورت کلیِ عقلی به آنها میدهند و آنگاه دربارۀ این کلیات سخن میگویند و میپندارند که دربارۀ ماهیات مجرد از هر قید، سخن گفتهاند، بدون این که ماهیات مزبور در عالم خارج، وجود داشته باشند! مثلاً میگویند: انسان، به اعتبار این که انسان است! و وجود، به إعتبار نفسِ وجود! و سیاهی، به اعتبار این که سیاهی است! [۲۴۵]و امثال اینها... و گمان میکنند این ماهیاتی که از همۀ قیود سلبی و ثبوتی آنها را مجرد و برهنه ساختهاند در خارج از ذهن بر همان صورتِ مجرد، وجود دارند! و این غلط است».
«... وهم يتصورون الشيء بعقولهم ويكون ما تصوره معقولاً بالعقل، فيتكلمون عليه ويظنون أنهم تكلموا في ماهية مجردة بنفسها من حيث هي هي! من غير أن تكون ثابتة في الخارج، فيقولون: الإنسان من حيث هوهو والوجود من حيث هوهو والسواد من حيث هوهو ونحو ذلك ويظنون ان هذه الماهية التي جرد وها عن جميع القيود السلبية والثبوتية محققة في الخارج على هذه التجريد وذلك غلط!» [۲۴۶].
سپس ابن تیمیه برای این که نشان دهد «کلی منطقی» تنها یک امر ذهنی است موضوع مهمی را به میان میآورد و مینویسد: «اینطور نیست که هرچه را انسان در ذهن خود فرض و تقدیر کند، وجود آن چیز در خارج ممکن باشد! و همچنین هر حکمی که انسان نسبت به مفروضاتِ ذهنی خود میکند نمیتواند حکم درستی برای موجودات خارجی شمرده شود، زیرا إمکان به دو صروت به کار میآید، یکی «إمکان ذهنی» و دیگر «إمکان خارجی» إمکان ذهنی آن است که چیزی بر ذهن عرضه شود و ذهن به محالبودن آن علم حاصل نکند، بلکه بگوید: این ممکن است! نه از آنرو که میداند شیء مزبور «ممکن» است لیکن از آنرو که علم به «محالبودن» آن ندارد! با این که میشود وجود همان شیء در ظرفِ خارج، محال باشد.
و اما إمکان خارجی آنست که از إمکان شیء، در عالمِ خارج از ذهن آگاهی به دست آید از این راه که با «وجود» آن در خارج برخورد علمی پیدا شود، یا از ملاحظۀ همانندش در خارج آگاهی حاصل گردد، یا چیزی که در قبولِ هستی «دورتر» از آن است در خارج از ذهن پیدا شود و از این راه معلوم گردد که شیءِ مزبور، به مراتبِ اولی إمکانِ وجود دارد».
«ليس كل ما فرضه الذهن أمكن وجوده في الخارج، وليس كل ما حكم به الإنسان على ما يقدره ويفرضه في ذهنه يكون حكماً صحيحاً على ما يوجد في الخارج... فلان الإمكان يستعمل على وجهين، إمكان ذهني وإمكان خارجي! فالإمكان الذهني أن يعرض الشيء على الذهن فلا يعلم امتناعه بل يقول يمكن هذا! لا لعلمه بإمكانه بل لعدم علمه بامتناعه مع أن ذاك الشيء قد يكون ممتنعاً في الخارج. واما الإمكان الخارجي، فان يعلم امكان الشيء في الخارج وهذا يكون بان يعلم وجوده في الخارج، او وجود نظيره، او وجود ما هو أبعد عن الوجود منه، فاذا كان الأبعد عن قبول الوجود موجوداً ممكن الوجود، فالأقرب إلى الوجود منه أولى» [۲۴۷].
ابن تیمیه از اینجا میخواهد نتیجه بگیرد کلیات منطقی همینقدر که در قوای عاقلۀ آدمی ظهور کردهاند دلیل نمیشود که در خارج از ذهن هم موجود باشند و یا حتی «امکان وجود» داشته باشند! بنابراین، اهل منطق که گمان میکنند کلیات در ظرفِ خارج نیز موجودند دچار اشتباه شدهاند.
و سرانجام ابن تیمیه به عنوان نظر نهائی و «فصل الخطاب» دربارۀ کلی یا مطلق میگوید:
«در خارج از ذهن غیر از جزئیِ معین، چیزی نیست و در ظرفِ خارج، مطلقِ عام به اعتبار اطلاق و عمومیت، وجود ندارد! و اگر یک جزئیِ معین یافت شود مانند انسان یا حیوانِ معین، انسانیت هم که (یک موضوع کلی است) به صورت مشخص و مخصوص و مقید در ضمن آن یافت میگردد، نه به صورت عام و مطلق!»
«وفصل الخطاب: أنه ليس في الخارج الا جزئي معين، ليس في الخارج ما هو مطلق عام مع كونه مطلقاً عاماً واذا وجد المعين الجزئي- فالإنسان والحيوان- وجدت فيه إنسانية معينة مختصة مقيدة غير عامة ولا مطلقة» [۲۴۸].
[۲۴۴] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۱۷. [۲۴۵] این حمل را در اصطلاح منطق، حمل اولی ذاتی گویند. [۲۴۶] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۱۷. [۲۴۷] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۱۸. [۲۴۸] مدرک فوق الذکر، صفحۀ ۸۴.