متفکرین اسلامی در برابر منطق یونان

فهرست کتاب

ایراد ابن خلدون بر کاربُردِ منطق

ایراد ابن خلدون بر کاربُردِ منطق

باید دانست که ابن خلدون فنّ منطق ارسطوئی را از جهت کاربرد آن در علوم طبیعی و الهی مورد نقد و ایراد قرار داده است، شک نیست که این بحث با گسترشی که ابن خلدون به آن بخشیده در خور اهمیت بسیار می‌باشد، به طوریکه جا دارد دربارۀ آن کتابی مستقل تهیه گردد و تحقیق کافی شود و ما ناگزیر در اینجا به «فشرده‌گوئی» روی آورده و گوشه‌هائی از این مسئلۀ عظیم را نمایان می‌سازیم و تفصیل آن را به محل دیگری موکول می‌نمائیم.

ابن خلدون در این باره که منطق و قواعد آن و به طور کلی عقل و احکام ذهنی، توانائی ندارند که ما را در شناخت امور الهی و حتی طبیعی مطمئن سازند می‌نویسد:

«برهان‌هائی که (ارسطو و پیروان او) به گمان خود بر اثبات مدعای خویش دربارۀ موجودات دارند و آن‌ها را بر معیار و قانون «منطق» عرضه می‌نمایند، براهین مزبور به طور عموم در أدای حق نارسا بوده و وفای به مقصود نمی‌کنند! و اما آن دسته از دلائل مزبور که دربارۀ موجودات جسمانی به کار برده‌اند (و نامش را «علم طبیعی» نهاده‌اند) سبب نارسائی آن‌ها اینست که میان نتایج ذهنی که به گمان ایشان از راه «حدود و قیاسات» استخراج می‌شوند و آنچه در خارج از ذهن است، مطابقت قطعی و موافقت یقینی وجود ندارد، زیرا احکام ذهنی، شکل کلی و عام دارند ولی موجودات خارجی، ممتاز و مشخص به مواد خود می‌باشند! و ممکن است در مواد خارجی چیزهائی وجود داشته باشند که همانها از مطابقت امور ذهنی و کلی با امور خارجی جلوگیری کنند، مگر در مورد احکامی که حس بر خلافشان گواهی دهد که در این صورت دلیل درستی احکام مزبور، همان شهود حسّی خواهد بود نه براهین منطقی!...

و اما دربارۀ دستۀ دیگر از دلائلی که مربوط به موجودات غیر حسی یعنی روحانیات می‌شود (نام آن را «علم الهی» و «علم ما بعد الطبیعه»نهاده‌اند) اساساً ذات موجودات غیر حسی، بر ما مجهولند و پیوند با آن‌ها میسر نیست و برهان، بر آن موجودات نتوان اقامه نمود! زیرا تجرید امور عقلی از موجودات خارجی و شخصی تنها در صورتی امکان دارد که ما آن موجودات را درک کنیم، با این که ما ذوات روحانی را ادراک نمی‌کنیم تا از آن‌ها ماهیات دیگری را تجرید نمائیم، چرا که میان ما و آن موجودات حجابی برقرار است. بنابراین، برای ما میسر نیست تا برهانی بر آن‌ها بیاوریم و هیچ وسیلۀ ادراکی نسبت به آن‌ها در اختیار ما نمی‌باشد که حتی فی الحمله وجود آن‌ها را بر ما اثبات کند مگر آنچه را که در باطن خود از امر «نفس انسانی» و احوال قوای مدرکۀ نفس می‌یابیم به ویژه در رؤیا که برای هرکس موضوعی وجدانی است. و جز از طریق، علم به حقیقت موجودات روحانی و صفات آن‌ها امری پیچیده می‌باشد که راهی به آگاهی بر آن‌ها نداریم و محققان فلاسفه، این حقیقت را آشکار کرده‌اند چون بر این عقیده رفته‌اند که ماده (یعنی زمینۀ ذهنی) ندارد برهان (یعنی صورت و نظام منطقی در ذهن) بر آن ممکن نیست».

«... البراهين التي يزعمونها على مدعياتهم في الموجودات ويعرضونها على المعيار المنطق وقانونه فهي قاصرة وغير وافية بالغرض، أما ما كان منها في الموجودات الجسمانية ويسمونه العلم الطبيعي فوجه قصوره ان المطابقة بين تلك النتائج الذهنية التي تستخرج بالحدود والأقيسة كما في زعمهم وبين ما في الخارج غير يقيني لأن تلك احكام ذهنية كلية عامة والموجودات الخارجية مشخصة بموادها ولعل في الموارد ما يمنع مطابقة الذهني الكلي للخارجي الشخصي، اللهم إلا مالا يشهد له الحس من ذلك فدليله شهوده لا تلك البراهين...!

وأما ما كان منها في الموجودات التي وراء الحس وهي الروحانيات ويسمونه العلم الإلهي وعلم ما بعد الطبيعة فان ذواتها مجهولة رأساً ولا يمكن التوصل اليها ولا البرهان عليها لأن تجريد المعقولات من الموجودات الخارجية الشخصية انما هو ممكن فيما هو مدرك لنا ونحن لا ندرك الذوات الروحانية حتى نجرد منها ماهيات أخرى بحجاب الحس بيننا وبينها فلا يتأتي لنا برهان عليها ولا مدرك لنا في إثبات وجودها على الجملة الا مانجده من بين جنبينا من أمر النفس الإنسانية وأحوال مداركها وخصوصاً في الرويا التي هي وجدانية لكل احد، وما وراء ذلك من حقيقتها وصفاتها فأمر غامض لا سبيل إلى الوقوف عليه وقد صرح بذلك محققوهم حيث ذهبوا إلى أن مالا مادة له، لا يمكن البرهان عليه» [۲۸۰].

[۲۸۰] مقدمۀ ابن خلدون، صفحۀ ۵۱۶ و ۵۱۷.