قیاس منطقی از دیدگاه ابن تیمیه
ابنتیمیه قیاس را هم از حیث «مقدماتِ» آن و هم به لحاظ ارزش و اهمیتش مورد بررسی و نقد قرار داده است، آنچه مهم مینماید نظر ابن تیمیه دربارۀ ارزش قیاس میباشد و این که آیا قیاس میتواند انسان را به دانش تازهای که قبلاً از آن بیخبر بوده، نائل سازد یا نه؟
ابن تیمیه در این باره مینویسد:
«اهل بینش ضمن سخنان خود دربارۀ منطق یونانی که منسوب به ارسطو است توضیح دادهاند که آنچه منطقیان در باره صُورِ قیاس و موادِ آن گفتهاند با وجود رنج بسیار و زحمات گرانی که در این راه بر خود هموار کردهاند فایدۀ علمی ندارد، بلکه هرچه را بتوان به دستاویز قیاس منطقی از آن آگاه شد، ممکن است بدون قیاس نیز بر آن آگاهی یافت و هرچیزی که آگاهی بر آن از غیر طریق قیاس ممکن نباشد از راه قیاس نیز نمیتوان آن را شناخت».
«لكن الذي بينه نظار المسلمين في كلامهم على هذا المنطق اليوناني المنسوب الى ارسطو صاحب التعاليم، ان ما ذكروه من صور القياس و مواده مع كثرة التعب العظيم، ليس فيه فائدة علمية بل كل ما يمكن علمه بقياسهم المنطقي، يمكن علمه بدون قياسهم المنطقي وما لا يمكن علمه بدون قياسهم لا يمكن علمه بقياسهم» [۲۵۹].
ابن تیمیه در مقام تعلیلِ سخن گذشتۀ خود مینویسد:
«چون هر قیاسی ناگزیر از داشتن یک قضیه کلی یعنی کبری است و قضیۀ کلیِ مزبور ناچار باید به معلوماتی بیانجامد که از راه قیاس دانسته نشدهاند- و گرنه دَور یا تسلسل لازم میآید!- پس چون اهل منطق ناچارند از این که قضایای کلی معلومی را در اختیار داشته باشند که از طریق قیاس به دست نیامده است، در این صورت میگوئیم که (ایشان پیش از آشنائی با آن قضیۀ کلی، از مفرداتش آگاه بودهاند، زیرا) در میان موجودات هیچ موضوعی نیست که ذهنِ طبیعی انسان از غیر راه قیاس، یک شکل کلی برای آن بشناسد مگر این که مفرداتِ معین آن کلی را روشنتر و قویتر از خودش میداند»!
«اذا كان لابد في كل قياس من قضية كلية فتلك القضية الكلية لابد ان ينتهى الى أن تعلم بغير قياس- وإلا لزم الدور والتسلسل- فاذا كان لابد أن تكون لهم قضايا كلية معلومة بغير قياس فنقول: ليس في الموجودات ما تعلم الفطرة له قضية كلية بغير قياس إلا وعلمها بالمفردات المعينة من تلك القضية الكلية أقوى من علمها بتلك القضية الكلية» [۲۶۰].
موضوع حساس در بحث از قیاس، توجه به این مسئله است که: «کبرای کلی قیاس چگونه و از چه راه به دست آمده؟ و در بیان فوق الذکر ملاحظه میشود که ابن تیمیه به این مسئله توجه مبذول داشته است.
اینک باید تحقیق کرد که با وجود آنچه گفته شد آیا از دیدگاه ابن تیمیه قیاسِ منطقی هیچ فائدهای در بر دارد یا نه؟ به نظر ابن تیمیه تنها سودی که برای قیاس میتوان تصور کرد «بازشناسی و یادآوری» است چنانکه گوید:
«حاصل قیاس آنست که خاص در تحت عام مندرج میباشد و معلوم است که هرکس عام را بداند از شمول آن نسبت به افرادش نیز آگاهی دارد، اما این آگاهی دربارۀ برخی از افراد گاهی از نظر پنهان میماند (در این صورت استدلال قیاسی، ذهن را یادآوری میکند)... چنانکه منطقیان- مانند ابن سینا و دیگران- مثالی آوردهاند دربارۀ کسی که میپندارد فلان حیوان آبستن است! (در حالیکه نیست) به او میگویند: آیا نمیدانی که این حیوان اَستر است؟ گوید: آری، میگویند: آیا نمیدانی که اَستر آبستن نمیشود؟ در این هنگام متوجه میگردد که حیوانِ مزبور آبستن نبوده! بنابراین، اگر موضوعی را که کسی از آن غفلت داشته به او یادآور شوند از این کار، دانشی که پیش از آن نمیدانسته به دست نیاورده است».
«... وحاصل القياس إدراج خاص تحت عام ومعلوم ان من علم العام فقد علم شموله لأفراده ولكن قد يعزب عنه دخول بعض الأفراد فيه... كما مثله المنطقيون- ابن سينا وغيره- فيمن ظن ان هذه الدابة تحمل، فيقال له: أما تعلم ان هذه بغلة؟ فيقول نعم! ويقال له: أما تعلم ان البغلة لا تحمل؟ فحينئذ يتفطن لأنها لم تحمل! فهذا وإن ذكر بشيء كان غافلاً عنه لم يستفد بذلك علم ما لم يكن يعلمه» [۲۶۱].
[۲۵۹] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۱۶. [۲۶۰] مدرک فوق الذکر، صفحۀ ۳۱۶. [۲۶۱] الرد علی المنطقیین، صفحۀ ۳۳۹ و ۳۴۰.