گردنبند اوّل: به نعمتهایی که خدا به تو داده توجه کن
وإنّي لأرجو الله حتي كأنني
أري بجميل الصّبر ما الله صانع
«من به خدا امیدوارم تا جایی که من با صبر گویا آنچه را که خدا خواهد کرد میبینم».
خواهرم! صبحگاهان که از خواب برمیخیزی و زندگی روزمرّه را آغاز مینمایی، به یاد بیاور که هزاران بینوا در این فکرند که صبح را چگونه شام کنند؛ در حالی که تو دارای نعمت فراوان هستی. به یادآور که تو، سیر هستی و هزاران نفر گرسنه هستند؛ تو آزادی و هزاران زن، اسیر هستند. تو به هزاران زن مصیبت زده بیندیش که فرزندشان را از دست دادهاند؛ چه بسیارند، زنانی که اشک بر گونههایشان سرازیر میباشد، و چه بسیارند مادرانی که قلبشان به تپش و سوزش افتاده است؛ چه بسیارند کودکانی که از حنجرهی کوچک آنها فریاد رنج و گرسنگی و... بر میآید و حال آنکه تو خوشحال و آسوده خاطر هستی؛ پس خدا را به خاطر لطف و کرمش ستایش کن.
خواهرم! بنشین و بنگر که از این همه دارایی و نعمت و زیبایی برخورداری؛ زیبایی، ثروت، فرزند، خانه، زندگی در وطن، نعمتها، روشنایی، هوا، آب غذا و... نعمتهایی هستند که تو از آن برخورداری، پس شاد و خوشبخت و راحت باش.
تابش نور: با دادن یک ریال به فقرا و مستمندان، دعا و محبت آنها را خریداری کن.
درخشش نور: به آنچه خدا بهرهی تو نموده قانع و راضی باش تا توانگرترین مردم باشی.