درّ دهم: به زندگی لبخند بزن
ابني من الكوخ قصراً و انسجي حللاً
من بيتك الطين لا من قصرك العاجي
«از کوخ، کاخی بساز و از خانهی گلیات زیبایی بساز نه از کاخ باشکوهت».
اگر در آن هنگام که دلت، آکنده از حزن و اندوه است، لبخند بزنی، با این لبخند رنجها و ناراحتیهایت را کم میکنی و دری به سوی موفقیت به روی خود میگشایی. در اینکه لبخند بزنی، متردد مباش، در درون تو قدرت سرشاری است به نام لبخند؛ پس از پنهان کردن آن بپرهیز؛ چون این، بدان معناست که خودت را در شیشهی عذاب و درد پنهان میکنی. لبخند زدن، برای تو ضرری ندارد و سخن گفتن با دیگران از ته دل، زیانآور نیست. وقتی با لبخند حرف میزنیم، چقدر لبهایمان زیباست!
استیون جزال میگوید: «لبخند، یک وظیفهی اجتماعی است».او درست میگوید؛ چون برای ارتباط با دیگران، باید روابط عمومی قوی و توانمندی داشته باشی و درک کنی که زندگی اجتماعی، از تو مهارتهای انسانی را میخواهد که باید آنها را خوب یاد داشت؛ و یکی از این مهارتها، لبخند است که امری اجتماعی و مشترک میباشد.
پس خواهرم! تو وقتی به دیگران لبخند میزنی، به آنان زیبایی زندگی و روحیه خوشبینی را هدیه میکنی و آنان را به رسیدن به بهترین آرزوهایشان مژده میدهی؛ اما وقتی با دیگران با چهرهای درهم کشیده و نامهربان روبرو میشوی، با این منظره آنان را عذاب میدهی و صفای زندگیشان را تیره مینمایی؛ پس چطور به خودت میپسندی که سبب بدبختی زندگی دیگران شوی؟!
تابش نور: فقط کسانی به افتخار و موفقیت دست مییابند که همواره به آن میاندیشند.