گردنبند نهم: پیرزنی که الگوی میآفریند
أتاك علي قنوط منك غوث
يمنّ به اللطــيف المستجيب
«در حالی که ناامید بودی، کمکی از جانب خداوند مهربان و اجابت کنندهی دعا، به تو رسید».
خواهرم! مانند پیرزنی باش که نزد حجاج رفت؛ حجاج پسر پیرزن را به زندان انداخت و قسم خورد که او را خواهد کشت. با اعتماد و قاطعیت و شجاعت گفت: «پسرم، با دخالت یا بدون دخالت تو خواهد مرد؛ اما تو فکری به حال خود کن».
خواهرم! مانند پیرزن فارسی باش که روزی از کوخ خود به جایی دیگر حرکت کرد و مرغی را که در خانه داشت به خدا سپرد و با نگاهی به آسمان گفت: «پروردگارا! کوخ و مرغم را حفاظت کن؛ بیگمان تو بهترین حفاظت کننده هستی».
خواهرم! همانند اسماء دختر ابوبکر استوار باش. هنگامی که او جنازه پسرش عبدالله بن زبیر را آویخته بر دار دید، آن سخن معروفش را گفت که: «آیا وقت آن نرسیده است که این شهسوار پیاده شود؟!».
خواهرم! مانند خنساء باش که چهار تا از عزیزان خود را در راه خدا تقدیم کرد و گفت: «خدا را سپاس و ستایش میکنم که این افتخار را به من داد تا عزیزانم در راه او شهید شوند».
خواهرم! به این زنان و تاریخ زیبا و سیرتشان بنگر که سرشار از خوبیهاست.
تابش نور: از نسیم ملایم، ملایمت؛ از مشک، بوی خوش و از کوه، استقامت و پایداری بیاموز.
درخشش نور: و سست مشوید و اندوهگین نباشید و شما برتر هستید، اگر مؤمن باشید.