الماس پنجم: قوت و قدرت در دل است؛ نه در جسم
لكلّ من الأيـــام عنــدي عــادة
فإن ساءني صبر، وإن سرني شكر
«برای هریک از روزها، عادتی دارم؛ اگر روزگار، مرا ناخوش کند، صبر میکنم و اگر مرا شاد نماید، شکر میگزارم».
داستانی که میخوانیم، داستانی زنی مسیحی است که از زندگی چیزی جز فقر و گرسنگی و بیماری تجربه نکرده بود؛ شوهرش، اندکی پس از ازدواجشان وفات کرد؛ شوهر دومش نیز اندکی پس ازآغاز زندگیشان با زنی دیگر فرار کرد و بعد ازمدتی، جسد او را در خانهای محقر یافتند؛ این زن، یک فرزند داشت، اما بیماری و فقر سبب شد تا فرزند چهار سالهاش را رها کند. یک اتفاق، سرآغاز تحول در زندگی او شد. در یکی از روزها که خیابانهای شهر را میگشت، ناگهان پایش لغزید و روی زمین پوشیده از برف افتاد و بیهوش شد؛ ستون فقراتش به شدت آسیب دید؛ و پزشکان گفتند که یا خیلی زود میمیرد و یا در تمام طول عمرش فلج خواهد بود... این زن، در حالی که روی تخت بیماری افتاده بود کتاب مقدس را باز کرد و به گفتهی خودش، توجه الهی به او الهام کرد که این کلمات انجیل متی را بخواند: «فرد فلجی را پیش او ـ عیسی ـ آوردند عیسی به فرد فلج گفت: بلند شو و بستر خود را بردار و به خانهات برو، و او بلند شد و آنجا را ترک کرد».
این کلمات، به او ایمانی کامل داد که در درون او موج میزد؛ چنانکه برخاست و در اتاق راه رفت!!، این تجربه، راه را برای این زن فلج هموار کرد تا خودش را معالجه کند.
دیل کارنگی میگوید: این، تجربهای بود که (ماری بیکر ایدی) به وسیلهی آن توانست به دین تازهای مژده بدهد؛ شاید این، تنها دینی باشد که یک زن بدان مژده داده است!».
و تو ای خواهر مسلمان! چه کردهای؟
تابش نور: محکمترین دژ و پناه انسان، زن نیکوکار است.
درخشش نور: قناعت گنجی است که تمام نمیشود.