مرجان پنجم: خواهرم! گذشته و آینده را بگذار و به حال مشغول شو
سينقشع الظلام فلا تخافي
و يأتي الفجر في حلل بهيّة
تاریکی دور خواهد شد، پس مترس و صبح در لباسهای باشکوهی میآید.
چه ارزشی دارد که به خاطر از دست دادن چیزی یا پیش آمدن مشکلی، به سر و صورت بزنیم و گریبان راپاره کنیم؟ اتفاقی که گذشت زمان، پروندهاش را مختومه کرده، چه ارزشی دارد که به آن بیندیشیم و درد و رنج آنرا تازه نماییم؟
اگر توان تغییر اتفاقات گذشته را داشتیم و میتوانستیم و آن را به صورت دلخوا همان عوض کنیم و دست ما به آن میرسید، بازگشت به گذشته واجب بود؛ بلکه همهی ما به سوی آن میشتافتیم و آنچه را که به خاطر انجامدادن آن پشیمان هستیم، محو میکردیم و بهرهی خود را از چیزهای خوبی که از آن اندکی داشتهایم، چند برابر مینمودیم، اما این، ممکن نیست. لذا باید تلاش خود را در شب و روزهایی متمرکز نماییم که در آن هستیم. بدین ترتیب با متمرکز کردن تلاش در این روزها، عوض چیزهای از دست رفته را خواهیم یافت.
این، همان چیزی است که قرآن کریم، پس از جنگ احد گوشزد نمود و به کسانی که برای کشته شدگان میگریستند و به آنان که به خاطر فرار از میدان جنگ پشیمان بودند، گفت: ﴿قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ﴾[آل عمران: ۱۵۴]. «بگو: اگر در خانههایتان هم بودید، آنان که کشته شدن، برایشان مقدر شده بود، به محل کشته شدن خود میرفتند».
تابش نور: خواهرم! سعادت، مانند گلی است که کاشته شده و هنوز سر از خاک بیرون نیاورده است، اما قطعاً روزی سر از خاک بلند خواهند کرد.
درخشش نور: هرکس ازیاد و ذکر من، روی بگرداند، زندگی تنگی خواهد داشت.