صدف هشتم: آن زن، به خدا وفادار ماند، لذا خدا او را حفاظت کرد
و لا عار إن زالت عن المرء نعمة
و لكنّ عاراً أن تزول التجمّل
«ننگ و عار نیست که مال و نعمت کسی از بین برود؛ بلکه ننگ و عار، این است که زیبایی انسان نابود میشود».
حکایت شده است که در زمان حمله فرنگیها به شهر اسکندریه، زنی زیبا و ثروتمند به همراه خدمتگزاران و مال و داراییاش موفق به فرار نشده و در خانه مانده بود تا اینکه فرنگیها، شمشیر بهدست وارد خانه شدند؛ یکی از آنها گفت: پولها کجا هستند؟ آن زن با اضطراب و در حالی که میلرزید، جای پولها را نشان داد. یکی از سربازها به او گفت: نترس تو با من خواهی بود و از مال و ثروتم استفاده خواهی کرد آن زن فهمید که مرد فرنگی شیفتهاش شده و میخواهد او را با خودش ببرد؛ بنابراین آهسته و با صدایی دلانگیز به او گفت: میخواهم به دستشویی بروم. مرد فکر کرد که آن زن خاطر خواه او شده است، بنابراین به او گفت: میتوانی به دستشویی بروی، آن زن رفت و فرنگیها به غارت صندوقها مشغول شدند، زن از خانه خارج شد و وارد انبار تاریک کاهی شد که در کوچه بود و خودش را در میان کاهها پنهان کرد؛ فرنگیها پس از چپاول خانه، به جستجوی او پرداختند، اما او را نیافتند؛ لذا آنچه را غارت کرده بودند، به دوش گرفتند و رفتند و بدین ترتیب زن، با این نقشه از اسارت نجات یافت و خدمتگزاران او نیز که بالای خانه رفته بودند، از اسارت نجات پیدا کردند.
آن زن گفت: «سالم ماندن دین و آبرو، بهتر از مالی است که جوانمردان، آن را برای اهدافی این چنین جمعآوری میکنند؛ چرا که فقر، از اسارت و از مجبور شدن به تغییر دین بهتر است».
تابش نور: این حقیقت گریز ناپذیر را بپذیر که همواره در دنیا با چیزهایی برخورد میکنی که نمیتوانی آن را تغییر دهی و بلکه باید با صبر و ایمان، با آن برخورد نمایی.
درخشش نور: از دامن زن، مرد به معراج میرود.