خوشبخت ترین زن دنیا

فهرست کتاب

گوهر هشتم: خداوند گم‌شده را باز می‌گرداند

گوهر هشتم: خداوند گم‌شده را باز می‌گرداند

يا ربّ أول شــيء قاله خلـــدي
أني ذكرتك في سري و إعلاني

«پروردگارا! اولین چیزی که خاطر می‌گوید، این است که در پنهانی و آشکارا تو را یاد کرده‌ام».

بعد از آن که دختر و مادری ، بیست سال از هم جدا شده بودند، تقدیر الهی چنین رقم خورد که به صورت عجیبی، با دخترش که اینک بیست و پنج سال سن داشت، ملاقات کند؛ شرایط زندگی، آن‌ها را از هم جدا کرده بود؛ دختر تازه‌ عروس، برای گذراندن ماه عسل به تفریح گاه‌های کوه‌های سیاه شهر ابها رفت.

این دختر، سه ساله بود که مادر وپدرش از هم جدا شدند و مادرش پس از پدرش، با مردی دیگر ازدواج کرد؛ شرایط شوهر جدید و رفتن او از شهری به شهری دیگر سبب شد تا مادر از دیدن دخترش، محروم گردد.

در یکی از روزهای زیبای تابستان و در کوه‌های سیاه اب‌ها، این دختر در پارک با خانمی ملاقات کرد؛ آن‌ها؛ کنار هم نشستند و به گفتگو پرداختند؛ آنان همدیگر را نمی‌شناختند؛ مادر، دخترش را در سه سالگی رها کرده بود. در این‌ میان، آن خانم دید که یکی از انگشتان آن دختر، قطع شده است؛ لذا از آن دختر درباره‌ی مادرش پرسید و دختر نیز داستان خود را تعریف کرد؛ بدین‌ترتیب مادر دید که پس از بیست سال در کنار دخترش می‌باشد؛ آنگاه او را به آغوش گرفت و با تمام محبت چهره‌ی او را بوسید، گویا می‌خواست جدایی سال‌های گذشته را جبران نماید.

تابش نور: فکر کردن درباره‌ی خوشبختی باعث می‌شود تا انسان به گذشته و آینده فکر کند و این، احساس سعادت را به هم می‌زند!

درخشش نور: گویا آن زنان، یاقوت و مرجانند.