انگشتر دوم: بهترین کارها، میانهترین آنهاست
ولكل حال معقب ولربمـا
أجلي لك المكروه عما يحمد
«هر حالتی، چیزی به دنبال دارد و شاید ناخوشی، امر پسندیدهای را به دنبال داشته باشد».
مصطفی محمود میگوید: من، احساس سعادت میکنم، چون آدم میانهرویی هستم. درآمد متوسطی دارم، سلامتی و زندگیام، متوسط است و از هر چیزی مقدار کمی دارم. یعنی انگیزههای زیادی برای زندگی دارم. انگیزههای قلبی ما، حرارت حقیقی زندگی ما و سرمایهای است که سعادت ما، با آن ارزیابی میشود. امیدوارم خداوند به خوانندهی این کتاب زندگی متوسطی ببخشد... و از هر چیزی، مقداری به او بدهد... این، دعای مبارکی است!
مادرم، چیز زیادی از فلسفه نمیفهمید، ولی دارای فطرت پاکی بود که با آن، این سخن را درک میکرد بدون آنکه سوادش را داشته باشد. او، اسم سادهای بر آن میگذاشت و آن را ستر مینامید؛ ستر به معنی اینکه شخص، بهره اندکی از هر چیز داشته باشد ولی از روحیه بالایی برخوردار باشد.
تابش نور: لبخند دروغین، تصویر آشکاری از نفاق است.
درخشش نور: خنکی چشمانم، در نماز است.