الماس دوم: بعد از رنج بردن، لذت پیروزی میآید
تسلّ عن الهموم فلیس شيء
يقيم، وما همومك بالمقيمه
«از غمها بیرون بیا؛ زیرا هیچ چیزی، پایدار نمیماند و غمهای تو، ماندگار نیستند».
تازه عروسی، پس از گذراندن ماه عسل، در نامهای به مادرش نوشت: مادرم! امروز از ماه عسل به خانهام بازگشتم؛ به کاشانهی کوچکمان که شوهرم آنرا فراهم کرده است؛... مادرم! دوست داشتم نزدیک من، بودی تا تجربهی زندگی جدیدم را برایت تعریف کنم؛ شوهرم، مرد خوبی است؛ او، مرا دوست دارد و من هم او را دوست دارم. تمام تلاش خود را برای راضی کردن او بکار میگیرم. مادرم! مطمئن باش تمام نصیحتهایت را به یاد دارم و به همهی چیزهایی که مرا بدان سفارش نمودهای، عمل میکنم؛ همه حرفهایت را به یاد دارم؛ همهی آن حرفهایی را که به من گفتی به یاد دارم؛ تمام نصیحتهایی را که شب عروسی، مرا به آغوش گرفتی و در گوشم زمزمه کردی، به یاد دارم. من، زندگی را از دیدگاه تو میبینم؛ تو بالاترین الگوی من هستی.... و میخواهم همان کاری رابکنم که تو باپدر خوبم و با فرزندانت کردی؛ تو با ما خیلی مهربان بودی و ما را دوست داشتی؛... معنی زندگی را به ما آموختی و به ما یاد دادی که چگونه زندگی کنیم؟ تو با دستانت بذر دوستی در دلهای ما کاشتی.
صدای کلید را میشنوم که در قفل در چرخانده میشود؛ حتماً شوهر من است؛ او، میخواهد نامهی مرا بخواند و بداند که برای مادرم چه مینویسم؟ او میخواهد در این لحظههای خوبی که با فکر و روحم، در کنار تو هستم، با من شریک باشد. او از من میخواهد تا قلم را به او بدهم و جایی برای او خالی بگذارم تا چیزی برایت بنویسد؛ از دور صورت تو و پدر و خواهرانم را میبوسم؛ به امید دیدار.
تابش نور: لبخند، مشکل نیست، ولی نتایج خوب و زیادی دارد.
درخشش نور: پروردگارا! از ما بپذیر؛ بیگمان تو شنوای دانایی.