بحث در مورد قول پیامبر ج: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِىٌّ وَلِيُّهُ» در غدیر خم
۱- «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الآخَرِ ، كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، فَانْظُرُوا كَيْفَ تُخْلِفُونِي فِيهِمَا؟ فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ مَوْلاي، وَأَنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ، فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». «العترة قال الخليل: عترة الرجل هم أقرباؤه من ولده وولد وبني عمه» [۲۳۰].
حدیث خصائص علی بن ابیطالب در این سند حبیب بن ابیثابت مدلس موجود است، أخرجه البزار، والطبراني في الکبير وفي الاوسط والحاکم والخوارزمي في الـمناقب،و احمد و ابن حبان و ابن عساکر: «برواية فطر بن خليفه فهو صدوق رمي بالتشيع» و در طبرانی به روایت فطر بدون زیادتی «وال من والاه» آمده، و نزد حکیم بن جبیر ضعیف، و رمی بالتشیع و ترمذی هم روایت کرده بدون زیادت «اللهم وال من والاه» و گفته حسن صحیح است، و در یک نسخه حسن غریب آمده و در حاکم و ابن عساکر هم زیادی «ووال من والاه» نیامده و در سند حاکم و ابن عساکر محمد بن سلمه بن کهیل راوی بسیار ضعیف است. و همچنان در مسند احمد و طبرانی و ابن عساکر، عطیه العوفی موجود است «صدوق يخطيء کثيراً وکان شيعياً مدلساً» و نزد یزید بن عبدالملک مجهول است [۲۳۱]. «تلید بن سلیمان. ضعیف رافضی، و اسماعیل بن عمرو الجبلی ضعیف، و یحیی بن سلمه متروک، ثویر بن فاخته ضعیف، رمی بالرفض».
۲- «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ» [۲۳۲].
۳- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [صحيح أخرجه البزار] رجوع کنید به خصائص.
۴- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [صحيح، أخرجه ابن ابيشيبة في الـمصنف].
۵- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [صحیح، ابن ماجه، خصائص].
۶- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [احمد و البزار والطبرانی و ابن عدی و ابن عساکر] در این سند میمون ابیعبدالله ضعیف است.
۷- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [اسناده حسن بمتابعاته] در این سند هانی بن ایوب العنفی الکوفی ضعیف است و عمیره بن سعد معتمد علیه نیست [۲۳۳].
۸- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». [صحیح اخرجه احمد و ابن عساکر]، خصائص.
۹- «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ. اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». [قال ابوعبدالرحمن (النسائي): عمران بن ابان ليس بقوي في الحديث] در این سند شریک بن عبدالله ضعیف است و عبدالله بن احمد در زوائد المسند و ابن ابیعاصم و البزار و ابن عساکر روایت کردهاند بدون زیادتی «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ» این زیادتی منکر است. و فطر بن خلیفه موصوف به غلو در تشیع است. و عمرو بن ثابت، متروک است و یزید بن ابیزیاد، ضعیف است و علی بن زید بن جدعان هم ضعیف است. خلاصه، حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». صحیح و شاید متواتر باشد [۲۳۴].
اما زیادتی: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ» امام احمد این جمله را به شدت رد کرده در اصل راوی این زیادتی حسین الاشقر است این شخص متوفی ۲۰۸ بوده و در معایب ابوبکرسو عمرسیک باب تألیف نموده و شخصی دروغگو است [۲۳۵]. این بود سرمایه نجمی برای مقام خلافت بلافصل علیسدر مکان غدیر خم بنده از اهل سنت بلوچستان میخواهم که جناب نجمی و عسکری و علامه امینی صاحب کتاب الغدیر و ... را ملامت نکنند چون آنها از کلمه مولا معنی خلافت را استنباط نمودهاند، زیرا زبان مادری آنها فارسی ایرانی است و کلمه ولی، و والی، و مولا: لغت عربیاند، و فهم آن برای غیر عرب مشکل است که معنی متفاوت و مختلف این سه کلمه را تشخیص بدهد. بنده حدیث غدیر خم را با نه طریق صحیح نقل نمودهام و معنی عربی اصلی این کلمه در دو طریق شماره اول و دوم برای طلبه مبتدی اهل لغت عربی مشخص است که کلمه ولی به معنی دوست است نه به معنی والی یا خلیفه. ثانیاً زمان مطرحنمودن این خطبه در غدیرخم تمام اهل مجلس و مخاطبین پیامبر جعرب زبان بودند حتی خود علی و عباسبحضور داشتند و بعد بنا به یک روایتی اگرچه سند آن ضعیف است عمرسبه علیستبریک عرض میکند «هَنِيئاً لك أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ» [رواه أبويعلي الـموصلي الحسن بن سفيان] به روایت علی بن زید بن جدعان و ابوهارون العبدی، ابوزرعه گفته: که این دو نفر ضعیفاند [۲۳۶].
علت اصلی این خطبه در تمام کتب تاریخی این بوده که بعضی از سپاه علیسدر بازگشت از یمن بنابر یک مسئله نسبت علیساعتراض نمودند و از ایشان ناراضی شدند و نزد پیامبر جشکایت کردند و حقیقتا در این مسأله حق با علی بود و به همین خاطر رسول الله جدر مکان غدیر خم مابین مکه و مدینه، نزدیک جحفه، بیان فرمودند: « لاَ تَشْكُوا عَلِيًّا فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لأَخْشَنُ فِى ذَاتِ اللَّهِ أَوْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ (من أن يشکي)». از علیسشکایت نکنید به والله قسم ایشان در ذات الله تعالى یا در راه الله تعالى سرسختترین مردم هستند و حق با ایشان بوده و شما در اشتباه بودهاید، کسی که مرا دوست دارد باید علی را دوست داشته باشد یا کسی که من دوست او باشم علیسهم دوست اوست [۲۳۷].
حال به جناب نجمی و هم عقیده هایش میگویم که اهل سنت میتوانند که سه سوال تاریخی را مطرح کنند؟ اول اینکه چرا خاتم الانبیاء جخلافت بلافصل علیسرا در مدت بیست و سه سال نبوت در میان مردم اعلام نکردند.
سؤال دوم: در خطبه غدیرخم چرا کلمه خلیفه و امام را برای علیساظهار نداشتند؟ سؤال سوم: چرا در مدت مریضی خود به ابوبکر صدیق دستور جدی دادند که برای مردم امامت کند نه به علیسخلیفه.
ممکن است که جناب نجمی و علامه امینی و عبدالحسین شرفالدین صاحب المراجعات و ابوریه و علامه حلّی و محمد بن یعقوب الکلینی و کاردان و نجمالدین طبسی و ... بگویند و جواب رسمی بدهند که بله محمد رسول الله جاز عمر بن الخطاب ترسیده «نعوذ بالله من ذلك» و از طریق تقیه در غدیرخم کلمه مشترک المعنی (مولا) را اعلام کردهاند و علیسبا عباسسمتوجه معنی کلمه مولا نشدهاند به همین خاطر سکوت نمودند. در این صورت «عوفان ترك دينا أو ضياعاً فلياتني وأنا مولاه» [۲۳۸].
(مشایخ و اساتید زیادی در تمجمید و تعظیم برای امام بخاری فرمایشاتی را نقل کردهاند از جمله: ۱- سلیمان بن حرب ۲- احمد بن حفص ۳- محمد بن ابیحاتم ۴- اسماعیل بن ابی اویس ۵- ابومصعب احمد بن ابیبکر الزهری ۶- عبدان بن عثمان المروزی ۷- ابوعاصم النبیل ۸- قتیبه بن سعید ۹- مهیار ۱۰- سعید بن ابیمریم ۱۱- حجاج بن منهال ۱۲- الحمیدی ۱۳- نعیم بن حماد ۱۴- محمد بن یحیی بن ابیعمرالعدنی ۱۵- الحسین بن علی الحلوانی الخلال ۱۶- محمدبن میمون الخیط ۱۷- ابراهیم بن المنذر ۱۸- ابوکریب محمد بن العلاء ۱۹- ابیسعید عبدالله بن سعیدالاشبح ۲۰- ابراهیم بن موسی الفرّاء و امثالهم – ۲۱- امام احمد بن حنبل ۲۲- یعقوب بن ابراهیم الدورقی ۲۳- بندار محمد بن بشار ۲۴- عبدالله بن یوسف التنیسی ۲۵- محمد بن سلام البیکندی ۲۶- اسحق بن راهویه ۲۷- فتح بن نوح النیسابوری ۲۸- علی بن المدینی ۲۹- عمرو بن علی الفّلاس ۳۰- رجاء بن رجاء الحافظ ۳۱- ابوبکر بن ابیشیبه ۳۲- احمد بن اسحق السرماری ۳۳- ابن اشکاب ۳۴- عبدالله بن محمد بن سعید بن جعفر ۳۵- عبدالله بن محمدالمسندی ۳۶- علی بن حجر ۳۷- محمد بن عبداله بن نمیر ۳۸- عبدالله بن منیر ۳۹- الحسین بن حریث ۴۰- عمرو بن زراره ۴۱- محمد بن رافع ۴۲- سعید بن ابیمریم ۴۳- ابیسعید عبدالله بن سعید الاشبح).
اینها همگی اساتید امام بخاری بودهاند و او را تعریف و در سطح بالا توصیف نمودهاند [۲۳۹].
باز هم از جناب نجمی بنده سؤال میکنم که اگر معنی کلمه: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاهُ». معنی خلافت و امامت بوده پس چرا عباسسبه علیسمیگوید: با من بیا و از رسول الله جدرباره امر خلافت بعد از وفاتشان سؤال میکنیم، اگر خلافت حقّ ما است پس ما باید بدانیم و مطمئن باشیم و اگر حق دیگران است پس برای ما وصیت (و سفارش) کند(تا ما را اذیت و آزاری نرسانند) علیسدر جواب میگوید: «إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ جفَمَنَعَنَاهَا لاَ يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ ، وَإِنِّى وَاللَّهِ لاَ أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ ج». «سوگند به خدا اگر از رسول خدا جدر این مضمون سؤال کنیم و او به ما ندهد بعداً مردم امر خلافت را به ما نمیدهند و از ما منع میکنند. سوگند به خدا، من از رسول خدا جدر این باره سؤال نمیکنم» [۲۴۰]. و در روایتی دیگر چنین آمده: «قَالَ عَلِىٌّ وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ جفَمَنَعَنَاهَا لاَ يُعْطِينَاهَا النَّاسُ أَبَداً فَوَاللَّهِ لاَ أَسْأَلُهُ أَبَداً». «علیسمیگوید: سوگند به خدا اگر در مورد خلافت از رسول خدا سوال کنیم و او ما را ندهد، بعداً مردم مانع ما میشوند و تا ابد خلافت را به ما نمیدهند من هرگز از رسول خدا جسؤال نمیکنم» [۲۴۱].
امام بخاری این روایت را با ۳ سند آورده.
[۲۳۰] عجم مقايس اللغه: ج ۴، ص ۲۱۷. [۲۳۱] لسان الـميزان: ج ۵، ص ۱۸۳ و التهذيب، ج ۱۲، ص ۱۱۴ و خصائص علی تخریج: احمد سیرین البلوشی/، ص ۹۶-۹۷. [۲۳۲] صحیح، اخرجه ابن ابي شيبة في المصنف و احمد وابن ابيعاصم و الحاکم والطبراني في الصغير وعبدالرزاق مرسلاً، ر. ک، خصائص: ص ۹۸. [۲۳۳] خصائص: ص ۱۰۰. [۲۳۴] خصائص: ص ۱۰۳ تا ۱۰۶. [۲۳۵] تهذيب التهذيب: ج ۲، ص ۲۹۱. [۲۳۶] البداية والنهاية: ج ۵، ص ۲۱۰. [۲۳۷] برای تفصیل بیشتر در این مضمون به تاریخ طبری و ابوالقاسم بن عساکر و برای صحت و سقم روایات به تاریخ البداية والنهاية: ج ۷ و ص ۳۴۷-۳۵۰ و ج ۵، ص ۲۰۸-۲۱۴ و خصائص علی به تحقیق و تخریج شهید اعظم بلوچستان دکتر احمد میرین کاوانی رحمتالله علیه ص ۹۶ تا ص ۱۱۰، طبع مکتبه وادی الحور الشارقة مراجعه فرمایید. [۲۳۸] فتح الباري: باب النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم، حدیث شماره: ۴۷۸۱، ج ۱۰، ص ۵۳۳. [۲۳۹] فتح الباري: ج ۱۴، ص ۴۸۲ تا ۴۸۴. [۲۴۰] البخاري: کتاب الـمغازي باب مرض النبي جو وفاته، شماره حدیث ۴۴۴۷، ج ۹، ص ۷۷۱، فتح الباري. [۲۴۱] البخاري: کتاب الاستئذان باب المعانقة وقول الرجل کيف أصبحت، شماره حدیث ۶۲۶۶، ج ۱۴، ص ۸۸، فتح الباري.