اتهام وارده در مورد خلافت ابوبکر و عمر وعثمان و رد آنها
مرتضی عسکری میگوید: ابوبکر وفات یافت و در وصیتنامه خویش خلافت را به عمر واگذار نمود و دوران خلافت عمر بدینسان سپری شد [۶۱]. عثمان نیز با دستهبندی خاصی که پدید آمده بود به خلافت رسید [۶۲].
عثمان برای جلوگیری از بازگوئی بیانات و روش پیامبر جیاران بزرگ وی را شکنجه و تبعید کرد، چنانکه ابوذر را از مدینه به شام و از شام به مدینه و آنگاه به ربذه تبعید نمود و نیز عمار یاسر را چنان زد که بیهوش بر زمین افتاد [۶۳].
در بیست و پنج سال دوران حکومت سه خلیفه، یاران پیامبر جو تابعین و دیگر دستپروردههای اسلام، در چنین فشاری به سر میبردند، تا سرانجام صبر آنها به سرآمد و با یک قیام عمومی، بنیان خلافت عثمان را درهم کوبیده و وی را کشتند و سپس به علی روی آورده وی رابه اصرار فراوان به خلافت برگزیدند [۶۴].
تمام آنچه مرتضی عسکری گفته جزو اعتقادات عبدالله بن سبأ یهودی بوده و نتوانسته از تاریخ واقعی اسلام، هیچ مرجع و منبع صحیح و معتبری بیاورد. و پیشرفت اسلام و تاریخ آن به پوچ بودن قول مرتضی عسکری، گواهی داده و میدهد.
اولا: خلافت یا سلطنت یا امامت کبری با موافقت اهل شوکت و قدرت و اطاعت جمهور، حاصل میگردد. ثانیا: اهداف امامت و خلافت، با قدرت و شوکت بدست میآید و اگر با این شرایط با کسی بیعت شد، آنگاه آن شخص امام یا خلیفه میگردد و بدون چنین بیعتی، با بیعت یک یا چند نفر، به خلافت یا امامت نمیرسد. بنابراین ما میگوئیم که ابوبکرستنها با بیعت عمرسو عمر تنها با وصیت ابوبکر و عثمانشتنها با بیعت عبدالرحمن بن عوفسخلیفه نشدهاند، بلکه با بیعت و اطاعت تمام صحابه به خلافت رسیدهاند، البته قبل از بیعت تمام صحابه، خلافت ابوبکر صدیق با امر و تأیید رسول خدا جثابت شده است و نصوص آن در صفحات بعد خواهد آمد. اما اینکه عمرسبرای بیعت ابوبکر سبقت گرفته به این خاطر است که در هر بیعتِ، ضروریست که شخصی پیشقدم شود و بیعت را آغاز کند. خلاصه بحث اینست که خلافت و امامت با بیعت چند نفر ثابت نمیشود و از طرف دیگر هم رویگردانی چند نفر از بیعت، نظر اکثریت را باطل نمیکند. و در بیعت با عثمانستمام مسلمانان شرکت کردند -از افریقا تا خراسان و از سواحل شام تا یمن- و مدت خلافت ایشان دوازده سال بود اما در زمان ایشان افرادی بودند که با کراهت در اسلام داخل شدند و بعداً سبب فتنه گردیدند. مثل عبدالله بن سبأ یهودی و اوباش قبائل که در میان مسلمانان ناشناخته بودند. نکتهی دیگر اینکه قاتلین علیسخود را اهل زهد و عبادت میدانستند و در مورد او فتوی کفر صادر کردند در حالی که قاتلین عثمانساشخاصی بیدین بودند و عثمانسرا ظالم میدانستند نه کافر، و نسبت به قاتلین علیسبسیار کم بودند علاوه بر این قاتلین علیساز لشکریان ایشان بودند و معتقد بودند که علی مرتد شده است و قتل ایشان را برای خود سبب تقرب به خدا میدانستند، همچنین به تواتر ثابت شده، کسانی که با عثمانسبیعت کردهاند چندین برابر افرادی بودند که با علیسبیعت نمودند. با توجه به این مطالب، سخن مرتضی عسکری مبنی بر این که عثمانسیاران بزرگ پیامبر جرا شکنجه و تبعید کرد، سخن درستی نیست بلکه ساختگی و بدون سند است، زیرا عثمانسدر تمام دوران خلافت دوازده ساله خود، حتی یک نفر از مخالفین خود را نکشته و شکنجه نداده است، در حالیکه علیسچهار هزار نفر از مخالفین خود را در جنگ نهروان به قتل رسانید. البته اینکه عثمانسچنین کاری نکرده به خاطر ضعف او نبود، زیرا قدرت و توانائی لشکر ایشان چند برابر، بیشتر از توانائی لشکر علیسبوده اما با این وجود خود را به کشتن داد و هیچ کس از قاتلین خود را نکشت. ابوذرسبعد از وفات ابوبکر الصدیق به میل خود به سرزمین شام رفت و در آنجا با معاویهسدر بعضی مسائل اختلاف نظر پیدا کرد که در نتیجه، عثمان او را به مدینه احضار کرد. «فکتب عثمانُسإلى أبي ذرانْ يقدم عليه الـمدينة فقدمها فلامه عثمان على بعض ما صدر منه واسترجعه فلم يرجع فأمره بالـمقام بالربذة وهي شرقي الـمدينة» [۶۵]. «عثمانسنامه برای ابوذرسفرستاد تا به مدینه بیاید، پس ابوذرسبه مدینه آمد و عثمانساو را از آن مسائل که عقیده داشت و ایجاد اختلاف میکرد برحذر داشت اما ابوذر از عقاید خود باز نگشت و عثمان دستور داد که به ربذه برود». در روایتی دیگر چنین آمده: «أنَّه سأَله عثمان أن يقيم بها وقال: إنَّ رسولَ اللهِ جقال: إذا بَلغ البناءُ سلعاً فاخرجْ مِنها وقد بلغ البناءُ سلعاً فأذنَ لهُ عثمانُ بالمقامِ بالربذةِ وَأمره أنْ يتعاهدَ المدينةَ في بعضِ الأحيانِ حتّي لا يرتدَّ أعرابياً بعد هجرتِه ففعلَ فَلَم يزلْ مُقيماً بِها حتّى ماتَ» [۶۶].
«ابوذرساز عثمان اجازه گرفت تا در ربذه بماند و گفت که رسول الله جفرموده هر وقت که ساخت و ساز مکان به کوه سلعا رسید از مدینه بیرون شوید و اکنون ساخت و ساز مدینه به سلعا رسیده است، پس به من اجازه بدهید که در ربذه بمانم، عثمانسبه او اجازه داد و گفت گاهگاهی به مدینه بیا تا صحرانشین نباشی، ابوذرسقبول کرد و تا وقت مرگ در ربذه مقیم شد آنگاه عثمانسفرستاد تا اهل و عیال ایشان را بیاورند و به همراه اهل و عیال خود آنها را اِسکان داد». (نعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن بغض الـمعاندين الکاذبين).
از سوی دیگر عمار بن یاسر با عباس بن عتبه بن ابیلهب درگیر شد و به عباس ناسزا گفت. پس عثمانسهر دو را به عنوان تادیب و تنبیه کتک زد. عثمانسبیاندازه مهربان بود و مردم اوباش از حلم او سوءاستفاده میکردند و به ایشان کلمات بیادبانه میگفتند. در نتیجه صحابه از او خواستند که اوباش را تنبیه کند اما عثمانسآنها را بخشید. زیرا به خاطر خود انتقام نمیگرفت. حلم و عفو ایشان سبب گردید که گروههای سرکش بر او بشورند و او را به شهادت برسانند [۶۷].
مرتضی عسکری میگوید: علی÷موقعیت زمان خویش را چنین بیان مینمایند:
خلفای پیش از من، کارهای بسیاری انجام دادهاند که در آنها آگاهانه با رسول خدا مخالفت نمودهاند، آنان پیمان وی را شکستند و سنتش را تغییر دادند؟؟ [۶۸].
جواب:
جناب مرتضی عسکری نتوانسته که برای اعتراضات خود از منابع و مراجع صحیح و معتبر استفاده کند. یکی از منابع مهم مورد استفاده او کتاب کافی کلینی است، اما این کتاب در قرن سوم جمعآوری شده و از نظر تحقیقی استناد به آن درست نیست. بعنوان مثال در اصول کافی کتاب الحجه باب: اسلحه و متاعی که از پیامبر جنزد ائمه است، [ص ۳۴۳، ج ۱] حدیثی به این مضمون روایت کرده است: «اُلاغ با پیامبر جبه سخن درآمد و گفت: پدر و مادرم قربانت، پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتی بوده و نوح برخاسته و دست به کفل او کشیده و گفته از پشت این اُلاغ، اُلاغی آید که سید پیامبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود، خدا را شکر که مرا همان اَُلاغ قرار داد». عاقلان خود میدانند که از زمان نوح÷تا زمان خاتمالانبیاء چندین قرن گذشته است، اکنون این سؤال مطرح است که به طور طبیعی این شش اُلاغ چند سال عُمر کردهاند.
ضمنا پدر اُلاغ در دنیا مشخص و معین نیست زیراکه ماده خر هر روزی با یک نرخری همراه است.
همین اعتراضات را گروه عبدالله بن سبأ (که از مصر آمده بودند و در جحفه اقامت و منزل داشتند) بر علیه عثمانسمطرح کردند و عثمانسعلیسرا فرستادند تا به ایشان جواب بدهد «فانطلقَ علي بنُ أبيطالبٍ إليهم وهُم بالجحفةِ، وکانوا يعظمونَه ويبالغونَ في أمره فردَّهم واَنَّبَهم وشتمهم فَرجعوا على أنفُسِهم بالـملامةِ وقالوا: هذا الّذي تُحاربونَ الأميرَ بسببهِ وتحتجُّون عليه به» [۶۹].
«پس علیسبه جحفه پیش گروه سبائی رفتند، و ایشان در مورد علیسبسیار مبالغه و تعظیم کردند، وقتیکه علیساعتراضاتشان را شنید و جواب داد، به ایشان بد و بیراه گفت و پرخاش کرد و با ذلّت آنها را بیرون کرد و آنان در حالی که در نفس خود احساس پشیمانی میکردند به یکدیگر رو کردند و گفتند به سبب همین علیسبا عثمانسمیجنگید». و اعتراض میکرد اصل ماجرای تاریخ اسلام در حق خلفاء چهارگانه این است. ولی متأسفانه جناب مرتضی عسکری وقت ندارد تاریخ را با اسناد اسلامی مطالعه کند، پس مجبور میشود که از کتابهای بیسند و بیتحقیق تقلید کند و سنت افتراق و اختلاف مبتدعین و دشمنان اسلام را در بین مسلمین احیاء و شعلهور نماید.
علیسدر تمام امور سیاسی، مذهبی، قضائی، جهادی، وزیر و مشاور خلفاء پیش از خود بوده؛ عمل خلفاء ثلاثه در اموال بنینضیر و فدک و مابقی خمس خیبر به همان صورتی بوده که رسول الله جعمل نمودهاند و ابوبکر صدیقسقسم میخورند که من هیچ چیزی را از صدقه رسول الله جاز همان حالتی که رسول الله جتقسیم و عمل نموده تغییر نمیدهم، و قسم بذاتی که جان من در دست اوست نزدیکان رسول الله جدر نزد من محبوبتر از نزدیکان خودم هستند، بعد از شنیدن این سخن علیسمیفرمایند: بعد از ظهر امروز با شما بیعت میکنم و بیعت ایشان بعد از ظهر همان روز در حضور صحابه صورت گرفت.
و همین نظم و ترتیب و تعهد را عمر فاروقسبه عهده گرفت، ولی اموال مذکور را پس از مدتی در اختیار علیسو عباسسگذاشت.
و از آنها تعهد گرفت که به همان طریق و روش رسول الله ج: عمل کنند و فرمود اگر و اگر نمیتوانید اموال را به من برگردانید پس من طبق سنت پیامبر جعمل میکنم. این گفتگو در حضور عثمانس، عبدالرحمن بن عوف، مالک بن اوس و زبیر و سعد و علی و عباسشانجام گرفت و تمام ایشان حدیث: «لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ» و بیانات عمر فاروق را تأیید و قبول کردند به غیر از دشمنان صحابه [۷۰]. امّا مسئله زیادبودن حقوق بعضی از بیتالمال و یا از اموال غنیمت برای بعضی افراد مطابق قدر و منزلت آنها مثل ازواج مطهرات، یا در برابر پاداش عملشان بوده یا برای ترغیب آنها، که این موارد از زمان رسول الله جمرسوم بوده، و به عنوان مثال غنیمتهای غزوه حنین به بعضی افراد صد شتر میدادند و به بعضیها هیچ چیزی تعلّق نمیگرفت این مسئله مربوط به رأی امام و در حیطهی وظیفه او است.
[۶۱] به نقل از نهجالبلاغه، ج ۱، ص ۴۸، خطبه سوم شقشقیه. [۶۲] همان. [۶۳] به نقل از انساب الاشراف، بلاذری، ج ۵، ص ۴۹. [۶۴] سیری در صحیحن، ص ۱۱-۱۳. [۶۵] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۱۶۵. [۶۶] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۱۵۵. [۶۷] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۱۷۰ و ۱۷۱. [۶۸] سیری در صحیحین: ص ۱۲، به نقل از : کافی، کلینی: ج ۸، ص ۶۱-۶۳. [۶۹] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۱۷۱. [۷۰] مسلم باب حکم الفيء: ص ۹۰ و ۹۱، ج ۲.