نقدی بر کتاب سیری در صحیحین

فهرست کتاب

حقیقت راویان شیعه

حقیقت راویان شیعه

باز هم مدعی هستند که چرا امام بخاری از این موضوعات روایت نکرده و عبدالحسین و نجمی و ابوریه و ... دنیا را به هم زده‌اند که ابوهریره در روایت حدیث افراط نموده و آن هم پنج هزار واندی حدیث را که روایت کرده حدیث: «مات وفات صفت الإنصاف من أبي رية وأخوانه» و جناب عوف العقیلی را لقب خمّار (شراب‌خور بزرگ) داده‌اند و باز هم می‌گویند: یؤذی الحدیث کما سمع (حدیث را همان گونه که شنیده می‌رساند [۳۱۳]. و به محمد بن ابی‌عباد می‌گوید: محمدمهدی در کتاب خود «الجامع لرواة وأصحاب الامام الرضا» می‌گوید: «وکان مشتهراً بالسماع وبشرب النبيذ» [۳۱۴]. در حالیکه این شخص شراب‌خور و عاشق موسیقی بود و حفص بن البختری شطرنج‌باز از امام صادق و ابوالحسن حدیث روایت می‌کند و می‌گویند که حفص ثقه است [۳۱۵]. و یکی از محدثین ایشان حماد بن عیسی است امام صادق به او می‌گوید: ای حماد! شست سال عمر دارید و تا حال نمازخواندن را نمی‌دانید؟! در حق حماد مذکور! ریاض محمد در کتاب [الواقفة دراسة تحليلية، ص: ۳۱۱-۳۱۷] می‌گوید: «حماد بن عيسي الجهني البصري أصله کوفي ... له کتب». ثقه یکی دیگر از محدثین بزرگ نجمی وإخوانه أبوحمزة الثماليثابت بن دینار شراب‌خور بزرگ است [۳۱۶].

و همچنان علی بن ابی‌حمزه البطائنی از بیت‌المال خمس ائمه سرقت می‌کرد. ریاض محمد می‌گوید: «إنه من الواقفة الـملعونين الکذّابين ... إلى غير ذلك، علي بن أبي‌حمزة کذّاب متهم، ورجل سوء، کذاب ملعون فاسد الـمذهب والعقيدة وروي عنه مشايخنا الثقات» [۳۱۷]. مذهب ابوحمزه واقفی بوده [۳۱۸]در مجلس فی بحار می‌گوید: واقفی‌ها مشرک و زنادقه‌اند. کتب حدیثی ما پر از دلائل حدیثی هستند بر کفر «الزيدي وأمثالهم من الفطحية والواقفة وغيرهم من الفرق الـمضلّة الـمبتدعة» و در حق ابوحمزه می‌گوید: «وفساد مذهبه وعقيدته لأنه من الواقفة والواقفة کفّار عند أصحاب الإمامية لأنهم لا يقرّون بالأئمة الاثني عشر» [۳۱۹]. متأسفانه جناب نجمی و ابوریه و عبدالحسین و حسن الحسینی آل مجدد شیرازی و نجم‌الدین طبسی و کاردان و سید محمود عظیمی و حسین غیب غلامی الهرساوی، بر همه این محدثین و سارقین و شاربین الخمر پرده و حجاب چند لایه گذاشته‌اند و فقط امام بخاری و ابوهریره را دیده‌اند، حسبناالله ونعم الوکيل ونعم النصير.

عبدالله بن ابی‌یعفور، شراب می‌نوشید. البزاز شراب‌خور بود [۳۲۰]. السید الحمیری «أنه لا يبالي من شرب الخمر». الروضات اسماعیل بن محمد. یشرب نبیذ الرستاق یعنی الخمر [۳۲۱].

ابوالخطاب ابوالحسن الرضاء می‌گوید: ابوالخطاب بر ابوعبدالله دروغ می‌بندد «لعن الله أبا الخطاب وکذلك أصحاب أبي‌الخطاب يدسون هذه الأحاديث إلى يومنا هذا في کتب أصحاب أبي عبدالله فلا تقبلوا خلاف القرآن» [۳۲۲]. ابوعبدالله می‌گوید: که المغیره بن سعید عمداً بر پدر من دروغ می‌بندد مردم کتب شاگردان پدر من را به مغیره می‌دهند و ایشان کفر و زندقه را در آن داخل می‌کند و به پدرم نسبت می‌دهد بعد به شاگردان پدرم برمی‌گرداند و به ایشان امر می‌کند که این کتابها را در میان شیعه‌ها منتشر کنید هر چه در این کتب از زیاده روی دیدید آن از مغیره بن سعید است [۳۲۳]. مغیره بن سعید تقریبا صدهزار حدیث دروغین در کتاب‌های حدیثی شیعه داخل نموده [۳۲۴]. این کفر و زندقه که در کافی و تفسیر القمی و العیاشی و بحارالانوار می‌بینید از ساختگی‌های مغیره بن سعید‌اند، عبدالحسین می‌‌گوید: «أخرجها أصحاب الأئمة». «این روایات مذکور را شاگردان ائمه روایت کرده‌اند». امام جعفر وابوجعفر از این دروغ‌ها پاک‌اند «قال جعفر الصادق: إنا أهل البيت صادقون لا نخلو من کذّاب يکذب علينا، ويسقط صدقنا بکذبه علينا عند الناس، زرارة بن أعين [۳۲۵] ملعون على لسان أهل البيت» [۳۲۶]. (زراره: نزد اهل بیت ملعون است [۳۲۷]. درحالیکه شیعه بر توثیق زراره اجماع دارند. زراره در نزد امام جعفر موثق نیست [۳۲۸]. زراره بر امام جعفر افترا و دروغ می‌بند [۳۲۹]. زراره در امر امامت متوقف است [۳۳۰]. زراره: در علم امام صادق شک داشته [۳۳۱]. زراره، امام صادق را تکذیب نموده [۳۳۲]. امام صادق راست فرمود که مردم بر علیه ما دروغ می‌گویند زراره، مخالف امام صادق است در معنی من استطاع اليه سبيلا [۳۳۳]. امام جعفر سه دفعه زراره را لعنت کرده «لعن الله زرارة لعن الله زرارة لعن الله زرارة» [۳۳۴].

امام صادق زراره را بدعتی می‌داند [۳۳۵]«قال أبوعبدالله: لايموت زرارة إلا تائها، زرارة لا يثق بالصادق، زرارة يتجسس على الصادق» [۳۳۶].

«الصادق يذم زرارة وآل أعين، زرارة يقول بتحريف القرآن»» [۳۳۷]. «بيد بن معاويه الـمعجلي قال ابوعبدالله: لعن الله بريداً ولعن الله زراره» [۳۳۸].

ابوبصیر لیث البختری المرادی: شراب می‌خورد و دستور امام جعفر را رد می‌کرد و می‌گفت: امام رضا حلال کرده [۳۳۹]. کتاب «الأشربة» این شراب‌خور ملعون را، شیعه ثقه می‌دانند اسم ابوبصیر در ۲۲۷۵ سند روایات آمده و این کنیه چهار نفر مشترک است، لیث بن البختری، یوسف بن حارث البتری، یحیی بن ابی‌القاسم، عبدالله بن محمدالاسدی [۳۴۰].

در حالی که این چهار نفر ثقه نیستند «کما جاء في معجم رجال الحديث» و بعضی گفته‌اند که ابوبصیر مشترک است مابین ثقه و غیرثقه بنابراین حجت‌بودن آن همه روایات او از اعتبار ساقط می‌شوند [۳۴۱]. و نجاشی و طوسی او را در رجال خود مهمل دانسته‌اند [۳۴۲].

امام صادق اجازه‌ی ورود به خانه‌ی خود را به ابوبصیر نداد و او ناچاراً پشت در نشسته بود و سگ‌ها بر او عوعو می‌کردند. حماد الناب به او گفت: این سگ بر شما شغر می‌کند [۳۴۳]. ابوبصیر به امام معصوم توهین می‌کرد [۳۴۴].

ابوبصیر، ابوعبدالله و ابن الحسن را ناقص‌العلم یا کاذب می‌داند [۳۴۵]. «والاستبصار في مسئلة امرأة تزوجت ولها زوج لظهر عليها قال ابوعبدالله: ترجم المرأة ويضرب الرجل مائة سوط وقال ابوالحسن: ترجم الـمرأة ولا شي علي الرجل قال ابوبصير: ما أظن صاحبنا تناهي علمه بعد تناهي اي بلغ نهايته و تکامل» [۳۴۶].

ابوبصیر، حکم ابوعبدالله را در ذبائح اهل کتاب رد کرده [۳۴۷].

اما هشام بن الحکم بانی بزرگ و مهذب ‌المذهب و شریک شیطان: در [اصول کافی جلد اول کتاب التوحيد، باب النهي عن الجسم والصورة، ص ۱۴۰] عقیده هشام بن حکم را بیان می‌کند به روایت علی بن ابی‌حمزه می‌گوید: به امام صادق عرض کردم: من از هشام بن حکم شنیدم که از شما روایت می‌کرد که خدا جسمی است توپر و نورانی!! فرمود: «سبحان من لا يعلم حد کيف هو إلا هو ليس کمثله شيء».

۲- محمد بن حکیم می‌گوید: برای موسی بن جعفر گفتار هشام بن سالم جوالقی را بیان کردم و گفتار هشام بن حکم را حکایت نمودم، که خدا جسم است. حضرت فرمود: خدای تعالى چیزی همانند او نیست، و چه دشنام و ناسزائی بزرگتر است از گفته کسیکه خالق همه چیز را به جسم یا صورت با مخلوقش یا محدودیت و اعضاء توصیف کند؟!! [۳۴۸].

۳- یونس می‌گوید: به خدمت امام صادق رسیدم و عرض کردم: همانا هشام بن حکم سخنی سنگینی را می‌گوید ... او عقیده دارد که خدا جسم است [۳۴۹].

۴- حسن بن عبدالرحمن الحمّانی می‌گوید: به امام موسی بن جعفر عرض کردم، هشام بن حکم عقیده دارد که خدا جسم است ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞعالم، سمیع، بصیر، قادر متکلم ناطق و الکلام، و القدره و العلم، یجری مجری واحد. در یک روش‌؟؟ صفات عین ذات است، حضرت فرمود: خدا او را بکشد مگر نمی‌داند که جسم محدود است و کلام، غیرمتکلم است [۳۵۰].

۵- محمد بن حکیم می‌گوید: به امام موسی عرض کردم: هشام جوالقی می‌گوید: خدا جوان آراسته‌ای است ونیز گفتار هشام بن حکم را بیان کردم، حضرت فرمود: ««إن الله لايشبهه شيء» [۳۵۱].

«الفرق بين الفرق زعم هشام بن الحکم أن معبوده جسم ذو حد ونهاية وطويل عريض عميق وإن طوله مثل عرضه، وکان هشام على مذهب الاماميه».

«هشام بن سالم الجوالقي، مع رفضه على مذهب الاماميه مفرط في التجسيم والتشبيه لأنه زعم أن معبوده على صورة الإنسان ولکنه ليس بلحم ولا دم». [ص ۵۱ الفرق بين الفرق].

هشام بن حکم عقیده دارد که استطاعت همراه فعل است نه در قضا و قدر [۳۵۲].

هشام بن حکم گفته: «إن علم الله تعالى هو غيره وهو محدث مخلوق» [۳۵۳].

هشام بن حکم می‌گوید: «لابد أن يکون في إخوة الامام آفات تبين بها أنهم لايستحقون الإمامة» [۳۵۴].

هشام بن حکم می‌گوید: کوه ابوقبیس از الله تعالى بزرگ‌تر است [۳۵۵].

هشام بن حکم می‌گوید: بین الله و بین اجسام محسوسه تشابه وجود دارد [۳۵۶].

ابن فرج محمد الرّخجی می‌گوید: به حضرت ابوالحسن درباره قول هشام بن حکم نامه نوشتم که خدا جسم است، و هشام بن سالم می‌گوید: خدا صورت است، حضرت در جواب نوشت، سرگردانی و حیرت‌زدگی را از خود دور کن و از شیطان به خدا پناه ببر، گفتار صحیح گفتار آن دو هشام نیست [۳۵۷].

ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا فرموده: «مالکم ولقول هشام أنّه ليس منا من زعم أن الله جسم ونحن منه برآء في الدنيا والآخرة يا ابن دلف إن الجسم محدث والله محدثة ومجسمه» [۳۵۸].

حال نگاه کنید که عبدالحسین شرف‌الدین موسوی، در حق و توصیف هشام بن حکم چه چیزهایی می‌گوید:

الف) «هشام بن الحکم من أصحاب الصادق والکاظم کتبا کثيرة اشتهر منها تسعة وعشرون کتاباً رواها أصحابنا بأسانيدهم إليه» [۳۵۹].

«کان هشام من أعلم أهل القرن الثاني في علم الکلام والحکمة الالهية وسائرالعلوم العقلية والنقلية، مبرزا في الفقه والحديث مقدماً في التفسير وسائر العلوم والفنون وهو ممن فتق الکلام في الإمامة وهذب الـمذهب بالنظر، يروي عن الصادق والکاظم وله عندهم جاه لايحيط به الوصف وقد فاز منهم بثناء يسمو به في الـملأ الأعلى قدره» [۳۶۰].

«وله في نصرة مذهبنا من الـمصنفات ما أشرنا إليه وهو من سلفنا وفرطنا ما ظهر لغيرنا [۳۶۱]. مع بعدهم عنه في الـمذهب والـمشرب، عبدالحسين می‌گوید: الکتب الأربعة التي هي مرجع الإمامية في أصولهم وفروعهم من الصدر الأول إلى هذا الزمان وهي الکافي، والتهذيب، والاستبصار، ومن لايحضره الفقيه، وهي متواترة ومضامينها مقطوع بصحتها والکافي أقدمها وأعظمها وأحسنها وأتقنها [۳۶۲]. وفيه ستة عشر ألف ومئة وتسعة وتسعون حديثا وهي مما اشتمت عليه الصحاح الستة بأجمعها» [۳۶۳]. اکثر روات شیعه معتقد به تجسیم بوده‌اند مثل هشام بن حکم و هشام بن سالم و یونس بن عبدالرحمن و شیطان الطاق الـملقب بمؤمن الطاق وغيرهم. حتی همه اسلاف شیعه معتقد بوده‌اند که هارون بن مسلم بن سعدان الکاتب یکی از روات شیعه است جبریه و مشبهه بوده [۳۶۴]. کنیه‌ی او ابوالقاسم و از شاگردان ابوالحسن و ابومحمد است و در فهرست روایات زیادی از شاگردان صادق÷دارد.

و همچنان محمد بن جعفر بن محمد بن عون الاسدی، جبریه و مشبهه بوده [۳۶۵].

شیعه‌ها این افراد را ثقه و صحیح الحدیث می‌دانند.

و همچنان یونس بن عبدالرحمن القمی را ثقه می‌دانند [۳۶۶]. هشام بن حکم شاگرد ابن شاکر زندیق بوده و امام کاظم او را مطیع هوا و هوس و غافل از امر خدا خوانده [۳۶۷].

محمد بن علی بن النعمان الاحول الشیطان الطاق معتقد به تجسیم بوده و می‌گفت: ائمه مفتر فی الطاعه‌اند و زید بن علی او را به شدت رد و قول او را انکار می‌کرد [۳۶۸].

هشام بن سالم و صاحب الطاق (همان شیطان طاق است) و میثمی می‌گویند: خدا تا میان ناف خالی است و باقی تنش توپر است. حضرت رضا با شنیدن این گفته برای خدا سجده کرد و فرمود: «سبحانك ما عرفوك ولا وحدوك» [۳۶۹].

بعد می‌فرماید: ای محمد (بن الحسین) عقیده ما همان است که قرآن و حدیث به آن گواهی می‌دهد «ما شهد له الکتاب والسنة فنحن القائلون» [۳۷۰].

اگر آنهایی که اسامی‌شان بیان گردید از شاگردان امام باقر و صادق و روات موثق اهل تشیع باشند واقعاً جناب نجمی و عسکری، و ابوریه و عبدالحسین شرف الدین و کلینی الرازی و ... از ایشان تعریف و توصیف و توثیق می‌کنند و بر شاگردان رسول اللهجحمله نموده‌اند [۳۷۱].

[۳۱۳] رجال کشي: ص ۹۰. [۳۱۴] همان منبع قبلی: ج ۲، ص ۳۱. [۳۱۵] رجال النجاشی: ج ۱، ص ۳۲۴. [۳۱۶] رجال کشی: ج ۲۷۲، ص ۷۶ و تنقيح الـمقال ما مقا؟؟، ص ۱۹۱. [۳۱۷] الواقفيه دراسه تحليليه: ج ۱، ص ۴۱۸ تا ۲۲۸ و رجال کشی: رقم ۷۶، ص ۴۶۷. [۳۱۸] مجلس در بحار: ص ۳۴ تا ۳۷. [۳۱۹] نگاه کنید به کتاب: عقائد الشيعه في الاسلام والـمسلمين مخطوط، و کتاب الواقفيه: ۱/۱۶-۱۷ و ۱۷۶ و ۴۰۴ و ۴۰۵ و ۴۲۶ و ۴۴۸ و ۴۶۵ و ۵۱۴ و ۵۱۵ و ۵۲۶ و ۵۳۶ و ۵۵۱ و ۵۵۹ و ۵۶۰ و ۵۶۳ و ۶۰۷ و حاوي الاقوال ۳/۱۶۲ الفصل الثالث، الفهرست ص ۲۸ و ۲۹، و اصل الشيعه و اصولها لکاشف الغطاء، ص ۶۰ چاپ چهارم. [۳۲۰] جامع الرواة للاردبيلي: ص ۳۲۱، رقم ۴۵۹، ۲/۴۲۳ و الـمستدرك: ۱/۳۹۱، ج ۵، ابواب الـمزار ومايناسبه. [۳۲۱] ۱/۱۰۴ رجال الکشی، ص ۲۴۲-۲۴۵، لالی، ۴/۲۱۶، ۳۵۴ و ۳۵۲ جزء الرابع، الروضات ۱/۱۰ و ۱۱۱ ترجمه اسماعیل بن محمد الحمیری الرسائل، ۱/۲۴۷ اللثالي، ۴/۲۱۶. [۳۲۲] رجال الکشي، ص ۱۹۵، ترجمه المغیره بن سعید، ص ۳۷۳ و ۳۵۸، رقم ۵۰۹. [۳۲۳] رجال الکشي، ص ۱۹۶، ج ۳۶۸. [۳۲۴] تنقيح الـمقال مامقان، ج ۱، ص ۱۷۴. [۳۲۵] رجال کشی: ص ۳۷۱، رقم ۵۴۹. [۳۲۶] الفهرست للطوسي: ص ۱۰۴. [۳۲۷] رجال الکشي: ص ۲۲۷، رقم ۲۳۴ و ۲۳۷ و ۲۴۰. [۳۲۸] رجال الکشي: ج ۲۲۸، ص ۱۴۵، حدیث ۲۲۹ و ۲۳۰ و ۲۳۱. [۳۲۹] رجال الکشي: ج ۲۵۸، ص ۱۵۷. [۳۳۰] رجال الکشي: ج ۲۶۰، ص ۱۵۷. [۳۳۱] رجال الکشي: ج ۲۶، ص ۱۵۸. [۳۳۲] رجال الکشي: ج ۲۶۲، ص ۱۵۸. [۳۳۳] رجال الکشي: ج ۱، ص ۱۴۵ و ۳۹۷، رقم ۲۳۴. [۳۳۴] رجال الکشي: ص ۱۴۷ و الوسائل، ۸/۲۲، ج ۴، باب اشتراط وجوب الحج بوجود الاستطاعة من زاد و الرحلة مع الحاجة اليها. [۳۳۵] رجال الکشي: ج ۲، ص ۲۲۸ و ۲۲۹ و ۱۴۸، ج ۲۳۶، ص ۱۵۰، ح ۲۴۳، ص ۱۴۶- ح ۲۳۱. [۳۳۶] رجال الکشي: ج ص ۲۲۸، حدیث ۲۳۶-۲۳۴. [۳۳۷] رجال الکشي: ص ۱۵۲، ح ۲۴۷، ص ۱۴۰ و ۱۴۹، ح ۲۳۸ و ص ۱۵۳، حدیث ۲۵۰ و ص ۱۵۵. [۳۳۸] رجال الکشي: ص ۱۴۸، ح ۲۳۷. [۳۳۹] فروع الکافي: ۶۰/۴۱۱-۴۱۲. [۳۴۰] کليات في علم الرجال، لجعفر السبحاني رجال ابن داود القسم الأول باب الکني: ص ۲۱۴. [۳۴۱] معجم رجال الحدیث: ۲۱/۴۷. [۳۴۲] کلیات فی علم رجال الحدیث: ص ۱۴۱، ترجمه لیث بن البختری. [۳۴۳] رجال الکشي، ص ۱۷۲، تنقيح الـمقال: ج ۲، ص ۴۵، رقم ۱۹۹۷ و معجم الرجال، ۱۴/۱۴۸ و مجمع الرجال للقهبائي، ۵/۸۵. [۳۴۴] رجال الکشي، ص ۱۶۹، حدیث ۲۴۶ – ۲۹۴، ج ۲۸۵ دراسات في الآثار و الاخبار: ص ۲۳۳. [۳۴۵] رجال الکشي: ص ۱۷۱-۱۷۲، ح ۲۹۲، التهذيب و الاستبصار. [۳۴۶] التهذيب: ۱۰/۲۵، ح ۷۶ باب في الحدوده و رجال الکشي: حدیث ۲۹۲ و ۲۹۳، ص ۲۴۸. [۳۴۷] وسائل الشيعة، ج ۱۶، ص ۲۸۷. [۳۴۸] اصول کافی، ج ۱، ص ۱۴۱. [۳۴۹] اصول کافی، ج ۱، ص ۱۴۲، باب النهي عن الجسم والصورة. [۳۵۰] اصول کافی: ج ۱، ص ۱۴۲ باب سابق. [۳۵۱] اصول کافی، تقة الاسلام: ج ۱، ص ۱۴۳ و ۱۴۲ کتاب التوحيد، التوحيد لابن بابويه القمي: ص ۹۸-۹۹. [۳۵۲] الفصل لابن حزم: ج ۲، ص ۵۴. [۳۵۳] مصدر سابق: ج ۱، ص ۳۸۴. [۳۵۴] همان منبع: ج ۳، ص ۲۲. [۳۵۵] الفرق بين الفرق: ص ۴۸. [۳۵۶] الفرق بين الفرق: ص ۴۹. [۳۵۷] اصول کافی: باب النهي عن الجسم والصورة، ج ۱، ص ۱۴۱. [۳۵۸] التوحيد باب أنهليس بجسم ولاصورة، الصدوق: ج ۲، ص ۱۰۴. [۳۵۹] الـمراجعات: ص ۴۱۹. [۳۶۰] الـمراجعات: ص ۴۱۹. [۳۶۱] الـمراجعات: ص ۴۲۰. [۳۶۲] الـمراجعات: ص ۴۱۹. [۳۶۳] همان منابع قبلی: ص ۴۱۹. [۳۶۴] ترجمه او در حاوي الاقوال: ۳/۱۳۲، رقم ۱۱۸۶. [۳۶۵] رجال النجاشي: ۲/۲۸۴، رقم ۱۰۲۱. [۳۶۶] الواقفه: ج ۲، ص ۲۰۳. [۳۶۷] به مرأة العقول و لسان الـميزان: ج ۶، ص ۱۹۴ مراجعه فرمایید. [۳۶۸] رجال الکشي: ص ۱۸۶، ص ۲۶، حدیث ۳۲۸-۳۲۹. [۳۶۹] اصول کافی: ج ۱، ص ۱۳۶، باب النهي عن الصفة بغير ما وصف به نفسه تعالى کتاب التوحيد. [۳۷۰] اصول کافی: ج ۱، ص ۱۳۶ – الفرق بين الفرق: ص ۵۳ و برای جرج شیطان طاق به رجال الکشي: ص ۱۹۱ مراجعه کنید و کتاب الرد على الشيطان الطاق لهشام بن الحکم: ص ۳۵۵، النجاشي، ص ۳۰۵، الذريعة، ص ۲۰۳، ج ۱۰. [۳۷۱] اعتراض نجمی: بر امام بخاری و مسلم، ص ۹۱.