شبهههای دیگر از محمود عظیمی در مورد اسماء و صفات الهی
حمله سوم محمود عظیمی بر ابن باز که ایشان گفتهاند:
حدیث: «إذَا ضَرَبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَّقِ الْوَجْهَ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ وفي لفظ آخر: عَلَى صُورَةِ الرَّحْمَن» [۴۳۲].
جواب:
این حدیث را شیعها صحیح و ثابت گفتهاند [۴۳۳]. «ثم قال الخميني: وهذا الحديث من الأحاديث الـمشهورة بين السنة والشيعة ويستشهد به دائما وقد أيد الإمام الباقر÷صدوره وتولّي بيان الـمقصود منه» [۴۳۴].
نسبت صورت به خدا مثل نسبت روح است. ﴿وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾«يا بيتي» نسبت روح و بیت و «صورة بطرف الله» به این خاطر است که خالق روح و بیت و صوره الله تعالى است و آدم÷از ابتدا به همان صورت خود خلق شده برخلاف اولادهای آدم که اول نطفه است بعد «علقة بعد مضغه إلى آخره». این است معنی: «إن الله خلق آدم على صورته». هیچ کس از اهل سنت نگفته که صورت آدم مثل صورت الله تعالى است: «سبحان الله، ليس کمثله شيئ وهو السميع البصير». جناب عبدالحسین و محمود عظیمی و نجمی و ابوریه و ... همه مقلدند. خلاصه بحث گذشته این بود که معبود بر حق و یکتای اهل سنت دارای اوصاف کاملهای است که در قرآن و احادیث صحیح آمده بدون سؤال از کیفیت و بدون تنبیه و بدون انکار «آمنّا بالله کما هو باسمائه وصفاته». امّا معبود بر حق و یکتای جناب محمد صادق نجمی و عبدالحسین شرفالدین و حسین غیب غلامی هرساوی و ابوریه و حسن بن صادق الحسینی آل المجدد الشیرازی، دارای والدین و اولاد و ازواج و دارای دو دست و دو پا و دو چشم و دو گوش و قد و سر و ... است. و همه این شیوخ مدیون علامه و محدث ابییسر جمالالدین عبدالعزیز بن محمد بن الصدیق الحسنّی الغماری المغربی هستند که کتاب حسن الرفاده را جمعآوری نمودند و در اختیار ایشان گذاشته و بعد از ایشان جناب «خادم الحديث الشريف والسنة الـمطهرة» حسن بن صادق الحسین ال المجدد الشیرازی کتاب مذکور را با زحمت فراوان و شایسته تلخیص نمودند و باسم تلخیص الافادة بطرق حدیث: «النظر إلى علي عبادة». و همچنان «الابادة لحکم الوضع على حديث ذکر علي عبادة»، مختصر نمودند و چاپ کردند و در دسترس همگان قرار دادند باید شما هم از حسن شیرازی تشکر کنید و همچنان یکی از بزرگان شما هشام بن الحکم متفق الکلام در امامت و مذهب المذهب در نظر و استدلال است جناب عبدالحسین شرف الدین در کتاب خود [الـمراجعات: ص ۴۱۹-۴۲۰] ایشان را بسیار توثیق و تمجید نموده است. جناب هشام بن الحکم از ابوعبدالله÷روایت کردهاند که الله تعالى جسم صمدی نوری است [۴۳۵]. همچنان هشام بن الحکم معتقد است. آن «معبوده جسم ذوحد ونهاية وأنه طويل عريض عميق وأن طوله مثل عرضه» [۴۳۶]. دوباره ایشان گفتهاند: «إن ربه جسم ذاهب جاء فيتحرك تارة ويسکن أخرى ويقعد مرة ويقوم أخرى». و میگوید: کوه ابوقبیس از الله تعالى بزرگتر است [۴۳۷]. و دوباره معتقد است که بین معبود و بین اجسام مشابهت وجود دارد [۴۳۸]. و همین عقیده اجسامی را هم هشام الجوالقی دارند [۴۳۹]. و عقیده «هشام بن سالم ويونس بن عبدالرحمن وشيطان الطاق الـملقب عندهم بمؤمن الطاق وغيرهم»، همین است و بس. ناب عبدالحسین میگوید: «هل يليق بمثل هشام علي غزارة فضله أن تنسب إليه الخرافات» [۴۴۰]، و ایضا هارون بن مسلم بن سعدان ابوالقاسم عقیده جبر و تشبیه را داشته و چه دروغهای را بر ائمه نسبت دادهاند و همچنان محمد بن جعفر بن محمد بن عون الاسدی هم عقیده ابوالقاسم مذکور است و همین است عقیده یونس بن عبدالرحمن القمی [۴۴۱]. متأسفانه این راویان بزرگ که عقیدهی جسم و جبر و تشبیه را دارند برای نجمی و محمود عظیمی و ابوریه وتیجانی و عبدالحسین و ... غیرمرئی شدهاند «لا تدرکهم أبصارهم» اما از جرح ابوهریره و امام بخاری (رحمت الله علیهم) لذت میبرند، و معتاد تلبیس و تقطیع و تقلید و کتمان حق شدهاند. تعجب و در اینجا است که بزرگانشان تمام عمر خود را در بغض و کینه با اصحاب رسول جو در ادعاء محبت ظاهری اهل بیت به پایان رسانیدند اما با اقوال و اعمال ائمه اهل بیت درصدی عمل نکردند و نخواهند کرد «اللهم أرنا الحق حقا وارزقنا اتباعه وأرنا الباطل باطلا وارزقنا اجتنابه». آمین.
۱- «عن جعفر بن الباقر÷أنه قال: لقد أمسينا وما أحد أعدي لنا ممن ينتحل مودتنا» [۴۴۲].
۲- «وعنه أيضاً أنه قال: إنّآ أهل بيت صادقون لا نخلو من کذب يکذب علينا، فيسقط صدقنا بکذبه عند الناس: کان رسول الله جأصدق الناس لهجة وکان مسيلمة يکذب عليه،، وکان أميرالـمؤمنين÷أصدق من برأ الله من بعد رسول الله،، وکان الذي يکذب عليه من الکذب عبدالله بن سبأ -لعنه الله- وکان أبوعبدالله الحسين بن علي÷قد ابتلي بالـمختار، ثم ذکر أبا عبدالله الحارث الشامي والبنان فقال: کانا يکذبان علي علي بن الحسين÷، ثم ذکر الـمغيرة بن سعيد وبزيعاً والسري وابالخطاب ومعمراً وبشار الاشعري وحمزة اليزيدي وصائق النهدي أي أصحابه فقال: لعنهم الله، إنا لا نخلو من کذّاب يکذب علينا کفانا الله مؤنة کل کذّاب وأذاقهم الله حدّ الحديد [۴۴۳]. و عن حفيده علي الرضا الإمام الثامن أنه قال: کان بنان يکذب على علي بن الحسين فأذاقه الله حرّ الحديد، وکان الـمغيرة بن سعيد يکذب علي ابن جعفر فأذاقه الله حرّ الحديد وکان محمد بن بشر يکذب علي ابن الحسن علي بن موسي الرضا فأذاقه الله حرّ الحديد وکان أبوالخطاب يکذب علي أبيعبدالله فأذاقه الله حرّ الحديد، والذي يکذب علي محمد بن الفرات [۴۴۴]، و عن ابيجعفر محمدبن الباقر أنه قال: لعن الله بنان البيان وأن بنان لعنه الله کان يکذب علي أبي أشهد أن أبي کان عبداً صالحاً [۴۴۵]. عن جعفر أنه ذکر عنده جعفر بن واقد ونفر من أصحاب أبيالخطاب فقيل: إنه صار إليهم يتردد وقال فيهم: وهو الذي في السماء إله وفي الارض إله، قال هو الإمام، فقال أبو عبدالله÷: لا والله لا يأويني وإياه سقف بيت أبدا، هم شر من اليهود والنصاري والمجوس والذين أشرکوا، والله ما صغر عظمة الله تصغيرهم شيئا قط، وإن عزيز جال في صدره ما قالت اليهود فمحي الله اسمه من النبوة، والله لو أن عيسي أقر بما قالت فيه النصاري لأورثه الله صمماً إلى يوم القيامة، والله لو أقررت بما يقول فيَّ أهل الکوفة لأخذتني الأرض، وما أنا إلا عبد مملوك لا أقدر علي ضر شي ولا نفع شيء [۴۴۶]. عن قاسم الصيرفي قال: سمعت أباعبدالله÷يقول: قوم يزعمون أني لهم إمام، والله ما إن الهم بإمام مالهم لعنهم الله کلما سترت سترا هتکوه هتك الله سترهم، أقول کذا يقولون إنما يعني (أي ابوعبدالله) کذا أنا إمام من أطاعني». [۴۴۷].
[۴۳۲] ابن باز آن را صحیح و ثابت دانسته. [۴۳۳] زبدة الاربعين حديث الخميني: شماره حدیث ۳۸. [۴۳۴] کتاب التوحدي للصدوق: ص ۲۶۴، حدیث ۱۸، مصابيح الانوار: ج ۱، ص ۲۰۶، علم اليقين: ۱/۴۶، العوالي: ج ۱، ص ۵۳، تفسير القرآن: ۱/۷. او ص ۱۸۷ و ۱۹۱ و ۲۳۵ و ۳/۵۰۳ و ۵۲۴ و ۴/۱۷۳ و ص ۳۸۳ و ۴۸۶، الـمحجه ۷/۴۳، ص ۴۷ و ۸/۲۶، تفسير الکنز: ج ۵، ص ۲۴۴، الکافي، ۱/۱۳۴، حدیث ۴، باب الروح تفسير الـميزان: ۱۲/۱۷۴. [۴۳۵] اصول کافی: باب النهي عن الجسم والصورة، ج ۱، ص ۱۴۰ والتوحيد لابن بابويهي القمي: ص۹۸. [۴۳۶] الفرق بين الفرق: للبغدادي، ص ۴۸. [۴۳۷] مقالات اسلامی: ج ۱، ص ۱۰۷. [۴۳۸] منابع قبلی، الـملل والنحل شهرستانی: ج ۱، ص ۱۸۴. [۴۳۹] اصول کافی: ج ۱، ص ۱۴۳ و التوحيد للقمي: ج ۶، ص ۹۹ و مقالات الاسلاميين: ج ۱، ص ۱۰۶ و الفرق بين الفرق: ص ۶۵، التبصير في الدين: ص ۳۷. [۴۴۰] الـمراجعات: ص ۴۲۱. [۴۴۱] کافی: ج ۱، ص ۱۰۵، ج ۵، التوحيد: ۹۸ و ج ۲، ص ۱۰۴، حدیث ۲۰، حاوي الاقوال: ۳/۲۳۲، رقم ۱۱۸۶، رجال النجاشي: ۲/۲۸۴، رقم ۱۰۲۱، کتاب الـمواقفه: ج ۲، ص ۲۰۳. [۴۴۲] رجال الکشي: ص ۲۵۹ در ترجمه ابوالخطاب. [۴۴۳] رجال الکشي: ص ۲۵۷ و ۲۵۸. [۴۴۴] رجال الکشي: ص ۲۵۶. [۴۴۵] رجال الکشي: ص ۲۵۵، حدیث ۵۴۱. [۴۴۶] رجال الکشي: ص ۳۶۷، حدیث ۵۳۸. [۴۴۷] رجال الکشي: ص ۲۵۴ و ۲۵۵، حدیث ۵۳۹.