نقدی بر کتاب سیری در صحیحین

فهرست کتاب

فصل دهم: فتنه انگیزی‌های یهود و هم‌پیمانان آنها در طول تاریخ

فصل دهم: فتنه انگیزی‌های یهود و هم‌پیمانان آنها در طول تاریخ

فرقه یا گروه سبائی در هر فرصتی تبلیغات می‌کردند که کسانی که بعد از رسول‌خدا جدعوی نبوت کرده‌اند و مانع زکات و تارک نماز شدند، نباید مرتد نامید و حدیث: «إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ . فَأَقُولُ كَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ: ﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡ...[المائدة: ۱۱۷]». بر آنها اطلاق نمی‌شود و آنها مصداق این نمی‌گردند بلکه مصداق این حدیث کسانی هستند که از نبوت محمد حمایت و دفاع کرده‌اند و بر ارکان اسلام پایبند و مانعین زکات و تارکین نماز و مدعیان نبوت را ریشه کن و حکومت اسلامی را گسترش و قرآن موجود را جمع و در دنیا منتشر کردند.... و در بشارت‌های خدا و رسولش برای خلفای چهارگانه و برای کسانی که در صلح حدیبیه برای انتقام جوئی خون عثمان بیعت کردند و برای همه مهاجرین و انصار ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ[التوبة: ۱۰۰] آمده است. (منظور سوءاستفاده نموده است) مثل کسی که طرح یا نقشه‌ای می‌ریزد و سپس پشیمان شود و چنین صفتی در حق الله (تعالى) آن هم در آیاتی که صدها نشانه تأکید در آن وجود دارد:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح: ۱۸].

﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ[التوبة: ۱۰۰].

محال و خلاف عقل و نقل است، البته در احکام، ناسخ و منسوخ وجود دارد، نه در اخبار قطعی.

لازم است انگیزه و علت عقیده فرقة سبأیی را مطابق آنچه در تاریخ آمده است جستجو کرده تا مشخص گردد این گروه از نسل یهود بوده است [۶۸۳].

۱- [تاریخ طبری: ج ۵، ص ۹۸-۹۹].

۲- [البداية والنهاية: ۱۶۷، ج ۷ – تاریخ].

۳- [ابن خلدون: ص ۱۳۹، ج ۲].

۴- [لسان الـميزان: ص ۲۸۹، ج ۳].

۵- [التبصير في الدين لأبي الـمظفر الإسفرائيني: ص ۱۰۹ والطبري: ص ۹۰، ج ۵ و ص ۱۰۳-۱۰۴].

۶- [فجر الاسلام: ص ۱۱۰-۱۱۱ و ص ۲۶۹].

۷- [فرق الشيعة للنوبختي: ص ۴۱-۴۲ بتعلیق ال بحر العلوم].

۸- [رجال الکشي: ص ۱۰۰-.۱۰۱].

۹- [کتاب الرجال للحلي: ص ۴۶۹].

۱۰- [تنقيح الـمقال للـمامقاني: ص ۱۸۴، ج ۲].

۱۱- [تاریخ شیعی: روضة الصفا ترجمه فارسی ص ۲۹۲، ج ۲ چاپ تهران].

۱۲- [منهج الـمقال: ص ۲۰۳].

۱۳- [شرح نهج البلاغه ابن الحديد الـمعتزلي: ص ۳۰۹، ج ۲].

۱۴- [الفرق بين الفرق: ص ۲۳۳-۲۳۵].

۱۵- [والفرق لسعد بن عبدالله الاشعري: القمی ص ۲۱].

۱۶- [رجال الطوسي: ص ۵۱].

۱۷- [التستري في قاموس الرجال: ص ۴۶۳، ج ۵].

۱۸- [وپعباس القمي في تحفه الأحباب: ص ۱۸۴].

۱۹- [والخوانساري في روضات الجنان].

۲۰- [والاصبهاني في ناسخ التواريخ].

۲۱- [وصاحب روضة الصفا في تاريخه: ص ۳۹۳].

۲۲- [والرازي في اعتقادات فرق الـمسلمين والـمشرکين: ص ۵۷].

۲۳- [و ابن حزم في الفصل: ص ۱۱۲، ج ۳ - ص ۱۱۳ و ص ۱۲۰، ج ۳].

۲۴- [الـملل والنحل: شهرستانی تحت عنوان السبئيه، ص ۱۱، ج ۲].

۲۵- [تهذیب تاریخ ابن عساکر: ص ۴۳۰، ج ۷].

۲۶- [فجر الاسلام: ص ۳۵۴ - ص ۲۶۹ - ص ۲۷۰].

۲۷- [الشيعة في التاريخ لـمحمد حسين الزين: ص ۲۱۲-۲۱۳].

۲۸- [تاريخ اليشعه لـمحمد حسين الـمظفري: ص ۱۰].

۲۹- [أعيان الشيعه وخاصه الجزء الأول من القسم الأول لسيد محسن الامين في موسوعته].

تمام خیانت‌های یهود را قرآن از دوران موسی÷تا زمان خاتم الانبیاءبر ملا و افشاء نموده و هیچ قومی را مثل ایشان ذلیل و خوار و رسوا و بد نام در عالم تا آخرالزمان معرفی ننموده است. در سوره البقره آیه (۴۰) تا آخر و در جای‌جای قرآن، مهمترین بحث، بیان مذمت‌های یهود است و در سوره الفاتحه قوم مغضوب علیهم ایشان‌اند. به سبب گناهان بی‌شمار خدای تعالى صورت انسانی ایشان را تبدیل به صورت بوزینه گردانید:

﴿كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ[البقرة: ۶۵].

این رسوائی تا قیامت برای آنها در قرآن ثابت است. همچنین به موسی÷گفتند: ای موسی تا آنها در آنجا (زمین مقدس) هستند ما هرگز وارد نخواهیم شد. تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید ما همین جا نشسته‌ایم.

﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ ٢٤[المائدة: ۲۴].

و بزرگترین دشمن صحابه ایشان بوده‌اند.

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰ[المائدة: ۸۲].

«بطور مسلم دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهودیان خواهی یافت و نزدیک‌ترین دوستان به یهودیان کسانی را می‌یابی که می‌گویند: ما نصاری هستیم».

و درخت این عداوت را عبدالله بن سبأ یهودی آبیاری نمود: که در نتیجه ما امروز کسی را در کره زمین دشمن‌تر از این قوم نسبت به اصحاب رسول الله جندیده‌ایم و نخواهیم دید.

و در عوض: رسول خدا جبا سران یهود از بنی قریظه و بنی نضیر در مدینه و خیبر به شدّت برخورد نمود چهار صد نفر از بنی قریظه را از دم شمشیر گذرانید و اموال بنی‌نضیر را در مدینه مصادره نمود و زمین‌های خیبر را از آنها گرفت و بعداً وصیت کرد که یهود را از سرزمین عرب بیرون کنید. چنانچه این وصیت در دوران خلیفه دوم عمر فاروقسانجام گرفت و همچنین بیت المقدس را از دست آنها گرفت و در دوران حکومت خلفای سه‌گانه ذلیل و خوار شدند. بدین خاطر به فکر انتقام‌جوئی افتادند تا عبدالله بن سبأ یهودی بنام اسلام و محبت ظاهری اهل بیت در اواخر خلافت خلیفه سوم از حلم و بردباری او استفاده نموده و پایه عداوت و کینة دیرینة قوم خود را بر علیه اسلام و مسلمین بنیان گذاری نمود و با حیله و نیرنگ‌های مختلف، از مصر و کوفه و بصره برای خود حزبی تشکیل داد تا عثمانسرا به شهادت و علیسرا به زور شمشیر به خلافت رسانید و جنگ جمل را به راه انداخت و ده هزار صحابه و تابعین را به کشتن داد و همچنین در صفین هشتاد هزار نفر به قتل رسیدند و بعداً نیز به دو دسته تقسیم شدند. یک دسته خود را دوست دار علیسو معتقد به الوهیت وی و وصی‌بودنِ وی از جانب رسول الله شدند و دسته دوم بنا بر تفسیر بالرای، یک آیه از قرآن را به دست گرفته و (إن الحکم إلاّ لله) او را کافر می‌گفتند نعوذ بالله.

نیرنگ‌های عبدالله بن سبأ عبارتند از:

۱- محمد جبرای بازگشت دوباره از عیسی÷شایسته‌تر است. این قضیه، مشهور به مسئله رجعت است.

۲- علیس، وصی محمد جاست.

۳- محمد جخاتم الانبیاء و علیسخاتم الاوصیاء است.

۴- خلافت، حق علیسبوده است و آنهائی که این حق را گرفته‌اند، ظالم‌اند.

۵- عثمان خلافت را به ناحق گرفته است. و این حقّ وصی رسول الله جاست.

۶- وأظهروا الامر بالـمعروف والنهي عن الـمنکر.

[تاریخ طبری واقعه سال ۳۵ هجری ص ۳۷۸، ج ۳].

[والبداية والنهاية: واقعه سال ۳۴ ص ۱۶۷، ج ۷].

۷- عبدالله بن سبأ بر ابوبکر و عمر و عثمان و تمام صحابه طعنه می‌زد و از آنها تبرّی (بیزاری) می‌جست و می‌گفت که علیسچنین دستوری داده‌است.

بعداً علیساو را گرفت و او را مورد مؤاخذه قرار داد و وی نیز اعتراف نمود. حضرت امیر دستور داد که او را بکشند ولی مردم نگذاشتند و او را به مدائن تبعید کرد [۶۸۴].

۸- جماعت زیادی از اهل علم، از اصحاب علیسنقل نموده‌اند که عبدالله بن سبأ یهودی بوده و سپس مسلمان شده و اظهار محبت علیسرا می‌کرد و می‌گفت که یوشع بن نون وصی موسی÷بوده و علیسهم وصّی رسول الله جاست [۶۸۵].

۹- امامت علی فرض است [۶۸۶].

۱۰- و من از دشمنان او بیزارم [۶۸۷]. (یعنی کسانی که خلیفه‌ شده‌اند).

۱۱- هنگامی که خبر شهادت علیسبه او می‌رسد. می‌گوید: شما دروغ می‌گوئید شما اگر سر او را در هفتاد صرّه (کیسه) بیارید و هفتاد شاهد عادل گواهی موت او را (یعنی شهادت) بدهند، من قبول نمی‌کنم. او نه مرده و نه کشته شده، او نمی‌میرد تا مالک زمین (دنیا) نگردد [۶۸۸].

۱۲- او به مصر رفت و در آنجا علم و تقوای خود برای مردم ظاهر نمود (تظاهراً) و هنگامی که در مردم نفوذ پیدا کرد، مسلک و مذهب خود را ترویج داد [۶۸۹].

به عقیده وی هر نبی، وصی و خلیفه دارد، وصی و خلیفه رسول الله جغیر از علیسکسی دیگر نیست.

۱۳- امت در حق علی ظلم کرده است و حق او را (یعنی خلافت) و ولایت را غصب نموده‌اند. باید همه مردم دست از طاعت و بیعت عثمان بکشند و علیسرا نصرت کنند [۶۹۰].

۱۴- او اول کسی بود که معتقد به ولایت علیسبود و از باقی صحابه بیزار و آنها را کافر می‌انگاشت [۶۹۱].

و کسانی که جنگ جمل را به راه انداختند و از پیمان‌نامه صلح بین علیسو عائشهلو از خطبه و اظهار رضایت و محبت کامل علیساز خلفاء سه‌گانه ابوبکر و عمر و عثمان آگاهی داشتند در ذی قار: بشدت ناراحت و غمگین شدند و ایشان عبارتند از اشتر نخعی - شریع بن اوفی، عبدالله بن سبأ المعروف بابن السوداء و سالم بن ثعلبه و غلاب بن الهیثم همراه با دو هزار و پانصد نفر و در این جماعت یک نفر از صحابه کرام نبوده است [۶۹۲].

در عنوان «مسير عليسمن الـمدينة إلى البصرة» جلد هفت چنین آمده است: «و کسانی که با تبلیغات منافقانه عبدالله بن سبأ متاثر گردیدند و بانیان فساد بر علیه عثمانسدر منطقه کوفه ظاهر شدند عبارتند: از صعصعه بن صوحان - کمیل بن زیاد - مالک بن یزید الاشتر نخعی - علقمه بن قیس نخعی، ثابت بن قیس نخعی، جندب بن زهیر العامری، جندب بن کعب الازدی، عروه بن الجعد، عروه بن الحمق الخزاعی [۶۹۳]» شخص دوم که عقیده باطل عبدالله بن سبأ را بر علیه اصحاب رسول خدا جدنبال کرد و به دیگران منتقل نمود، سلیم بن قیس هلالی است که کتاب کوچکی از او بنام اسرار آل محمد موجود است، بعینه همان بدبینی و بغض و کینه عداوت عبدالله بن سبأ را در حق اصحاب رسول خدا جزنده و ادامه و منتقل نموده است.

تحت حدیث شماره چهارده، عنوان‌های ذیل را بدون سند و دلیل اختراع نموده است.

۱- بدعت‌های ابوبکر و عمر.

۲- غصب فدک.

۳- نقشه قتل امیر المؤمنین.

۴- حبس خمس.

۵- الحاق خانه جعفر به مسجد.

۶- بدعت در غسل جنابت.

۷- بدعت در ارث جد.

۸- آزاد کردن کنیزان صاحب فرزند.

۹- قضاوت باطل در مورد نصر بن حجاج و جعده و ابن و بره.

۱۰- بدعت درباره طلاق.

۱۱- حذف علی خیر العمل از اذان.

۱۲- بدعت در حکم همسر مفقود.

۱۳- بدعت‌های عمر درباره عجم.

۱۴- بدعت در حکم سرقت.

۱۵- پشتوانة دروغین بدعت‌های عمر.

۱۶- بدعت در آزاد کردن کنیزان یمن.

۱۷- اعتراضات و اهانت‌های ابوبکر و عمر به پیامبر ج.

۱۸- سوابق سوء ابوبکر و عمر و عثمان در مسئله خلافت.

۱۹- ابوبکر و عمر بدتر از عثمان: حدیث موضوع شماره پانزده.

۲۰- احتجاجات امیر المؤمنین در مورد ابوبکر و عمر و عثمانش.

۲۱- چرا باید ابوبکر و عمر و عثمان خلیفه شوند؟

۲۲- سند بت‌پرستی ابوبکر و عمر.

۲۳- ظلم ابوبکر و عمر در استدلال به حق امیر المؤمنین.

۲۴- کوتاهی امت در لعنت گمراه‌کنندگان.

حدیث شانزده پیشگویی‌های حضرت عیسی درباره پیامبر و امامان. حدیث هیجده کلام امیر المؤمنین درباره بدعت‌های ابوبکر و عمر و عثمانشحدیث بیست چهار اهانت عایشه به امیر المؤمنین است. حدیث بیست و هفت، گزارش ابن عباس از نوشتن کتف و حدیث سی هفت سخنان معاذ بن جبل هنگام مرگ، سخنان ابوعبیده بن جراح و سالم هنگام مرگ، سخنان ابوبکر هنگام مرگ و عمر. همه این گفته‌ها طعنه، تهمت، افترا و اختراع بر علیه اصحاب رسول خدا جهستند و انتقام جوئی و حمایت از بنی قریظه و بنی نضیر و مشرکین مکه و مدینه و دور و بر آن بوده و اسمی از ابو جهل، و امیه بن خلف: و ابو لهب و کسانی که در جنگ بدر به دست صحابه به هلاکت رسیدند - و کعب بن اشرف و ابو رافع عبدالله بن ابی الحقیق و عبدالله بن ابی و ... است. در کتاب‌های ایشان یادی از اصحاب پیامبر نشده، بلکه انتقام آنان را از اصحاب رسول الله جگرفته و می‌گیرند. رساله سلیم بن قیس جزوه‌ای کوچک است، لکن مترجم آن، اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی آن را تبدیل به کتابی هفتصد و هفتاد و پنج صفحه‌ای کرده است.

و جناب محمد باقر الانصاری الزنجانی الخوئینی آن را در سه جلد بزرگ در آورده و هر چه دلش خواسته بر علیه اصحاب رسول الله جگفته و نوشته‌اند. و هر کتابی را باز بکنید مصداق آیه هشتاد و دو سوره مائده را می‌بینید:

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ[المائدة: ۸۲].

و همچنین اگر کتاب اصول کافی را بنگرید، خواهید دید که دها برابر از متقدمین خود اضافه گوئی و افراط در توهین بر علیه اصحاب رسول خدا جرا انجام داده است و قرآن را برای اثبات امامت علیسو اولادانش تحریف نموده است. مثلاً جمله:

۱- ﴿مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ[آل‌عمران: ۷]. گفته که مراد فلان (ابوبکر) و فلان (عمر) است. و مراد از آیات محکمات علی و ائمه هستند [۶۹۴].

۲- و درباره آیه ۱۹ سوره الانشقاق ﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[الانشقاق: ۱۹]. می‌گوید: منظورش ابوبکر و عمر و عثمان است که بعد از پیامبر جخلیفه واقعی را ترک نمودند و مانند سامری، دنبال گوساله‌پرستی رفتند [۶۹۵].

۳- ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَى[محمد: ۲۵]. ولاية أمير الـمؤمنين [۶۹۶]. منظور آیه ابوبکر، عمر و عثمان است که با ترک ولایه امیرالمؤمنین مرتد شدند.

۴- ﴿وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَ[الحجرات: ۷].

می‌گوید: الاول ابوبکر و الثانی عمر و الثالث عثمان. مترجم کتاب، جواد مصطفوی، می‌گوید: «و همچنین غاصبین خلافت عین کفر و فسق و عصیانند» [۶۹۷]. در این باب تقریباً یکصد آیه را تحریف نموده است آنچه را که عبدالله بن سبأ و سلیم بن قیس عقید و تبلیغات می‌کردند جناب کلینی با افراط بیشتر احیاء نمود و همچنین محقق اول علامه الحلّی در قرن هفتم در کتاب منهاج الکرامة خط و مسیر کلینی را دنبال نمود و چهل آیه قرآن را تحریف معنوی کرده است.

و در عصر حاضر جناب مرتضی عسکری قلم بدست گرفته و آستین را بالا زده و می‌گوید: عبدالله بن سبأ کان لم یکن است و تبلیغات او چیزی نبوده است.

۱- پس از رحلت آن حضرت، اصحاب رسول خدا ج(جز چهار نفر) با قرآن و اهل بیت چه کردند.

۲- و در برابر احادیث پیامبر چه نقشی را ایفاء نمودند.

۳- ایشان خاندان پیامبر را از جامعه طرد نموده، خانه نشین ساختند و با آنان آن گونه رفتار نمودند که زبان را یارای برشمردن آنها نیست.

۴- تمام آن احادیث را در آتش سوزانیدند.

۵- عمر نیز در دوران حکومتش، سیاست منع حدیث را به شدت دنبال نمود.

۶- در زمان عثمان مبارزة دستگاه خلافت علیه نقل احادیث شدیدتر شد.

نکته:

مقصد جناب مرتضی عسکری از قرآن همانست که محمد کلینی به آن معتقد است قرآن کلینی هفده هزار آیه است و آن در دست صاحب الزمان است تا حالا او را کسی غیر از علیسندیده است.

«فإذا قام القائم÷قرأ کتاب اللهعلي حدّه وأخرج الـمصحف الذي کتبه عليس» [۶۹۸]. «إن القرآن الذي جاء به جبرئيل÷إلى محمد جسبعة عشر ألف آية» [۶۹۹].

قرآنی که جبرئیل آن را برای محمد جآورده هفده هزار آیه است و مقصدش از احادیث همان احادیث موضوعی و ساختگی سلیم بن قیس هلالی و محمد کلینی هستند.

مثل حدیث: «إنّ امير الـمؤمنين قال: إن ذلك الحمار (أي عفير) کلم رسول الله جفقال: بأبي أنت وأمي، إنّ أبي حدّثني، عن أبيه، عن جدّه، عن أبيه أنه کان مع نوح في السّفينة فقام إليه نوح فمسح علي کفله ثم قال: يخرج من صلب هذا الحمار حمار يرکبه سيد النبيين وخاتمهم فالحمد لله الذي جعلني ذلك الحمار» [۷۰۰].

«همانا امیرالمؤمنین گفت: آن الاغ (بنام عفیر) گفت: پدر و مادرم قربانت، پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل کرد که او با جناب نوح در کشتی بوده و نوح برخاسته و دست بر پشت او کشیده و گفته: از پشت این الاغ (خر) الاغی آید که سید پیغمبران و آخرین ایشان بر آن سوار شود خدا را شکر که مرا همان الاغ قرار داد»(!!) اهل سنت غنی‌ترین ملل در دنیا نسبت به نقل حدیث صحیح، خلفاء اربعه و باقی صحابه پیامبر جهستند.

و نمره محدثین کرام اهل سنت در روایات احادیث صحیح بیست است و هیچ مذهبی در دنیا دارای چنین امتیازی نبوده و نخواهد شد.

معلوم نیست آقای عسکری، منظورش از اهل بیت چه کسانی است؟ اگر مرادش علیسو اولادانش است، مسلماً تاریخ خلاف نوشته و مقصود او را ثابت کرده است البته برای کسی که با دیده ایمان و انصاف بنگرد.

چنانچه علیسرضایت قلبی خودش را از خلیفه اول و دوم اظهار می‌فرمایند: «ووليهم فأقام واستقام حتّى ضرب الدين بجرانه» [۷۰۱]. «قال: لـما ظهر علي يوم الجمل قال: أيها الناس! إن رسول الله جلم يعهد إلينا في هذه الإمارة شيئا حتي رأينا من الرأي أن نستخلف أبابکر فأقام واستقام حتى مضي لسبيله ثم إن أبابکر رأي من الرأي أن يستخلف عمر فأقام واستقام حتى ضرب الدين بجرانه ثم إن أقواماً طلبوا الدنيا فکانت أمور يقضي الله فيها» [۷۰۲]، و مرادش از «اقواماً» ممکن است معاویه باشد یا گروه خوارج و سبائیه هستند و همچنین سخن شماره ۴۶۹: علیسمی‌فرماید: «يهلك فيَّ رجلان محبّ مفرط وباهت مفتر». [۷۰۳]. (بهتان ساختگی).

«وقال÷: هلك فيَّ رجلان، محبّ غال ومبغض قال» [۷۰۴]. ترجمه حدیث شماره ۴۶۹ دو کس در مورد من هلاک خواهند شد دوست غلوکننده و دشمن بهتان زننده یا دروغگو. یا به عبارتی دیگر دوست غلوکننده و دشمن و مبغض گویند. این سه حدیث علیسبینی فرقه سبائی و خوارج را به خاک مالید و اهل سنت را پاک و صاف نمود و حقیقت و باطن مرتضی عسکری و محمد صادق نجمی و امثال آنان را برملا کرد.

رهبری مردم را حاکمی بدست گرفت که حق را بر پا داشت و خود بر جاده حق گام برمی‌داشت تا آنجا که در راه دین، پیکر خود را بر زمین نهاد. این عبارت نهج البلاغه همان روایت امام احمد و بیهقی است که با توضیح و تفسیر کامل روایت شده است که مراد از این والی، با صراحت کامل، ابوبکرسو عمرسبوده‌اند.

بحمدلله متقدمین اهل سنت و متاخرین آنها دوستدار علیسهستند، نه درباره وی غلو می‌کنند و نه دشمن بهتان‌زننده، اما فرقه سبائی، محبّ غالی و خوارج مبغض قال هستند.

حال به بررسی احادیثی که جناب محمد صادق نجمی که در ص ۴۰۶-۴۱۰ نقل نموده و عقیده باطل خود را از آن استنباط کرده، بپردازیم.

۱- روایت سعید بن جبیر از ابن عباس از پیامبر ج:

«وَإِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِى يُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ أَصْحَابِى أَصْحَابِى. (أو) أَصْحَابِى أَصْحَابِى فَيَقُولُ: إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ» [۷۰۵].

۲- روایت دوم: «عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍب قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج... ثُمَّ يُؤْخَذُ بِرِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِى ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ أَصْحَابِى فَيُقَالُ: إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ، وذُكِرَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ (أي البخاري) عَنْ قَبِيصَةَ قَالَ هُمُ الْمُرْتَدُّونَ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى عَهْدِ أَبِى بَكْرٍ ، فَقَاتَلَهُمْ أَبُو بَكْرٍ» [۷۰۶].

و در تفسیر سوره المائدة: «باب قوله: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَکلمه: «إنّ ناساًیا رجالاً». آمده است. این روایت سعید بن جبیر عن ابن عباس است ص ۶۶۵، ج ۲.

و باز هم در تفسیر سوره المائدة: «باب قوله وکنت عليهم شهيداً ما دمت فيهم، لفظ: وإنّه يجاء برجال من أمتي وكلمة أصيحابي يا أصحابي». آمده است ص ۶۶۵، ج ۲.

و در سوره الانبیاء جمله: «ألا أنّه يجاء برجال من أمّتي وبعد فأقول: يا ربّ أصحابي فيقال: لا تدري ما أحدثوا بعدك (و)فيقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدين إلى أعقابهم منذ فارقتهم» آمده است [۷۰۷].

و در کتاب: «الرقاق باب کيف الحشر جملة وأنّه سيجاء برجال من أمّتي (و) فأقول أصيحابي يا أصحابي». آمده است. ص ۹۶۶، ج ۲.

و در کتاب «الحوض» به روایت عبدالله بن مسعود به جمله: «وليرفعنّ (معي) رجال منکم (و)فأقول يا ربّ أصحابي». آمده است. ص ۹۷۴ و به روایت انس، کلمه ناس آمده و به روایت سهل بن سعد «أقوام أعرفهم». آمده و به روایت ابو هریره: «رهط من أصحابي» آمده و به روایت سعید بن المسیب: «رجال من أصحابي». آمده و دوباره به روایت ابو هریره کلمه: «زمرة حتي إذا عرفتهم». آمده و در روایت اسماء بنت ابی بکر کلمه ناس آمده، [کتاب الحوض، ص ۹۷۵ و در کتاب الفتن] باز هم روایت اسماء «فيؤخذ بناس من دوني». آمده و به روایت عبدالله بن مسعود «رجال منکم». آمده است. [ص ۱۰۴۵، ج ۲].

و به روایت سهل بن سعد: «أقوام أعرفهم ويعرفوني». آمده ص ۱۰۴۵، ج ۲ و در کتاب الفتن به روایت ابوهریره حدیث مرفوع: «هلکة أمتي على أيدي غلمة من قريش». و ص ۱۰۴۶.

به روایت زینب بنت جحش حدیث: «ويل للعرب من شر قد اقترب» آمده و به روایت ابو هریره حدیث: «وتظهر الفتن ويکثر الهرج». (القتل) آمده و به روایت ابن عمر حدیث: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ». آمده است.

و به روایت جریر بن عبدالله البجلی مثل روایت ابن عمر آمده و به روایت ابو هریره به دو طرق حدیث: «ستکون فتن، القاعدة فيها خير من القائم». نقل شده است. ص ۱۰۴۸.

و در روایت ابوبکره حدیث «فقال ج: ابْنِى هَذَا (أي حسن) سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ». آمده است [۷۰۸]. حال نیز ترجمه احادیث ذکر شده:

۱- گروهی از مردم که از جمله اصحاب بوده‌اند، به سمت چپ برده می‌شوند. سپس می‌گویم این گروه از اصحاب من بوده‌اند. در جواب می‌گویند: اینها بعد از تو همیشه به عقب برگشته‌اند. و در حدیث دوم، کلمه برجال یعنی چند نفر مرد از اصحاب من به سمت چپ برده می‌شوند. و در حدیث سوم و چهارم کلمه «برجال من أمّتي»یعنی چند نفر مرد از امّت من بسوی چپ برده می‌شوند و همچنین در حدیث پنج و شش، کلمه «برجال من أمّتي» یا «رجال منکم» یعنی چند نفر از امت من یا چند نفر مرد از شما بسوی چپ برده می‌شوند و در حدیث انس کلمه «ناس» بصیغه نکره یعنی تعداد کمی از مردم و در حدیث سهل بن سعد کلمه اقوام یعنی تعداد کمی از مردم و در حدیث ابو هریره کلمه «رهط» با صیغه نکره یعنی چند نفری و کلمه رهط حداقل به سه نفر اطلاق می‌شود و در حدیث دوم ابو هریره، کلمه «زمره» با همان معنی نکره و همچنین در حدیث اسماء، کلمه ناس و در حدیث ابن مسعود رجال باز هم بصیغه تقلیل آمده. در نتیجه کلمه «ناساً، أناس، رجال، أقوام، رهط، زمره» همه کلمه نکره و به صیغه تقلیل آمده‌اند. کسانی که معلومات کمی از ادبیات عربی داشته باشند می‌دانند که معنی نکره یا کلمه تصغیر یا تقلیل بمعنی جمع قلت است نه بمعنی جمع کثرت.

و جناب آخوند نجمی یا علم به ادبیات عربی نداشته یا اینکه عمداً خود را به صف جاهلان زده و صیغه نکره و جمع قلت را به جمع کثرت ترجمه کرده و فهمیده و در تمام تواریخ اسلامی و غیر اسلامی به صورت تواتر علم ضروری و بدیهی ثابت شده که جمعیت اصحاب رسول الله جبه حدی زیاده بوده‌اند که حکومت اسلامی را بدست گرفته و با ابر قدرت‌های زمان خود مثل ایران و روم جنگیدند و غالب شدند و حکومت اسلام را عالم‌گیر نمودند و همچنین کسانی که با انکار زکات و ترک نماز و دعوی نبوت مرتد شدند، همه آنها را سرکوب نمودند.

پس همه پیش‌بینی‌های رسول خدا جکاملاً صحیح بوده، اما متعصبِ مقلد و بدخواه، اراده و فهم باطل داشته و مردم کم‌سواد و ناآگاه را دچار حیرت نموده و از راه راست منحرف نموده و عاقبت زشتی را برای خود رقم زده و ضلالت را برای دیگران به جای گذاشته است.

بحث دوم کلمه اصحابی است

در بعضی از روایات کلمه: «أُنَاسًا مِنْ أَصْحَابِى». و در بعضی دیگر «رِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِي» و در بعضی دیگر از روایات: «بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِي» آمده و همچنین در نداء پیامبرجکلمه: «أصحابي أصيحابي» به صیغه تصغیر روایت شده است که همه این کلمات، نکره و اسم مصغر هستند که دلالت صریح بر جمع قلت دارند و آن معنی و مفهومی را که فرقه سبائی بدان عقیده داشته‌اند، از این کلمات برداشت نشده و نخواهد شد.

بحث سوم حدیث عمّارس(تقتله الفئة الباغية) است [۷۰۹]

و استنباط ضعیف و نادرست اهل التشیع به حدیث: «لا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» [۷۱۰]. [رواه البخاري] به روایت ابن عمر و ابوبکره و در روایت ابن عباس: «لاَ تَرْتَدُّوا بَعْدِى كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ» [۷۱۱]. دلیل ظاهر برای خوارج و اباضیه است نه اهل تشیع. آنان کلمه باغیه را بمعنی کفر و کافر ترجمه یا تاویل می‌کنند و بر معاویه و لشکریان او تاخته‌اند.

و خوارج از حدیث صریح: «لاَ تَرْتَدُّوا بَعْدِى كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ». به کفر علی و معاویه و عمرو بن عاصشو لشکریان ایشان استنباط نمودند.

و اهل تشیع در جواب حدیث خوارج، عاجز و ناتوان هستند. زیرا که جمله: « لاَ تَرْتَدُّوا بَعْدِى كُفَّارًا» ظاهر و صریح است و محل تأویل را ندارد و حادثه «ضرب رقاب»در بین ایشان رخ داده‌است. (یعنی علی و معاویه ب).

۳- دیدگاه سوم مذهب اهل سنت و جماعت است که در مقابل شیعه و خوارج قیام نموده و دلیل آنها را حمل بر مفهوم غلط از قول صحیح و صریح رسول خدا جکرده و امتیاز مذهب ناجیه را نصیب خود نموده است. اهل سنت می‌گویند: «سرکشی گناه است و اگر باغی بدون دلیل، سرکشی کند، کیفر آن قتل است و در روز قیامت سزای دیگری برای این گناه ندارد و اگر باغی دارای دلیل باشد و در دلیل خود خطای اجتهادی داشته باشد، از کیفر دو دنیا معاف است. پس معاویهسخواهان انتقام گرفتن از قاتلین عثمانسبوده همان گونه که امیر المؤمنین برای گرفتن خون عبدالله بن خبیب از اهل نهروان انتقام گرفت و چهار هزار نفر را به قتل رسانید.

پس کسانی که سرکش و سرکشی (باغی و بغاوت) را به کافر و کفر تعبیر می‌کنند، این تعبیر آنان بدون دلیل بوده و از اختراعات خودشان است. اما در مقابل خوارج و استدلال ایشان به حدیث «لاَ تَرْتَدُّوا بَعْدِى كُفَّارًا» اهل سنت عقیده دارند که کلمه کفر در همه جا بمعنی خروج از اسلام تعبیر نمی‌شود بدلیل اینکه قتل و قتال در فطرت بشر است و مسلمان با این عمل گناه کار می‌شود مگر هنگامی که بدون دلیل و از روی عناد باشد.

چنانچه خود قرآن قتال دو طائفه را با صفت مؤمنین تعبیر می‌کند: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا... إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠[الحجرات: ۹-۱۰]. «و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ و قتال پردازند آنها را آشتی دهید.... مؤمنان برادر یکدیگر پس برادران خود را صلح و آشتی دهید و از الله بترسید تا مشمول رحمت او شوید».

خداوند، پس از قتالی که بین دو گروه رخ می‌دهد، هنوز آنان را به اهل ایمان تعبیر می‌کند. و همچنین رسول خدا جدرباره حسنسمی‌فرماید: «ابْنِى هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ». این پسر من سید است و شاید اللهبه واسطه او در بین دو طائفه از مسلمین صلح و آشتی دهد، که مسلماً یکی از آن دو طائفه معاویهسو لشکریان او هستند. در نتیجه صفت سرکشی و قتال با صفت ایمان و اسلام جمع شده و آن شخص را از اسلام و ایمان خارج نکرده و نمی‌کند و در عبارت دیگر، جنگ بین دو گروه مسلمین به کلمه فتنه یا شر تعبیر شده است.

چنانچه رسول خدا جمی‌فرماید: «ستکون فتن: الْقَاعِدُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْقَائِمِ». یا می‌فرماید: «وَيْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ» یا: «تَظْهَرُ الْفِتَنُ وَيَكْثُرُ الْهَرْجُ» (ای القتل) چنانچه امام بخاری/در صحیح خود می‌گوید.

﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗ[الأنفال: ۲۵]. «وَمَا كَانَ النَّبِىُّجيُحَذِّرُ مِنَ الْفِتَنِ». [ص ۱۰۴۵ ج ۲] در این کتاب بیست و هشت عنوان، و هشتاد و هفت حدیث صحیح و موصول روایت نموده است.

[۶۸۳] تاریخ طبری: ج ۵، ص ۹۸-۹۹. [۶۸۴] حاشیه رجال کشی: ص ۱۹۰. [۶۸۵] حاشیه رجال کشی: ص ۱۹۲، ۱۰۸. [۶۸۶] حاشیه رجال کشی: ص ۱۹۲ و ۱۰۱و ۱۰۸. [۶۸۷] مصدر سابق: ص ۱۰۸ و در بعضی از نسخه‌ها، ص ۱۹۲. [۶۸۸] فرق الشيعه نوبختي: ص ۴۳-۴۴ و ص ۲۲ چاپ حیدریه نجف، عراق سال ۱۳۷۹ هجری مطابق ۱۹۵۹ میلادی، رجال کشی: ص ۱۹۰ چاپ اول بها ۱۳۸۲ هجری در حاشیه از محمدتقی فاضل میبدی الموسویان. [۶۸۹] تاریخ طبری: ج ۳، ص ۳۷۸. [۶۹۰] روضه الصفا: ج ۲، ص ۲۹۲، چاپ ایران. [۶۹۱] رجال کشی: ص ۱۰۱ و ۱۰۸، حدیث ۱۸۴، چاپ مؤسسه الاعلامی بکر بلاء عراق. [۶۹۲] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۲۳۹. [۶۹۳] تاریخ طبری: ج ۳، ص ۳۸۶، تاریخ ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۶۵ واقعه سال ۳۳. [۶۹۴] اصول کافی: کتاب الحجه، باب نکت و نتف من التنزيل في الولاية: ج ۲، ص ۲۸، حدیث ۱۰۹۴. [۶۹۵] مصدر سابق: ج ۲، ص ۲۸۱، حدیث ۱۰۹۶. [۶۹۶] مصدر سابق: ج ۲، ص ۲۸۹، حدیث ۱۱۲۲. [۶۹۷] مصدر سابق: ص ۲۹۹، حدیث ۱۱۵۰. [۶۹۸] اصول کافی: حدیث شماره ۳۵۷۶-۳۵۸۳، کتاب فضل القرآن: ج ۴، ص ۴۴۴. [۶۹۹] مصدر سابق: ص ۴۴۶. [۷۰۰] مصدر سابق: ج ۱، ص ۳۴۳، باب ما عند الأئمة من سلاح رسول الله جومتاعه، حدیث شماره ۶۲۹. [۷۰۱] نهج البلاغه: کلام و سخن شماره ۴۶۷، امام احمد و بیهقی در «دلائل النبوة» با سند حسن آن را از عمرو بن سفیان روایت کرده است. [۷۰۲] تاريخ الخلفاء للسيوطي: ص: ۱۲ و سير أعلام النبلاء: ج ۲، ص ۶۲۸. [۷۰۳] نهج البلاغه: ص۵۵۸. [۷۰۴] مصدر سابق. [۷۰۵] بخاری: کتاب الأنبياء، باب قول الله، تعالى: ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا[النساء: ۱۲۵] ص ۴۷۳. [۷۰۶] کتاب الأنبياء: باب قول الله: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا[مریم: ۱۶] ص ۴۹۰. [۷۰۷] بخاری: ج ۲، ص ۶۹۳. [۷۰۸] بخاری: ج ۱، ص ۵۱۲، کتاب الـمناقب، باب علامات النبوة. [۷۰۹] بخاری: ج ۱، ص ۶۴، باب التعاون في بناء الـمسجد. [۷۱۰] رواه البخاري: به روایت ابن عمر و ابوبکره. [۷۱۱] بخاری: کتاب الفتن، باب قول النبي ج: «لاترجعوا بعدي کفاراً»، ج ۲، ص ۱۰۴۸.