نقدی بر کتاب سیری در صحیحین

فهرست کتاب

ادامه اعتراضات بر احادیث مرفوع و جواب آنها

ادامه اعتراضات بر احادیث مرفوع و جواب آنها

طلاق ثلاثه در یک مجلس با سه کلمه یا سه طلاق با یک کلمه در نزد جمهور علماء اهل سنت غیر از شیخ الاسلام ابن تیمیه/و بدون تقلید از خلیفه دومسسه طلاق حساب می‌شود.

و قرآن هم شیوه طلاق رجعی را بیان نموده است. و اگر کسی در یک مجلس سه طلاق با سه کلمه داد مطابق صریح نظم قرآن سه طلاق حساب می‌شود، اما با یک کلمه سه طلاق حساب می‌شود یا یک؟ قرآن در این مورد سکوت نموده است، اما حدیثی را که ابن تیمیه به آن استناد نموده، از جانب راوی آن که ابن عباس است مورد استفاده قرار نگرفته و بدان عمل ننموده است، چون در سند آن داود بن حصین راوی مجروح موجود است.

و روایت صحیح مسلم از ابن عباس محتمل المعنی است در این مفهوم، صریح نیست و ابن عباس بر خلاف آن فتوی داده است. این روایت ابو الصهباء و ابن طاؤس شاذ است.

چنانچه مجاهد می‌گوید: مردی به ابن عباس گفت: «إِنَّهُ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ ثَلاَثًا». او زن خود را سه طلاق داده است ابن عباس خشمگین شده و می‌گوید: «از خدا نترسیدی؟ من برای شما راهی (رجوع) نمی‌بینم. شما نافرمانی پروردگارت را انجام داده‌اید، زنِ شما جدا شده است» [۶۷۶]. این روایت عبدالله بن کثیر از مجاهد بود ابو داود می‌گوید:

۱- روي هذا الحديث حميد الاعرج وغيره عن مجاهد عن ابن عباس.

۲- ورواه شعبه عن عمرو بن مرّه عن سعيد بن جبير عن ابن عباس.

۳- وايوب و ابن جريج جميعاً عن عکرمة بن خالد عن سعيد بن جبير عن ابن عباس.

۴- وابن جريج عن عبدالحميد بن رافع عن عطاء عن ابن عباس.

۵- ورواه الاعمش عن مالك بن الحارث عن ابن عباس.

۶- وابن جريج عن عمرو بن دينار عن ابن عباس.

همه ایشان می‌گویند که ابن عباس طلاق ثلاث را سه طلاق می‌داند و به سائل گفت: «همسرت از شما جدا شده وراه رجوع ندارید». مثل روایت اسماعیل از ایوب از عبدالله بن کثیر از مجاهد اما روایت حمّاد بن زید از ایوب عن عکرمه عن ابن عباس که ایشان طلاق ثلاث را با یک کلمه مثل أنت طالق ثلاثا یک طلاق می‌داند: این خطای حماد است زیرا اسماعیل بن ابراهیم از ایوب روایت کرده است که این قول عکرمه است نه ابن عباس بلکه قول ابن عباس و ابو هریره و عبدالله بن عمرو بن العاص اینست که اگر کسی زنی باکره خود را سه طلاق داد این زن برای این مرد حرام می‌شود تا نکاح ثانی با مرد دیگری صورت نگیرد برای شوهر اول حلال نمی‌شود [۶۷۷].

ثانیا روایت مسلم: در دوران حیات رسول خدا جحدیثی با سند معتبر و بدون تعارض وجود ندارد؛ اما قصه طلاق رکانه با کلمه البته درست و صحیح است چنانچه امام الشافعیسروایت کرده است: «أَنَّ رُكَانَةَ بْنَ عَبْدِ يَزِيدَ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ سُهَيْمَةَ الْبَتَّةَ... وَقَالَ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتُ إِلاَّ وَاحِدَةً. فَرَدَّهَا إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ جفَطَلَّقَهَا الثَّانِيَةَ فِى زَمَانِ عُمَرَ وَالثَّالِثَةَ فِى زَمَانِ عُثْمَانَ» [۶۷۸]. «قال أبوداود: هذا أصلح من حديث ابن جريج أن رکانه طلق امرأته ثلاثاً لأنهم أهل بيته وهم أعلمبه» «ابوداود گفته است: این حدیث، صحیح‌تر از حدیث ابن جریج است. همانا رکانه همسرش را سه طلاقه نمود و آنان خانواده و خویشاوندان وی بودند و نسبت به وی، آگاه‌تر بودند». و حدیث ابن جریج را گروهی از بنی رافع (و بعضی مجهول است) از عکرمه از ابن عباس روایت کرده‌اند که رسول خداجرکانه را قسم داد که شما از کلمه البته چه هدفی داشته‌اید؟ رکانه گفت: «بجز یک طلاق منظور دیگری نداشتم».

«قال ج: آلله قال (رکانة): آلله. قال ج: هو ما أردت». «وروي عن علي أنّه جعلها (أي البتة) ثلاثاً» [رواه الترمذي باب ما جاء في الرجل يطلق امرأته البته].

و همچنان ابن عمربسه طلاق را در یک مجلس یا با یک لفظ، طلاق سه‌گانه می‌داند [۶۷۹]. در نتیجه روایت صحیح مسلم از ابو الصهباء و ابن طاؤس شاذ است و بر صحت آن اتفاق محدثین نیست و امام بخاری خلاف آن را عنوان نموده است. می‌گوید: «باب من أجاز (أو جوّز) الطلاق الثلاث». پس فتوای خلیفه دومسموافق با دوران پیامبر جو همگام با جمهور صحابه است.

اعتراض شماره ۹ گریه ‌کردن بر مردگان ص ۴۰۰:

[باب قول النبي «يُعَذَّبُ الْمَيِّتُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ» بخاری ص ۱۷۱] به روایت عبدالله بن عمر: «فَقَالَ عُمَرُسيَا صُهَيْبُ أَتَبْكِى عَلَىَّ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ الْمَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعْضِ بُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ». وفي رواية:«إِنَّ الْمَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ الْحَىِّ» وفي رواية:«اـلمغيرة: قال ج: من ينح عليه يعذّب بما نيح عليه». وفي رواية:«جابر بن عبدالله: قال جفلم (أو) لا تبك».

وفي رواية:«عَبْدِ اللَّهِ (بن مسعود)سقَالَ قَالَ النَّبِىُّ ج: لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ، وَشَقَّ الْجُيُوبَ ، وَدَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ».

وفي رواية أبي موسي:«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جبَرِئَ مِنَ الصَّالِقَةِ وَالْحَالِقَةِ وَالشَّاقَّةِ». وفي رواية عائشةل:«قال ج: فَاحْثُ فِى أَفْوَاهِهِنَّ التُّرَابَ».

وفي رواية عبدالله بن عمر: «قال ج: أَلاَ تَسْمَعُونَ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُعَذِّبُ بِدَمْعِ الْعَيْنِ، وَلاَ بِحُزْنِ الْقَلْبِ ، وَلَكِنْ يُعَذِّبُ بِهَذَا -وَأَشَارَ إِلَى لِسَانِهِ- أَوْ يَرْحَمُ وَإِنَّ الْمَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ. وَكَانَ عُمَرُسيَضْرِبُ فِيهِ بِالْعَصَا ، وَيَرْمِى بِالْحِجَارَةِ وَيَحْثِى بِالتُّرَابِ».

«قالت أمّ عطية: أَخَذَ عَلَيْنَا النَّبِىُّ جعِنْدَ الْبَيْعَةِ أَنْ لاَ نَنُوحَ» [۶۸۰].

گریه کردن خویشاوندان میت موجب عذاب می‌شود. هر میتی که نوحه بر وی خوانده شود، به سبب آن نوحه عذاب داده می‌شود. کسی که (هنگام مصیبت) به سر و صورت خود بزند و گریبانش را پاره کند و سخن جاهلی بر زبان بیاورد از ما نیست. پیامبر خدا جاز زنانی که (هنگام مصیبت) با صدای بلند گریه می‌کنند و گریبان چاک می‌دهند و موهای سرشان را می‌کنند، اعلام برائت نمود رسول الله جفرمود: «در دهانشان خاک بریز». زنانی که برای جعفر گریه می‌کردند رسول الله جفرمود: مگر نمی‌دانید که خداوند بخاطر اشک ریختن و اندوهگین شدن عذاب نمی‌دهد بلکه به خاطر این (اشاره بطرف زبان) عذاب می‌دهد یا رحم می‌کند و میت بخاطر آه و ناله اطرافیانش عذاب داده می‌شود. (در صورت رضایت میت یا وصیت کرده باشد) برای همین گفتار پر بار رسول خدا ج، عمرسکسانی را که مرتکب چنین منهیاتی می‌شدند، با عصا و سنگ می‌زد و خاک بر آنها می‌ریخت. مادر عطیهلمی‌فرماید: «رسول الله جهنگام بیعت، از ما تعهد گرفت که نوحه خوانی نکنیم».

متاسفانه جناب معترض، تا حالا اشک بدون اختیار که از چشم خارج می‌شود و غم و اندوه دل همراه با گریه و آواز بلند و نوحه یکی می‌داند که نشانگر این است که ادبیات لغت عربی را نمی‌داند.

در حقیقت این اعتراضات را بر رسول خدا جوارد می‌کند. لکن به حیله‌گری اسم عمرسرا مخاطب می‌گیرد. ثالثا نصف عبارت بخاری را می‌بیند و نصف دیگر را نمی‌بیند الان امیدواریم که خواننده منصف قضاوت بکند ... عمرسدر این مسئله مطابق گفتار رسول خدا جعمل نموده است.

[۶۷۶] به روایت ابو داود: حدیث شماره ۲۱۸۳، باب نسخ الـمراجعة بعد التطليقات الثلاث. [۶۷۷] ابو داود: حدیث شماره ۲۱۸۳. [۶۷۸] ابوداود: حدیث شماره ۲۱۹۱. [۶۷۹] به روایت از نسائی: حدیث شماره ۳۵۵۷. [۶۸۰] بخاری: ج ۱، ص ۱۷۱ تا ۱۷۵ کتاب الجنايز، صحیح مسلم: ج ۱، ص ۳۰۲-۳۰۴ کتاب الجنايز.