نقدی بر کتاب سیری در صحیحین

فهرست کتاب

ادامه اعتراضات بر بخاری و مسلم و راویان آنها و رد آن

ادامه اعتراضات بر بخاری و مسلم و راویان آنها و رد آن

نجمی می‌گوید: امام بخاری و مسلم، از خاندان عصمت فقط دو حدیث روایت نموده‌اند.

بنده در صفحات قبلی چندین روایت به عنوان مثال از علیسکه در صحیح بخاری روایت شده‌اند نقل نمودم روایات علیسو خاندان او در بخاری و مسلم چندین برابر بیشتر از روایات ابوبکر صدیق و ام‌المؤمنین عایشه صدیقه است. در نتیجه اعتراض نجمی مبنی بر غرض فاسدانه و بهانه‌‌جوئی بوده، نه از راه تحقیق علمی و ایمانی.

روایات زین‌العابدین در صحیح بخاری کتاب التهجر و جمعه و حج و مواضع زیادی روایت شده‌اند و گفته‌های امام باقر در باب غسل روایت شده و روایات محمد بن عمرو بن الحسن بن علی بن ابی‌طالب در باب الصلاه و الصوم روایت شده‌اند. و روایت کثیر بن العباس در نماز کسوف روایت شده و روایت عمار بن یاسر در باب تیمم و مناقب و الفتن روایت شده‌اند و روایت حسن بن محمد بن الحنفیه، در باب «النکاح والجهاد» و تفسیر سوره ممتحنه روایت شده‌اند.

جناب نجمی می‌گوید که حدیث ساختگی را به زین‌العابدین نسبت داده‌اند و از زبان او نقل کرده‌اند: که امیرالمؤمنین (علی) و فاطمه زهرا برای نماز خواندن بیدار نمی‌شدند و رسول خدا آنان را بیدار می‌نمود. و در حدیث دیگری نیز از زبان حضرت سجاد داستان مشروب‌خوردن و مست ‌شدن حضرت حمزه را نقل نموده‌اند [۳۷۲].

جواب:

حدیث اول را امام بخاری در کتاب «التهجد» باب «تحريض النبي جعلى قيام الليل والنوافل عن غير إيجاب» از علی بن الحسین روایت نموده به این الفاظ «أن علي بن أبي طالب أخبره أن رسول الله جطرقه وفاطمة بنت النبي جليلة فقال: ألا تصليان؟ فقلت: يا رسول الله! أنفسنا بيد الله فإذا شاء أن يبعثنا بعثنا فانصرف... وهو يقول: وکان الإنسان أکثر شيء جدلا [۳۷۳]». ترجمه: «پیامبر جشبی برای نماز شب که (سنت) است علی و فاطمه را بیدار نمود» نه برای همیشه و نه برای نماز فرضی، متأسفانه جناب نجمی نه بخاری را مطالعه کرده و نه معنی لیله را دانسته بنا به تقلید از دیگران چنین قضیه‌ای را نقل نموده.

اما جواب شراب‌خوردن حمزهسکه در صحیح مسلم به روایت علی بن حسین بن علی عن ابیه حسین بن علی عن علی بن ابی‌طالب این قضیه صحیح ودرست بوده ولی این واقعه قبل از حرام ‌شدن شراب است چون درباره شراب چندین آیه نازل شده [۳۷۴]،

اوّل: ﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِيلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَكَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا[النحل: ۶۷].

دوم: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ[النساء: ۴۳].

سوم: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا[البقرة: ۲۱۹].

چهارم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠[المائدة: ۹۰].

به واسطه‌ی آیه‌ی اخیر شراب حرام گردید و بعد از آن همه اصحاب از خوردن آن اجتناب نمودند.

اما اعتراض جناب حسن بن صادق الحسینی آل المجدد الشیرازی: او می‌گوید که ترمذی و ابوداود و نسائی و ابن جریر طبری و ابن المنذر و احمد و البزار و حاکم در مستدرک والواحدی «في اسباب النزول»، از علی بن ‌ابی‌طالب روایت نموده‌اند که عبدالرحمن بن عوف ما را دعوت نمود و بعد از خوردن طعام به ما شراب داد و پس از نوشیدن شراب سرمست شدیم و من در نماز سوره: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَرا اشتباه خواندم بعد از آن آیه ۶۳ سوره النساء نازل گردید.

جناب حسن شیرازی در این مسئله سه موضوع را دنبال نموده: ۱- شراب در تمام ادیان حرام بوده ۲- و حرمت آن مقطوع به است: عند ائمه العتره ۳- نیاز به مسئله ناسخ و منسوخ نیست. در جواب باید عرض کنیم که جناب شیرازی آیه ۶۷ سوره النحل را ندیده یا در قرآن هفده هزاری ایشان این آیه موجود نیست و همچنان معنی آیه ۶۳ سوره النساء و ۲۱۹ سوره البقره را متوجه نشد و اگرنه چنین ادعائی را نمی‌کرد.

مطلب مهم دیگر این است که علیسرا از خوردن شراب پاک و مبرّا می‌داند، اهل سنت هم باید به حسن شیرازی حق دهند زیرا کسی که در عبادت شریک خدا است، او از خوردن و نوشیدن شراب پاک و منزه است».

جناب حسن شیرازی تقریبا بیست روایت از صحابه بزرگ پیامبر جنقل و چاپ و منتشر نموده که نگاه‌ کردن به علی و ذکر نام علی عبادت است. اما ما تمام بیست روایت شیرازی را ساختگی و جعلی می‌دانیم و جعل آن را ثابت کرده‌ایم حال در میدان مسابقه و با حضور داور عالم متخصص و عادل معلوم می‌شود. که چه کسی اصابه به حق کرده. ما یا ایشان؟!!!

مطلب سوم: جناب حسن شیرازی این روایت را با پانزده طریق از نه مراجع و منابع نقل نموده و صحت این روایات را و این قول امام علیسرا که این مهمانی قبل از تحریم شراب بوده، همه را به زور انقلابی و در خانه و دفتر خود ردّ و به باد هوا سپرده و جزوه‌ای به نام «تنزيه أبي‌تراب عن فرية تناول الـمسکر من الشراب» نوشته و چاپ نموده است. ای کاش همین زحمت بحث سندی را در روایت «موضوع ذکر علي والنظر إليه عبادة»دنبال می‌کرد و تقلید و تعصب را کنار می‌گذاشت، جناب نجمی هم خط و مش حسینی شیرازی را پیموده است.

اعتراض نجمی بر بخاری و عمرسدر حکم جنابت و تیمم.

عبارت نجمی:

۱- عمار به حکم عمر و ترک‌ نمودن نماز اعتراض نمود.

۲- این دو حدیث از نظر سند و متن یکی است.

۳- «قال لاتصل» در صحیح بخاری حذف گردیده است.

۴- برای حفظ آبروی خلیفه دوّم در این حدیث دست‌بردی شده و جواب عمر را که گفت: «لا تصل» از حدیث حذف نموده است [۳۷۵].

جواب:

عدم آگاهی و تعصب انسان را در چاه می‌اندازد.امام بخاری این حدیث را به چند طریق مختصر و موافق گفتارهای راوی‌ها روایت نموده که عمارسبه عمرسمی‌گوید: «أما تذکر إنا في سفر أنا وأنت فإما أنت فلم تصل وأما أنا فتمعلت فصليت». از این روایت به صراحت معلوم می‌شود که عمرساین سفر و این حادثه را فراموش کرده و در روایت بخاری جوابی نمی‌دهد و مسئله جواز تیمم حل شده.

راویان حدیث در بخاری:

۱- آدم از شعبه و ایشان از حکم عن ذرّ عن سعيد عن أبيه.

۲- حجاج عن شعبه أخبرني الحکم عن ذرعن سعيد عن أبيه.

۳- النضر عن شعبة عن الحکم فاسمعت ذراً مثله.

۴- سليمان بن حرب عن شعبة عن الحکم مثله.

۵- محمد بن کثير عن شعبة عن الحکم مثله.

۶- مسلم از شعبة عن الحکم مثله.

۷- محمد بن بشار عن غندر عن شعبة عن الحکم مثله.

و ابن حجر می‌گوید: این اختصار جواب عمر از مصنف نیست بلکه در روایت مختصر شده [۳۷۶].

اما سند امام مسلم و گفتگوی عمار و عمربعبدالله بن هاشم عبدی از یحیی بن سعید القطان از شعبه از حکم از ذرّ روایت کرده: در اینجا عمرسبه سائل فرمود: «لا تصل» و عمارسبه عمرسگفت: «أَمَا تَذْكُرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ أَنَا وَأَنْتَ فِى سَرِيَّةٍ فَأَجْنَبْنَا فَلَمْ نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّكْتُ فِى التُّرَابِ وَصَلَّيْتُ...». و در آخر می‌گوید: «فَقَالَ عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ يَا عَمَّارُ: قَالَ إِنْ شِئْتَ لَمْ أُحَدِّثْ بِهِ: فَقَالَ عُمَرُ نُوَلِّيكَ مَا تَوَلَّيْتَ». و در روایت اسحاق بن منصور از نظر بن شمیل از شعبه عن الحکم چنین آمده: قَالَ عَمَّارٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ شِئْتَ لِمَا جَعَلَ اللَّهُ عَلَىَّ مِنْ حَقِّكَ لاَ أُحَدِّثُ بِهِ أَحَدًا» [۳۷۷].

امّا سند نسائی: از محمد بن بشار از عبدالرحمن از سفیان از سلمه از ابی‌مالک و از عبدالله بن عبدالرحمن از ابزی از ابیه روایت شد: در اینجا هم عمارسبه عمرسگفت: ۱- «تذکر يا أميرالـمؤمنين حيث کنت بمکان کذا وکذا ونحن نرعي الإبل...». عمرسگفت: «نعم». و بعد از بیان تعلیم تیمم: عمرسفرمود: «اتَّقِ اللَّهَ يَا عَمَّارُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ شِئْتَ لَمْ أَذْكُرْهُ قَالَ وَلَكِنْ نُوَلِّيكَ مِنْ ذَلِكَ مَا تَوَلَّيْتَ» [۳۷۸]. و در روایت خالد از شعبه در نسائی آمده که عمرسبه سائل گفت: «لاتصل». و همچنان در روایت عبدالله بن محمد بن تمیم از حجاج از شعبه عن الحکم آمده و در اینجا هم کلمه: «لاتصل». و جمله: «نُوَلِّيكَ مِنْ ذَلِكَ مَا تَوَلَّيْتَ» آمده [۳۷۹].

اما در سند ابن ماجه محمد بن بشار از محمد بن جعفر از شعبه از الحکم إلى آخره روایت کرده و در این روایت کلمه «فقال عمرس: لا تصل». و عمارسمی‌گوید: «أما تذکر يا اميرالـمؤمنين». مثل روایت نسائی آمده است.

نکته: در کتب احادیث راوی‌ها در بعضی مکان و موارد حدیث را به گونه اختصار و در بعض جاها به شیوه‌ی مفصل روایت و بیان می‌کنند گرچه در محل اختصار یا تفصیل تمام راویان سند یکی نیستند و در هر متن مختلفی الفاظ راوی و سند راویان مختلف است، و حکم مسئله بدون اختلاف یکی است به شرط صحت سند «حالا بانصاف دقت فرمایید و قضاوت کنید. به گفته‌ی نجمی از آسمان و دلیل‌شان از ریسمان باریک و ضعیف‌تر است و عدم امانت‌داری در نقل عبارات کامل آشکار است و اهل سنت عقیده و ایمان کامل دارند بر اینکه بشر از انبیاء تا به آخر از خطاء و نسیان معصوم نیستند. این جناب نجمی و همراهانش هستند که علیسرا در اوصاف کامله خدایتعالى شریک می‌دانند و او را از خطا و نسیان معصوم می‌دانند.

حدیث رجم مجنونه ردیف ۲. تعصب و عداوت صاحب خود را دیوانه و خون دل می‌کند: مسئله یکی است عبارت هم یکی است در ابن ماجه باب «طلاق الـمعتوه عن عليسأن رسول الله جقال: رفع القلم عن الصغير وعن الـمجنون وعن النائم» حدیث شماره ۲۰۴۲.

در این حدیث بحث از داستان عمر و علی نیست.

و در بخاری کتاب «الطلاق» آمده: «وَقَالَ عَلِىٌّ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عَنْ ثَلاَثَةٍ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ، وَعَنِ الصَّبِىِّ حَتَّى يُدْرِكَ، وَعَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ. وَقَالَ عَلِىٌّ وَكُلُّ الطَّلاَقِ جَائِزٌ إِلاَّ طَلاَقَ الْمَعْتُوهِ» [۳۸۰]. و در کتاب «الحدود» باب «لايرجم الـمجنون ولـمجنونة» آمده: «وَقَالَ عَلِىٌّ لِعُمَرَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ» [۳۸۱]. امام بخاری صراحتاً اسم معبود نجمی را آورده باز هم نجمی اعتراض بچه‌گانه و بی‌علمی می‌کند ابن عبدالبر چه حدیث خوبی در استیعاب نقل نموده: «وقال ج: يهلك فيك رجلان محب مفرط وکذاب مفتر وقال ج: تفترق فيك أمتي کما افترقت بنوإسرائيل في عيسى» [۳۸۲]. «پیامبر جفرموده: دو شخص درباره تو هلاک می‌شوند: یکی در محبت بیش از حد و دومی تهمت‌زننده به شما. امت من نسبت به شما دو گروه می‌شوند همان‌گونه که بنی‌اسرائیل درباره عیسی÷دو گروه شدند یکی او را شریک خدا کردند و گروه دوم به او تهمت می‌زدند».

اما اراده عمرسبرای رجم مجنون دو دلیل داشته، اول اینکه عمرسنفهمیده که زن زانیه مجنون است و مشابهه همین قضیه در زمان پیامبر جو به امر ایشان دیده شده پیامبر جبه علی دستور داد که برو و این کنیز را حد بزن علی رفت و بعد برگشت و فرمود: این کنیز مریضی ماهانه‌ی زنانه‌ دارد. پس رسول الله جگفت: بگذار تا مریضش تمام شود بعد حد او را اجرا کن [۳۸۳].

ترمذی با تلفظ روایت کرده: «فَإِذَا هِىَ حَدِيثَةُ عَهْدٍ بِنِفَاسٍ». «این کنیز در عهد نفاس است». بعد من آمدم و به رسول الله جخبر دادم که این کنیز در حالت نفاس است پس رسول الله جفرمود: «أحسنت» [۳۸۴]. جناب نجمی در اینجا هم باید همان مقوله: «لولا معبودي علي لهلك (نعوذ بالله)» محمد جرا بگوید.

دلیل دوم اگر حدیث: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاثَةٍ» به عمرسرسیده پس گمان نموده که معنی حدیث، رفع الاثم است نه رفع حدّ در دنیا و جمله: «لولا علي لهلك». عمر در این قضیه مجنونه معروف نیست و نیامده.

در مسند امام احمد جمله صریح و مفصل روایت شده ولی جناب نجمی می‌گوید: این حدیث با تلاوت مختصر در مسند احمد آمده است در مسند احمد چنین است: «». «مَا رَدَّكُمْ قَالُوا رَدَّنَا عَلِىٌّس. قَالَ (عمر): مَا فَعَلَ هَذَا عَلِىٌّ إِلاَّ لِشَىْءٍ قَدْ عَلِمَهُ. فَأَرْسَلَ إِلَى عَلِىٍّ فَجَاءَ وَهُوَ شِبْهُ الْمُغْضَبِ فَقَالَ مَا لَكَ رَدَدْتَ هَؤُلاَءِ قَالَ أَمَا سَمِعْتَ النَّبِىَّ جيَقُولُ: رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلاَثَةٍ (الحديث) قَالَ (عمر): بَلَى. قَالَ عَلِىٌّ فَإِنَّ هَذِهِ مُبْتَلاَةُ بَنِى فُلاَنٍ فَلَعَلَّهُ أَتَاهَا وَهُوَ بِهَا. فَقَالَ عُمَرُ لاَ أَدْرِى. قَالَ (علي): وَأَنَا لاَ أَدْرِى. فَلَمْ يَرْجُمْهَا» [۳۸۵]. «چه کسی شما را برگرداند گفتند: علی، عمر گفت: علی حتما دلیلی دارد بعد کسی را فرستاد تا علی را بیاورند علی آمد و حالت غضب داشت عمر گفت: چرا ایشان را برگردانده‌ای فرمود: مگر شما از پیامبر جنشنیده‌ای که می‌گفت: قلم از سه کسی برداشته شده، عمر گفت: بله. علی گفت: این زن مجنونه فلان قبیله است شاید زمانیکه مرد زانیه به این زن زنا کرده کنیز در حال دیوانگی بوده پس عمر گفت: نمی‌دانم علی هم گفت: من هم نمی‌دانم سپس عمر آن کنیز را رجم نکرد».

این روایت نقشه نجمی را به باد داد و امام بخاری/در اتوبان علم و تقوای پاک و صاف مثل آئینه در مسیر در حرکت است. باذن الله تعالى.

اعتراض نجمی در حدیث حدّ شراب‌خوری [۳۸۶]. مشورت‌کردن با دیگران و ترک عمل رسول خدا و خلیفه سابق.

جواب:

جناب نجمی مسئله حدّ شراب‌خوری را از کتب اهل سنت خوب فهمیده اما کینه و بغض باطنی او را مجبور کرده که چنین اعتراض بی‌حکمتانه‌ای مرتکب شود تا کمی از تپش بغض، آرام گیرد. حال بنده بعضی از روایات را که در این مسئله آمده نقل می‌کنم.

اول مذهب خود نجمی: «الثاني في الحدّ وهو ثمانون جلدة. ويستوي في الحر والعبد والکافر مع التظاهر» [۳۸۷].

دوم عمل صحابه: «عثمان‌سدعا عليا فأمره أن يجلده فجلده ثمانين». عثمان به علیسدستور داد که ولید را حد زند سپس علیسهشتاد جلد به ولید زد [۳۸۸].

۱- «عَنْ أَنَسٍ قَالَ جَلَدَ النَّبِىُّ جفِى الْخَمْرِ بِالْجَرِيدِ وَالنِّعَالِ، وَجَلَدَ أَبُو بَكْرٍ أَرْبَعِينَ» [۳۸۹].

۲- «وقال علي: إن رسول الله جلَمْ يَسُنَّهُ». یعنی: «عددی را تعیین ننموده» [۳۹۰].

۳- «حَتَّى كَانَ آخِرُ إِمْرَةِ عُمَرَ، فَجَلَدَ أَرْبَعِينَ، حَتَّى إِذَا عَتَوْا وَفَسَقُوا جَلَدَ ثَمَانِينَ» [۳۹۱].

۴- «فَجَلَدَهُ بِجَرِيدَتَيْنِ نَحْوَ أَرْبَعِينَ. قَالَ: وَفَعَلَهُ أَبُو بَكْرٍ فَلَمَّا كَانَ عُمَرُ اسْتَشَارَ النَّاسَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ أَخَفَّ الْحُدُودِ ثَمَانِينَ (فامر به عمر)» [۳۹۲].

۵- «فَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ قُمْ فَاجْلِدْهُ (یعنی ولید را). فَجَلَدَهُ وَعَلِىٌّ يَعُدُّ حَتَّى بَلَغَ أَرْبَعِينَ فَقَالَ أَمْسِكْ. ثُمَّ قَالَ (ای علی) جَلَدَ النَّبِىُّ جأَرْبَعِينَ وَجَلَدَ أَبُو بَكْرٍ أَرْبَعِينَ وَعُمَرُ ثَمَانِينَ وَكُلٌّ سُنَّةٌ وَهَذَا أَحَبُّ إِلَىَّ» [۳۹۳].

۶- «أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ اسْتَشَارَ فِى الْخَمْرِ يَشْرَبُهَا الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ نَرَى أَنْ تَجْلِدَهُ ثَمَانِينَ فَإِنَّهُ إِذَا شَرِبَ سَكِرَ وَإِذَا سَكِرَ هَذَى وَإِذَا هَذَى افْتَرَى أَوْ كَمَا قَالَ فَجَلَدَ عُمَرُ فِى الْخَمْرِ ثَمَانِينَ [۳۹۴]. کتاب الأشربة قال القاضي عياض: الـمعروف من مذهب علي الجلد في الخمر ثمانين و منه قوله في قليل الخمر وکثيرها ثمانون جلدة وروي عنه أنه جلد الـمعروف بالنجاشي ثمانين قال: والـمشهور أن عليا هو الذي أشار علي عمر بإقامة الحد ثمانين» [۳۹۵].

حال از جناب نجمی بپرسید: هشتاد تازیانه تنها به مشوره عبدالرحمنسبن عوف بوده یا به دستور علیساز این بحث و مشورت علیسو عمل ابوبکر و عمر را سنت‌ پیامبر معلوم می‌شود آن علی که جناب نجمی وحسینی شیرازی، ذکر و نگاه او را عبادت می‌دانند آن همان علی بوده که عبدالله بن سبأ برای ایشان ساخته و مشهور کرده اما این علی که مشاور شیخین ابوبکر و عمر بوده و عمل ایشان را به نام سنت یاد می‌کند و دختر خود را به نام ام‌کلثوم به عقد عمر درمی‌آورد این همان علی نیست بلکه این علی بن ابی‌طالب عمری مسلک است و حرف‌زدن نجمی و شیرازی توخالی و پوچ است.

اعتراض داستان سؤال از عمرسمعنی کلمه (اب) را ندانسته.

جواب:

قرآن می‌گوید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٦[الإسراء: ۳۶].

بنا به دستور این آیه آنچه را که انسان نمی‌داند نباید در آن تکلف و تعمق و در معنی لغت، تفسیر و ترجمه به رأی کند «اب» در لغت عرب مشهور نبوده و غیرعربی است بنابراین عمرسمطابق آیه ۳۶ اسراء عمل نمود و این عمل هیچ اشکال و اعتراضی ندارد. اما دشمن همیشه باید بهانه‌جوئی کند [۳۹۶]!!. اعتراض به داستان عثمانسو سمره بن جندب. این اعتراض هم به روال سابق اعتراض جاهلانه و مبنی بر بغض و کینه باطنی است. در اسلام رعایت ادب و طریق حسن در وعظ و امر به معروف و اطاعت از امرای اسلام لازم است که محرمانه باشد نه بر مظاهره و مجاهره و سوءادب. اسامه بن زید روی همین قانون عمل نمود و گفت: «لاَ أُحِبُّ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ فَتَحَهُ» من دوست ندارم که دروازه خلاف آداب اسلام و باب فتنه را باز کنم. امر به معروف باید از طریق حق ابلاغ شود [۳۹۷]. در صحیح بخاری چنین آمده: «قِيلَ لأُسَامَةَ أَلاَ تُكَلِّمُ هَذَا. قَالَ قَدْ كَلَّمْتُهُ مَا دُونَ أَنْ أَفْتَحَ بَابًا ، أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَفْتَحُهُ» [۳۹۸]. به روایت شعبه از اعمش و در روایت سفیان از اعمش چنین آمده: «قِيلَ لأُسَامَةَ لَوْ أَتَيْتَ فُلاَنًا فَكَلَّمْتَهُ. قَالَ إِنَّكُمْ لَتَرَوْنَ أَنِّى لاَ أُكَلِّمُهُ إِلاَّ أُسْمِعُكُمْ، إِنِّى أُكُلِّمُهُ فِى السِّرِّ دُونَ أَنْ أَفْتَحَ بَابًا لاَ أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ فَتَحَهُ». [الحديث] [۳۹۹]. در هر دو روایت امام بخاری هدف و مطلب یکی است اما راوی سند دو نفراند ۱- سفیان از اعمش ۲- شعبه از اعمش، هر کلمه‌ای را که راوی گفته امام بخاری همان کلمه را بدون کم و بیش روایت نموده. جناب نجمی مهارت و علم تخصصی در اسماء رجال را ندارد و نمی‌تواند چنین دقت‌هایی را درک کند پس مجبور است که از خود حرف درآورده ضرب‌المثل است ملّا آن باشدکه چُپ نکند.

اما روایت بیع خمر و مسئله سمره الحمیدی از سفیان از عمرو بن دینار از طاووس «أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عَبَّاسٍبيَقُولُ بَلَغَ عُمَرَ أَنَّ فُلاَنًا بَاعَ خَمْرًا فَقَالَ قَاتَلَ اللَّهُ فُلاَنًا». [الحديث بخاري: باب لايذاب شحم الـميتة ولا يباع ودکه]. «به عمر خبر رسید که فلان به مردم شراب می‌فروشد عمر گفت خدا فلانی را بکشد» [۴۰۰]. امّا سند مسلم: «أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِى شَيْبَةَ قال: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ مسند عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: بَلَغَ عُمَرَ أَنَّ سَمُرَةَ بَاعَ خَمْرًا فَقَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ سَمُرَةَ» [۴۰۱]. «آیا اصحاب رسول الله جمی‌تواند بعد از تحریم خمر شراب بفروشد؟ خیر، پس اصل ماجرا چیست؟».

جواب اوّل:

اهل کتاب به جای جزیه (مالیات) شراب می‌دادند، سمره این شراب را به آنها فروخت و به اندازه‌ی قیمت آن جزیه گرفت و گمان کرد که این فروش جایز است [۴۰۲].

جواب دوم:

عصیر را به کسی که شراب درست می‌کند فروخت و به عصیر خمر گفته می‌شود: «کما يسمى العنب به»،این قول خطابی است و «الثالث أن يکون خلل الخمر وباعها»و عمر و اکثر علماء معتقدند که این فروش حلال نیست و سمره جایز دانسته [۴۰۳].

جناب نجمی از ابوبصیر لیث البختری المرادی و سید الحمیری و عبدالله بن ابی‌یعفور و ابوهریره البزاز سخنی در میان نمی‌آورد و از شراب‌خوردن‌شان چشم‌پوشی نموده، در حالیکه ایشان از محدثین بزرگ شیعه هستند و به قول و فتوای امام جعفر اعتنا و توجه‌ای نمی‌کردند [۴۰۴].

اما اعتراض نقل بالمعنى در صحیح بخاری.

جواب:

این اعتراض بی‌موردی است اولاً نقل بالمعن یجرح نیست ثانیاً این نقل از راوی است نه از مؤلف مثل امام بخاری چنانچه حافظ ابوالفضل محمد بن طاهر المقدسی در کتاب خود بنام جواب المتعنت می‌گوید: «اعلم أن البخاري/کان يذکر الحديث في کتابه ويستدل به في کل باب باسناد آخر ويستخرج منه بحسن استنباطه وغزارة فقهه معني يقتضيه الباب الذي أخرجه فيه وقلّما يورد حديثاً في موضيعين بإسناد واحد ولفظ واحد، وإنما يورده من طريق أخري لـمعان» [۴۰۵]. «الفصل الثالث في بيان تقطيعه للحديث واختصاره وفائدة إعادته له في الأبواب وتکراره».

اما استناد جناب نجمی به خطیب بغدادی که امام بخاری حدیثی را در شام شنیده و در مصر نوشته است. و در جواب سوالی که آیا این حدیث‌ها کامل نوشته شده است بخاری در جواب سکوت می‌کند و چیزی نگفت، باید عرض کنم که این سکوت امام بخاری دلیل بر آنچه که شما فکر می‌کنید نیست. زیرا قبل از این جمله، عبارت دیگری است که دلیل بر کمال حافظه اوست: «ما عندي حديث لا أذکر إسناده». و بعد از کلمه «فسکت». قصه دیگری علامه خطیب از امام بخاری و ابوحفص احمد بن حفص آورده که امام بخاری به ابوحفص می‌گوید: این حرف که شما از کتاب «الجامع» خواندید در نزد من نیست سه دفعه این مراجعه را با ابوحفص تکرار می‌کند بعد ابوالحفص قول امام بخاری را تأیید و او را تعریف می‌کند و می‌گوید: «احفظوا فإن هذا يوما يصير رجلاً». اما استناد ابن حجر را که شما به صورت اعتراض آورده‌اید که ایشان گفته‌اند، از عجایب و نوادری که در صحیح بخاری واقع شده است این است که در این کتاب هر حدیث با سندی نقل گردیده است و همان حدیث با همان سند اما با الفاظ و متن دیگری نقل شده است به طوریکه در حدیث سحر النبی جاین روایت به چشم می‌خورد. این عبارت شما برخلاف عبارت ابن حجر است؛ ایشان همین اعتراض را در فصل سوم هدی ساری، ص ۲۰ از حافظ مقدسی مفصلا نقل نموده و جواب داده است در حال حاضر بنده عبارت ایشان را در حدیث سحر النبی جبرای شما نقل می‌کنم: قوله: «حتى إذا کان ذات يوم أو ذات ليلة شك من الراوي، وأظنه من البخاري لأنه أخرجه في صفة إبليس من بدء الخلق فقال: حتى کان ذات يوم، ولم يشك، ثم ظهرلي أن الشك فيه من عيسي بن يونس، وأن اسحاق بن راهويه أخرجه في مسنده عنه على الشك ومن طريقه أخرجه أبونعيم، فيحمل الجزم الـماضي علي أن إبراهيم بن موسى شيخ البخاري حدثه به تارة بالجزم وتارة بالشك ويؤيده ماسا ذکره من الاختلاف عنه». و بعد ابن حجر می‌گوید: «وهذا من نوادر ما وقع في البخاري أن يخرج الحديث تاما باسناد واحد بلفظين». یعنی آن خیلی کم است حال اسناد و کلمات متن بخاری را بخوانید: و حدیث شماره ۵۷۶۳، «حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَلقَالَتْ سَحَرَ رَسُولَ اللَّهِ جرَجُلٌ مِنْ بَنِى زُرَيْقٍ يُقَالُ لَهُ لَبِيدُ بْنُ الأَعْصَمِ ، حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جيُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ يَفْعَلُ الشَّىْءَ وَمَا فَعَلَهُ، حَتَّى إِذَا كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ أَوْ ذَاتَ لَيْلَةٍ وَهْوَ عِنْدِى لَكِنَّهُ دَعَا وَدَعَا». [الحديث] و در آخر همین حدیث آمده: «قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ أَسْتَخْرِجُهُ قَالَ: قَدْ عَافَانِى اللَّهُ، فَكَرِهْتُ أَنْ أُثَوِّرَ عَلَى النَّاسِ فِيهِ شَرًّا. فَأَمَرَ بِهَا فَدُفِنَتْ».

«تَابَعَهُ أَبُو أُسَامَةَ وَأَبُو ضَمْرَةَ وَابْنُ أَبِى الزِّنَادِ عَنْ هِشَامٍ . وَقَالَ اللَّيْثُ وَابْنُ عُيَيْنَةَ عَنْ هِشَامٍ فِى مُشْطٍ وَمُشَاقَةٍ» [۴۰۶]. اما حدیث شماره ۵۷۶۵ و سند أن حدّثنی عبدالله بن محمد «حدَّثَنِى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ قَالَ سَمِعْتُ ابْنَ عُيَيْنَةَ يَقُولُ أَوَّلُ مَنْ حَدَّثَنَا بِهِ ابْنُ جُرَيْجٍ يَقُولُ حَدَّثَنِى آلُ عُرْوَةَ عَنْ عُرْوَةَ فَسَأَلْتُ هِشَامًا عَنْهُ فَحَدَّثَنَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَلقَالَتْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ جسُحِرَ حَتَّى كَانَ يَرَى أَنَّهُ يَأْتِى النِّسَاءَ وَلاَ يَأْتِيهِنَّ.... قَالَتْ فَأَتَى النَّبِىُّ جالْبِئْرَ حَتَّى اسْتَخْرَجَهُ... قَالَ فَاسْتُخْرِجَ ، قَالَتْ فَقُلْتُ أَفَلاَ أَىْ تَنَشَّرْتَ . فَقَالَ: أَمَا وَاللَّهِ فَقَدْ شَفَانِى، وَأَكْرَهُ أَنْ أُثِيرَ عَلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ شَرًّا». این حدیث با این سند تفسیر شده و محلی برای سوال و جواب نگذاشته و در روایت اول بعضی ابهام بود اما این روایت همه ابهامات را تفسیر نمود. اما حدیث شماره ۵۷۶۶ مثل متن حدیث شماره ۵۷۶۵ است الا در یک کلمه و آن کلمه این است «قلت: يا رسول الله! أفأخرجته قال». لا مراد از اخراج (نشر همان) مشط و مشاطه است و در جمله «ذات يوم» بدون شک آمده و در اینجا شیخ بخاری عبید بن اسماعیل است از «اسامه از هشام از ابیه» برای علمای علوم الحدیث هیچ ابهام و تعارضی با جمع ‌کردن اسناد و متون احادیث پیش نمی‌آید، اما طلبه‌ بدون استاذ، و مغرض می‌تواند در این مورد بهانه‌جوئی و اعتراض کند.

جواب:

جناب نجمی به روال سابق خود در اینجا هم‌دست‌برد زده و عبارت کامل ابوولید باجی را روایت نکرده حافظ ابواسحاق ابراهیم بن احمد المستملی گفته که من کتاب بخاری را از اصلی که در نزد محمد بن یوسف الفربری بود نوشتم در این نسخه به چیزهایی برخورد نمودم که کامل نبود و جاهایی را دیدم که مبیض (سفید) بود و در بعضی جاها ترجمه باب بدون حدیث، و در بعضی جاها احادیث بدون ترجمه ‌الباب موجود بود پس ما آنها را مرتب نمودیم؛ بعد ابوولید الباجی می‌گوید: «وهي مواضع قليلة جداً». چنین چیزهای بسیار کم است، در بعضی جاها که حدیث مطابق شرط او نبود. ترجمه الباب بدون حدیث صحیح، خالی مانده و در بعضی جاها همان حدیث که مطابق شرط او نبوده و مردم آن را از قیاس مقدم می‌دانستند، ترجمه الباب کرده و بعد آیه‌ای از قرآن یا حدیث صحیحی که عموم مردم بر آن دلالت داشته نقل نموده، و ابن حجر می‌گوید: چون مقصد امام بخاری استنباط مسائل بوده در بعضی جاها ابواب بدون اسناد حدیث را می‌بینید و فقط می‌گوید: «فيه فلان عن النبي جأو نحو ذلك وقد يذکر الـمتن بغير إسناد وقد يورد معلقا». مقصدش دلیل برای مسئله بوده و بر این کار عیب و اعتراضی وارد نیست. پس صحیح بخاری را کسی دیگری تکمیل نکرده [۴۰۷]. الفصل الثاني في بيان موضوعه والكشف عن مغزاه فيه.

در نتیجه اعتراض‌‌های نجمی بی‌مورد و ناقص و بدون مطالعه و مبنی بر تقلید از دیگران سرچشمه گرفته و تمام استنادهای ایشان ناقص و قطع و بریده است: صحیح‌ترین دلیل بر بغض و کینه نجمی بر بخاری و حتی بر کل صحابه در روایات ابوبکر صدیق و علیبو رفتار علیسبا سه خلیفه مشاهده نمودیم که امام بخاری از ابوبکر صدیقسبیست و دو حدیث روایت نموده و برای فضائل او نه روایت وارد کرده و از علیسبیست و نه حدیث و در فضائل او یازده حدیث روایت نموده.

[۳۷۲] سیری در صحیحین: ص ۱. [۳۷۳] صحیح بخاری: ج ۱، ص ۱۵۲، حدیث شماره: ۱۱۲۷. [۳۷۴] صحیح مسلم: ج ۲، ص ۱۶۱. [۳۷۵] سیری در صحیحین: ص ۹۶. [۳۷۶] فتح الباري: شرح صحیح بخاری: ج ۲، ص ۱۴۰. [۳۷۷] صحیح مسلم: ج ۱، ص ۱۶۱، باب التيم. [۳۷۸] نسائی: ص ۵۷، ج ۱. [۳۷۹] نسائی باب التيمم: ج ۱، ص ۵۸. [۳۸۰] فتح الباري شرح صحیح بخاری: باب الطلاق في الاغلاق والکره والسکران والـمجنون: ج ۱۲، ص ۶۷. [۳۸۱] فتح الباري: کتاب الحدود، ج ۱۵، ص ۳۹۵. [۳۸۲] الأستيجاب: ج ۳، ص ۳۷. [۳۸۳] ابوداود: باب إقامة الحد على الـمريض، حدیث شماره ۴۴۷۳. [۳۸۴] ترمذی: باب ما جاء في اقامة الحد على الاماء، حدیث شماره ۱۴۴۱. [۳۸۵] مسند امام احمد: ص ۱۵۴ و ۱۵۵، از مسانید علی. [۳۸۶] سیری در صحیحین: ردیف ۳، ص ۹۸. [۳۸۷] الـمختصر النافع في فقه الاماميه: ص ۲۲۲ از نجم‌الدین ... الحلی متوفی ۶۷۶. [۳۸۸] بخاری: شماره حدیث ۳۶۹۶ باب مناقب عثمان بن عفّان. [۳۸۹] بخاری. [۳۹۰] بخاری و مسلم: ص ۷۲. [۳۹۱] بخاری باب الضرب بالجريد...: شماره حدیث ۶۷۷۹. [۳۹۲] صحیح مسلم: ج ۲، ص ۷۱. [۳۹۳] صحیح مسلم: ج ۲، ص ۷۲. [۳۹۴] الـموطا: امام مالک، ص ۸۴۲. [۳۹۵] شرح مسلم لنووي: ج ۲، ص ۷۲، النسائي والطحاوي والطبراني والبيهقي وعبدالرزاق وابن ابي‌شيبه وابوداود و برای تفصیل بیشتر به فتح‌ الباري: ج ۱۵، ص ۳۲، کتاب الحدود، مراجعه فرمایید. [۳۹۶] فتح الباري: ج ۱۷، ص ۹۱. [۳۹۷] مسلم: ج ۲، ص ۴۱۲ باب عقوبه من يأمر بالـمعروف ولا يفعله. [۳۹۸] صحیح بخاری: ج ۲، ص ۱۰۵۲ باب الفتنة التي تموج کموج البحر، ص ۱۰۵۱. [۳۹۹] صحیح بخاری: کتاب بدء الخلق باب صفة النار وأنها مخلوقة، ج ۱، ص ۴۶۲. [۴۰۰] مسلم: ج ۱، ص ۲۹۶. [۴۰۱] مسلم، ج ۲، ص ۲۳. [۴۰۲] ابن الجوزي عن ابن ناصر ورجّحه. [۴۰۳] برای تفصیل بیشتر به فتح الباری: ج ۶، ص ۲۷۲، حدیث شماره ۲۲۲۳ مراجعه فرمایند. [۴۰۴] نگاه کنید به جرح و تعديل الکشي و جامع الرواه الردبيلي: ج ۲، ص ۴۲۳، الـمستدرك، ج ۱۰، ص ۳۹۱، ابواب الـمزار وما يناسبه، الروضات: ج ۱، ص ۱۰ و ص ۱۱۱، ترجمه‌ی اسماعیل بن محمد الحمیری، الرسائل: ج ۱، ص ۲۴۷، الئالي: ج ۴، ص ۲۱۶، رجال الکشي: ص ۲۴۲، ۲۴۵. [۴۰۵] هدي الساري: ص ۲۰. [۴۰۶] فتح الباري: ج ۱۳، ص ۱۴۳-۱۴۴. [۴۰۷] هدي الساري: ص ۱۰.