عقاید شرک آمیز در مورد علیس
و در عصر حاضر جناب حسن بن صادق الحسینی ال المجدد الشیرازی حقیقت و مقصد تمام متقدمین خود را روشن و تصریح نموده که علیس: شریک اللهﻷاست حال آنکه در تمام ادیان آسمانی از آدم تا خاتم الانبیاء جگفته شده که ذکر الله تعالى عبادت است:
۱- ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨﴾[الرعد: ۲۸].
«کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشند. تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد».
۲- ﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢﴾[البقرة: ۱۵۲]. «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. و شکر مرا گویید کفران نکنید».
۳- ﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾[آلعمران: ۱۹۱].
«همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آنگاه که بر پهلو خوابیدهاند یاد میکنند».
۴- ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾[الفاتحة: ۵].
«(پروردگارا) تنها تو را میپرستیم و خاص از تو یاری میجوییم».
۵- ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢﴾[الکافرون: ۱-۲].
«بگو ای کافرون آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم».
ولی جناب حسن آل المجدد میگوید: «ذکر علي عبادة، النظر إلى وجه على عبادة».
تعجب در اینجا است که چنین دروغ شاخداری را به عایشه صدیقه و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و ابن عباس و ابن مسعود و جابر و ثوبان و ابوبکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذیالنورین و محدثه اسلام ابوهریره و معاذ بن جبل و عمر بن صین و ابوذر الغفاری و واثله بن الاسقع و عمرو بن العاص، و معاذ الغفّاریه و و رجل من الانصار نسبت میدهند. جناب حسن حسینی در این سریال نقشی خوب و هدفداری را بازی کرده.
ایشان مذهب تیجانی و ابوریه و محمدصادق نجمی و نجمالدین طبسی وکاردان و ... را به باد بطلان گرفته و نقش بر آب کرده است زیراکه آنها اصحاب مذکور را غیر عادل حتی مرتد میدانند و روایتی که از غیرعادل و مرتد باشد مردود و غیرقابل عمل است.
دوم اینکه جناب حسن آل المجدد ثابت کرد که این صحابهها دوست علیسبودهاند و با یکدیگر کوچکترین بغض و کینه و عداوتی نداشتهاند و علیسرا دوست میداشتند حتی ذکر او را مثل ذکر نام الله تعالى و عبادت دانستهاند.
سوم اینکه مذهب اهل سنت نسبت به صحابه و دوستی علیسبا ایشان و دوستی آنها با علیس(بدون مسئلة شریک با خدا) حق است. لکن جناب حسن حسینی آل مجدد شیرازی خادم حدیث شریف و سنت مطهر تا حلا نفهمیده و ندانسته که شریک و شریکگرفتن مخلوق با خالق و عابد با معبود بر حق کفر و گناه و اکبرالکبائر و حرام است. و چهارم اینکه روایت کذّابین و دجّالین و ضعفاء مردود و متروک و غیرقابل قبول و احتجاج است. جناب خادم حدیث شریف این قانون کلی و اتفاقی را زیر پا گذاشته. پنجم اینکه مردم قبل از اسلام ذکر نام ابراهیم و اسماعیل ولات و ... و دوستی فوقالعاده ایشان را عبادت میدانستند و بعد از بعثت خاتمالانبیاء جاین مذهب شرکی را ترک و عبادت و دوستی و الوهیت را برای الله تعالى حصر نمودند.
قرآن: عقیده وایمان مشرکین را قبل از اسلام چنین بیان فرموده.
۱- ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ﴾[البقرة: ۱۶۵]. «بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند. آنها را همچون خدا دوست میدارند امّا آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهایشان) شدیدتر است».
۲- ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾[آلعمران: ۳۱].
«بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است».
۳- ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِ﴾[یونس: ۱۸].
«آنها غیر از خدا کسانی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند و نه سودی میبخشند و میگویند. اینها شفیعان ما نزد خدا هستند».
۴- ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾[الزمر: ۳].
«و آنها که غیر خدا را اولیاء خود قرار دادند (دلیلشان این بود که) اینها را نمیپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند».
۵- ﴿قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ٨٦ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيۡهِ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَيَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩﴾[المؤمنون: ۸۴-۸۹].
«بگو: زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست اگر شما میدانید. به زودی (در پاسخ تو) میگویند (همه) از آن خداست. بگو آیا متذکر نمیشوید. بگو چه کسی رب آسمانهای هفتگانه و رب عرش عظیم است. به زودی خواهند گفت (همه اینها) از آن اللهست. بگو آیا از او نمیترسید. و دست از شرک در الوهیت بر نمیدارید. بگو اگر میدانید چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد و به بیپناهان پناه میدهد و نیاز به پناهدادن ندارد. خواهند گفت: (همه اینها) از آن الله است بگو با این حال چگونه سحر شدهاید. و حصر الوهیت را برای الله قبول نمیکنید».
۶- ﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣١﴾[یونس: ۳۱]. «بگو چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی میدهد یا چه کسی مالک گوش و چشمهاست و چه کسی زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد و چه کسی امور (جهان) را تدبیر میکند به زودی (در پاسخ) میگویند الله بگو پس چرا از الله نمیترسید. و اولیاء را در عبادت او شریک میکنید».
۷- ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ١٩٤﴾[الأعراف: ۱۹۴].
«آنهایی را که غیر از خدا میخوانید بندگانی همچون خود شما هستند: آنها را بخوانید و اگر راست میگویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند)» -ترجمه از مکارم شیرازی-
جناب حسن حسینی آل مجدد بت را جماد میگویند و جماد مانند انسان متحرک و ناطق نمیشود
۱- قرآن اولیاء من دون الله را، عباد امثالکم میگوید. حال اسامی آن دجّالان و کذّابین و وضّاعین که چنین دروغ و افترای را به آن صحابه پیامبر جنسبت دادهاند نقل مینمایم که عبارتاند:
از محمد بن زکریا الغلّابی، محمد بن راشد، حارثه بن ابیالرجال، محمد بن القاسم بن مجمع الطایکانی الطائی، عبدالسلام بن صالح ابوالصلت، موسی بن القاسم، احمد بن بدیل الیامی، یحیی بن عیس الرملی، منصور بن ابيالاسود الکوفي من الشيعة الکبار [۲۵۱]، عاصم بن عمرو الجبلی [۲۵۲]، عاصم بن علی، عبدالرحمن بن عبدالله بن عتبه الهذلی المسعودی الکوفی [۲۵۳]، عمران بن خالد الخزاعی [۲۵۴]، عبدالله بن محمد بن سالم القزاز الـمفلوج أتي بما لا يعرف [۲۵۵]، هارون بن حاتم الکوفی ومن مناکیره: النظر إلي وجه على عبادة [۲۵۶]، و ابن نعیم [۲۵۷]، امّا در روایت ابن عباسبیزید بن ابیزیاده موجود است ولا يحتج به، من أئمة الشيعة [۲۵۸]، دوم الحمانی، در سند او به نام جباره بن المغلس ابومحمد الحمانی الکوفی، است و او منکر الحدیث، و متروک و متکّلم فیه است [۲۵۹].
دومی به نام یحیی بن عبدالحمید بن عبدالله بن میمون بن عبدالرحمن الحمانی الحافظ ابوزکریا الکوفی لقب جد او بشمین، است این مرد دروغگوی بزرگی بوده، و معاویهسرا خارج از دین اسلام میدانست و جباره بن المغلس امام و یحیی بن عبدالحمید مؤذن او در مسجد بنیحمان بوده است، جباره میگوید که من یحیی بن عبدالحمید را در مناره مسجد با پسر بچه خشگل با کار فحش گرفتم [۲۶۰]. اما در روایت دوم جابر بن عبدالله الانصاریس، این را ابوسعیدالحسن بن علی بن زکریا البصری العدوی روایت کرده. و ابوسعید العدوی کذاب و دجّال است، متروک یضع الحدیث است [۲۶۱].
دوم عباد بن کثیر الثقفی البصری، متروک الحدیث است، و ليس بشيء [۲۶۲]. و عباد بن کثیر الرملی الفلسطینی متروک و ضعیف الحدیث است [۲۶۳]. سوم العباس بن بکار الضبی کذّاب ومنکرالحدیث است «ومن أباطيله مکتوب على العرش لا إله إلا الله وحدي، محمد عبدي ورسولي، أيدته بعلي» [۲۶۴].
۲- اما راویان روایات ثوبانس، یحیی بن سلمه بن کهیل، منکرالحدیث، متروک، ليس بشيء، لا یکتب حدیثه است [۲۶۵].
۳- اما راویان روایت ابوبکر صدیقس، محمد بن عبدالله الجعفی، و ابوالحسین محمد بن احمد بن مخزوم، و محمد بن الحسن الرقی، و مؤمل بن رهاب و احمد بن عیسی الوشّا، و الحسن بن علی العدوی، و ابن شاذان مسئول و سازنده چنین دروغهایی شدهاند [۲۶۶].
۴- اما در روایت عثمانس: این دروغ را یونس غلام رشید از مأمون معتزلی نقل و بعد از او محمد بن غسان و جعفر بن الحسین بن عمر الزیات بخورد دیگران دادند به تاریخ ابن عساکر نگاه کنید [۲۶۷].
۵- روایت عبدالله بن مسعود را هارون بن حاتم الکوفی ساخته و وضع نموده [۲۶۸].
۶- حدیث ابوهریرهسرا حسن بن علی بن صالح بن زکریا بن یحیی بن صالح بن عاصم بن زفر ابوسعید العدوی کذاب از الصباح و احمد بن عبده و لؤلؤ بن عبدالله روایت نموده [۲۶۹].
۷- حدیث معاذ بن جبل را محمد بن اسماعیل الرازی اختلاق و وضع نموده: و محمد بن ایوب هوذه بن خلیفه ابن جریج و ابوصالح را ندیده [۲۷۰].
۸- حدیث عمران بن حصین را محمد بن یونس بن موسی القرشی السامی الکدیمی البصری الحافظ که جزء متروکین است و بیشتر از هزار حدیث ساخته وضع نموده، ابن حبان میگوید: او کذاب است [۲۷۱]. و در روایت الطبرانی فی الکبیر، عمران بن خالد بن طلیق بن عمران بن حصین الخزاعی عن آبائه روایت نموده: «النظر إلى على عبادة». و عمران بن خالد الخزاعی ضعیف است [۲۷۲]. مجمع الزوائد. «وقال الدارقطني: لا يحتج به اي طليق بن محمد بن عمران بن حصين وابنه خالد بن طليق، وسليمان التيمي وثقه ابن حبان» [۲۷۳].
۹- حدیث انس را حسن بن علی العدوی ساخته ووضع نموده و مطربن ابی اسم ابومطر میمون است مطر هم منکر الحدیث و واضع این روایت بوده باضافه جمله ««إن أخي ووزيري وخليفتي في أهلي وخير من أترك بعدي علي، وأيضا حديث هذا حجتي علي أمتي يوم القيامة». مطر: وضع نموده [۲۷۴]. و حدیث چهارم: «أنا وهذا حجة الله على خلقه». عبیدالله بن موسی از مطر روایت کرده و در «تهذيب التهذيب» به نام مطر بن میمون المحاربی الاسکاف ابوخالد الکوفی آمده متروک و منکر الحدیث است [۲۷۵]. و محمد بن القاسم الاسدی ابوابراهیم الکوفی شامی الاصل قیل إن لقبه کاو، کذّاب و وضّاع است [۲۷۶].
۱۰- اما حدیث عایشهلرا عباد بن صهیب البصری که جزو متروکین است ساخته و وضع نموده، امام بخاری، و النسائی و ابن حبان و علی بن المدینی، عباد را جرح نمودهاند، و ابواسحاق السعدی: گفته که عباد در بدعت غالی و به اباطیل خود مخاصم است [۲۷۷].
۱۱- اما راویان حدیث ابوذرساز ابوالمفضل تا همام بن نافع مجاهیلاند و در کتب رجال اهل سنت نام و نشانی ندارند، و در مسانید ابوذر این حدیث نیامده و به حساب ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی است و جناب حسینی نتوانسته که به منابع معتبر اهل سنت استناد کند و سند مسند الفردوس و تاریخ ابن عساکر را نقل ننموده است.
۱۲- اما حدیث علیسرا محمد بن زکریا الغلابی وضع نموده [۲۷۸]. و محمد بن احمد بن علی بن الحسین یا حسن بن شاذان احادیثی زیادی را در شأن علیسساخته و وضع نمودهاند و خطب خوارزم و ابوطالب الزینبی نورالهدی از او روایت کردهاند [۲۷۹].
۱۳- اما حدیث واثله بن الاسقع را محمد بن راشد رافضی از مکحول ساخته و به نام او تمام کرده و امام احمد بن حنبل در مسانید واثله بن الاسقع چنین حدیثی را در مسند خود روایت نکرده.
۱۴- اما حدیث معاذه الغفاریه را حارثه بن ابیالرجال وضع نموده و حارثه متروک و منکر الحدیث است [۲۸۰]. و جناب حسینی به الاصابه استناد کرده و آنچه ابن حجر در اصابه گفته نیاورده: «قال العقيلي: لا يعرف إلا لـموسي بن القاسم قال البخاري: لايتابع عليه وفي سنده عبدالسلام بن صالح أبوالصلت وقد کذّبوه (قلت): حارثة ضعيف» [۲۸۱]. در میزان الاعتدال علامه الذهبی گفته محمد بن القاسم الاسدی الکوفی کذّاب و وضّاع است [۲۸۲]. و محمد بن القاسم بن مجمع الطّایکانی گفته: ابوجعفر حدیثساز و وضّاع است [۲۸۳].
۱۶- اما حدیث الانصاری را از محمد بن القاسم تا یزید بن هارون به ابوسلمهسو ابوهریرهسنسبت دادهاند که خلاف واقع است. امام احمد در مسندشان چنین حدیثی را روایت ننموده، اما حدیث ابن مسعود را که طبرانی در «معجم الکبير» روایت کرده در سند او احمد بن بدیل الکوفی موجود است که ضعیف و منکرالحدیث است [۲۸۴]. و هارون بن حاتم الکوفی از یحیی بن عیسی الرملی این حدیث موضوع را روایت کرده و هارون منکر الحدیث است [۲۸۵]. «ويحيى بن عيسي الرملي التميمي النهشلي الفاخوري الکوفي نزيل الرملة: قال ابن معين: ضعيف لا يكتب حديثه: ليس بشيء» والنسائی میگوید: «ليس بقوي» [۲۸۶]. اما تمسخر جناب حسینی و شهابالدین الغّماری بر علامه الذهبی: در مستدرک حاکم گفته حدیث عمران بن حصین موضوع و ساختگی است و شاهد او صحیح است که همان روایت عبدالله بن مسعود میباشد. و دوباره میگوید: حدیث عبدالله بن مسعود موضوع و ساختگی است و متابعی دیگری بر روایت مسعودی آورده [۲۸۷]. مقصد علامه این بوده که متن روایت ابن مسعود موضوع و ساختگی است زیرا در مسانید عبدالله و در مسند احمد و غیره چنین حدیثی نیامده: اما این قول علامه که شاهد او صحیح است مرادش اسناد است که در ظاهر چندان جرح بزرگ و متیقن ندارد. ولکن باز هم در منابع «عبدالرحمن بن عبدالله بن عتبه بن عبدالله بن مسعود الهذلي الـمسعودي الکوفي سيء الحفظ». موجود است که در آخر عمر در حافظه او اختلال و اختلاط آمده و سماع ابوال النضر و عاصم بن علی بعد از اختلاط بوده [۲۸۸].
جناب حسینی! شما این متن موضوع و ساختگی را به شانزده صحابه نسبت دادید و نتوانستید که یک روایت از مسانید این صحابه یا از یک کتاب حدیثی معتبر با سند صحیح ثابت کنید استناد جناب عالی از کتابهای جرح و تعدیل بودهاند که این متن را همان طوری که خود شما اظهار داشتهاید: به شدت ردّ و جرح نمودهاند، غیر از مستدرک حاکم و علماء محدثین تصحیح او را علیالانفراد مثل گوز شتر میدانند! ابن کثیر در «تاريخ البداية والنهاية» میگوید: حدیث آخر، روایت شده از ابیبکر الصدیق و عمر و عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و معاذ بن جبل و عمران بن حصین و انس و ثوبان و عائشه و ابیذر و جابر: «إن رسول الله جقال: «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ». و في حديث عائشه: «ذکر علي عبادة»، ولکن لا يصح شيء منها فإنه لايخلو کل سند منها عن کذاب أو مجهول لايعرف حاله هو شيعي» [۲۸۹].
اما حدیث عایشهل«ذکر علي عباده» را حسن بن صابر الکسائی الکوفی ساخته و وضع نموده و ایشان به گفته ابن حبان: منکرالحدیث است [۲۹۰]. دلیل دوم ساختگی بودن متن مذکور این است که امام احمد در مسانید عایشه صدیقه چنین روایتی را نیاورده.
متن مذکور: علیسرا با خدا در عبادت شریک میکند که این خود برخلاف تمام ادیان آسمانی است، در منابع اول محمد بن علی بن معمرالکوفی و حمدان بن المعافی و ابومحمد عبدالله بن محمد بن عثمان المنزنی مجهولاند، و وکیع و هشام بن عروه چنین روایتی را از عایشهلنقل نکردهاند و در منبع دوم سلیمان بن الربیع و کادح بن رحمه هر دو متروک و کذّابند و این دو حدیث بعدی را روایت کردهاند، سلیمان بن الربیع جزء متروکین است «قال حدثنا کادح حدثنا الحسن بن أبيجعفر عن ابنالزبير عن جابر مرفوعاً: أبوبکر وزيري، والقائم في أمّتي من بعدي وعمر حبيبي ينطق علي لساني وعثمان مني وعلي أخي وصاحب لوائي» اما اهل سنت سلیمان و کادح را متروک و کذاب گفتهاند [۲۹۱]. اما حدیث امیرالمؤمنین (ذکره عباده) محمد بن زکریا الغلّابی وضع نموده [۲۹۲]و امام احمد در مسند امام علیسمتن مذکور را نیاورده.
اما حدیث ابن عباس: «ذکر اللهﻷعبادة وذکري عبادة وذکر علي عبادة» را اصبغ بن نباته ساخته و وضع نموده و ایشان به گفتهی یحیی بن معین و النسائی: «متروك و ليس بشيء» است [۲۹۳]. و ابوبکر بن عیاش گفته: الاصبغ ابن نباته التمیمی الحنظلی وابوالقاسم الکوفی وهیثم هر دو از دروغگویان هستند. الدار قطنی گفته: منکرالحدیث است. ابن سعد گفته: که اصبغ ضعیف است و کان علی شرطة علیس [۲۹۴]. و شاگرد اصبغ، علی بن الجزوّر مثل استاد خود کذّاب و هالک است و به گروه عایشه و طلحه و زبیر و معاویهشلقب ناکثین و قاسطین را دادهاست [۲۹۵]. اما حدیث عایشهل: «علي خير البشر من أبي فقد کفر»، را حسن بن عرفه از یزید بن هارون روایت نموده و هر دو مجهولاند و خود ابن شاذان از جعلکنندگان حدیث در مناقب علیساست [۲۹۶]. و امام احمد متن مذکور را در مسند عایشهلنیاورده. احادیث مذکور نمونههایی از آن احادیثی است که جناب نجمی به سبب آن از امام بخاری اظهار شکایت و نارضایتی کرده که چرا او احادیث مذکور در مناقب امام علی÷را در جامع صحیح خود نیاورده در جوابشان باید گفت: امتیاز امام بخاری در روایت حدیث نسبت به سایرین در همین جاست که از صد هزار حدیث صحیح چهار هزار و اندی را در مختصر صحیح خود جمع و برگزیده اگر امام بخاری در مناقب یار غار پیامبر جیک حدیث موضوع و مختلق را در جامع خود میآورد علمای متخصص علم حدیث کتاب او را در آخرین طبقه کتب احادیث قرار میدادند و به صحیح او کلمه و لقب أصح الکتب بعد کتاب الله را نمیدادند. والحمد لله والعلم لله ولا معبود إلا الله.
محمد صادق نجمی میگوید: افتراء خندهآور مسلم نسبت به شیعه: مسلم در مقدمه صحیح خود میگوید: از جمله حدیثهای جعلی حدیثی است که شیعه درباره علی÷نقل نمودهاند و آن حدیث این است که علی÷در میان ابر است «ان الرافضة تقول: إن علي في السحاب» [۲۹۷].
جواب:
در جواب شکایت جناب نجمی از مسلم بن حجاج باید عرض کنم که جای تعجب و تأسف است که شخصی مثل نجمی از مذاهب مختلف اهل تشیع خبری نداشته و کتاب تنقیح المقال مامقانی را مطالعه نکرده باشد. لذا بنده مجبورم که عبارت صحیح مسلم و مذاهب شیعه را بطور اختصار ترجمه و نقل نمایم. و اوّل باید از الغدیر ترجمه دکتر سیدجمال موسوی، شروع کنم [۲۹۸]. ایشان میگویند: در حالیکه هزارها کس از شیعیان که استادان و رجال بزرگ اهل سنت بودهاند، اهل سنت روایات خود را در زمینه مذهب از آنها گرفتهاند، و راویان احادیثشان در صحاح ستّه و سایر روایات مسنده شیعیان تشکیل میدهند این روایات در حقیقت مرجع عقائد، احکام و آراء دینی این قوم است و اینک برخی از مشایخ اهل سنت که شیعه مذهباند به ترتیب حروف ذکر میشوند: ابان بن تغلب تا یزید بن ابیزیاد نود و سه نفر را نام برده از جمله جابر بن یزید جعفی است: حال عبارت مسلم و عقیده جابر را بخوانید: «حدثني سلمة بن شبيب قال: نا الحميدي قال: نا سفيان قال: سمعت رجلا سأل جابراً عن قوله تعالى:﴿فَلَنۡ أَبۡرَحَ ٱلۡأَرۡضَ حَتَّىٰ يَأۡذَنَ لِيٓ أَبِيٓ أَوۡ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ لِيۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ﴾[یوسف: ۷۹]. قال: فقال جابر: لم يجي تأويل هذه. قال سفيان: و کذب. فقلنا وما أراد بهذا؟ فقال: إن الرافضة تقول: إن عليا في السحاب فلا نخرج مع من يخرج من ولده حتّي ينادي مناد من السماء يريد عليا أنه ينادي أخرجوا مع فلان، يقول جابر، فهذا تأويل هذه الآية وکذب، کانت في إخوة يوسف». جابر میگوید: معنی و مصداق این آیه تا به حال نیامده. سفیان گفت: جابر دروغ میگوید. حال باید بدانیم: که جابر چه چیزی را انتخاب کرده است؟ سفیان میگوید: روافض میگویند که علیسزنده و در ابر است. ما به همراه هیچ کسی از اولادان او متحد نمیشویم تا از آسمان صداکننده صدا کند حالا همراه فلانی بیرون آیید. جابر جعفی میگوید: معنی و تأویل آیه سوره یوسف همین است. سفیان میگوید: جابر دروغ میگوید این آیه درباره برادران یوسف÷است. و جریر میگوید: که جابر عقیده رجعت دارد و همچنان سفیان گفته: که جابر ایمان به رجعت دارد یعنی علیسدر آخر زمان از آسمان به زمین رجوع میکند این عقیده جابر با این صراحت در صحیح مسلم ص ۱۵ موجود است. باز هم جناب نجمی میگوید: این قصه خندهآور است اما حارث بن عبدالله همدانی الخارفی ابوزهیر الکوفی «وکان کذابا» «قال الحارث: القرآن هين، الوحي أشد.. تعلمت القرآن في سنتين والوحي في ثلث سنين»!. «دروغگوی بزرگی است: حارث میگفت: یادگرفتن قرآن آسان است. یادگرفتن وحی سخت است. من قرآن را در دو سال یاد گرفتم. و وحی را در سه سال» [۲۹۹].
امام عبدالقاهر البغدادی متوفی ۴۲۹ میگوید: «وأما الروافض فإن السبائية منهم أظهروا بدعتهم في زمان عليسفقال بعضهم لعلي: انت الإله فاحرق علي قوماً منهم ونفي ابن سبا إلي ساباط المدائن ... تم افترقت الرافضة بعد زمان عليسأربعة احناف: زيدية، وإمامية، وکيسانيه، وغلاة» [۳۰۰]. و ابن حزم هم بحث مفصلی در فرق اهل بدع دارد: «الـمعتزله، والخوارج، والـمرجئه، والشيعة» باز میگوید: «اهل الشيع من هذه الفرقة: ثلاث طوائف: أولها الجاردوية من الزيدية ثم الامامية من الرافضة ثم الغالية» [۳۰۱]. میگوید: «وقالت السبئية اصحاب عبدالله بن سبأ الحميري اليهودي مثل ذلك في عليسبن أبيطالب و زاد وأنه في السحاب وقال عبدالله بن سبأ: اذ بلغه قتل علي، لو أتيتمونا بدماغه في سبعين صرة ما صدقنا موته ولا يموت يملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا» [۳۰۲].
میگفتند: علیسدر ابر است و عبدالله بن سبأ گفت: هنگامیکه خبر قتل علی به او رسید گفت: شما اگر دماغ او را در هفتاد کیسه بیارید ما تصدیق نمیکنیم او تا زمانیکه زمین را پر از عدل و داد نکند نمیمیرد همان گونه که پر از ظلم بود.
برای تفصیل بیشتر به کتب کلامیه و عقائد شیعه و سنی مراجعه فرمایید بالخصوص [تنقيح الـمقال مامقاني و الفصل في الـملل والنحل ابن حزم والفرق بين الفرق عبدالقاهر البغدادي والغدير [۳۰۳]وأسماء الرجال شيعه وسني وأصول کافي باب الاشارة والنّص علي الحسن بن عليإ [۳۰۴]کتاب الحجة وباب فيه نکتت ونتف من التنزيل في الولاية [۳۰۵]] چیزهای زیادی میبینید و میفهمید، بعداً بر بخاری و مسلم حمله کنید.
[۲۵۱] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۱۸۳. [۲۵۲] اللآلي الـمصنوعة: ج ۱، ص ۳۱۴ و ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۳۵۶. [۲۵۳] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۵۷۴. [۲۵۴] مجمعالزوائد: ج ۹، ص ۱۱۹، ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۲۳۶. [۲۵۵] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۴۹۲. [۲۵۶] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۲۸۳ و لالی. ج ۱، ص ۳۴۳، تنزیه، ج ۱، ص ۳۸۲ و الفوائد الـمجموعة: ص ۳۵۹. [۲۵۷] في حلية الاولياء: ج ۵، ص ۸۵. [۲۵۸] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۴۲۳، لالی، ج ۱، ص ۳۴۴، تنزیه، ج ۱، ص ۳۸۲، الفوائد الـمجموعة: ص ۳۵۹-۳۶۱. [۲۵۹] تهذيب التهذيب: ج ۲، ص ۵۰، ميزان الأعتدال: ج ۱، ص ۳۸۷. [۲۶۰] تهذيب التهذيب: ج ۱۱، ص ۲۱۳-۲۱۷ و ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۳۹۲ و موضوعات ابن الجوزي: ج ۱، ص ۲۷۱. [۲۶۱] ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۵۰۶-۵۰۹، لالی، ج ۱، ص ۳۴۴، تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲، الفوائد الـمجموعة: ص ۳۵۹، موضوعات ابن الجوزي: ج ۱، ص ۲۶۹. [۲۶۲] تهذيب التهذيب: ج ۵، ص ۸۸ و ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۳۷۲. [۲۶۳] تهذیب: ج ۵، ص ۸۹ و میزان: ج ۲، ص ۳۷۰. [۲۶۴] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۳۸۲. [۲۶۵] میزان: ج ۴، ص ۳۸۱ و تهذیب: ج ۱۱، ص ۱۹۷ و لالی: ج ۱، ص ۳۴۵ و تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲، الفوائد الـمجموعه: ص ۳۵۹ و ابن عدي في الکامل: ج ۷، ص ۱۹۷. [۲۶۶] نگاه کنید به تاریخ دمشق ترجمه امیرالمؤمنین علی، ج ۲، ص ۳۹۱ و ص ۳۹۳ و لالی: ج ۱، ص ۳۱۳-۳۱۴ و لسان الـميزان: ج ۱، ص ۲۴۲ و ۲۴۳ در ترجمه احم بن عيسي الوشّاء، الـموضوعات ابن الجوزي: ج ۱، ص ۲۷۱ و کتاب الـمجروحين: ج ۱، ص ۲۴۱، ابن حبّان. [۲۶۷] لالي الـمصنوعه: ج ۱، ص ۳۴۲-۳۴۳، تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲ و ۳۸۳، الفوائد الـمجموعة: ج ۱، ص ۳۵۹. [۲۶۸] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۲۸۳، الفوائد الـمجموعة: ص ۳۵۹ و ابونعیم في حليه الاولياء: ج ۵۰، ص ۸۵ و میازن الاعتدال: ج ۴، ص ۴۰۱، الـموضوعات ابن الجوزي: ج ۱، ص ۲۶۹. [۲۶۹] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۳۰۵ و لکامل في الضعفاء: ج ۲، ص ۳۳۹، لالي: ج ۱، ص ۳۴۴، تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲، موضوعات ابن الجوزي: ج ۱، ص ۲۶۹. [۲۷۰] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۴۸۵، تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۵۱، الـموضوعات: ج ۱، ص ۲۶۹ و تاریخ ابن عساکر: ج ۲، ص ۳۹۸. [۲۷۱] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۷۴، و تهذیب، ج ۹، ص ۴۷۵، لالي: ج ۱، ص ۳۴۵، تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲، الفوائد الـمجموعة: ص ۳۵۹، الـموضوعات ابن جوزي: ج ۱، ص ۲۷۰ و تاریخ ابن عساکر: ج ۲، ص ۴۰۲. [۲۷۲] مجمع الزوائد: ج ۹، ص ۱۱۹ و ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۲۳۶. [۲۷۳] میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۴۵، لسان الـميزان: ج ۴، ص ۳۴۵. [۲۷۴] میزان الاعتدال: ج ۴، ص ۱۲۷ و ۱۲۸. [۲۷۵] تهذیب: ج ۱۰، ص ۱۵۴، الکامل في ضعفاء الرجال، ج ۲، ص ۳۳۹. [۲۷۶] تهذیب، ج ۹، ص ۳۶۱ و لالی، ج ۱، ص ۳۴۴ و تنزیه، ج ۱، ص ۳۸۲-۳۸۳ و الفوائد الـمجموعة، ص ۳۵۹، الـموضوعات وابن جوزي: ج ۱، ص ۲۷۰. [۲۷۷] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۳۶۷، لالی، ج ۱، ص ۳۴۵، تنزیه: ج ۱، ص ۳۸۲، الفوائد: ص ۳۵۹، الـموضوعات: ج ۱، ص ۲۷۱، کتاب المحروجين، ج ۲، ص ۱۶۴، لسان الـميزان: ج ۳، ص ۲۳۰، الکامل في ضعفاء الرجال: ج ۴، ص ۳۴۸. [۲۷۸] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۵۵۰. [۲۷۹] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۴۶۷. [۲۸۰] ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۴۴۶ و اسد الغابة: ج ۷، ص ۲۶۸. [۲۸۱] الإصابة: ج ۴، ص ۴۰۳. [۲۸۲] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۱۱. [۲۸۳] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۱۱. [۲۸۴] ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۸۵، مجمع الزوائد: ج ۹، ص ۱۱۹. [۲۸۵] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۲۸۳. [۲۸۶] ميزان الاعتدال: ج ۴، ص ۴۰۱. [۲۸۷] ميزان الاعتدال: ج ۲، ص ۵۷۴. [۲۸۸] مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۱۴۱. [۲۸۹] البداية والنهاية: ج ۷، ص ۳۵۸. [۲۹۰] ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۴۹۶. [۲۹۱] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۳۹۹ والکمال في ضعفاء الرجال: ج ۶، ص ۸۴. [۲۹۲] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۵۵۰. [۲۹۳] الکمال في ضعفاء الرجال: ج ۱، ص ۴۰۷. [۲۹۴] تهذيب التهذيب: ج ۱، ص ۳۱۶. [۲۹۵] ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۲۷۱ و ج ۳، ص ۱۱۸. [۲۹۶] ميزان الاعتدال: ج ۳، ص ۴۶۷. [۲۹۷] سیری در صحیحین: ص ۸۷. [۲۹۸] الغدير: ترجمهی موسوی، ج ۵، ص ۱۶۷. [۲۹۹] صحیح مسلم: ج ۱، ص ۱۴ و ميزان الاعتدال: ج ۱، ص ۴۳۵ و تهذيب التهذيب: ج ۲، ص ۱۲۶ والکمال في ضعفاء الرجال: ج ۲، ص ۱۸۵. [۳۰۰] الفرق بين الفرق: ص ۱۵-۴۵ و ۴۸، امام عبدالقادر البغدادی. [۳۰۱] ابن حزم: ص ۱۱۱-۱۱۲ از فصل في الـملل و الاهواء و النحل. [۳۰۲] منبع قبلی، ابن حزم، ص ۱۱۳. [۳۰۳] ج ۵، ص ۱۶۷. [۳۰۴] ج ۲، ص ۶۲ تا ۶۵. [۳۰۵] ج ۱، ص ۲۷۶ تا ۳۲۱.