نقدی بر کتاب سیری در صحیحین

فهرست کتاب

قواعد ثبت حدیث در صدر اسلام

قواعد ثبت حدیث در صدر اسلام

فهم و تفکر دقیق، امتیازی است که محدثین و تابعین و مؤلفین صحاح اهل سنت از آن برخوردارند و در میان پیروان تورات و انجیل و مذاهب منحرف این امت هم یافت نمی‌شود، آنان در ایمان خود صادق و مخلص و در نقل حدیث امانت‌دار بوده و از کذب و دروغ پرهیز می‌نمودند و در مقابل دروغ‌گویان، بدون خوف و ملاحظه‌کاری بوده و در رسانیدن دین صحیح برای نسل‌های بعدی نقش مهم و قابل ارزش و ستایشی داشتند. امام ترمذی در جامع خود باب «تعظيم الکذب على رسول الله ج» می‌گوید:

۱- «حَدَّثَنَا أَبُو هِشَامٍ الرِّفَاعِىُّ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ حَدَّثَنَا عَاصِمٌ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». یعنی: «کسی‌که بر من عمداً دروغ بگوید باید جایگاهی از آتش برای خود فراهم آورد».

۲- «عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لاَ تَكْذِبُوا عَلَىَّ فَإِنَّهُ مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ يَلِجُ فِى النَّارِ». یعنی: «بر من دروغ نگویید زیرا اگر کسی بر من دروغ بگوید داخل دوزخ می‌شود». «ترمذی می‌فرماید: این حدیث علی بن ابی‌طالب، حسن و صحیح است».

۳- انس بن مالک نیز این حدیث را چنین روایت کرده است: پیامبر جفرمود: «هر کس که عمداً بر من دروغ بندد باید خانه‌ی خود را در آتش ببیند». ابن شهاب می‌گوید که این حدیث، حسن است. این حدیث از چند طریق توسط انس از پیامبر جروایت شده است.

۴- «عَنِ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ عَنِ النَّبِىِّ جقَالَ: مَنْ حَدَّثَ عَنِّى حَدِيثًا وَهُوَ يَرَى أَنَّهُ كَذِبٌ فَهُوَ أَحَدُ الْكَاذِبِينَ». «کسی از طرف من حدیثی بیان کند و بداند که این حدیث دروغ است، پس او از جمله دروغ‌گویان است».

۵- ابن ماجه در همین مورد از علی بن ابی‌طالب روایاتی آورده است.

۶- مسلم و دیگران نیز از طریق سمره چنین روایاتی ذکر کرده‌اند.

۷- محدثان زیر نیز چنین حدیثی را از افراد زیر روایت نموده‌اند: ۱- از ابوبکرس: [۱ رواه ابويعلي رقم: ۶۸] ۲- از عمرس: [رواه بويعلي رقم: ۲۵۴-۲۵۵ والطحاوي في مشکل الآثار: ص ۱۶۵] ۳- از عثمانس: [رواه احمد: ص: ۶۵ و ص: ۷۰ وابوداود الطيالسي، رقم: ۸۰، والطحاوي في مشکل الآثار: ص: ۱۶۵-۱۶۶ والهيثمي في الـمجمع: ص ۱۴۳ ونسبه إلى البزار وابويعلي]. – ۴- از زبیرس: [رواه البخاري: ص ۲۱، ج ۱ و ابوداود: ص ۳۵۷، ج ۳ و ابن ماجه و الدرمی و ابویعلی و احمد، ص ۱۶۵، ج ۱] ۵- از سعید بن زیدس: [رواه ابويعلي رقم: ۹۶۲ والهيثمي في الـمجمع: ص ۱۴۳ و نسبه إلى البزار ورواه الدار قطني والحاکم والطحاوي في مشکل الآثار: ص ۱۶۷، ج ۱]. ۶- از عبدالله بن عمروب: [رواه البخاري، ص ۴۹۱، ج ۱ والترمذي، ص ۳۷۶، ج ۳ از تحفه وقال: هذا حديث حسن صحيح و احمد: ص ۱۵۹، ج ۲، ص ۱۵۸، ج ۲]. ۷- از انسس: [رواه البخاري: ص ۲۱، ج ۱ و مسلم، ص ۷، ج ۱ والترمذي: ص ۳۷۳، ج ۳ و ابن ماجه و الدارمی و احمد: ص ۹۸، ج ۳]. ۸- از جابرس: [رواه ابن ماجه والدارمي: ص ۷۶، ج ۱ و احمد، ص ۳۰۳، ج ۳] - ۹- از ابن عباسب-: [رواه الترمذي: ص ۶۵، ج ۴].

همه افراد مذکور این حدیث را روایت کرده‌اند که پیامبر جفرمود: «اتَّقُوا الْحَدِيثَ عَنِّى إِلاَّ مَا عَلِمْتُمْ فَمَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَمَنْ قَالَ فِى الْقُرْآنِ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» وقال الترمذي: هذا حديث حسن. وأخرجه احمد من وجه آخر، «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍبقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ قَالَ فِى الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». یعنی: «بپرهیزید از نقل حدیث از طرف من مگر آنچه را که می‌دانید از طرف من است، زیرا کسی که بر من عمداً دروغ بگوید باید جایگاه خود را در دوزخ قرار دهد و کسی‌که قرآن را به رأی خود، تأویل و تفسیر کند جای خود را در دوزخ قرار داده است». ابن ابی شیبه با سند صحیح روایت کرده که: «کسی قرآن را بدون علم تأویل و تفسیر و ترجمه کند جای خود را در دوزخ قرار داده است»، [هذا حديث حسن صحيح. الترمذي: ص ۶۴، ج ۴ وأخرجه أحمد و النسائي وابن جرير،، والدارمي: ص ۶/۱، ج ۱ وأحمد، ص: ۲۹۳، ج ۱ وابن أبي‌شيبه والطحاوي في مشکل الآثار: ص ۱۶۷، ج ۱-۱۰]. مسلم هم این حدیث را از ابوسعید در ج ۲، ص ۴۱۴ کتاب خود را با الفاظ زیر روایت نموده است که پیامبر جفرمود: [رواه مسلم: ص ۴۱۴، ج ۲]. «لاَ تَكْتُبُوا عَنِّى وَمَنْ كَتَبَ عَنِّى غَيْرَ الْقُرْآنِ فَلْيَمْحُهُ وَحَدِّثُوا عَنِّى وَلاَ حَرَجَ وَمَنْ كَذَبَ عَلَىَّ - قَالَ هَمَّامٌ أَحْسِبُهُ (يعني زيد بن أسلم) قَالَ: مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». «همانا رسول خدا جفرمود از طرف من چیزی ننویسید و اگر کسی بغیر از قرآن بنویسد باید آن را محو کند. اما از من بدون حرج حدیث نقل کنید البته اگر کسی بر من عمداً دروغ بگوید جای خود را در دوزخ قرار داده‌است». [رواه مسلم باب التثبت في الحديث وحکم کتابة العلم: ص ۴۱۴، ج ۲،، و ابن ماجه و ابویعلی رقم: ۱۲۰۴ و ۱۲۲۴ و احمد: ص ۱۳، ج ۳ و ۳۹ و الدارمی: ص ۱۱۹، ج ۱ و الـمستدرك: ص ۱۲۷، ج ۱ وشرح السنة: ص ۹۴، ج ۱] وقال: «كُنَّا قُعُوداً نَكْتُبُ مَا نَسْمَعُ مِنَ النَّبِىِّجفَخَرَجَ عَلَيْنَا فَقَالَ:ج مَا هَذَا تَكْتُبُونَ. فَقُلْنَا مَا نَسْمَعُ مِنْكَ . فَقَالَ « أكِتَابٌ مَعَ كِتَابِ اللَّهِ. فَقُلْنَا مَا نَسْمَعُ. فَقَالَ: اكْتُبُوا كِتَابَ اللَّهِ أَمْحِضُوا كِتَابَ اللَّهِ وَأَخْلِصُوهُ أَكِتَابٌ غَيْرُ كِتَابِ اللَّهِ أَمْحِضُوا كِتَابَ اللَّهِ أَوْ خَلِّصُوهُ. قَالَ فجَمَعْنَا ما كَتَبْنَا فِى صَعِيدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ أَحْرَقْنَاهُ بِالنَّارِ قُلْنَا أَىْ رَسُولَ اللَّهِ أَنَتَحَدَّثُ عَنْكَ قَالَ: نَعَمْ تَحَدَّثُوا عَنِّى وَلاَ حَرَجَ وَمَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»«ما نشسته بودیم و آنچه را که از پیامبر جمی‌شنیدیم می‌نوشتیم. پس او جبیرون آمد و فرمود چه می‌نویسید؟ ما گفتیم آنچه از شما می‌شنویم. فرمود: آیا کتابی به همراه کتاب الله (می‌نویسید)؟ گفتیم: آنچه می‌شنویم را فقط می‌نویسم، فرمود: کتاب الله را بنویسید، کتاب الله را خالص کنید، آیا کتابی به همراه کتاب الله (می‌نویسید)، محض و خالص کتاب الله را بنویسید. ابوسعید می‌گوید: آنچه نوشته بودیم را در میدانی جمع کردیم و آن را سوزاندیم و گفتیم: یا رسول الله آیا از شما حدیث بیان کنیم؟ فرمود: بلی از من حدیث بیان کنید بدون حرج و اگر کسی بر من عمداً دروغ بگوید باید جای خود را در دوزخ قرار دهد». [الحدیث مسند احمد: ص ۱۲-۱۳].

۲- «عَنْ أَبِى سَعِيدٍ أَنَّ النَّبِىَّ جقَالَ: لاَ تَكْتُبُوا عَنِّى شَيْئاً إِلاَّ الْقُرْآنَ فَمَنْ كَتَبَ عَنِّى شَيْئاً فَلْيَمْحُهُ. وَقَالَ: حَدِّثُوا عَنِّى وَمَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». «پیامبر جفرمود: از من هیچ چیزی غیر از قرآن ننویسید پس اگر کسی از من چیزی نوشته است، باید آن را پاک کند. سپس فرمود: از من حدیث بیان کنید و اگر کسی عمداً بر من دورغ بگوید باید جای خود را در دوزخ قرار دهد». [مسند احمد: ص ۳۹، ج ۳].

منع پیامبر جاز نوشتن حدیث، در آن زمان به این خاطر بود که با قرآن مخلوط و مشتبه نشود و حدیث را با کمال حفظ و دقت بیان کنند تا فرصت دروغ برای دروغگویان نباشد، - ۱۱- عمرو بن عبسه نیز به روایت هیثمی در مجمع: [ص ۱۴۶، ج ۱ و طبرانی در الکبیر با اسناده حسن و با اسناد ابن‌جوزی در موضوعات: ص ۳۹، ج ۱، باب الثانی] این حدیث را روایت کرده‌اند. ۱۲- همچنین عقبه بن عامر به روایت احمد [ص ۱۵۶، ج ۴ و ص ۱۵۹، ج ۴ و طحاوی در مشکل الاثار، ص ۱۷۲، ج ۱ و ابن‌الجوزی در الـموضوعات، ص ۳۷، ج ۱] این الفاظ را برای حدیث روایت کرده‌اند، ۱۳- و نیز معاویه، از پیامبر جروایت کرده که فرمود: «مَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». [رواه احمد في الـمسند: ص ۱۰۰، ج ۴]. هیثمی نیز این روایت را به طبرانی در کتاب الکبیر نسبت داده و گفته که رجال آن، ثقه هستند. طحاوی هم در [مشکل ‌الآثار: ص ۱۶۸، ج۱، و ابن‌الجوزي في الـموضوعات: ص ۴۸، ج ۱] آن را روایت کرده‌اند. ۱۴- بریده نیز به روایت طحاوی در [مشکل الآثار: ص ۱۶۴ و ص ۱۶۵، ج ۱ و ابن‌الجوزي في الـموضوعات، ص ۴۹، ج ۱ و ص ۲۸] آن را روایت کرده است. ۱۵- ابوموسی غافقی از پیامبر جنقل کرده که فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جكَانَ آخِرَ مَا عَهِدَ إِلَيْنَا أَنْ قَالَ « عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسَتَرْجِعُونَ إِلَى قَوْمٍ يُحِبُّونَ الْحديثَ عَنِّى فَمَنْ قَالَ عَلَىَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ وَمَنْ حَفِظَ عَنِّى شَيْئاً فَلْيُحَدِّثْهُ» یعنی: «آخرین سفارش رسول خدا جبه ما این بود که فرمود: بر شما لازم است که کتاب الله را حفظ کنید زیرا شما پیش کسانی می‌روید که آنها حدیث من را دوست دارند. پس اگر کسی بر من آنچه را نگفته‌ام بگوید باید جای خود را در دوزخ بگیرد و اگر کسی از من چیزی حفظ کرده باید آنرا (برای مردم) بیان کند». [مسند احمد: ص ۳۳۴، ج ۴. و ابن الجوزي في الـموضوعات: ص ۵۱، ج ۱ والبخاري في تاريخه والطحاوي في مشکل الآثار: ص ۱۴۴، ج ۱ و مجمع الزوائد: ۱۶ ابوموسی اشعری هم به روایت الطحاوي في مشکل الآثار: ص ۱۶۸، ج ۱] آن را روایت کرده است. ۱۷- ابوامامه هم به روایت هیثمی، ص ۱۴۷، ج ۱، و به روایت الطبرانی در الکبیر آن را روایت کرده است که البته در آن شهر بن حوشب وجود دارد که شخصی مورد اختلاف است، ابن جوزی هم در [الـموضوعات: ص ۵۰-۵۱] از غیر طریق شهر بن حوشب آن را نقل نموده است.

۱۸- از عبدالله بن عمربنیز روایت شده که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إِنَّ الَّذِى يَكْذِبُ عَلَىَّ يُبْنَى لَهُ بَيْتٌ فِى النَّارِ». «همانا رسول خدا جفرمود: کسی که بر من دورغ می‌گوید برای او در دوزخ خانه‌ای ساخته می‌شود!». این روایت توسط احمد، [ص ۲۲، ج ۲ والطحاوي في مشکل الاثار: ص ۱۶۸، ج ۱ و ابن‌الجوزي في الـموضوعات: ص ۳۸، ج ۱، از چهار طریق روایت شده است]. ۱۹- الـمنقع هم با روایت ابویعلی والبخاری در دو کتاب تاریخ والترجمه آن را آورده است. ۲۰- اوس ثقفی هم این روایت را آورده است، هیثمی در [الـمجمع: ص ۱۴۸، ج ۱، الطبراني في الکبير با سند حسن و ابن الجوزی در الـموضوعات: ص ۵۰، ج ۱] آن را بیان کرده‌اند. ۲۱- طلحه بن عبیدالله و. ۲۲- سعید بن ابی‌وقاص و. ۲۳- ابوعبیده بن الجراح و. ۲۴- عبدالله بن مسعود و. ۲۵- صهیب و. ۲۶- عمار بن یاسر و. ۲۷- معاذ بن جبل و. ۲۸- سلمان الفارسی و. ۲۹- ابوذر الغفاری و. ۳۰- ابوقتاده روایت کرده‌اند که پیامبر جبر منبر فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَكَثْرَةَ الْحَدِيثِ عَنِّي، فَمَنْ قَالَ عَلَيَّ فَلاَ يَقُلْ إِلاَّ حَقًّا أَوْ إِلاَّ صِدْقاً ، وَمَنْ قَالَ عَلَىَّ مَا لَمْ أَقُلْ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». ابوقتاده می‌گوید: من از رسول خدا جشنیدم که بر سر منبر می‌فرمود: «ای مردم ازکثرت حدیث (بدون احتیاط) بپرهیزید، پس اگر کسی حدیث من را بیان می‌کند باید درست و راست بگوید. و اگر کسی بر زبان من چیزی بگوید که من نگفته‌ام، جای خود را از آتش فراهم آورد». [ابن الجوزي في الـموضوعات: ص ۳۹، ج ۱ از، ۳۱- حذیفه بن الیمان، و، ۳۲- حذیفه بن أسید و، ۳۳- عمران بن حصین و، ۳۴- ابوهریره به پنج طریق،، و. ۳۵- البراء بن عازب،، و. ۳۶- زید بن ارقم، و. ۳۷- سلمه بن الاکوع،، و. ۳۸- رافع بن خدیج،، و. ۳۹- السایب بن یزید، و. ۴۰- أسامه بن زید،، و. ۴۱- عمر بن مره الجهنی،، و. ۴۲- واثله بن الاسقع، و. ۴۳- عبدالله بن الزبیر، و. ۴۴- قیس بن سعد،، و. ۴۵- عبدالله بن ابی اوفی،، و. ۴۶- ابوقرصافه حنذره بن خیشنه،، و. ۴۷- رمثه که اسم او رفاعه السهمی است و. ۴۸- ابورافع غلام رسول الله ج،، و. ۴۹- خالد بن عرفطه، و. ۵۰- طارق بن الاشیم والد ابی مالک الاشجعی، و. ۵۱- نبیط بن شریط، و. ۵۲- ابویعلی بن مرّه، و. ۵۳- العرس بن عمیره، و. ۵۴- یزید بن اسد، و. ۵۵- عفان بن حبیب، و. ۵۶- مردی از اصحاب و. ۵۷- مردی دیگر از صحابه و. ۵۸- مردی دیگر از اصحاب و. ۵۹- عایشه صدیقه (ام‌المؤمنینل) و. ۶۰- ام ایمن حاضنه رسول اللهجاز او روایت کرده‌اند که می‌توانید تمام روایات این صحابه را در «الـموضوعات ابن الجوزي الباب الثاني في قوله÷من کذب علي متعمداً» ص ۲۸ تا ۵۴ مطالعه کنید. در جامع ‌الصغير سیوطی و همچنین کتاب «الـموضوعات ابن الجوزي» آمده است که این حدیث را ۹۸ نفر صحابه روایت‌ کرده‌اند. الـموضوعات: ص ۲۹، ج ۱ و همین عدد را الطبرانی روایت کرده و ابن دخیه از ۴۰۰ طریق، آن را روایت کرده و بعضی گفته‌اند که دویست صحابه روایت کرده‌اند. ابن ‌الجوزی: ص ۲۸ و ص ۲۹، ج ۱] سبب ورود این حدیث را به سه طریق از ابن بریده و عبدالله بن الزبیر روایت کرده ‌است و می‌گوید: قبیله بنی‌لیث به فاصله دو میل از مدینه زندگی می‌کردند،، مردی قبل از اسلام از این قبیله زنی را خواستگاری کرده بود و این قبیله به این شخص جواب منفی داده بودند، سپس در زمان اسلام دوباره نزد آنها می‌رود و می‌گوید که رسول الله جبه من دستور داده، هر آنچه را که بخواهم بر شما حکم کنم و شب را در هر خانه‌ای که خواستم، بگذرانم. سپس به خانه همان زنی که قبلا او را خواستگاری کرده بود رفت. پس از این واقعه، آن قبیله کسی را پیش رسول الله جفرستادند تا او را از این جریان باخبر سازد. پیامبر ج‌فرمودند: آن دشمن خدا دروغ گفته است. سپس کسی را فرستاد و به او دستور ‌داد که اگر او را زنده یافتی به قتل برسان و اگر مرده یافتی جسد او را بسوزان. این شخص پس از جستجو او را در حالی می‌یابد که مرده و ماری او را گزیده است، سپس جسد او را آتش می‌زند. در این جریان بود که رسول الله جمی‌فرمودند: کسی که بر من عملاً دروغ بگوید جای خود را در دوزخ قرار دهد. و ابن حزم هم این جریان را در کتاب: [الأحکام في أصول الأحکام: در فصل «ليس کل من أدرك النبي ج و رآه صحابيا» ص ۲۲۱۱، ج ۱] روایت کرده است.

خلاصه: از اهداف صدور این حدیث می‌توان به منع کتابت حدیث در آن زمان و برای برخی افراد اشاره کرد که این منع، از روایت ابوموسی غافقی، ابوسعید خدری، ابن عباس و قتاده به وضوح قابل درک است. همچنین از این احادیث، فهمیده می‌شود که به شرط حفظ و آگاهی کامل، به روایت حدیث بپردازند و علمای اهل سنت هم درمیان صحابه و هم در میان تابعین به هر دو دستور پیامبر جعمل کرده و برخی اوقات و برای بعضی افراد کتابت حدیث را اجازه داده‌اند. علیسمی‌فرماید: «أعزم علي کل من کان عنده کتاب إلا رجع فمحاه فإنما هلك الناس حيث يتبعوا أحاديث علمائهم وترکوا کتاب ربهم». «من اراده کامل و مؤکد دارم، تا کسانی که مکتوبی دارند آن را پاک کنند زیرا کسانی که احادیث علمای خود را ‌نوشتند و کتاب پروردگار خود را رها کردند هلاک شدند». [رواه ابن عبدالبر بيان في جامع العلم: ص ۷۷].

معاویه از زید بن ثابت در مورد حدیثی سؤال کرد و بعد به یکی امر کرد که این حدیث را بنویسد: زید گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جأَمَرَنَا أَنْ لاَ نَكْتُبَ شَيْئًا مِنْ حَدِيثِهِ فَمَحَاهُ». «همانا رسول خدا جما را امر نموده که چیزی از او ننویسیم بعد آن مکتوب را پاک نمود». [رواه ابن عبدالبر في جامع بيان العلم].

از ابن عباس روایت شده که گفت: «إنا لا نکتب العلم ولا نکاتبه». [ابن عبدالبر، ص: ۷۸]. یعنی: «ابن عباسبمی‌گوید: ما حدیث را نمی‌نویسیم و نه به دیگران دستور می‌دهیم».

«کان ابن مسعودسيکره کتابة العلم». یعنی: «ابن مسعود نوشتن حدیث را نیکو نمی‌دانست». [ابن عبدالبر جامع بيان العلم: ص ۷۸].

«عن أبي‌بردة قال: کتبت عن أبي کتباً کثيرة فقال: ائتني بکتبك فأتيته فغسلها». «ابوهریره می‌گوید: من از اُبَی چیزهای زیادی نوشتم، پس گفت: همه را برای من بیار، من آوردم سپس همه را شُست». [مصدر سابق].

«قال ابن سيرين: إنما ضلت بنو إسرائيل بکتب ورثوها عن آبائهم». [مصدر سابق] «ابن سیرین می‌گوید: به تحقیق بنی اسرائیل به سبب کتابهایی که از پدران خود میراث بردند گمراه شدند».

«عن ابن عباسبأنه کان ينهي عن کتابة العلم و قال: إنّ أضلَّ من کان قبلکم بالکتب». [مصدر سابق: ص ۷۹]. «ابن عباس از نوشتن احادیث نهی ‌کرد و گفت کسانی که قبل از شما بودند به سبب کتاب‌های قبلی گمراه شدند».

پس کسانیکه کتابت علم را مکروه دانسته‌اند به دو دلیل بوده است، اول نهی رسول الله جبرای جلوگیری از مشابهت با قرآن بود و دوم به این خاطر بود تا مردم بر نوشته‌های خود تکیه نکنند بلکه بر حافظه خود اعتماد کنند، زیرا پیامبر جدر مورد عرب فرموده بود: «نحن أمة أمية لانکتبُ ولا نحسب». یعنی: «ما امت ناخوان هستیم نه می‌نویسیم و نه حساب بلدیم». بر این اساس عربها در حفظ ضرب ‌المثل و مشهور بودند حتی بعضی از شعراء برای تعریف و توصیف حفظ عرب‌ها اشعاری سروده‌اند مانند: «وقال أعرابي: حرف في تامورك (علقة القلب) خير من عشرةٍ في کتبك». یعنی: «یک حرف در دل تو بهتر است از ده حرف که در نوشته تو باشد» [۱].

حال نمونه‌هایی از تاریخ بیان می‌کنیم که نشان می‌دهد پیامبر به بعضی افراد اجازه نوشتن داده‌اند: مانند اینکه پیامبر فرمود: «اکتبوا لأبي شاه يعني الخطبة» برای ابوشاه این خطبه را بنویسید. منظور خطبه‌ای بود که پیامبر جدر زمان فتح مکه ایراد فرمودند. همچنان پیامبر جبه عبدالله بن عمرو اجازه کتابت دادند و فرمودند که از زبان من غیر از حق بیرون نمی‌آید. صحیفه علیسنیز مشهور است که شامل کتاب الصدقات و دیات و فرائض و سنن برای عمرو بن حزم بود که به دستور پیامبر جنوشته شده است. همچنین صحیفه عبدالله بن عمرو است که در [جامع بیان العلم: ص ۸۶-۸۵، ج ۱] وصف آن آمده است.

عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود نیز کتابی بیرون آورد و قسم خورد که این خط بدست پدر او نوشته شده است. [جامع بيان العلم: ص۸۷، ج ۱]. ابوجعفر محمد بن علی می‌گوید: در غلاف شمشیر رسول الله صحیفه‌ای بود و جملات: «ملعونٌ من سرق تخوم الأرض، ملعونٌ من تولّي غيرَ مواليه أَو قال ملعونٌ مَن جَحَد نِعمة مَنْ نَعَم عَلَيه،». در آن صحیفه مکتوب بود. معنی جملات این است: کسی که نشان و حد فاصل میان دو زمین را به سرقت برد، ملعون است و کسی که غیر از مالک خود یا غیر از کسی که بر او نعمت بخشیده دیگری را مالک و منعم خود بداند ملعون است. [جامع بيان العلم: ص ۸۶، ومعاني الآثار: ص ۷۱، ج ۱].

ثمامه ۱- بن انس بن مالک گفته که پیامبر جفرمود: علم را با نوشتن مقید کنید و همین قول از عمر. ۲- بن الخطاب روایت شده وهمچنان از ابن عباس. ۳- [جامع بيان العلم: ص ۸۷، ج ۱]، و ابوقلابه. ۴- و ابوالملیح. ۵- و البراء. ۶- و انس. ۷- و ابوامامه. ۸- و عبدالله. ۹- بن عمرو و سعید. ۱۰- بن مسیب و همچنین ابن شهاب. ۱۱- زهری و معاویه. ۱۲- بن قرّه و مالک. ۱۳- بن انس و یحیی. ۱۴- بن سعید و حسن. ۱۵- (بصری) و شعبه. ۱۶- و خلیل. ۱۷- بن احمد و عروه. ۱۸- بن الزبیر و عامر. ۱۹- اتلشعبی و سلیمان. ۲۰- بن موسی و احمد. ۲۱- بن حنبل و اسحق. ۲۲- بن راهویه و یحیی. ۲۳- بن معین و ابن علیه. ۲۴- و سفیان. ۲۵- الثوری و ابن شبرمه. ۲۶- و عمر. ۲۷- بن عبدالعزیز و یحیی. ۲۸- بن ابی‌کثیر و صالح. ۲۹- بن کیسان: همه ایشان از طرف پیامبر جمجاز به کتابت بوده‌اند. [جامع بيان العلم: ج ۱، ص ۸۷ -۹۳] الله تعالى در قرآن و کلام خود می‌فرماید:

﴿عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖ[طه: ۵۲].

و می‌فرماید:

﴿وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ[القلم: ۱].

استاد المحدثین ابن شهاب الزهری می‌گوید: «هذه نسخةُ کتاب رسول الله جالّذي کتب في الصدقة» این نسخه نوشته رسول الله جاست که درباره صدقه نوشته و این کتاب نزد آل عمر بن الخطاب موجود است و من آن را حفظ کرده‌ام و بعداً عمر بن عبدالعزیز او را از عبدالله بن عبدالله بن عمر و سالم بن عبدالله بن عمر نوشته که در آن زمان امیر مدینه بوده و به نمایندگان خود دستور داد که به این کتاب عمل کنند و به ولید بن عبدالملک نیز همین دستور را داد او نیز به نمایندگان خود امر کرد که به این کتاب عمل کنند و بعد از ایشان همه خلفاء تا هشام بن محمد بن هانی به تمام نمایندگان خود دستور می‌دادند که به این کتاب عمل کنند [۲].

پس نوشتن احادیث متفرقه در صحیفه‌های فردی و شخصی زمان پیامبر جرایج بوده و حدیث «لا تکتبوا عني» در آغاز امر بود. در واقع هر یک از احادیث منع و اجازه در زمان خود صحیح و درست است و هیچ تعارض و تناقضی در این دو امر وجود ندارد.

اکنون این سؤال پیش می‌آید که چرا علماء اهل سنت در اواخر عصر صحابه و اوایل زمان تابعین در پی تدوین احادیث بصورت کتاب نبودند؟

جواب: انسان فطرتاً بعد از مواجه ‌شدن با دشمن، خود را مجهز به اسلحه و تکنیک برای جنگ‌ می‌کند، ثانیا تا زمانی که قوّت و قدرت اسلام در کمال اخلاص و ایمان و جهاد پابرجا بود و ملحدین چون از دست صحابه مخلص سیلی و ضربه شدید خورده بودند در هراس بودند و افراد مکار، مانند روباه در سوراخ‌ها، خود را به خواب ‌آلودگی زده بودند کسی جرأت دروغ‌پردازی بر زبان پیامبر را نداشت، اما بعد از شهادت خلیفه بر حق مسلمین و داماد بضعه الرسول و شهادت حیدر کرار و امام حسین و عمر بن الخطابس، روباه‌ها از سوراخ‌ها بیرون آمده و پس از اینکه به مدت شش سال از طمع دست‌یابی به قدرت اسلام بودند و از ترس وخوف جرأت اقدام عملی نداشتند، این بار به تدبیر مکر و حیله پرداختند و از حلم و بردباری بی‌مثال خلیفه سوم عثمان ذی النوریساستفاده و صدای خود را در کنار و گوشه جهان اسلام به اعتراض گشودند. موج این حرکت در سال ۳۴ هجری شروع شد که در رأس این فتنه‌انگیزان شخصی به نام عبدالله بن سبا یهودی قرار داشت و در مصر و کوفه و بصره فتنه را آغاز کرد و شبهات ذیل را که از خود اختراع کرده بود برای مردم بیان می‌کرد:

۱- محمد رسول الله جاز عیسی÷افضل است پس مثل عیسی÷دوباره به دنیا برمی‌گردد.

۲- پیامبر جبرای علیسوصیت کرده است.

۳- محمد جخاتم‌الانبیاء و علیسخاتم الاوصیاء است و ایشان از عثمانسبه خلافت شایسته‌تر است. این جملات را بصورت امر و نهی و از روی انکار بر علیه عثمانساظهار می‌داشت. به سبب این روش بسیاری از مردم مصر را در فتنه انداخت. سپس برای مردم عوام کوفه و بصره نامه می‌فرستاد، آنها هم با ایشان متفق شدند و بر علیه عثمانسقیام کردند [۳].

وقتی که خبر شهادت علیسبه ابن سبا رسید گفت: اگر شما مغز او را در هفتاد پوشه و لفافه برای ما بیاورید، ما هرگز تصدیق نمی‌کنیم زیرا معتقدیم که او تا زمانیکه زمین را بجای ظلم، از عدل و انصاف پر نکند، نمی‌میرد و او اکنون درمیان ابرهاست [۴]. جنگ جمل و فتنه دوم جنگ صفین بود و ایشان بودند که صلح را بر علیستحمیل نمودند، سپس با تفسیر قرآن به رأی خود، فتوای کفر علیسرا صادر و قتل او را دارای پاداش بزرگی می‌دانستند. آنان به تدریج مذهب خویش را پی‌ریزی نمودند که کیسانیه و زیدیه از نتایج اعتقاد آنان است. از اعتقادات آنان این بود که می‌گفتند: محمد بن علی بن ابی‌طالب در جبل رضوی زنده است و در دو طرف او شیر و پلنگی است و ملائکه با ایشان صحبت می‌کنند و او تا زمین را پر از عدل و انصاف نکند نمی‌میرد گروه سوم این مذاهب گمراه، ناووسیه یعنی اصحاب ناووس المصری بودند که در حق جعفر بن محمد همین عقیده فاسد را داشتند که او زنده است و نمی‌میرد.

یک گروه دیگر از ایشان همین عقیده باطل را در مورد اسماعیل بن جعفر داشتند.

و گروه الجارودیه می‌گفتند که محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب زنده است، کشته نشده و نمی‌میرد: «حتى يملأُ الأرض عدلاً کما ملئت جورا» «تا زمین را پر از عدل کند همان گونه که پر از ظلم بوده».

و طائفه دیگری از ایشان می‌گفتند که یحیی بن عمر بن یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، زنده است و کشته نشده و نه مرده و نمی‌میرد: «حتّى يملأُ الأرضَ عدلاً کما مُلئتْ جوراً». «تا زمین را پر از عدل کند همان گونه که پر از ظلم بوده».

و طائفه دیگری از ایشان می‌گفتند که محمد بن القاسم بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب در طالقان (در زمان خلافت المعتصم کشته شده بود)، زنده است و نمرده و کشته نشده و نمی‌میرد «حتى يملأُ الأرض عدلاً کما ملئت جورا».

و گروه دیگری از کیسانیه می‌گفتند که ابومسلم سراج زنده است و نه مرده و حتما ظاهر می‌شود. طائفه دیگری هم از کیسانیه می‌گفتند که عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب زنده است و در کوههای اصفهان زندگی می‌کند و حتماً ظاهر می‌شود، البته این عبدالله، بی‌دین و دهری مذهب و منکر صفات الله تعالى بود که ابومسلم او را کشت، ایشان در دین، عقیده فاسد وارد نموده و خط و راه یهود را پیش گرفتند زیرا یهود هم معتقد بودند که صیدق بن عامر بن فخشندی بن سام بن نوح، ابراهیم÷او را برای خواستگاری دختری بنام ریق بنت نتول بن ناحور بن تارح برای اسحق فرستاد،، و الیاس÷و فنحاس بن العازار بن هارون÷زنده هستند و نمرده‌اند و همین عقیده را برخی از اهل تصوف در حق خضر و الیاسإداشتند [۵]. گروهی دیگر هم که از پیروان عبدالله بن سبأ حمیری بودند به علیسبن ابی‌طالب گفتند: «أنت هو» «شما او هستید». علیسفرمود: منظور شما چه کسی است؟ گفتند: أنت الله – شما الله هستید. پس علیساین عقیده را خطرناک شمرد و دستور داد که این گروه را در آتش بسوزانند، سپس قنبر غلام علیسایشان را در آتش انداخت. آنان در همین حال می‌گفتند:

«الآن صح عندنا أنك الله لأنه لا يعذب بالنار إلا الله». «اکنون اعتقاد ما به این که شما الله هستید ثابت شد، زیراکه عذاب ‌دادن با آتش کار الله است». در این مضمون علیسفرمود: «لَمّا رأيتُ الأمر أمراً منکراً أججتُ ناري ودعوت قنبراً». «وقتی که اعتقاد آنها را زشت و منکر دیدم، آتش افروختم و قنبر را صدا کردم» [۶].

وقتیکه چنین بدعت عقیدتی در هر گوشه و کنار ظاهر ‌گردید و مردم را به بیراهی و گمراهی ‌کشاند، علماء تابعین در مقابل‌ آن قیام کردند و به جمع‌آوری احادیث در مسائل عقیدتی و غیره پرداختند. قبل از همه الربیع بن صبیح و سعید بن ابی‌عروبة، ابواب عقیدتی را جداگانه تألیف کردند و در اواسط قرن دوم، امام مالک، الموطأ را تألیف نمود و احادیث قوی را از اهل حجاز و اقوال صحابه و تابعین و تبع تابعین جمع نمود.

ابومحمد عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح در مکه و ابوعمرو عبدالرحمن الاوزاعی در شام و ابوعبدالله سفیان الثوری در کوفه و حماد بن سلمه بن دینار در بصره و هیثم در واسط و معمر در یمن و عبدالله بن مبارک در خراسان و جریر بن عبدالحمید در شهر ری هم‌عصر بودند اما در حقیقت کدام یک به جمع‌آوری احادیث عقیدتی پرداختند در علم خداست. والله اعلم. البته تدوین و تصنیف احادیث بصورت کتاب از ایشان شروع گردید [۷].

حال این سؤال مطرح است که چرا در کتب محدثین بعدی آن احادیثی که در کتب و مسانید علماء متخصص و محقق قبلی بوده، دیده نمی‌شود؟

جواب: کمال بزرگ و قابل ستایش و امتیاز خاص محدثین اهل سنت در همین نکته است و به همین سبب از دیگران سبقت گرفته‌اند، زیرا اکتفا به نقل از کتاب‌ها و تقلید و دوری از تحقیق و در نهایت، سبب ملال و پشیمانی برای محقق خواهد بود و ممکن است پس از مرگ مؤلف، نقلیات او دچار تحریف گشته باشد. مثل صحیفه علیسکه ابن ابی ملیکه می‌گوید: من به ابن عباسبگفتم که برای من کتابی بنویس. ابن‌عباس فرمود: پسر خوب و خیرخواهی است، سپس صحیفه قضاوت علیسرا خواست و از آن برای او نوشت و از بعضی مکتوبات آن صحیفه روی می‌گرداند و می‌گفت: «واللهِ ما قضي بِهذا علی إلاّ أنْ يکونَ ضلَّ». «قسم به نام الله که علیسچنین حکمی نکرده است و اگر کرده باشد او گمراه شده است». و در روایت طاووس آمده که ابن عباس همه آن اضافات را از صحیفه علی پاک کرد و به اندازه نیم متر از آن صحیفه باقی گذاشت. ابواسحق می‌گوید: زمانی که مردم آن صحیفه را دست کاری کرده بودند، یکی از اصحاب علیسگفت: «قاتلهم الله أي علمٍ أفسدوا». «الله تعالى ایشان را بکشد چه علم خوبی را با دروغ‌های خود فاسد کرده‌اند» [۸]. امام نووی شارح مسلم می‌گوید: «فأشارَ بذلِك إلى ما أدخلتهُ الروافضُ والشيعةُ في علمِ علي وحديثِه وتقولوهُ عليهِ منَ الأباطيلِ وأضافوهُ إليهِ منَ الرِّواياتِ والأقاويلِ المفتعلةِ والـمختلفةِ خلَّطوه بالحق فلمْ يتميزْ ما هوَ صحيحٌ عنه مِمّا اختلقوهُ» «با این گفته به دروغ‌ها و اباطیلی اشاره دارد که روافض و شیعه در صحیفه علی داخل کرده‌اند و اباطیل خود را به علی نسبت داده‌اند و اقوال خود ساخته‌ی خود را با روایات حَقَّه او خلط نموده‌اند، به حدی که تشخیص قول صحیح علیسبا اباطیل آنها مشکل بوده است. مغیره بن مقسم الضبی ابوهشام می‌گوید: فقط آنچه که از شاگردان عبدالله بن مسعود به نام علیسروایت کنند قبول و درست است نه از دیگران» [۹].

بنابراین علماء نقل از کتاب را در آن زمان یکی از اسباب جرح می‌دانستند، مانند روایت عمرو بن شعیب از پدرش و او از جدش (عبدالله بن عمرو بن عاص).

بر این اساس پیامبر جفرموده در اواخر امّت من کسانی برای شما حدیث بیان می‌کنند که شما و آباء شما آن احادیث را نشنیده‌ایید از ایشان پرهیز کنید و دوری بجویید [۱۰].

لذا محدثین و مخلصین اهل سنت برای روایت حدیث شرائط خاصی را طرح نموده و در نظر گرفتند:

اول: علم و حفظ کامل: مطابق قول پیامبر جکه فرموده: «الله تعالى، شاد خرم بدارد بنده‌ای را که سخن مرا بشنود و دریابد و همان‌گونه که شنیده است به دیگران برساند، چه بسیارند کسانی که علم به آنها می‌رسد و بیشتر از مبلغ آن علم، حافظ آن هستند» [۱۱].

و در روایتی چنین آمده است: «الله تعالى خوش و خرم بدارد بنده‌ای را که سخن مرا بشنود و حفظ کند و نگه دارد و به دیگران برساند، چه بسیار اند کسانی که حامل فقه (حدیث)اند اما فقیه نیستند و چه بسیاراند کسانی که حامل فقه (حدیث)اند و آن را به کسانی که از او فهمیده‌تر هستند می‌رسانند» [۱۲]. همچنین، پیامبر جفرموده: «اتَّقُوا الْحَدِيثَ عَنِّى إِلاَّ مَا عَلِمْتُمْ فَمَنْ كَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». [رواه الترمذي في التفسير وقال حسن]. از بیان حدیث از طرف من پرهیز کنید، مگر اینکه مطمئن باشید که از جانب من است، و کسی که بر علیه من عمداً دروغ بگوید جای خود را در دوزخ قرار داده‌است.

بر همین اساس یکی از شرائط مهم راوی نزد محدثین، حفظ و علم کامل است حتّی اگر راوی، عالم و دیندار و با تقوی باشد، اما حافظه کامل نداشته باشد، محدثین از او حدیث روایت نمی‌کنند.

شرط دوم هم این است که راوی باید مروی عنه را ببیند و اسم او را بیان کند و سند را تا پیامبر جبا همین شرائط ادامه دهد، این شرط را امام بخاری بیان کرده است و امام مسلم، هم عصر بودن و دیانت و تقوی کامل را هم شرط دانسته است و نیز بیان نموده که نباید در سند و صحت آن حدیث اختلاف کنند.

با در نظرداشتن این شرائط متوجه می‌شویم که محدثین مشهور اهل سنت از دیگران سبقت گرفته‌اند. در این میان، امام مالک و امام بخاری و امام مسلم، برترین مقام را کسب نمودند. با این وجود ایشان هم بشرند و بشر به طور فطری در وجود خود خصوصیاتی مخالف ملائکه دارد، مثل خطا و نسیان و ناتوانی ... .

بعد از این مقدمه باید عرض کنم که اهل تشیع همیشه بر علیه اهل سنت تهاجم داشته‌ و دارند و در هر زمان، جواب خود را دیده و شنیده‌اند، اکنون هم بعضی از ایشان بر علیه کتب حدیثی و رجالی حتی بر علیه عقیده کلی اهل سنت هجوم آورده‌اند. اخیراً کتابی به نام «سیری در صحیحین» تألیف محمد صادق نجمی به دست بنده رسید، ایشان هم مثل دوستان خود با تقلید از مستشرقین و معتزلی‌ها و استفاده از کتب بدون سند یا با تکیه بر عبارات مقطوعه و نادیده‌گرفتن کتب و عقیده گذشتگان خود، بر علیه اهل سنت تاخته است. بنده هم با اکراه و بنا به درخواست و تقاضای دوستان، قلم به دست گرفتم، البته نه برای مقابله با ایشان بلکه برای نقل عبارات و عقیده پیشینیان او و اظهارکردن آنچه که در مورد اهل سنت گفته‌اند. «اللهمّ أرنا الحقَّ حقاً وَارزقْنا اتباعَه وَأرِنا الباطلَ باطلاً وَارزقْنا اجتنابَه آمين».

[۱] جامع بيان العلم: ج ۱، ص ۸۳-۸۴. [۲] الإحكام في أصول الأحكام: امام ابن حزم، ج ۱، ص: ۲۳۳۵. [۳] البداية والنهاية: ج ۷، ص: ۱۶۶ و ۱۶۷ و ۱۶۸. [۴] الفصل، ابن حزم، دارالکتب العلمیه، بیروت لبنان، ج ۳، ص ۱۱۳ والفرق بين الفرق، عبدالقاهر بن طاهر بغدادی دارالجیل، ص ۴۵. [۵] برای تفصیل بیشتر، ر. ک به: الفصل، ابن حزم والفرق بين الفرق، ج ۳، ص ۲۲-۵۴ و ص ۱۱۱-۱۲۳. [۶] الفصل في الـملل والأهواء و النحل: امام ابن حزم، ج ۳، ص ۱۲۰. [۷] مقدمة تحفة الأحوذي: ص ۱۳ و الإحكام في أصول الأحكام: ابن حزم، ج ۱، ص ۲۵۵. [۸] به روایت مسلم: شرح نووی، ج ۱، ص ۱۰. [۹] به روایت مسلم: ج ۱، ص ۱۱. [۱۰] به روایت مسلم: ج ۱، ص ۹. [۱۱] به روایت ابن ماجه و ترمذی که آن را صحیح و حسن دانسته است. [۱۲] به روایت شافعی با سند صحیح و بیهقی در الـمدخل.