احادیث مربوط به دوازده امیر قریشی بعد از پیامبر
۱- «قال ج: يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» [۵۵۶].
۲- «قال ج: لاَ يَزَالُ هَذَا الأَمْرُ فِى قُرَيْشٍ مَا بَقِىَ مِنَ النَّاسِ اثْنَانِ». [مسلم] [۵۵۷].
۳- «قال ج: إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِى حَتَّى يَمْضِىَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً .... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» [مسلم. وفي رواية أبي داود] «كُلُّهُمْ تَجْتَمِعُ عَلَيْهِ الأُمَّةُ».
۴- «قال ج: لاَ يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً .... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ».
۵- «قال ج: لاَ يَزَالُ الإِسْلاَمُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِيفَةً ... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». وفي رواية:«قال ج: لاَ يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِيفَةً... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» [۵۵۸].
دین اسلام تا وجود دوازده خلیفه عزیز و نیرومند گشته و تمامی این دوازده خلیفه از نسل قریش بوده که امت نیز درباره ایشان اجماع دارند. جناب نجمی میگویند: این حدیث که در کتب اهل سنت بطور فراوان و با مضمونهای مختلف نقل گردیده است یکی دیگر از دلائل حقانیت و صحت عقیده و مذهب شیعه اثنی عشری و دلیل بطلان تمام مذاهب دیگر اسلامی است [۵۵۹].
وبه نستعين ونستهديهبنده در فصول گذشته مکرراً گفتهام که حجت الاسلام نجمی از درک و فهم ادبیات لغت عربی معذور است همین حدیثی را که از صحیحین نقل کرده معنی لفظی آن را نمیداند در این کلمه امیر در روایت بخاری، و خلیفه در روایت مسلم، «وتجتمع عليه الأمة» در روایت سنن ابی داود آمده این کلمات بر هیچ یکی از ائمه شما (در ظاهر) صادق نیامده و نخواهند آمد. زیرا هیچ یک از آنان خلیفه و امیر مسلمانان نشدند. و امام حسنستقریباً شش ماه امیر شدند، آن هم نه باجماع امت و سپس با معاویهسبیعت نموده و صلح کردند و از امارت خود استعفا دادند و زمانی که حضرت علی خلیفه شدند، درباره خلافت ایشان اجماع امت صورت نگرفت بلکه بیشتر کسانی که در مدینه بودند، با وی بیعت نمودند. در این زمان تمامی جنگ و خونریزیها به پایان رسید. و بعداً خودش توسط گروهِ خود بشهادت رسیدسو دوازدهمی هم تا حالا نیامده، و با این مشخصات که جناب نجمی معتقدند هرگز نخواهند آمد، و آن کسی که بلقب مهدی و بنام محمد بن عبدالله میآید (و فرزند حسن عسکری نیست) و از نسل امام حسن÷است، شما او را قبول نمیکنید چون تا به حال متولد نشده و از نظر مذهب هم، دارای مذهب تسنّن بوده که حقانیت این دو، در آن زمان آشکار میگردد. پس همان طوری که این حدیث برای سایر فرق شیعه مانند اسماعیلیه و فطحیه و غیره موافق و سازگار نیست برای شما هم سازگار و دلیل نخواهد شد. مصداق این حدیث فقط اهل سنت میباشند و بس. اهل سنت، خلافت را در دوازده خلیفه منحصر نکردهاند بلکه عزت و قدرت و شأن شوکت دین اسلام را حدّاقل در دوازده خلیفه که باجتماع امّت امیر شدهاند میدانند معنی حدیث مذکور اینست نه آنکه شما به اشتباه فهمیده و اختراع کردهاید. تمام آن روایاتی که جناب نجمی از ص ۳۱۳-۳۱۹ از کتب اهل سنت نقل نموده دلیل صریح و روشن هستند که اهل سنت چه اندازه علاقه و محبت به علی و اولادانش دارند. لازم به تذکر است که جناب نجمی از احادیث صحیح و حق برداشت باطل نموده و قصد فریب افراد ناآگاه را دارد. چنانچه در آخر صفحه ۳۱۹ میگوید: رسول خدا خلافت و جانشینی علی را با تشبیه کردن آن حضرت به هارون تثبیت کرده تنها موضوع نبوت را استثنا نموده است. این گفته نجمی تراوش فکری خودش است در احادیث مذکوره چنین چیزی نیامده و دلیل صریح بر بطلان این ادعای ساختگی: همان دستور تاکیدی رسول خدا است که در آخرین لحظه زندگی او ابوبکر صدیق، امامت مردم مدینه را بعهده بگیرد و نماز را اقامه کند و علیسبه امامت او اقتدا کرد و در دوران خلافت خلفاء ثلاثه با ایشان بیعت نمود و بر بیعت خود با رضایت و خوشحالی کامل بدون هیچگونه ابراز نارضایتی وفا نمود. حدیث تشبیه را پیامبر جیکبار در جنگ تبوک فرموده و بیشتر از یکبار نگفته است. و این جمله را در ابتدای ورود به مدینه درباره حضرت علیسنفرموده، بلکه زمانی که علیسدید در مدینه فقط زنها و بچهها باقی ماندهاند و همراه پیامبر نیست، ناراحت شده و گریه کرد و فرمود: «أَتُخَلِّفُنِى فِى النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ؟». «مرا بر زنها و بچهها جانشین و خلیفه کردهاید؟». پیامبر جدر جواب به ایشان این جمله را اظهار داشت: «أَلاَ تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لَيْسَ نَبِىٌّ بَعْدِى» [۵۶۰]. [امام نسائی و حاکم در مستدرک که پرچمدار فضائل علیسبودهاند و روایات ضعیف و موضوع را در مناقب علیسروایت نمودهاند حدیث منزلت را بطرق متعدد اما در محل واحد که همان غزوه تبوک است روایت نمودهاند. جناب حجت الاسلام نجمی و عبدالحسین شرف الدین نتوانستهاند که با سند صحیح از منابع معتبر (غیر از غزوه تبوک) محل دیگری را ثابت کنند که پیامبر جبه علیسگفته باشد: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى». جناب عبدالحسین پرچمدار مناقب علیسبوده: غیر از چند حواله خالی از دلیل و مدرک تشبیه نتوانسته ثابت بکند که پیامبر جبغیر از زمان غزوه تبوک این جمله را گفته باشد. در ص ۲۰۹ المراجعات چند عبارت مخلوط بصورت تلبیس حواله داده اما بعد از بحث و بررسی عبارت مذکور خلاف مقصد شرف الدین و نجمی هویدا گردید و هر دو پرچمدار محبت ظاهری با علیساز فن مصطلح الحدیث و از علم جرح و تعدیل به کلی کنار گرفتهاند فقط بحواله کتب غیر معتبر بدون بیان سند و برّرسی از آن اکتفا نمودهاند. حتی احادیث موضوع مستدرک حاکم (در مناقب پدر زن عمرشبرایشان قطعی الثبوت، و حتی مانند قرآن هستند. و ثانیاً همین عبارت را که در حق علیسگفته شده اگر در حق دیگری گفته بشود، جناب تیجانی -و شرف الدین- و اخیراً مقلدشان نجمی از آن عبارت و فضیلت فرار میکنند یا چشم پوشی و زودگذر جائز بلکه واجب میدانند.
مثلاً در قصه دختر حمزهسبعلیسفرمود: «أَنْتَ مِنِّى وَأَنَا مِنْكَ». و به زید گفت: «أَنْتَ أَخُونَا وَمَوْلاَنَا». «تو برادر ما و مولای ما هستی». خصائص علیسو بقبیله اشعری فرمودند: ایشان از منند و من از ایشان «هُمْ مِنِّى وَأَنَا مِنْهُمْ» [۵۶۱]. و در حق جلیبیب فرمود: «هَذَا مِنِّى وَأَنَا مِنْهُ» [۵۶۲]. این از منست و من از او. و به عموی خود عباسسفرمود: «العباس مني وأنا من عباس» [۵۶۳]. از منست و من از او.
بنا به عقیده نجمی و شرف الدین باید همه ایشان خلیفه باشند زیرا پیامبر جفرموده که «هُمْ مِنِّى وَأَنَا مِنْهُمْ» و زید بن الحارث را برادر خود خوانده او هم باید مستحق خلافت باشد.
فضائل علیسرا اهل سنت مثل فضائل دیگران با جان و دل قبول دارند اما از روی فضیلت، خلافت آن شخص ثابت نمیشود. جناب شرف الدین و محمد صادق نجمی و تیجانی و سید محمود عظیمی و حسن بن صادق حسینی آل مجدد شیرازی و نجم الدین طبسی و دوست لاجوابم جناب کاردان و .... الی آخره «الإنصاف (للانسان) خير الأوصاف». بیائید و واقعیت را قبول کنید و به اصل تاریخ زندگی علی و اولادانششایمان بیاورید و عمل نمایید و اگر ظاهراً نمیتوانید و میترسید از باب تقیه وارد شوید و اصل تاریخ را بپذیرید و خطبه نود و هفت نهج البلاغه را بخوانید که شیعههای خیر القرون شما حضرت امیر را خون دل کردند و از دست شما داد میکشید و از دل آرزو میکرد و میگفت: «لوددت والله أنّ معاوية صارفني بکم صرف الدينار بالدرهم، فأخذ منّي عشرة منکم وأعطاني رجلاً منهم». «به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مبادله کند همچون مبادله کردن دینار (طلا) به درهم (نقره) ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من دهد ...». ای اهل کوفه! من به سه چیز که (در شما هست) و دو چیز که در شما نیست مبتلا شدهام: گوش دارید اما کر هستید -سخن میگویید اما گنگید- چشم دارید اما کورید نه هنگام نبرد: آزاد مردان صادقید و نه به هنگام آزمایش برادران قابل اعتماد «تربت أيديکم» دستانتان با خاک آلوده باد. ای مردم! شما به شتران بیساربان میمانید که هرگاه از یک سو جمعشان کنند از طرف دیگر پراکنده میگردند به خدا سوگند شما را چنین میبینم که اگر جنگ سخت درگیر شود و آتش آن زبانه کشد از گرد فرزند ابو طالب جدا میشوید همانند جدا شدن زن (هنگام زاییدن) از بچه خویش» و همچنان در همین خطبه فرمود: «وأصبحت أخاف ظلم رعيتي». ملتهای جهان همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند در حالی که من از ظلم پیروانم میترسم، شما را برای جهاد با دشمن برانگیختم اما نرفتید، به گوش شما خواندم اما نشنیدید، در آشکار و نهان از شما دعوت کردم، اجابت ننمودید، اندرزتان دادم قبول نکردید.
مگر شما حاضران، غایبید (که سخنانم را نمیشنوید) و یا بردگانید در قیافه مالکان، فرمان خدا را بر شما میخوانم از آن فرار میکنید [۵۶۴].
در خطبه ۲۵- امام برای توبیخ اصحابش، به خاطر کمکاری در جهاد و مخالفت با دستوراتش به منبر رفت و سخنان ذیل را ایراد فرمود: (در حقیقت با این روشی که شما در پیش گرفتهاید) غیر از کوفه در دست من نیست، که آن را بگشایم یا ببندم.
سوگند به خدا میدانستم اینها بزودی بر شما مسلط خواهند شد. زیرا آنان در یاری از باطلشان متحدند، و شما در راه حق متفرقید، شما به نافرمانی از پیشوای خود در مسیر حق برخاستهاید ولی آنها در باطل خود از پیشوای خویش اطاعت میکنند، آنها نسبت به رهبر خود ادای امانت میکنند و شما خیانت، آنها در شهرهای خود به اصلاح مشغولند و شما به فساد، اگر من قدحی را به عنوان امانت به یکی از شما بسپارم از آن بیمدارم که بند آن بدزدد. بار الها (از بس نصیحت کردم و اندرز دادم) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نیز مرا خسته کردند، من آنها را ملول، و آنها نیز مرا ملول ساختند، پس به جای آنان افرادی بهتر، به من مرحمت کن و به جای من بدتر از من بر آنها مسلط نما [۵۶۵].
«خداوندا، دلهای آنها را آب کن همانطور که نمک در آب حل میشود» [۵۶۶]. «مردم را بسوی نبرد با لشکر معاویه ترغیب داد و به خاطر عدم اطاعتشان از امام سرزنش نمود ولی شما سستی به خرج دادید و دست از یاری برداشتید و هر یک به دیگری واگذار کردید تا آنجا که دشمن پی در پی به شما حمله کرد و سرزمین شما را تصرف کرد» [۵۶۷]. ای کاش، شما را نمیدیدم روی شما زشت باد، و همواره غم و غصه قرینتان باد که شما هدف حملات دشمن قرار گرفتهاید، پی در پی به شما حمله میکنند و شما به حمله متقابل دست نمیزنید، با شما میجنگند، و شما نمیجنگید این گونه معصیت خدا میشود و شما (با عمل خود) به کار آنان رضایت میدهید.
هرگاه در ایام تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن دادم، گفتید: اندکی ما را مهلت بده تا سوز گرما فرو نشیند، و اگر در سرمای زمستان این دستور را به شما دادم گفتید: اکنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گیرد: همه این بهانهها برای فرار از سرما و گرما بوده شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار میکنید به خدا سوگند از شمشیر (دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد.
ای کسانی که به مردان میمانید ولی مرد نیستید ای کودک صفتان بی خرد، و ای عروسان حجلهنشین (که جز عیش و نوش به چیزی نمیاندیشید) چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمیدیدم و نمیشناختم همان شناسایی که سرانجام مرا این چنین ملول و ناراحت ساخت «قاتلکم الله» خدا شما را بکشد که مرا خون دل کردید و سینه مرا مملوّ از خشم ساختید وکاسههای غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید، با سرپیچی و یاری نکردن، نقشهها و طرحهای مرا تباه کردید، تا آنچه که قریش گفتند، پسر ابو طالب مردی است شجاع ولی از فنون جنگ آگاه نیست. و در آخر این خطبه میفرماید: «ولکن لا رأي لـمن لا يطاع». ولی آن که فرمانش را اجرا نکنند، طرح و نقشهای ندارد» [۵۶۸]. و در خطبه پنجاه چهار حضرت امیر از شیعیان خود مینالید و همچنان خطبه پنجاه شش ص ۱۶۱-۱۶۲، ج ۱ و در آخر هم حضرت به دست ملت خود بشهادت رسید و هیچ شهری و مکان جدیدی را (خارج از محدوده فتح شده در زمان خلافت خلفاء ثلاثه قبلی) فتح نکردند.
حال یک فردی عادی از این خطبههای پر درد غم و شکایت فراوان از ملت خود چه برداشتی میکند حتما و طبعاً در مرحله اول میگوید که آن همه ادله ادعائی امامت که در «اصول کافی و منهاج الکرامة» علامه حلی و غیرها استنباط و استدلال گرفته شده با این حکومت و خلافت چهار ساله حضرت امیر مطابقت ندارد زیرا ایشان بجائی که قلمرو اسلامی را از محدوده قبلی که در زمان خلفا ثلاثه بدست آورده بودند جلوتر ببرند. هیچ که ملت خود را نتوانسته مطیع و فرمان برخوردار بکند و بجای ریختن خون کفّار، خون هشتاد یا صد هزار نفر از صحابه و تابعین را در جنگ جمل و صفین ریختند و شهرهای که در دستشان بودند غیر از کوفه همه را از دست دادند. چنانچه در خطبه ۲۵ و جمله ۲۹۹ فرمودند: «ما هي إلاّ الکوفة». غیر از کوفه در دست من نیست. و بر عکس حکومت خلفاء ثلاثه و امیر معاویه و بنی امیه و بنی عباس جهانگیر شدند و عزت اسلام به ذروه السنام رسید - آفریقا و اروپا و آسیای شرقی در تحت پرچم اسلام در آمد و همه این واقعیت در تاریخ اسلام و کفر ثبت شده- و شما هر چه دست پا بزنید بیفائده بوده زیرا تاریخ برنمیگردد بیدلیل خود را خسته نکنید و اعمال نامه خود را بر علیه خودتان گواه نگیرید.
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾[ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد (مگر اینکه همان دم فرشتهای مراقب و آماده برای انجام ماموریت (و ضبط و ضبط آن) است».
و در آخر همان خیانتی را که شیعیان علی با علی کردند دست بردار نشدند و بر سر امام حسین و اهل بیت او آوردند و مانند پیروان و دوستداران دجّال آخر الزمان در پی درهم و طمعِ ریاست، گوش به فرمان ابن زیاد شدند و جگر گوشه پیامبر و علی و فاطمه را در میدان کربلا با آن وضع فجیع به قتل رسانیدند و بعداً در خانههای خود بر سینه میزدند و میگفتند: حسین حسین حسین. جناب نجمی و شرف الدین مردم دنیا تاریخ گذشته و حال شما را خوب میشناسند و تاریخ اهل سنت را هم خوب میدانند و در زمان نزول عیسی÷و دجال لعین و ظاهر شدن مهدی آخر الزمان محمد بن عبدالله از نسل حسن بن علی بن ابی طالب تمام ادعائهای ما و شما از اول تا آخر برملا میسازد. «والله الهادي ونستهديه». جناب محمد صادق نجمی در ص ۳۲۲-۳۲۹ فضائل فاطمه و حسنینإرا از صحیحین به روایت امّ المؤمنین و علیسو ابن مسعود و ابن ابی حازم و انس و ابی هریره و ابی بکر الصدیق و ابن عمرَ و ابن عباس و دوباره از ابی هریرهشنقل نموده و از این نقل بر عقیده و عمل خودش خط بطلان کشیده و عقیده و محبت و حقیقت محدثین اهل سنت را نسبت به اهل و اولاد پیامبر جثابت و اعتراف کرده است ﴿وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ﴾[یوسف: ۲۶]. ﴿وَلَٰكِن لَّا يَشۡعُرُونَ﴾[البقرة: ۱۲]. در ص ۳۳ شرط اساسی برای امام را از قول حضرت امیر نقل نموده که سند آن به اثبات نرسیده است. فقط به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید حواله داده و این همان عادت گذشته حجت الاسلام بوده و هست ایشان محتاج قیل و بدور از قالاند: امّا این شرائط عقلاً بدون ثبت نقل برای صفت هر فرد مسلمان لازم هست و بحمدالله اصحاب رسول الله جمکملاً دارای این صفات بودهاند به همین خاطر، الله (تعالى) رضایت خود را نسبت به ایشان با صیغه ماضی اعلام فرموده است. سوره توبه آیه ۱۰۰ و سوره الفتح آیه ۱۸ و سوره الحجرات آیه ۷ (این قطره از دریا اما برداشت حجت الاسلام غلط بوده انرژی آفتاب برای کره زمین ثابت و مفید بوده لکن برای خفاش مضر است: آفتاب را چه گناه).
[۵۵۶] بخاری: کتاب الاحکام، باب استخلاف، ص ۱۰۷۲، ج ۲. [۵۵۷] همان، ص ۱۱۹. [۵۵۸] صحیح مسلم: کتاب الامارة، ص ۱۱۹، ج ۲. [۵۵۹] سیری در صحیحین: ص ۳۱۴. [۵۶۰] بخاری باب غزوه تبوک: ج ۲، ص ۶۳۳. [۵۶۱] روایت از امام مسلم: ج ۴، ص ۱۹۴۵. [۵۶۲] روایت از امام مسلم: ج ۴، ص ۱۹۱۸. [۵۶۳] روایت از ترمذی: ج ۱، ص ۳۱۸. [۵۶۴] نهج البلاغة: خطبه ۹۷، ص ۲۶۱، ج ۱، ترجمه محمدجعفر امامی. [۵۶۵] همان منبع: ص ۱۱۳، ج ۱. [۵۶۶] همان منبع: ص ۱۱۳، ج ۱، خطبه ۲۷. [۵۶۷] همان منبع: ص ۱۶۷، ج ۱. [۵۶۸] همان منبع: ص ۱۲۱، ج ۱.