افسردگی، دروازه خودکشی است
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ﴾[النساء: ۲۹] «خودتان را نکشید».
﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ﴾[البقرة: ۱۹۵] «با دست خودتان، خود را به هلاکت نیندازید».
خبرگزاریها، از افسردگی رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا خبر داده و گفتهاند: از آنجا که سن ریگان از هفتاد سال گذشته، به این بیماری دچار است. افزایش سن، فشارهای روانی و جراحیهای پی در پی، علت ابتلای ریگان به این بیماری بوده است: ﴿وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ﴾[النساء: ۷۸] «گرچه در ساختمانهای محکم باشید».
این بیماری، به بسیاری از افراد معروف و بویژه هنرپیشگان حمله ور میگردد. عامل اصلی مرگ شاعر معروف صلاح جاهین، افسردگی بود؛ همچنین میگویند: ناپلئون بناپارت، در تبعیدگاهش از ناراحتی و افسردگی مرده است؛ ﴿وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ٥٥﴾[التوبة: ۵۵] «و در حالت کفر، جان دهند».
هنوز خبر هولناکی را که تقریباً صفحات اول بیشتر روزنامهها را به خود اختصاص داده بود، به یاد داریم که یک مادر آلمانی، در یک جنایت وحشتناک اقدام به قتل سه کودک خود نمود؛ بعداً روشن شد که دلیل کارش، افسردگی بوده است. وی، از آنجا که کودکانش را خیلی زیاد دوست داشت و از ترس اینکه مبادا بعد از او گرفتار بدبختی و سختی شوند، آنها را کشت تا به زعم خود راحتشان کند و سپس خودش را هم کشت!
آمار سازمان بهداشت جهانی به خطرناک بودن این بیماری اشاره مینماید. در سال۱۹۷۳میلادی تعداد مبتلایان به بیماری افسردگی در جهان ۳% بود و در سال ۱۹۷۸ میلادی به ۵% رسید؛ برخی بررسیها نشان میدهد که از هر چهار آمریکایی، یک نفر افسردگی دارد! از طرفی رئیس کنفرانسی که با موضوع اضطراب روانی در سال ۱۹۸۱میلادی در شیکاگو برگزار شد، اعلام کرد: در جهان صد میلیون نفر از افسردگی رنج میبرند و بیشتر این افراد، از کشورهای پیشرفته هستند. آمار دیگری نشان میدهد که در جهان دویست میلیون نفر، افسردگی دارند!
﴿أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ﴾[التوبة: ۱۲۶] آیا نمیبینند که آنها در هر سال یک بار یا دو بار مورد آزمایش قرار میگیرند»؟
یکی از حکما میگوید: از لیمو، نوشیدنی شیرینی درست کن.
دیگری میگوید: زیرک و هوشیار، کسی نیست که درآمد زیادی دارد، بلکه زیرک و هوشیار، کسی است که سودهایش را به زیان تبدیل نمیکند. در قالب ضرب المثل گفتهاند: به دیوار شاخ نزن! یعنی با کسی که مخالفت با او، برایت سودی ندارد، مخالفت نکن.
إذا لم تستطع شیئاً فدعه
وجــاوزه الی ما تستیطع
«هر گاه توان چیزی را نداری، آن را رها کن و به چیزی روی بیاور که توانش را داری».
همچنین گفتهاند: آرد را آسیاب مکن؛ ﴿فَأَثَٰبَكُمۡ غَمَّۢا بِغَمّٖ لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ﴾[آل عمران: ۱۵۳] «پس به شما غم و اندوهی رسانید؛ این، بدان خاطر بود که دیگر برای آنچه از دست داده اید، غمگین نشوید».
این آیه، بیانگر این مطلب است که شایسته نیست کارهای انجام شده گذشته، تکرار شود؛ چون باعث اضطراب و آشفتگی و ضایع کردن وقت میگردد.
لا تعد قصـــة الفـراق کثیـراً
وتسلّ عنها تجد فؤادك سالی
«داستان فراق و جدایی را زیاد تکرار مکن و دست از تکرارش بدار، آنگاه دلت را چنان خواهی یافت که از اندوه فراق، فارغ است».
این امکان برای افراد بیکار وجود دارد که اوقات خود را با برخی کارها پر نمایند؛ مانند انجام کارهای نیک، فایده رساندن به مردم، عیادت بیماران، زیارت قبرستانها، توجه به مساجد، مشارکت در انجمنهای خیریه، همنشینی با دوستان، مرتب کردن منزل، ورزش مفید، کمک به فقرا و بیوگان و سالخوردگان؛ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدۡحٗا فَمُلَٰقِيهِ ٦﴾[الإنشقاق: ۶] «ای انسان! همانا تو با زحمت و تلاش به سوی پروردگارت رهسپاری و او را ملاقات خواهی کرد».
ولم أر کالمعروف أما مذاقه
فحـلو وأما وجـهه فجمیل
«وهیچ چیز مانند خوبی ندیدهام؛ طعمش، شیرین و چهرهاش، زیباست».
تاریخ را بخوان تا مصیبت یافتگان و آنهایی را ببینی که عزیزانی از دست داده و یا به نحوی دچار مصیبت شدهاند:
اقرأ التـاریخ إذ فیـه العبر
ضل قوم لیس یدرون الخبر
«تاریخ را بخوان که در آن درسها و عبرتها، وجود دارد؛ قومی که بیخبرند، گمراه خواهند شد».
﴿وَكُلّٗا نَّقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَكَۚ﴾[هود: ۱۲۰] «و از داستان پیامبران، برایت حکایت میکنیم؛ همه برای اینست که به وسیله آن دلت را استوار بگردانیم».
﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ﴾[یوسف: ۱۱۱] «بیگمان در داستانهایشان، عبرت است».
﴿فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ١٧٦﴾[الأعراف: ۱۷۶] «پس داستانها را حکایت کن، شاید آنان بیندیشند».
عمرسفرموده است: «خواستهای جز بهره بری از اتفاقات رخداده ندارم».
لترمی بي المنایا حیث شاءت
فـإنـي في الشجاعة ربـیت
«بلاها هر جا که میخواهند، مرا بیندازند؛ من، در شجاعت بزرگ شده و رشد یافتهام».
یعنی: من، از تقدیر و قضای الهی راضی و آسوده خاطرم؛ خواه برایم گوارا باشد و خواه ناگوار و تلخ.
یکی میگوید: باکی ندارم بر کدامین سواری، سوار باشم؛ اگر سوار بر فقر باشم، صبر مینمایم و اگر سواری من، ثروت و توانگری باشد، شکر خواهم کرد.
هشت تن از پسران ابی ذؤیب هذلی در یک سال به علت طاعون جان باختند؛ در چنان شرایطی او، چه میتوانست بگوید؟ وی، تسلیم گردید و در برابر تقدیر الهی سر تسلیم فرود آورد و گفت:
وتجـلدي للشـامتین أریهم
أني لریب الدهر لا أتضعضع
«اظهار دلیری من برای کسانی که از مصیبت من شاد میشوند، این است که به آنها نشان میدهم که من، از بلای روزگار از پای در نمیآیم».
وإذا المنیـة انشبت أظفارها
الفـیـت کـل تمیمة لا تنفع
«و هرگاه مصیبت و بلا، چنگال تیز کرد و فرو کوفت، میبینم که هیچ تعویذ و افسونی، سودمند نیست».
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ﴾[التغابن: ۱۱] «هیچ بلایی نمیرسد مگر به فرمان خدا».
ابن عباسسچشمانش را از دست داد. او به خود دلجویی داد و گفت:
إن یأخذ الله من عینـي نورهمـا
ففي فـؤادي وقلبـي منهما نور
«اگر خداوند، نور چشمانم را گرفته، اما در قلبم، نور چشمانم وجود دارد».
قلبي ذکي وعقلي غیرذي عوج
وفي فمي صارم کالسیف مأثور
«قلبی فهمیده دارم و عقلم، کجی و انحراف ندارد و در دهانم شمشیر برندهای است».
ابن عباسس، در حقیقت نعمتهای زیادی را که از آن برخوردار بود، مایه دلجویی خود قرار داد تا بدین سان، ناراحتیش را به خاطر از دست دادن مقدار کمی از نعمتها رفع نماید.
پای عروه بن زبیر قطع شد و در همان روز پسرش، مرد. با این حال عروه گفت: «بارخدایا! تو را ستایش میکنم؛ اینک که نعمتت را گرفتی، تو خود آن را داده بودی و اگر گرفتار بلایم نمودی، همانگونه سلامتی و عافیت نیز بخشیده بودی. چهار عضو به من بخشیدی و یک عضو را از من گرفتی؛ چهار فرزند به من دادی و فقط یکی را گرفتی». ﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِيرٗا ١٢﴾[الإنسان: ۱۲] «و در برابر صبری که کردند، خداوند، بهشت و جامه ابریشمین را پاداششان میکند». ﴿سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ﴾[الرعد: ۲۴] «سلام بر شما به خاطر صبری که نمودید».
عبدالله بن صمه برادر درید کشته شد؛ درید، خود را بدین صورت آرامش و تسلیت میداد که تمام توانش را در دفاع از برادرش انجام داده، اما در برابر تقدیر چارهای نیست.
برادر درید، کشته شد و او در تسلیت به خود، چنین سرود:
وطاعنت عنه الخیل حتی تبددت
وحتی علاني حالك اللون أسود
«در دفاع از او به سوی اسبها نیزه انداختم و شمشیر زدم تا اینکه متفرق و پراکنده شدند و سیاهی، مرا فرا گرفت».
طعان امرئ آسـی أخـاه بنفسـه
ویعلــم أن المـرء غیر مخلــد
«شمشیرهای شخصی که با جانفشانی، با برادرش همدردی مینماید و میداند که انسان، جاودان و ماندگار نیست».
وخففت وجدي أنني لم أقل له
کذبت ولم أبخل بما ملکت یدي
«و خودم را دلجویی دادم که من، به او نگفتم: دروغ میگویی و همچنین از آنچه در دست و توانم بود، دریغ نورزیدم».
شافعی، در راستای دلجویی از مصیبت زدگان چنین سروده است:
دع الأیـام تفـعل مـا تـشــاء
وطب نفسـا إذا حکـم القضـاء
روزگار را بگذار هر چه میخواهد، بکد و از حکم قضا و قدر، شادمان باش».
إذا نـزل القضـاء بأرض قـوم
فـلا أرض تقیـه ولا سمــاء
«هرگاه تقدیر در سرزمین قومی فرود آید، انسان را هیچ زمین و آسمانی، پناه نمیدهد».
ابوالعتاهیه میگوید:
کم مرة حفت بك المکاره
خار لك الله وأنت کـاره
«چه بسیار ناخوشیهایی که تو را از هر سو فرا گرفتهاند و خداوند، آنها را برایت انتخاب نموده است؛ حال آنکه تو، نمیپسندی».
چه بسیار از مرگ ترسیدیم و نمردیم؟ چه بسیار گمان بردیم که همه چیز، تمام شده، اما ناگهان سرآغاز جدیدی، فرارسید و نیرومند و قوی، تداوم یافت!
چه بسیار اتفاق افتاده که راهها، به روی ما بسته شوند و هیچ چارهای نداشته باشیم و دنیا، بر ما تاریک گردد، اما ناگهان فتح و پیروزی و خیر و مژده فرا رسیده است! ﴿قُلِ ٱللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنۡهَا وَمِن كُلِّ كَرۡبٖ﴾[الأنعام: ۶۴] «بگو: خداوند، شما را از آن و از هر مشکلی نجات میدهد».
چه بسیار اتفاق افتاده که دنیا، بر ما تاریک شده و از خودمان به تنگ آمدهایم و زمین با وجود فراخیش، برای ما تنگ گردیده، اما ناگهان خیر فراگیر و سهولت و یاری فرا رسیده است! ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ﴾[الأنعام: ۱۷] «اگر خداوند، به تو زیانی برساند، هیچکس جز او وجود ندارد که آن را از تو دور کند».
هر کس، یقین داشته باشد که خداوند، بر کارش چیره است، هرگز از غیر خدا نمیهراسد. اگر به یقین بدانی که هر چیزی، پایینتر و ناتوانتر از خداست، هرگز از غیر خدا نمیترسی. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ﴾[آل عمران: ۱۷۵] «از آنها مترسید و از من بترسید».
عزت، با خداست و عزت، از آن خدا و پیامبرش و نیز از آنِ مؤمنان میباشد.
پیروزی با خداست: ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣﴾[الصافات: ۱۷۳] «بیگمان لشکریان ما پیروزند». ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ ٥١﴾[غافر: ۵۱] «بیگمان ما، پیامبران خود و مؤمنان را در زندگی دنیا و روزی که خلایق بپا میخیزند، یاری میکنیم».
ابن کثیر در تفسیر خود حدیثی قدسی آورده است که خداوند میفرماید: «سوگند به شکوه و تواناییم که هیچ بندهای به من تمسک نمیجوید، مگر آنکه برای او، برون رفت و راه حلی از مکر و دسیسه ای که اهل آسمانها و زمین نسبت به او نمودهاند، پدیدمیآورم و سوگند به شکوه و توانایی ام که هیچ بندهای به غیر من تمسک نمیجوید مگر آنکه زمین را از زیر پایش در میآورم (و زیر پایش را خالی میکنم!)».
یکی از علما میگوید: «با (لا حول ولا قوة إلا بالله)، سختیها، قابل تحمل میشوند و با آن میتوان در برابر سختیها و فجایع، مقاومت نمود و به بهترین حالات دست یافت.
پس ای بنده! ورد این کلمه را بر خود لازم بگیر؛ چون یکی از خزانههای بهشت و یکی از پایهها و ارکان سعادت و آرامش میباشد.